پرش به محتوا

نفی تفاخر در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[تفاخر]] و [[مباهات]] و برتری‌جویی که از [[جهل محض]] و [[سفاهت]] ناشی می‌شود، از عوامل مخرب روابط [[ایمانی]] است. از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است که فرمود: {{متن حدیث|أَتَى رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} رَجُلٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ حَتَّى عَدَّ تِسْعَةً فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} أَمَا إِنَّكَ‏ عَاشِرُهُمْ‏ فِي‏ النَّارِ}}<ref>«مردی نزد رسول خدا{{صل}} آمد و گفت: ای رسول خدا، من فلان پسر فلانم، و [از سر فخرفروشی و برتری‌جویی] تا نه تن از پدران خود را برشمرد. رسول خدا{{صل}} به آن مرد فرمود: بدان که تو دهمین آنانی در دوزخ». الکافی، ج۲، ص۳۲۹؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۳۳۵.</ref>.
[[تفاخر]] و [[مباهات]] و برتری‌جویی که از جهل محض و [[سفاهت]] ناشی می‌شود، از عوامل مخرب روابط [[ایمانی]] است. از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است که فرمود: {{متن حدیث|أَتَى رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} رَجُلٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ حَتَّى عَدَّ تِسْعَةً فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} أَمَا إِنَّكَ‏ عَاشِرُهُمْ‏ فِي‏ النَّارِ}}<ref>«مردی نزد رسول خدا{{صل}} آمد و گفت: ای رسول خدا، من فلان پسر فلانم، و [از سر فخرفروشی و برتری‌جویی] تا نه تن از پدران خود را برشمرد. رسول خدا{{صل}} به آن مرد فرمود: بدان که تو دهمین آنانی در دوزخ». الکافی، ج۲، ص۳۲۹؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۳۳۵.</ref>.


[[آدمیان]] به سبب‌های گوناگون گرفتار [[فخرفروشی]] و [[برتری‌جویی]] می‌شوند، از جمله: [[علم]] و [[دانش]]، عمل و [[عبادت]]، [[نسب]] و حسب، [[جمال]] و [[زیبایی]]، [[مال]] و [[مکنت]]، [[نیرومندی]] و [[قدرت]]، داشتن [[پیروان]] و [[یاران]] و شاگردان و خدمتگزاران و [[اقوام]] و [[خویشان]]<ref>ر. ک: مرآة العقول، ج۱۰، ص۱۸۸-۱۹۲ در شرح این موارد.</ref>، که البته بازگشت هر‌گونه برتری‌جویی جز به [[نادانی]] [[آدمی]] به خود و [[خالق هستی]] نیست. از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است که فرمود: {{متن حدیث|الْكِبْرُ أَنْ تَغْمِصَ‏ النَّاسَ‏، وَ تَسْفَهَ‏ الْحَقَّ}}<ref>«بزرگی فروختن این است که مردم را خوار و حق را سبک شماری». الکافی، ج۲، ص۳۱۰؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۳۰۶.</ref>.
[[آدمیان]] به سبب‌های گوناگون گرفتار [[فخرفروشی]] و [[برتری‌جویی]] می‌شوند، از جمله: [[علم]] و [[دانش]]، عمل و [[عبادت]]، نسب و حسب، [[جمال]] و [[زیبایی]]، [[مال]] و مکنت، نیرومندی و [[قدرت]]، داشتن [[پیروان]] و [[یاران]] و شاگردان و خدمتگزاران و اقوام و [[خویشان]]<ref>ر. ک: مرآة العقول، ج۱۰، ص۱۸۸-۱۹۲ در شرح این موارد.</ref>، که البته بازگشت هر‌گونه برتری‌جویی جز به [[نادانی]] [[آدمی]] به خود و خالق هستی نیست. از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است که فرمود: {{متن حدیث|الْكِبْرُ أَنْ تَغْمِصَ‏ النَّاسَ‏، وَ تَسْفَهَ‏ الْحَقَّ}}<ref>«بزرگی فروختن این است که مردم را خوار و حق را سبک شماری». الکافی، ج۲، ص۳۱۰؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۳۰۶.</ref>.


بی‌تردید تا فخرفروشی و برتری‌جویی، تا [[خودبینی]] و گردنفرازی هست، نه اثری از [[اخوّت]] هست و نه از [[امت]]<ref>[[م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌|دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|سیره نبوی ج۲]]، ص۶۲۶.</ref>.
بی‌تردید تا فخرفروشی و برتری‌جویی، تا [[خودبینی]] و گردنفرازی هست، نه اثری از [[اخوّت]] هست و نه از [[امت]]<ref>[[م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌|دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|سیره نبوی ج۲]]، ص۶۲۶.</ref>.
خط ۲۰: خط ۲۱:
[[تفاخر]] به کثرت [[جمعیت]] و [[ثروت]] در میان [[اعراب جاهلی]] به جایی رسیده بود که به سبب [[مفاخره]] بر دیگر [[قبایل]] و بالا بردن آمار نفرات [[قبیله]] به گورستان می‌رفتند و [[قبور]] [[مردگان]] را می‌شمردند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۱۰، ص۸۱۱؛ جاراللّه زمخشری، الکشاف، ج ۴، ص۷۹۱؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج ۳۲، ص۲۷۰ و حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج ۵، ص۲۹۸.</ref>.<ref>سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۱۱ ـ ۲۱۲.</ref>
[[تفاخر]] به کثرت [[جمعیت]] و [[ثروت]] در میان [[اعراب جاهلی]] به جایی رسیده بود که به سبب [[مفاخره]] بر دیگر [[قبایل]] و بالا بردن آمار نفرات [[قبیله]] به گورستان می‌رفتند و [[قبور]] [[مردگان]] را می‌شمردند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۱۰، ص۸۱۱؛ جاراللّه زمخشری، الکشاف، ج ۴، ص۷۹۱؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج ۳۲، ص۲۷۰ و حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج ۵، ص۲۹۸.</ref>.<ref>سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۱۱ ـ ۲۱۲.</ref>


== [[فخرفروشی]] و [[برتری جویی]] در [[سیره نبوی]]{{صل}} ==
== [[فخرفروشی]] و برتری جویی در [[سیره نبوی]]{{صل}} ==
[[پیامبر اسلام]]{{صل}} در دوران رسالتش پیوسته با [[برتری]] جویی‌ها به [[مبارزه]] برخاست و سرانجام موفق شد به کمک [[تعالیم]] [[ناب]] [[الهی]] به بسیاری از [[دشمنی‌ها]] و [[ستیزه]] جویی‌هایی که در گذشته در تفاخرهای بی‌اساس قبیله‌ای ریشه داشت، خاتمه داده، آنها را به [[برادری]] تبدیل کند.
[[پیامبر اسلام]]{{صل}} در دوران رسالتش پیوسته با [[برتری]] جویی‌ها به [[مبارزه]] برخاست و سرانجام موفق شد به کمک تعالیم ناب [[الهی]] به بسیاری از [[دشمنی‌ها]] و [[ستیزه]] جویی‌هایی که در گذشته در تفاخرهای بی‌اساس قبیله‌ای ریشه داشت، خاتمه داده، آنها را به [[برادری]] تبدیل کند.


این اقدام بزرگ، چیزی نبود که از چشم [[دشمنان اسلام]] مخفی بماند؛ پس آنها کوشیدند برای ایجاد [[تفرقه]] در صفوف [[مسلمانان]] از آن به صورت حربه‌ای کار آمد بهره بگیرند. نقل شده است، روزی عده‌ای از [[اوسیان]] و [[خزرجیان]] در نقطه‌ای گرد آمده، به [[گفتگو]] مشغول بودند. [[وحدت]] این گروه که دیروز، [[دشمن]] [[خون]] آشام یکدیگر بودند، [[شأس بن قیس]] - از سران [[کینه‌توز]] [[یهود]] - را سخت ناراحت کرد و او فوراً به [[جوانی]] [[یهودی]] - که همراه او بود- اشاره کرد که میان آنها رفته، از جنگ‌های ۱۲۰ ساله اوسیان و خزرجیان، [[سخن]] به میان آورد. آن [[جوان]]، خاطرات گذشته را چنان تشریح کرد که [[نزاع]] و [[تفاخر]] دوباره میان دو دسته [[مسلمان]] [[اوس و خزرج]] آغاز شد؛ نزدیک بود [[آتش]] [[جنگ]] میان آنان شعله ور شود که این مسئله را به [[پیامبر]]{{صل}} خبر دادند؛ پس ایشان فوراً با گروهی از [[یاران]]، خود را به آنها رسانید و فرمود: "ای گروه مسلمانان، [[خدا]] را در نظر بیاورید! آیا دوباره به یاد [[دوران جاهلیت]] افتاده اید؟ در صورتی که من در میان شما هستم، پس از آنکه [[خداوند]]، شما را به [[اسلام]] [[راهنمایی]] فرمود و بدان گرامی داشت و به کمک آن [[عادات جاهلیت]] را از شما دور کرد و شما را از [[کفر]] [[نجات]] داد و میان شما [[اتحاد]] و اتفاق ایجاد کرد." [[سخنان رسول خدا]]{{صل}} آنان را به خود آورد؛ پس، گریان شده، همدیگر را در آغوش کشیدند و از درگاه خداوند [[مغفرت]] خواستند<ref>السیرة النبویه، ص۵۵۵ - ۵۵۶.</ref>.
این اقدام بزرگ، چیزی نبود که از چشم دشمنان اسلام مخفی بماند؛ پس آنها کوشیدند برای ایجاد [[تفرقه]] در صفوف [[مسلمانان]] از آن به صورت حربه‌ای کار آمد بهره بگیرند. نقل شده است، روزی عده‌ای از [[اوسیان]] و [[خزرجیان]] در نقطه‌ای گرد آمده، به گفتگو مشغول بودند. [[وحدت]] این گروه که دیروز، [[دشمن]] [[خون]] آشام یکدیگر بودند، [[شأس بن قیس]] - از سران [[کینه‌توز]] [[یهود]] - را سخت ناراحت کرد و او فوراً به [[جوانی]] [[یهودی]] - که همراه او بود- اشاره کرد که میان آنها رفته، از جنگ‌های ۱۲۰ ساله اوسیان و خزرجیان، [[سخن]] به میان آورد. آن [[جوان]]، خاطرات گذشته را چنان تشریح کرد که [[نزاع]] و [[تفاخر]] دوباره میان دو دسته [[مسلمان]] [[اوس و خزرج]] آغاز شد؛ نزدیک بود [[آتش]] [[جنگ]] میان آنان شعله ور شود که این مسئله را به [[پیامبر]]{{صل}} خبر دادند؛ پس ایشان فوراً با گروهی از [[یاران]]، خود را به آنها رسانید و فرمود: "ای گروه مسلمانان، [[خدا]] را در نظر بیاورید! آیا دوباره به یاد [[دوران جاهلیت]] افتاده اید؟ در صورتی که من در میان شما هستم، پس از آنکه [[خداوند]]، شما را به [[اسلام]] [[راهنمایی]] فرمود و بدان گرامی داشت و به کمک آن [[عادات جاهلیت]] را از شما دور کرد و شما را از [[کفر]] [[نجات]] داد و میان شما [[اتحاد]] و اتفاق ایجاد کرد." [[سخنان رسول خدا]]{{صل}} آنان را به خود آورد؛ پس، گریان شده، همدیگر را در آغوش کشیدند و از درگاه خداوند [[مغفرت]] خواستند<ref>السیرة النبویه، ص۵۵۵ - ۵۵۶.</ref>.


[[رسول خدا]]{{صل}} با آنکه خود از نظر [[حسب و نسب]]، شریف‌ترین [[مردم]] به [[حساب]] می‌آمد؛ اما هیچ‌گاه شنیده نشد که در این امور بر دیگر مردم تفاخر بورزد؛ بلکه در بیان و [[رفتار]] خود نیز به گونه‌ای عمل می‌کرد که در اذهان مردم، [[مفاخره]] و [[برتری جویی]] تداعی نشود. علی{{ع}} در این باره می‌فرماید: "هرگاه رسول خدا{{صل}} فضیلتی را از خود یاد می‌کرد، می‌فرمود: "قصدم [[تفاخر]] و [[فخرفروشی]] نیست"<ref>حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۲، ص۴۰۷ و احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص۲۱۱.</ref>.
[[رسول خدا]]{{صل}} با آنکه خود از نظر [[حسب و نسب]]، شریف‌ترین [[مردم]] به [[حساب]] می‌آمد؛ اما هیچ‌گاه شنیده نشد که در این امور بر دیگر مردم تفاخر بورزد؛ بلکه در بیان و [[رفتار]] خود نیز به گونه‌ای عمل می‌کرد که در اذهان مردم، [[مفاخره]] و [[برتری جویی]] تداعی نشود. علی{{ع}} در این باره می‌فرماید: "هرگاه رسول خدا{{صل}} فضیلتی را از خود یاد می‌کرد، می‌فرمود: "قصدم [[تفاخر]] و [[فخرفروشی]] نیست"<ref>حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۲، ص۴۰۷ و احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص۲۱۱.</ref>.
۱۱۳٬۰۳۸

ویرایش