پرش به محتوا

سقیفه بنی ساعده در معارف و سیره حسینی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
سَهْمٌ أَتَی مِنْ جَانِبِ السَّقِیفَةِ وَ قَوْسُهُ عَلَی یَدَیْ خَلِیفةِ}}
سَهْمٌ أَتَی مِنْ جَانِبِ السَّقِیفَةِ وَ قَوْسُهُ عَلَی یَدَیْ خَلِیفةِ}}
«آن هنگام که [[حرمله]] تیر می‌انداخت (و حلقوم [[علی اصغر]] را نشانه می‌گرفت) این [[حرمله]] نبود که تیر می‌انداخت، بلکه این تیر را کسی رها کرده است که چنین بستری را برای حرمله آماده ساخته بود! این تیری است که از سوی [[سقیفه]] رها شده و کمانش در دستان [[خلیفه]] بود!»<ref>دیوان اشعار مرحوم محقق اصفهانی.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]]، ص ۱۲۱.</ref>
«آن هنگام که [[حرمله]] تیر می‌انداخت (و حلقوم [[علی اصغر]] را نشانه می‌گرفت) این [[حرمله]] نبود که تیر می‌انداخت، بلکه این تیر را کسی رها کرده است که چنین بستری را برای حرمله آماده ساخته بود! این تیری است که از سوی [[سقیفه]] رها شده و کمانش در دستان [[خلیفه]] بود!»<ref>دیوان اشعار مرحوم محقق اصفهانی.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]]، ص ۱۲۱.</ref>
==[[مظلومیت سیدالشهداء]] در پایه‌ریزی شهادتش در [[سقیفه]]==
با [[وفات]] [[رسول اکرم]]{{صل}} باند نفاقی که سال‌ها شایستگی‌های علی{{ع}} را دیده بودند و [[رشک]] می‌بردند، با [[برنامه‌ریزی]] به صحنه آمدند و با [[مکر]] و [[قهر]]، [[حق]] [[خلافت الهیه]] علی{{ع}} را [[غصب]] کردند. [[حسادت‌ها]] و [[کینه‌ها]] به هم گره خورد و ثمره زشتش پیمانی شد که در کنار [[کعبه]] هم قسم شدند که [[اجازه]] ندهند [[خلافت]] به علی{{ع}} برسد. این [[منافقین]] که همه از [[مهاجرین]] بودند از آغازین [[روز]] [[تشکیل حکومت الهی]] در [[مدینه]] به دست [[پیامبر]]، خودشان با [[عافیت‌طلبی]] کنار گود نشستند ولی در هر صحنه‌ای [[شمشیر]] مرگبار علی{{ع}} را بر فرق [[کفار]] و معاندین دیدند.
[[شجاعت علی]]{{ع}} را که در بن‌بست‌ها گره از پیشانی [[اسلام]] و [[مسلمین]] باز می‌کرد [[مشاهده]] کردند. با اینکه در [[جنگ خیبر]] [[فرماندهی]] را [[پیامبر اکرم]] ابتدا برای آنها رقم زد، ولی روز اول [[ابابکر]] رفت و دست خالی برگشت و روز دوم عمر را [[فرمانده]] کرد او هم رفت و دست خالی برگشت، ولی روز سوم علی{{ع}} را دیدند که قلاع [[خیبر]] را گشود و مرحب [[خیبری]] را کشت. این چهره‌های [[حسود]] که می‌بایستی از [[خداوند]] [[شکرگزاری]] کنند و رهین [[منت]] علی{{ع}} باشند و از ایشان [[قدردانی]] کنند متأسفانه فقط به دلیل نفسانیات ناسالم، شجاعت‌ها و رشادت‌ها و از خودگذشتگی‌های علی{{ع}} بر [[حسادت]] آنها افزود و لذا [[قدرت]] [[تحمل]] علی{{ع}} را نداشتند و با امواجی از [[کینه]] و [[نفرت]] و حسادت در [[انتظار]] روزی بودند که پیامبر [[چشم]] از [[دنیا]] ببندد تا با علی{{ع}} تسویه [[حساب]] کنند.
از ابوالصباح [[روایت]] شده که از [[امام حسین]]{{ع}} از [[آیه]] {{متن قرآن|أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ}}<ref>«یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟ بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.</ref> سؤال کردم، فرمود: {{متن حدیث|نَحْنُ الْمَحْسُودُونَ‌}} یعنی ماییم آنان که به ما [[حسد]] می‌برند.
آن‌گونه که در صفحات قبل در [[مظلومیت]] [[امیرالمؤمنین]] ذکر شد با [[رحلت پیامبر]] توانستند از شکاف [[اختلاف]] [[اوس و خزرج]] به نفع خود استفاده کنند و [[انصار]] را کنار زده و با [[شمشیر]] از [[مردم]] به نفع خود [[بیعت]] بگیرند و علی{{ع}} را که [[خداوند متعال]] نصبش را به [[ولایت امر]] کرده بود و در [[غدیر]] رقم خورده بود [[خانه‌نشین]] کردند و به این هم اکتفا ننمودند، [[فدک]] را که [[بودجه]] [[حکومت]] بود از او [[غصب]] کردند و [[خمس]] را که بودجه [[امامت]] بود از او منع کردند و مردم را با بودجه فدک و خمس به خودشان جذب کردند.
تنها [[فاطمه زهرا]]{{س}} با [[معرفت]] بلند و [[درک]] عالیشان متوجه عمق [[فاجعه]] شد و [[احساس]] کرد رخنه‌ای در [[اسلام]] ایجاد شده و آن قدر فاجعه بار است که باید برای رفع آن، [[جان]] خود را وجه المصالحه‌اش قرار دهد و لذا جان شریفش را برای [[دفاع]] از [[رهبری]] و امامت [[نور]] [[فدا]] کرد. [[ابابکر]] سه سال [[خلافت]] کرد و در بستر [[مرگ عمر]] را که نفر دوم باند بود به خلافت [[امت اسلامی]] معرفی کرد و آن روزها [[حسنین]] در دوران [[طفولیت]] به سر می‌بردند. ولی در [[خلافت عمر]] که [[امام حسین]]{{ع}} [[نوجوانی]] با درک [[سیاسی]] بالا بود در برابر عمر به [[اعتراض]] ایستاد و با بیانی رسا به چهره دوم [[غصب خلافت]]، تشر رفت. گویا می‌خواست به او بفهماند که سنگ [[کجی]] که شما کار گذاشتید و شما نااهلان در [[حریم]] [[زمامداری]] و خلافت وارد، شدید، [[صالحان]] را از صحنه رهبری حذف کردید، در [[آینده]] چه خون‌های [[پاکی]] را [[قربانی]] خواهد گرفت.
[[طبرسی]] در کتاب [[احتجاج]] و [[ابن عساکر]] دمشقی و خوارزمی در [[مقتل]] خود و در کتاب بلاغه الحسین این [[محاجه]] را در مورد احتجاج [[حضرت سیدالشهداء]] با عمر نوشته‌اند: هنگامی که عمر روی [[منبر رسول خدا]]{{صل}} گفت: من به [[مؤمنین]] اولی می‌باشم، آن حضرت از جای برخاسته و فرمود: {{متن حدیث|انْزِلْ أَيُّهَا الْكَذَّابُ عَنْ مِنْبَرِ أَبِي رَسُولِ اللَّهِ لَا [إِلَى‌] مِنْبَرِ أَبِيكَ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ فَمِنْبَرُ أَبِيكَ لَعَمْرِي يَا حُسَيْنُ لَا مِنْبَرُ أَبِي مَنْ عَلَّمَكَ هَذَا أَبُوكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ{{ع}} إِنْ أُطِعْ أَبِي فِيمَا أَمَرَنِي فَلَعَمْرِي إِنَّهُ لَهَادٍ وَ أَنَا مُهْتَدٍ بِهِ وَ لَهُ فِي رِقَابِ النَّاسِ الْبَيْعَةُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِيلُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَعَالَى لَا يُنْكِرُهَا إِلَّا جَاحِدٌ بِالْكِتَابِ قَدْ عَرَفَهَا النَّاسُ بِقُلُوبِهِمْ وَ أَنْكَرُوهَا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ وَيْلٌ لِلْمُنْكِرِينَ حَقَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ مَا ذَا يَلْقَاهُمْ بِهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} مِنْ إِدَامَةِ الْغَضَبِ وَ شِدَّةِ الْعَذَابِ فَقَالَ عُمَرُ يَا حُسَيْنُ مَنْ أَنْكَرَ حَقَّ أَبِيكَ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ أَمَّرَنَا النَّاسُ فَتَأَمَّرْنَا وَ لَوْ أَمَّرُوا أَبَاكَ لَأَطَعْنَا فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ فَأَيُّ النَّاسِ أَمَّرَكَ عَلَى نَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ تُؤَمِّرَ أَبَا بَكْرٍ عَلَى نَفْسِكَ لِيُؤَمِّرَكَ عَلَى النَّاسِ بِلَا حُجَّةٍ مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا رِضًى مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ؟ فَرِضَاكُمْ كَانَ لِمُحَمَّدٍ{{صل}} رِضًى أَوْ رِضَا أَهْلِهِ كَانَ لَهُ سَخَطاً أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنْ لِلِّسَانِ مَقَالًا يَطُولُ تَصْدِيقُهُ وَ فِعْلًا يُعِينُهُ الْمُؤْمِنُونَ لَمَا تَخَطَّأْتَ رِقَابَ آلِ مُحَمَّدٍ تَرْقَى مِنْبَرَهُمْ وَ صِرْتَ الْحَاكِمَ عَلَيْهِمْ بِكِتَابٍ نَزَلَ فِيهِمْ لَا تَعْرِفُ مُعْجَمَهُ وَ لَا تَدْرِي تَأْوِيلَهُ إِلَّا سَمَاعَ الْآذَانِ الْمُخْطِئُ وَ الْمُصِيبُ عِنْدَكَ سَوَاءٌ فَجَزَاكَ اللَّهُ جَزَاكَ وَ سَأَلَكَ عَمَّا أَحْدَثْتَ سُؤَالًا حَفِيّاً}}<ref>الإحتجاج، ج۲، ص۲۹۲.</ref>.
ای [[دروغگو]] پایین بیا از [[منبر رسول خدا]] نه [[منبر]] پدرت «یعنی این منبر رسول خدا است و منبر پدر تو نیست» عمر گفت: ای حسین به [[جان]] خودم قسم که این منبر پدر تست نه منبر پدر من و لیکن کی این حرف را به تو یاد داده، آیا پدرت علی تو را یاد داده؟ حسین{{ع}} فرمود: اگر من [[اطاعت]] پدرم را بکنم در آنچه به من امر می‌فرماید به جان خودم قسم که او [[راهنما]] است من به واسطه او [[هدایت]] و [[راهنمایی]] می‌شوم و از برای او در گردن‌های این [[مردم]] بنا بر عهدی که [[رسول خدا]] از ایشان گرفته بیعتی است که آن را [[جبرئیل]] از جانب [[خدا]] آورده و چنین [[بیعت]] را جز آن کس که منکر [[کتاب خدا]] است [[انکار]] نمی‌کند. مردم این بیعت را به دل‌های خود شناختند لیکن آن را به زبان‌های خودشان انکار نمودند.
پس وای به [[حال]] آن کسانی که [[حق]] ما [[اهل بیت]] را انکار می‌کنند، به آنچه محمد رسول خدا را به آن [[ملاقات]] می‌نمایند از [[غضب]] دائمی آن حضرت و [[سختی]] عذابی که آنها می‌بینند. عمر گفت: ای حسین هر کس که حق پدرت را انکار کرد [[لعنت خدا]] بر او باد، مردم ما را به امارت و [[حکومت]] خود خواستند ما هم قبول امارت نمودیم و اگر می‌خواستند پدرت را [[امیر]] کنند و به او امارت بدهند [[یقین]] که ما [[اطاعت]] می‌کردیم!
[[امام حسین]]{{ع}} فرمود، ای پسر خطاب! قبل از این که [[ابوبکر]] تو را بر خودش امیر گرداند کدام مردم تو را بر خودشان امیر کردند تا اینکه تو او را بر مردم امیر نمایی بدون [[حجت]] و دلیلی از [[پیغمبر اکرم]] و بدون رضایتی از [[آل محمد]]{{صل}} پس رضای شما از برای محمد، [[رضا]] و [[خشنودی]] بود و خشنودی اهل بیت او از برای وی غضب و [[سخط]] بوده، اما [[قسم به خدا]] اگر که برای زبان جای [[سخن گفتن]] بود یقین که [[تصدیق]] آن می‌نمود و اگر این کرداری بود که [[مؤمنین]] کمک‌کار و طرفدار می‌شدند یقین که تو نمی‌توانستی چنین خطایی را مرتکب شوی و به گردن [[خاندان محمد]]{{صل}} سوار شوی و بر [[منبر]] آنها بالا روی و برایشان [[فرمانروا]] و [[حاکم]] شوی.
به کتابی که در [[خانه]] آنها نازل شده که تو آشنا به معجم و لغت آن نیستی و [[تأویل]] آن را نمی‌دانی جز اینکه صوت و صدایی از آن می‌شنوی و [[خطاکار]] با [[درست‌کار]] و [[جنایت]] پیشه با راست‌کردار پیش تو مساوی و برابرند، پس [[خدا]] [[جزا]] و سزای تو را بدهد و از آنچه که کردی از تو بازخواست کند باز خواستی که شایسته و سزاوار آنی.
[[راوی]] گوید: پس از این [[کلام]] عمر در نهایت [[غضب]] از [[منبر]] پایین آمده و با گروهی از اعوانش رهسپار [[منزل]] [[حضرت امیر]]{{ع}} شده، با [[اجازه]] وارد منزل گشته و گفت: ای [[ابوالحسن]]، چه چیزها که امروز از پسرت به من رسید؛ در [[مسجد رسول خدا]] صدایش را بر من بلند کرده و [[توده]] [[مردم]] و [[اهل]] [[مدینه]] را بر من شوراند! [[حضرت مجتبی]]{{ع}} به او فرمود: آیا فردی چون حسین، [[فرزند پیامبر]] [[حکم]] ناروایی را جاری کرده یا طبقات [[پست]] از اهل مدینه را شورانده؟ به خدا که جز با [[حمایت]] همین گروه پست به این [[مقام]] دست نیافتی، پس [[لعنت خدا]] بر کسی که این گروه را [[اغوا]] کرد!
حضرت امیر{{ع}} به فرزندش فرمود: آرام گیر ای [[ابا محمد]]، تو نه زود خشمی و نه پست نژاد و نه در جسمت رگی از نااهلان است، پس سخنانم را گوش داده و [[عجله]] نکن! عمر به آن حضرت گفت: [[ابا الحسن]]! این دو در سرشان فقط هوای [[خلافت]] دارند! حضرت به عمر فرمود: این دو [[بزرگوار]] از لحاظ [[نسب]] نزدیک‌تر از دیگران به [[رسول]] خدایند که دعوی خلافت کنند، ای پسر خطاب بنا به [[حق]] این دو، رضایتشان را به دست آور تا دیگران که پس از این دو آیند از تو [[راضی]] باشند!
عمر گفت: منظورت از این [[جلب رضایت]] چیست؟ فرمود: جلب رضایت این دو بازگشت از [[خطا]] و [[پرهیز]] از [[معصیت]] با [[توبه]] است. عمر گفت: ای [[ابو الحسن]] پسرت را به گونه‌ای [[تربیت]] کن که به پای [[سلاطین]] نپیچد همان‌ها که [[حاکمان]] زمینند! [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: من باید [[اهل معصیت]] را تربیت کنم که [[ترس]] از خطا و [[لغزش]] آنها دارم، اما کسی که پدر و تربیت کننده‌اش [[رسول خدا]]{{صل}} بوده دیگر کسی در [[تربیت]] به [[مقام]] او نخواهد رسید، ای پسر خطاب! [[رضایت]] این دو را به دست آر<ref>بلاغه الحسین، ص۲۷؛ مقتل خوارزمی؛ تاریخ ابن عساکر.</ref>!.
محور [[اعتراض]] [[سیدالشهداء]] امارت و [[حکومت]] حقه الهیه است که از [[بیت]] [[امامت]] به [[غارت]] رفت. [[قرآن مجید]] در [[آیه مبارکه]] {{متن قرآن|وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ}}<ref>«ما خود، مردگان را زنده می‌گردانیم و هر چه را پیش فرستاده‌اند و آنچه را از آنان بر جای مانده است می‌نگاریم و هر چیزی را در نوشته‌ای روشن بر شمرده‌ایم» سوره یس، آیه ۱۲.</ref> و می‌نویسیم اعمالشان را که از پیش می‌فرستادند. و آثار اعمالشان را به دو مسئله اشاره دارد اول: نفس عمل، دوم: آثار و تبعات عمل، در حادثه [[غصب]] [[خلافت امیرالمؤمنین]] [[فاجعه]] دردناکی به وقوع پیوست، ولی تبعات و آثار [[غصب خلافت]] قطعاً از نفس عمل دردناک‌تر بود.
[[فاطمه زهرا]]{{س}} می‌دانست که وقتی [[خلافت]] را از بیت امامت جدا کردند در [[آینده]]، ناپاکانی بر [[مسند]] [[رسول اکرم]] تکیه خواهند زد که به خاطر [[حفظ]] دنیاشان و از دست ندادن امارت چند روزه‌شان حاضر می‌شوند [[فرزندان پیامبر]] را سر ببرند و سرها را بر نیزه کنند و حادثه هولناک [[کربلا]] ثمره و میوه تلخی بود از درخت حنظل [[سقیفه بنی‌ساعده]] که پس از پنجاه سال به بار نشست و سند [[شهادت سیدالشهداء]] و [[اصحاب]] و فرزندانش در [[سقیفه]] امضاء شد و در کربلا [[اجرا]] گردید.
روزی یک نفر از [[حکام]] [[طبرستان]] [[علوی]] زاده‌ای را پرسید [[حسین بن علی]]{{ع}} در کجا [[شهید]] شد؟ او در جواب گفت: حسین در سقیفه بنی‌ساعده کشته شد<ref>بحار، ج۴۵، ص۳۲۸.</ref>.
این علوی [[بصیر]] و انقلابی با این سخن حقیقتی را به صورت کنایه ابراز داشته است. بی‌تردید پس از [[رحلت پیامبر]] ریشه همه [[پریشانی]] [[جامعه مسلمین]] را باید در سقیفه جستجو کرد.
باند [[نفاق]] در سقیفه وقتی [[ابوسفیان]] را [[مزاحم]] اهداف خود دیدند برای ساکت نمودن و [[راضی]] نمودن یک عنصر هوچی‌گر تصمیم گرفتند [[حق]] السکوتی به او ببخشند. عمر به [[ابابکر]] گفت: صدقاتی که در [[دوران پیامبر]] گرد آورده است در اختیارش بگذار تا از شرش [[آسوده]] باشیم<ref>عقد الفرید، ج۳، ص۶۲؛ طبری، ج۲، ص۴۴۹.</ref>.
این عمل انجام شد و [[ابوسفیان]] [[بیعت]] کرد و به [[ریاست]] آنها تن داد، [[ابوبکر]] به [[پاس]] [[سکوت]] و [[همکاری]] ابوسفیان پسرش یزید را به [[فرماندهی لشکر]] [[اسلام]] برای فتح [[شامات]] [[انتخاب]] کرد و در سال ۱۳ (ه. ق) که [[شام]] فتح شد ابوبکر [[حکومت شام]] را به یزید بن ابوسفیان واگذاشت و بعد از [[مرگ یزید]] در سال ۱۸ (ه. ق) عمر [[امارت شام]] را به برادرش معاویه واگذار کرد و تا [[سال ۶۰ هجری]] برای مدت چهل و دو سال معاویه [[زمامداری]] کرد و [[فکر]] و [[فرهنگ]] [[مردم]] شام را رقم زد و با [[سلطه]] مکارانه راه گذشتگان را ادامه داد. بعد از [[مرگ عمر]] و روی کار آمدن عثمان زمینه مناسب‌تری برای [[حکومت معاویه]] مهیا شد چون عثمان خود از [[امویان]] بود و معاویه در شام فعال ما یشاء شد.
[[علامه]] از [[بلاذری]] نقل کرده که گفت: وقتی [[امام حسین]]{{ع}} [[شهید]] شد [[عبدالله بن عمر]] برای [[یزید بن معاویه]] نوشت: حقا که مصیبتی بزرگ و حادثه‌ای عظیم در اسلام رخ داد و روزی مثل [[روز]] عاشورای حسین نخواهد بود.
یزید در جواب [[ابن عمر]] نوشت: ای [[احمق]]! ما وارد خانه‌های آراسته و فرش‌های آماده و بالش‌های فراوان شده‌ایم. ما برای این‌گونه [[اموال]] [[قتال]] کردیم. اگر اینها [[حق]] ما باشند که برای حق خود [[دفاع]] کرده‌ایم و اگر [[حق دیگران]] باشند پس پدرت عمر اول کسی بود که این عمل را انجام و رواج داد و حق را از صاحب حق [[غصب]] کرد<ref>بحار، ج۴۵، ص۳۱۱.</ref>.
یزید هم اعتراف می‌کند پایه‌های [[حکومت]] و [[خلافت امویان]] توسط [[توطئه‌گران]] [[سقیفه]] در رأس آنها عمر بنا نهاده شده و محکم گردیده، از [[زمان]] توطئه‌گران سقیفه است که اسلام امویان به جای [[اسلام محمدی]] وارد [[زندگی]] مردم شام گردید، همان [[اسلامی]] که در [[روز عاشورا]] جواب [[سخنرانی]] و ارشادات [[امام]] زمانشان را با سنگ پراندن دادند.
بی دلیل نیست که [[سیدالشهداء]] وقتی به [[مکه]] [[هجرت]] می‌کند بیش از چهار ماه [[جنگ سرد]] و [[مردم]] [[تبلیغ]] پسر [[پیغمبر]] را می‌شنوند ولی در کوره سردشان اثری نمی‌بخشد، همه رها کردند و امام [[واجب الاطاعه]] را تنها گذاشتند، انگیزه این مسئله را باید در [[حکومت]] ۲۵ ساله [[خلفا]] جستجو کرد که در این مدت طولانی آمپول [[بی‌تفاوتی]] تزریق کردند و [[روح]] [[تعهد]] و [[ایثار]] و فریاد را در اندرون مردم. خفه نمودند.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۱ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۱، ص ۵۰.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۱۱۵: خط ۱۴۸:
# [[پرونده:1100843.jpg|22px]] [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|'''عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها''']]
# [[پرونده:1100843.jpg|22px]] [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|'''عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها''']]
# [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']]
# [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']]
# [[پرونده:IM010710.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۱ (کتاب)|'''مظلومیت سیدالشهداء ج۱''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


۷۳٬۳۸۶

ویرایش