سیره حکومتی در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
←مقدمه
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←مقدمه) |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
شیوهای که [[پیامبر خاتم]] {{صل}} در | شیوهای که [[پیامبر خاتم]] {{صل}} در تأسیس حکومت و اداره آن در پیش گرفته بودند، شیوه ویژهای بود که در آن [[دین]] و [[سیاست]] در هم آمیخته بود. [[رسول گرامی اسلام]] که مؤید به [[وحی]] و در رأس تشکیلات سیاسی بود، به گونهای در میان [[مردم]] عمل کرد که آنان هرگز جدایی میان [[قرآن]] و عمل پیامبر را نیافتند. در [[حیات سیاسی]] پیامبر، فاصلهای میان دین و [[دولت]]، مردم و [[زمامداران]]، [[قانونمداری]] و [[خداپرستی]] وجود ندارد. ایشان در جامعهای دور از محل ولادت و [[رشد]] خود، [[حکومتی]] مستقل تشکیل داد، بدون آنکه بر اساس [[اعمال]] [[زور]] و [[قدرت]] مداری باشد. ایشان از همان روزهای آغازین به ایجاد [[آشتی]] میان افراد و زدودن [[کینه]] و [[دشمنیها]] [[اقدام]] کرد. ایشان از فاصله طبقاتی کاست و مردم را از نظر [[اقتصادی]] به هم نزدیک کرد. با گشودن باب [[زکات]] و [[خمس]] و [[صدقات]] به روی مردم، [[ضعیفان]] را از وضعی که در آن بودند، بالاتر آورد و [[توانگران]] را با آنان [[مهربان]] کرد. [[حکومت]] ایشان از نوع حکومت کسرا و [[قیصر]] نبود. در این حکومت، [[خداوند]] در رأس امور و [[امر و نهی]] او محور [[قانون]] و مردم نیز در خط [[پیروی]] از این فرمانها هستند. در این حکومت، کسی [[حق]] [[طغیان]] و [[استکبار]] ندارد. [[ریاکاران]] و ریاستطلبان در آن جایی ندارند. همه مردم [[بنده]] خدایند و کسی حق [[سلطهگری]] و [[زورگویی]] بر آنها را ندارد. این حکومت، دارای سرشتی [[دینی]] و منبع و منشأ آن از جانب خداوند است. [[حاکم]] مطلق، خداوند است و مردم حتی شخص [[پیامبر اعظم]] {{صل}} نیز در همان جهت گام برمیدارند. این حکومت آموزههای فراوانی دارد. برای نمونه، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به ما آموخت که [[مسئولان]] [[حکومت اسلامی]]، دولتیها، مجلسیها، [[دستگاه قضایی]] با مردم [[فروتن]] و مؤدب برخورد کنند و از موضع قدرت و [[سلطه]] با مردم سخن نگویند؛ چون مردم صاحب [[حقوق]] هستند. [[ابن مسعود]] میگوید: روزی مردی با پیامبر سخن میگفت، [[هیبت]] [[پیامبر]] او را گرفته بود و بدنش میلرزید. حضرت متوجه شد که این مرد، در حین صحبت دست و پایش میلرزد، فرمود: «بر خودت آسان گیر [[برادر]]، راحت باش. من شاه نیستم. من پسر همان زنی هستم که مثل شما غذای مانده و ساده میخورد».<ref>{{متن حدیث|هَوِّنْ عَلَيْكَ فَلَسْتُ بِمَلِكٍ إِنَّمَا أَنَا ابْنُ امْرَأَةٍ كَانَتْ تَأْكُلُ الْقَدَّ}}؛ بحارالانوار، ج۷۶، ص۶۳.</ref>. | ||
نقل شده است روزی سلمان و [[بلال]] [[خدمت]] پیامبر آمدند. سلمان به رسم ایرانیها به روی پای پیامبر افتاد تا آن را ببوسد. پیامبراعظم {{صل}} فرمود: «سلمان کاری را که [[ایرانیان]] و [[عجم]] با شاهانشان میکنند، انجام نده من بندهای از [[بندگان خدا]] هستم. آنگونه که بردگان میخورند، بردگان بر [[خاک]] مینشیند، من نیز همانگونه میخورم و مینشینم»<ref>خصال، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. | نقل شده است روزی سلمان و [[بلال]] [[خدمت]] پیامبر آمدند. سلمان به رسم ایرانیها به روی پای پیامبر افتاد تا آن را ببوسد. پیامبراعظم {{صل}} فرمود: «سلمان کاری را که [[ایرانیان]] و [[عجم]] با شاهانشان میکنند، انجام نده من بندهای از [[بندگان خدا]] هستم. آنگونه که بردگان میخورند، بردگان بر [[خاک]] مینشیند، من نیز همانگونه میخورم و مینشینم»<ref>خصال، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. |