پرش به محتوا

همسرداری در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۹: خط ۳۹:
[[رسول خدا]] {{صل}} علاقه و [[محبت]] خاصی به [[حضرت خدیجه]] {{س}} داشت؛ به گونه‌ای که تا وقتی [[حضرت خدیجه]] {{س}} زنده بود، به [[احترام]] او [[همسر]] دیگری [[اختیار]] نکرد. [[پیامبر]] {{صل}} پس از [[وفات]] [[حضرت خدیجه]] {{س}} نیز با تمام وجود به او اظهار [[عشق]] و علاقه می‌کرد و لحظه‌ای از یاد آوری ارزش‌های وجودی‌اش غافل نمی‌شد و [[حق]] شناسانه، زحمات خدمات او را یادآوری و از او قدردانی می‌کرد. [[نقل]] شده است، این کار [[پیامبر]] {{صل}} موجب [[حسد]] بعضی [[زنان]] آن حضرت شده بود<ref>نویری، نهایة الأرب، ص ۱۷۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۴؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۶، ص۸۴-۸۵؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص ۹ و ۱ ۱۲ و محمد بن احمد دولابی، ص۶۵.</ref> و آنها گاهی به آن حضرت {{صل}} [[اعتراض]] می‌کردند. [[عایشه]] [[روایت]] می‌کند که [[رسول خدا]] {{صل}} به گونه‌ای از [[خدیجه]] {{س}} یاد می‌کرد که گویی در [[دنیا]] [[زن]] دیگری جز [[خدیجه]] {{س}} نیست<ref>سید بن طاووس، الطرائف، ج۱، ص۲۹۱؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۲۸؛ تقی الدین مقریزی، امتناع الاسماع، ج۲، ص۲۲۶ و العینی، عمدة القاری، ج ۱۶، ص ۲۸۰.</ref>؛ او همواره از [[خدیجه]] {{س}} یاد می‌کرد و از خانه خارج نمی‌شد؛ مگر آنکه از او یاد می‌کرد؛ روزی [[غیرت]] زنانگی‌ام بر من مسلط شد و گفتم: او پیرزنی بیش نبود که [[خدا]] [بعد از مرگش] بهترش را نصیب تو کرد؛ پس آن حضرت {{صل}} به شدت برآشفت و فرمود: "نه! به [[خدا]] قسم [[خدا]] بهتر از او را نصیبم نکرد. او زمانی به من [[ایمان]] آورد که [[مردم]] [[کافر]] بودند و زمانی تصدیقم کردند کرد که و [[مردم]] تکذیبم می‌کردند و زمانی با مالش به من [[یاری]] رساند که [[مردم]] مرا [[تحریم]] کردند و [[خدا]] از او فرزندانی نصیبم کرد که از دیگر [[زنان]] نصیبم نکرد"<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ص ۱۰۳؛ نهایة الأرب، ص ۱۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۲۳ و الذریة الطاهره، ص ۵۳.</ref>.
[[رسول خدا]] {{صل}} علاقه و [[محبت]] خاصی به [[حضرت خدیجه]] {{س}} داشت؛ به گونه‌ای که تا وقتی [[حضرت خدیجه]] {{س}} زنده بود، به [[احترام]] او [[همسر]] دیگری [[اختیار]] نکرد. [[پیامبر]] {{صل}} پس از [[وفات]] [[حضرت خدیجه]] {{س}} نیز با تمام وجود به او اظهار [[عشق]] و علاقه می‌کرد و لحظه‌ای از یاد آوری ارزش‌های وجودی‌اش غافل نمی‌شد و [[حق]] شناسانه، زحمات خدمات او را یادآوری و از او قدردانی می‌کرد. [[نقل]] شده است، این کار [[پیامبر]] {{صل}} موجب [[حسد]] بعضی [[زنان]] آن حضرت شده بود<ref>نویری، نهایة الأرب، ص ۱۷۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۴؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۶، ص۸۴-۸۵؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص ۹ و ۱ ۱۲ و محمد بن احمد دولابی، ص۶۵.</ref> و آنها گاهی به آن حضرت {{صل}} [[اعتراض]] می‌کردند. [[عایشه]] [[روایت]] می‌کند که [[رسول خدا]] {{صل}} به گونه‌ای از [[خدیجه]] {{س}} یاد می‌کرد که گویی در [[دنیا]] [[زن]] دیگری جز [[خدیجه]] {{س}} نیست<ref>سید بن طاووس، الطرائف، ج۱، ص۲۹۱؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۲۸؛ تقی الدین مقریزی، امتناع الاسماع، ج۲، ص۲۲۶ و العینی، عمدة القاری، ج ۱۶، ص ۲۸۰.</ref>؛ او همواره از [[خدیجه]] {{س}} یاد می‌کرد و از خانه خارج نمی‌شد؛ مگر آنکه از او یاد می‌کرد؛ روزی [[غیرت]] زنانگی‌ام بر من مسلط شد و گفتم: او پیرزنی بیش نبود که [[خدا]] [بعد از مرگش] بهترش را نصیب تو کرد؛ پس آن حضرت {{صل}} به شدت برآشفت و فرمود: "نه! به [[خدا]] قسم [[خدا]] بهتر از او را نصیبم نکرد. او زمانی به من [[ایمان]] آورد که [[مردم]] [[کافر]] بودند و زمانی تصدیقم کردند کرد که و [[مردم]] تکذیبم می‌کردند و زمانی با مالش به من [[یاری]] رساند که [[مردم]] مرا [[تحریم]] کردند و [[خدا]] از او فرزندانی نصیبم کرد که از دیگر [[زنان]] نصیبم نکرد"<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ص ۱۰۳؛ نهایة الأرب، ص ۱۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۲۳ و الذریة الطاهره، ص ۵۳.</ref>.


یاد و نام [[خدیجه]] {{س}} برای حضرت، چندان عزیز بود که [[عایشه]] نیز برای [[تقرب]] به [[رسول خدا]] {{صل}} از نام و یادش بهره می‌جست<ref>علی بن عیسی، اربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۰۸.</ref>. [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} بارها به یاد [[خدیجه]] {{س}} می‌گریستند و می‌فرمودند: {{متن حدیث| أَيْنَ‌ مِثْلُ‌ خَدِيجَة {{س}}؟}}"<ref>بحارالانوار، ج ۳۴، ص ۱۳۱.</ref> نهایت [[عشق]] و علاقه حضرت {{صل}} به [[خدیجه]] {{س}} را می‌توان در روز [[فتح مکه]] دریافت. در آن روز ایشان مسیر حرکت خود را به گونه‌ای تعیین فرمود که از کنار مزار [[خدیجه]] {{س}} عبور کند. ایشان در ‌حجون، در کنار [[قبر]] [[خدیجه]] {{س}} [[خیمه]] زد و از آنجا [[لشکر]] [[مسلمانان]] را [[فرماندهی]] کرد<ref>محمد الطبری بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۵۶ و البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۲۹۰.</ref>. علاقه [[پیامبر]] {{صل}} به [[خدیجه]] به حدی بود که از هر چیز و هر کسی که به نوعی یاد و نام [[خدیجه]] {{س}} را برایش تداعی می‌کرد، به شایستگی استقبال می‌کرد. [[نقل]] شده است، زمانی که [[ابوالعاص بن ربیع]]، [[همسر]] [[زینب]]، دختر [[رسول خدا]] {{صل}} در [[بدر]] به [[اسارت]] [[سپاه اسلام]] در آمد، [[زینب]] برای فدیه او اموالی که گردنبند یادگاری مادرش نیز در آن بود، برای [[رسول خدا]] {{صل}} به [[مدینه]] فرستاد. حضرت با دیدن این گردنبند، [[اشک]] در چشمانش حلقه بست و از [[مسلمانان]] خواست که اگر [[صلاح]] بدانند [[اسیر]] [[زینب]] را به [[احترام]] [[خدیجه]] {{س}} رها سازند و اموالی را هم که برای فدیه او فرستاده شده بود، به خودش برگردانند. [[مسلمانان]] نیز پذیرفتند و چنین کردند<ref>تاریخ الطبری، ج ۱۱، ص ۴۹۹؛ الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۲۶ و الذریة الطاهره، ص ۲۸.</ref>.
یاد و نام [[خدیجه]] {{س}} برای حضرت، چندان عزیز بود که [[عایشه]] نیز برای [[تقرب]] به [[رسول خدا]] {{صل}} از نام و یادش بهره می‌جست<ref>علی بن عیسی، اربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۰۸.</ref>. [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} بارها به یاد [[خدیجه]] {{س}} می‌گریستند و می‌فرمودند: {{متن حدیث| أَيْنَ‌ مِثْلُ‌ خَدِيجَة {{س}}؟}}"<ref>بحارالانوار، ج ۳۴، ص ۱۳۱.</ref> نهایت [[عشق]] و علاقه حضرت {{صل}} به [[خدیجه]] {{س}} را می‌توان در روز [[فتح مکه]] دریافت. در آن روز ایشان مسیر حرکت خود را به گونه‌ای تعیین فرمود که از کنار مزار [[خدیجه]] {{س}} عبور کند. ایشان در ‌حجون، در کنار [[قبر]] [[خدیجه]] {{س}} [[خیمه]] زد و از آنجا [[لشکر]] [[مسلمانان]] را [[فرماندهی]] کرد<ref>محمد الطبری بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۵۶ و البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۲۹۰.</ref>. علاقه [[پیامبر]] {{صل}} به [[خدیجه]] به حدی بود که از هر چیز و هر کسی که به نوعی یاد و نام [[خدیجه]] {{س}} را برایش تداعی می‌کرد، به شایستگی استقبال می‌کرد. [[نقل]] شده است، زمانی که [[ابوالعاص بن ربیع]]، [[همسر]] [[زینب]]، دختر [[رسول خدا]] {{صل}} در [[بدر]] به [[اسارت]] سپاه اسلام در آمد، [[زینب]] برای فدیه او اموالی که گردنبند یادگاری مادرش نیز در آن بود، برای [[رسول خدا]] {{صل}} به [[مدینه]] فرستاد. حضرت با دیدن این گردنبند، [[اشک]] در چشمانش حلقه بست و از [[مسلمانان]] خواست که اگر [[صلاح]] بدانند [[اسیر]] [[زینب]] را به [[احترام]] [[خدیجه]] {{س}} رها سازند و اموالی را هم که برای فدیه او فرستاده شده بود، به خودش برگردانند. [[مسلمانان]] نیز پذیرفتند و چنین کردند<ref>تاریخ الطبری، ج ۱۱، ص ۴۹۹؛ الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۲۶ و الذریة الطاهره، ص ۲۸.</ref>.


[[عشق]] به [[خدیجه]] {{س}} باعث شده بود که [[دوستان]] [[خدیجه]] {{س}} نیز نزد [[پیامبر]] {{صل}} محبوب باشند<ref>محمد بن حسن فتال نیشابوری؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۲۶۹ و کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۸.</ref>. ایشان هر گاه گوسفندی را سر می‌برید، قسمتی از آن را برای [[دوستان]] [[خدیجه]] {{س}} می‌فرستاد<ref>نهایة الأرب، ص۱۷۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۴؛ اسدالغابه، ج ۶، ص ۸۴ - ۸۵، المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص۱۲ و الذریعة الطاهره، ص۶۵.</ref> و می‌فرمود: "من هم [[دوستان]] [[خدیجه]] {{س}} را [[دوست]] می‌دارم"<ref>الاصابه، ج۸، ص۱۰۳.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی، سید جواد]]، [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]] و [[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۶۸۸ ـ ۶۸۹.</ref>
[[عشق]] به [[خدیجه]] {{س}} باعث شده بود که [[دوستان]] [[خدیجه]] {{س}} نیز نزد [[پیامبر]] {{صل}} محبوب باشند<ref>محمد بن حسن فتال نیشابوری؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۲۶۹ و کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۸.</ref>. ایشان هر گاه گوسفندی را سر می‌برید، قسمتی از آن را برای [[دوستان]] [[خدیجه]] {{س}} می‌فرستاد<ref>نهایة الأرب، ص۱۷۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۴؛ اسدالغابه، ج ۶، ص ۸۴ - ۸۵، المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص۱۲ و الذریعة الطاهره، ص۶۵.</ref> و می‌فرمود: "من هم [[دوستان]] [[خدیجه]] {{س}} را [[دوست]] می‌دارم"<ref>الاصابه، ج۸، ص۱۰۳.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی، سید جواد]]، [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]] و [[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۶۸۸ ـ ۶۸۹.</ref>
۱۱۲٬۸۶۰

ویرایش