پرش به محتوا

صلح حدیبیه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۵: خط ۸۵:
== [[امام علی]] {{ع}} در صلح حدیبیه ==
== [[امام علی]] {{ع}} در صلح حدیبیه ==
در کتاب [[الإرشاد]] ـ به [[نقل]] از فاید، [[بنده]] [[آزاد]] شده [[عبد الله]] بن سالم: آمده است: "چون پیامبر خدا {{صل}} برای [[عمره]] [[حدیبیه]] حرکت کرد، در جُحفه فرود آمد؛ ولی آبی در آن نیافت. لذا [[سعد بن مالک]] را با مشک‌های [[آب]] فرستاد؛ اما او اندکی دور نشده بود که با مشک‌های خالی بازگشت و گفت: ای [[پیامبر خدا]]، نمی‌توانم بروم! پاهایم از [[ترس]] [[مشرکان]]، خشک شده است. [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "بنشین!". سپس مرد دیگری را فرستاد. او نیز با مشک‌ها حرکت کرد و از همان‌جا که شخص اول بازگشته بود، بازگشت. پس [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "تو چرا بازگشتی؟". گفت: [[سوگند]] به کسی که تو را به [[حق]] برانگیخت، از [[ترس]] نمی‌توانم بروم! [[پیامبر خدا]]، [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]] را ـ که درودهای [[خدا]] بر هر دو باد ـ، فرا خوانْد و سقایان با او حرکت کردند. آنها تردید نداشتند که او نیز مانند کسانی که پیش از او رفته بودند، باز می‌گردد؛ اما [[علی]] {{ع}} با مشک‌ها حرکت کرد و وارد سنگلاخ شد و [[آب]] برداشت و شادمان و هلهله کنان به سوی [[پیامبر]] {{صل}} آمد. [[پیامبر]] {{صل}} [[تکبیر]] گفت و برای او [[دعای خیر]] کرد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۲۱.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۸.</ref>
در کتاب [[الإرشاد]] ـ به [[نقل]] از فاید، [[بنده]] [[آزاد]] شده [[عبد الله]] بن سالم: آمده است: "چون پیامبر خدا {{صل}} برای [[عمره]] [[حدیبیه]] حرکت کرد، در جُحفه فرود آمد؛ ولی آبی در آن نیافت. لذا [[سعد بن مالک]] را با مشک‌های [[آب]] فرستاد؛ اما او اندکی دور نشده بود که با مشک‌های خالی بازگشت و گفت: ای [[پیامبر خدا]]، نمی‌توانم بروم! پاهایم از [[ترس]] [[مشرکان]]، خشک شده است. [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "بنشین!". سپس مرد دیگری را فرستاد. او نیز با مشک‌ها حرکت کرد و از همان‌جا که شخص اول بازگشته بود، بازگشت. پس [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "تو چرا بازگشتی؟". گفت: [[سوگند]] به کسی که تو را به [[حق]] برانگیخت، از [[ترس]] نمی‌توانم بروم! [[پیامبر خدا]]، [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]] را ـ که درودهای [[خدا]] بر هر دو باد ـ، فرا خوانْد و سقایان با او حرکت کردند. آنها تردید نداشتند که او نیز مانند کسانی که پیش از او رفته بودند، باز می‌گردد؛ اما [[علی]] {{ع}} با مشک‌ها حرکت کرد و وارد سنگلاخ شد و [[آب]] برداشت و شادمان و هلهله کنان به سوی [[پیامبر]] {{صل}} آمد. [[پیامبر]] {{صل}} [[تکبیر]] گفت و برای او [[دعای خیر]] کرد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۲۱.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۸.</ref>
==[[صلح]] حدیبیه‌==
[[سال ششم هجری]] که سال [[جهاد]] پیگیر و [[دفاع]] جانانه [[مسلمانان]] بود به پایان خود نزدیک می‌شد. مسلمانان به گسترش [[رسالت اسلامی]] و پرورش [[انسان]] و [[جامعه اسلامی]] و ایجاد [[تمدن اسلامی]] [[همت]] گماردند. ساکنان [[جزیرة العرب]] با پی‌بردن به [[عظمت]] این [[دین]]، از بین‌بردن و نابودی آن را امری غیرممکن دانستند. [[نبرد]] با [[قریش]]- که بزرگ‌ترین [[قدرت سیاسی]] و نظامی آن [[زمان]] بود- و [[جنگ با یهودیان]] و سایر نیروهای [[شرک]]، نتوانست از [[گسترش اسلام]] و درخشش [[تعالیم]] آن و رسیدن به اهدافش جلوگیری کند.
[[بیت الحرام]]، نه [[ملک]] کسی بود و نه در [[انحصار]] [[مذهب]] و طرفداران مسلک مشخّصی قرار داشت. در این مکان [[مقدس]] بت‌های متعددی وجود داشت که [[معتقدان]] به آنها، برای اجرای [[مراسم حج]] آهنگ آن [[دیار]] می‌کردند؛ ولی [[طغیان]] و [[گستاخی]] قریش، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و مسلمانان را از [[زیارت]] [[خانه خدا]]، [[محروم]] ساخت.
در این برهه، [[رسول خدا]]{{صل}} دریافت که قریش با موضع خود در قبال [[اسلام]] سخت در تنگنا قرار گرفته‌اند. ازاین‌رو، تصمیم گرفت همراه مسلمانان در سفری [[عبادی]] برای انجام [[عمره]] رهسپار [[مکه]] شود تا در ضمن آن، ادامه رسالت اسلامی خود را [[اعلان]] و تا حدّ امکان تعالیم [[اعتقادی]] و [[دستورات اسلام]] و مراتب [[احترام]] و [[تجلیل]] خود را به [[بیت اللّه]] الحرام روشن نماید. این حرکت حضرت، مرحله [[گشایش]] فضای [[دینی]] و نوین و دوران انتقال از مرحله دفاع به مرحله گسترش و [[تهاجم]]، به‌شمار می‌آمد.
رسول خدا{{صل}} و یارانش پس از پیمودن راهی بسیار سخت و ناهموار، در پهن‌دشتی به نام «[[حدیبیه]]» فرود آمدند. [[ناقه]] [[رسول اکرم]]{{صل}} زانو به [[زمین]] زد، آن حضرت فرمود:
این ناقه چنین عادتی نداشت، ولی همان خدایی که فیل‌ها را از رفتن به سوی مکه باز داشت، این شتر را نیز از حرکت بازداشته است.<ref>بحار الأنوار، ج۲۰، ص۲۲۹.</ref>
حضرت به مسلمانان [[فرمان]] داد در آن مکان فرود آیند و فرمود:
اگر امروز قریش به من پیشنهادی بدهند که در آن، [[تحکیم]] روابط [[خویشاوندی]] وجود داشته باشد، درخواست آنان را خواهم پذیرفت.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۱۶.</ref>
ولی [[قریش]] هم‌چنان در کمین [[مسلمان‌ها]] نشسته و سواران آنها بر سر راه [[مسلمانان]] وجود داشتند. سپس «[[بدیل بن ورقا]]» را در رأس هیئتی از [[خزاعه]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} فرستادند تا [[هدف]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را از این [[سفر]] جویا شود و او را از ورود به [[مکه]] بازدارند. آن هیئت پس از بازگشت، سعی کرد قریش را متقاعد سازد که هدف [[پیامبر]]{{صل}} تنها انجام دادن [[عمره]] است ولی قریش با برخوردی متکبّرانه، هیئت دیگری را به [[سرپرستی]] حلیس- [[رئیس]] احابیش- نزد آن حضرت اعزام نمود. وقتی چشم پیامبر{{صل}} به او افتاد، فرمود: این شخص، از مردمی [[خداشناس]] است.
حلیس با دیدن شترانی که مسلمانان برای [[قربانی کردن]] همراه داشتند بی‌آنکه با پیامبر دیدار کند، نزد قریش بازگشت، تا در این خصوص که پیامبر و مسلمانان برای انجام دادن عمره به این [[دیار]] آمده‌اند، آنان را قانع سازد. ولی این‌بار نیز قریش قانع نشد و [[مسعود بن عروه ثقفی]] را [[خدمت]] پیامبر اعزام نمود. عروه هنگامی دید مسلمانان برای [[تبرک]] جستن به قطرات پراکنده آب وضوی رسول خدا{{صل}} بر یکدیگر [[سبقت]] می‌گیرند، از [[مشاهده]] این منظره شگفت‌زده شد و نزد قریش بازگشت و اظهار داشت: ای [[قریشیان]]! من به دربار [[پادشاهی]] چون کسری و [[قیصر]] و [[نجاشی]] باریافته‌ام، ولی به [[خدا]]! هیچ پادشاهی را چون «محمد» در میان [[ملت]] خود مشاهده نکرده‌ام؛ زیرا من در این برخورد مردی را نظاره‌گر بودم که پیروانش حاضر نیستند با هیچ [[بهایی]] دست از او بردارند! بنابراین، دیدگاه من درباره وی همان است و شما خود دانید.<ref>مغازی، ج۲، ص۵۹۸.</ref>
پیامبر اکرم{{صل}} طی سفر [[عبادی]] مسلمانان که جز [[سلاح]] همراه مسافر، سلاح دیگری با خود برنگرفته بودند، به جنبه احترامی که برای [[ماه‌های حرام]] قائل بود، اشاره فرمود و از [[قبایل]] مجاور غیرمسلمان [[دعوت]] کرد تا در این سفر، مسلمانان را [[همراهی]] کنند. حضرت با این عمل بر آن بود تا به همگان [[اعلان]] کند که ارتباط میان [[اسلام]] و سایر قدرت‌ها بر پایه [[جنگ]] [[استوار]] نیست.
آن [[بزرگوار]] حداقل ۱۴۰۰ [[مسلمان]] به این [[سفر]] گسیل داشت و تعداد هفتاد شتر [[قربانی]] پیشاپیش خود به حرکت درآورد.
خبر حرکت [[رسول اکرم]]{{صل}} و [[مسلمانان]] برای به‌جاآوردن [[عمره]] به [[قریش]] رسید و آنان سخت در تنگنا قرار گرفتند و تنها دو راه در برابرشان وجود داشت: یا به مسلمانان [[اجازه]] انجام عمره دهند که با این عمل، مسلمانان به آرزوی دیرینه خود، [[زیارت]] [[بیت اللّه]] الحرام، نایل شوند و [[مهاجران]] [[توفیق]] می‌یافتند با [[خانواده‌ها]] و بستگان خویش ارتباط برقرار کنند و چه‌بسا آنها را به اسلام [[دعوت]] می‌کردند و یا از ورود مسلمانان به [[مکه]] جلوگیری به عمل آورند که در این صورت، جایگاه و [[منزلت]] قریش [[متزلزل]] می‌شد و به سبب [[رفتار]] [[ناپسند]] آنان با کسانی که از سر [[صلح]] و [[آرامش]] تنها خواستار انجام [[مناسک]] عمره و [[ارج]] نهادن به [[کعبه]] بودند، مورد [[نکوهش]] دیگر [[قبایل]] قرار می‌گرفتند.
قریش، گستاخانه و از سر [[دشمنی]]، دسته‌ای از [[سواره‌نظام]] خود را که دویست تن تخمین زده می‌شد به [[فرماندهی]] [[خالد بن ولید]]، به [[نبرد]] با [[رسول خدا]]{{صل}} و مسلمانان اعزام داشت. از آنجا که [[نبی اکرم]]{{صل}} با [[لباس]] [[احرام]] و بدون قصد جنگ، آهنگ آن سامان کرده بود، فرمود:
وای بر قریش، جنگ، آنها را به نابودی کشاند، چه می‌شد اگر مانع ارتباط من با سایر قبایل [[بت‌پرست]] نمی‌شدند چراکه اگر آنها بر من [[پیروز]] می‌شدند، قریش به [[هدف]] خود دست می‌یافتند و اگر من بر آنان پیروز می‌گشتم، یا اسلام می‌آوردند و یا با [[قدرت]] و توان خود با من به نبرد برمی‌خاستند، قریش چه تصور می‌کند؟ به [[خدا]] [[سوگند]]! در راه [[تبلیغ رسالت الهی]] [[مبارزه]] خواهم کرد تا خدا آن را به [[پیروزی]] برساند و یا [[جان]] خود را بر سر این هدف بگذارم.
سپس رسول خدا{{صل}} به [[سپاهیان]] خود دستور داد، از مسیر [[سواره‌نظام]] [[قریش]] عقب بنشینند تا درگیر [[جنگی]] نشوند که قریش می‌خواهد آن را دستاویزی برای [[درستی]] موضع‌گیری‌هایش و مایه‌ای برای [[فخر]] و [[مباهات]] قرارش دهد. آن حضرت جهت [[مذاکره]] با قریش پیرامون این موضوع، «[[خراش بن امیه]] [[خزاعی]]» را نزد آنان فرستاد، ولی قریش با پی‌کردن شتر او، آهنگ کشتن وی را کردند. و بدین‌ترتیب، قریش هیچ‌گونه [[پایبندی]] به رعایت [[آداب و رسوم]] نشان نداد و دیری نپایید به پنجاه مرد جنگی [[مأموریت]] داد تا به تحریک [[مسلمانان]] بپردازند، شاید از آنها حرکتی مخالف [[صلح]] سربزند ولی نقشه آنها با [[شکست]] مواجه شد و مسلمانان موفق به [[دستگیری]] این گروه شدند و [[رسول خدا]]{{صل}} برای تأکید بر [[هدف]] صلح‌آمیز خویش، آنان را بخشید.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۳.</ref>
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} تصمیم گرفت پیک دیگری نزد قریش بفرستد، ولی از آن جایی که علی{{ع}} با کشتن پهلوانان قریش در نبردهای [[دفاع از اسلام]]، آنان را [[عزادار]] ساخته بود، نتوانست وی را به عنوان [[نماینده]] خود اعزام نماید. ازاین رو، به [[عمر بن خطاب]] [[نمایندگی]] داد ولی [[عمر]] با اینکه متهم به کشتن فردی از قریش نبود، بر [[جان]] خویش ترسید و به [[پیامبر]]{{صل}} پیشنهاد کرد [[عثمان بن عفان]] [[اموی]] تبار را که با [[ابو سفیان]] [[خویشاوندی]] داشت، بدان‌جا اعزام نماید.<ref>سیره نبوی، ج۲، ص۳۱۵.</ref>
بازگشت [[عثمان]] از نزد قریش به طول انجامید و خبر کشته شدن وی منتشر شد و این خود، برای شکست کلیه تلاش‌های [[مسالمت‌آمیز]] جهت ورود به [[مکه]] یک هشدار تلقی می‌شد و [[رسول اکرم]]{{صل}} جز آماده شدن برای [[جنگ]] چاره‌ای ندید و [[بیعت رضوان]] در همین منطقه صورت گرفت. رسول خدا{{صل}} زیر درختی جلوس فرمود و یارانش بر [[استقامت]] و [[پایداری]] تا پای جان، با آن [[بزرگوار]] [[بیعت]] کردند. با بازگشت عثمان، [[ستیز]] و [[خشم]] مسلمانان به [[آرامش]] تبدیل شد و این‌بار قریش، [[سهیل بن عمرو]] را برای مذاکره با [[نبی اکرم]]{{صل}} نزد آن حضرت فرستادند.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۲۱۱.</ref>
==مواد پیمان‌نامه‌==
به علت [[سختگیری]] «[[سهیل]]» در شروط [[قرارداد صلح]]، گفت‌وگوها در آستانه [[شکست]] قرار گرفت و در پایان، بر موادی چند از [[پیمان‌نامه]] توافق حاصل شد که عبارت بودند از:
#دو طرف [[متعهد]] شدند تا ۱۰ سال با یکدیگر به [[ستیز]] و [[جنگ]] برنخیزند و [[مردم]] در این مدت در [[امنیت]] و [[آرامش]] به‌سر برند و متعرّض یکدیگر نشوند.
#اگر فردی از [[قریش]] بدون [[اجازه]] بزرگ‌تر خود نزد [[پیامبر]] آمد، وی را به قریش بازگرداند، ولی اگر کسی از طرفداران حضرت به قریش پیوست، او را نزد پیامبر بازنگردانند.
#هرکس به دلخواه خود می‌تواند با پیامبر و یا قریش [[پیمان]] بسته بدو بگرود.
# [[رسول خدا]] در آن سال یارانش را به [[مدینه]] بازگرداند و [[حق]] ورود به [[مکه]] نداشته باشند، بلکه سال [[آینده]] بدانجا وارد شوند و مدت سه [[روز]] در مکه اقامت نمایند و جز سلاحی که مسافر با خود دارد اسلحه‌ای با خود حمل نکنند و شمشیرها در نیام باشد.<ref>سیره حلبی، ج۳، ص۲۱.</ref>
#کسی به دست‌برداشتن از [[آیین]] خود مجبور نشود و [[مسلمانان]] بتوانند در مکه آشکارا و آزادانه به [[پرستش خدا]] بپردازند و [[اسلام]] در مکه [[حاکم]] باشد و هیچ‌یک از مسلمانان مورد [[آزار]] و [[اذیت]] و [[نکوهش]] قرار نگیرند.<ref>بحار الأنوار، ج۲۰، ص۳۵۲.</ref>
#دست به [[سرقت]] نزنند و به یکدیگر [[خیانت]] نورزند، بلکه دو طرف [[اموال]] یکدیگر را [[محترم]] بشمارند.<ref>مجمع البیان، ج۹، ص۱۱۷.</ref>
# قریش حق ندارد کسی را با [[نیروی انسانی]] و [[اسلحه]]، بر ضد پیامبر و یارانش [[یاری]] دهد<ref>بحار الأنوار، ج۲۰، ص۳۵۲.</ref>.
برخی مسلمانان از مواد پیمان‌نامه ناخرسند بودند و با این [[پندار]] که پیامبر{{صل}} در برابر قریش [[عقب‌نشینی]] کرده است، به آن حضرت [[اعتراض]] نمودند ولی برایشان قابل [[درک]] نبود کاری که آن [[بزرگوار]] انجام می‌دهد، از ناحیه خداست و آینده [[رسالت اسلامی]] و [[مصالح]] بسیار والای آن را، با دیدی آگاهانه می‌نگرد. رسول خدا{{صل}} در پاسخ اعتراض‌کنندگان فرمود:
{{متن حدیث|أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ رَسُولُهُ، لَا أُخَالِفُ أَمْرَهُ‌، وَ لَنْ يُضَيِّعَنِي‌}}؛
من [[بنده]] و فرستاده خدایم و هرگز با [[فرمان]] او [[مخالفت]] نخواهم کرد و او نیز هیچ‌گاه دست [[حمایت]] خود را از من برنمی‌دارد.
و مواردی را که برخی از [[مسلمانان]] از آن ناخرسند بودند برایشان تشریح نمود، ولی ماجرای [[تسلیم]] کردن [[ابو جندل]] به قریش‌<ref>سیره حلبی، ج۳، ص۲۱؛ سیره نبوی، ج۲، ص۲۱۸؛ بحار الأنوار، ج۲۰، ص۲۵۲.</ref>، در شرایطی که وضعیت روانی برخی از مسلمانان به وخامت‌گراییده بود، [[هیجان]] جدیدی ایجاد کرد.
اما [[واقعیت]] این بود که برخلاف تصور بعضی از ظاهر مواد [[پیمان‌نامه]]، این [[صلح]] برای مسلمانان فتح و ظفری آشکار و بزرگ تلقی شد؛ زیرا دیری نپایید که مواد پیمان‌نامه به [[سود]] مسلمانان تمام شد.
در راه بازگشت به [[مدینه]] آیاتی از [[قرآن کریم]]‌<ref>به سوره فتح، آیه ۱-۷ و ۱۸-۲۸ مراجعه شود.</ref> نازل گردید که بر بعد [[حقیقی]] [[پیمان صلح]] با سران [[بت‌پرست]] تأکید داشت و مسلمانان را نسبت به ورود به [[مکه]] در آینده‌ای نزدیک مژده دهد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۲۱۶.</ref>
==نتایج صلح حدیبیه‌==
# [[قریش]]، [[نظام اسلامی]] را به عنوان قدرتی نظامی و [[سیاسی]] سازمان‌یافته و دولتی [[واقعی]] و جدید به رسمیت [[شناخت]].
# [[بیم]] و [[هراس]] به [[دل]] [[مشرکان]] راه یافت و نقش آنان اندک و [[ضعف]] و [[ناتوانی]] آنها در برابر مسلمانان آشکار شد.
#این صلح و [[آشتی]] فرصتی برای انتشار [[اسلام]] به دست داد و [[قبایل]] زیادی به اسلام گرویدند. [[رسول اکرم]]{{صل}} از آغاز حرکت خود که برخاسته از [[رسالت اسلامی]]‌اش بود، [[انتظار]] داشت قریش به او فرصتی دهد تا دیدگاه خویش را آزادانه بیان و اسلام را در فضایی آکنده از [[آرامش]] و [[امنیت]] برای [[مردم]] تشریح کند.
# مسلمانان با [[احساس امنیت]] از ناحیه قریش برای [[رویارویی]] با [[یهودیان]] و سایر مخالفان، تمام تلاش و [[کوشش]] خود را به کار گرفتند.
#مذاکرات صلح سبب شد با پی‌بردن [[هم‌پیمانان]] قریش به دیدگاه مسلمانان، به آنان [[تمایل]] نشان دهند.
#این پیمان‌نامه، به [[نبی اکرم]]{{صل}} [[فرصت]] داد تا با [[پادشاهان]] و سران کشورهای خارج از [[جزیرة العرب]] مکاتبه کند و آنان را به [[اسلام]] فراخواند و به عنوان گامی در جهت انتقال اسلام به خارج از منطقه [[جزیرة العرب]]، برای [[جنگ موته]] آماده شود.
#این [[صلح]]، زمینه را در مراحل بعدی برای [[فتح مکه]]- که مهم‌ترین مرکز و [[دژ]] [[بت‌پرستی]] در آن [[روزگار]] به‌شمار می‌آمد- مهیا ساخت.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۲۱۸.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۵٬۹۶۳

ویرایش