پرش به محتوا

ابوجهل: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲: خط ۲:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
ابوجهل از [[دشمنان]] سرسخت [[اسلام]] و [[پیامبر]] {{صل}} بود که نقشی اساسی در [[رهبری]] [[جبهه]] مخالف [[رسول خدا]] {{صل}} ایفا می‌کرد. با [[شناخت]] ابوجهل و [[رفتار]] وی، می‌توان حوادث [[صدر اسلام]] را بهتر [[درک]] کرد<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۲.</ref>.
[[ابوجهل]] از [[دشمنان]] سرسخت [[اسلام]] و [[پیامبر]]{{صل}} بود که نقشی اساسی در [[رهبری]] [[جبهه]] [[مخالف رسول خدا]]{{صل}} ایفا می‌کرد. با [[شناخت]] ابوجهل و [[رفتار]] وی، می‌توان حوادث [[صدر اسلام]] را بهتر [[درک]] کرد<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۲.</ref>.


== [[نسب]] ==
== [[نسب]] ==
[[عمرو بن هشام بن مغیره]] با [[کنیه]] [[ابوالحکم]] از تیره "[[بنی‌مخزوم]]" بود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۵.</ref>. [[رسول الله]] {{صل}} به [[ابوالحکم]]، ابوجهل [[لقب]] داد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۰۸۲.</ref>. در [[نقلی]] دیگر آن حضرت او را [[فرعون]] زمان خود خواند<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۱۱۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۵.</ref>. هشام [[پدر]] ابوجهل، از مردان سرشناس و مهمان‌نواز [[مکه]] به شمار می‌رفت؛ به گونه‌ای که [[قریش]]، [[مرگ]] او را برای خود مبدأ [[تاریخ]] قرار داد<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۳۹.</ref>. [[مادر]] ابوجهل، اسماء بنت مخربه است که او را حنظلیه نیز می‌خواندند. از همین رو ابوجهل در انتساب به مادرش ابن‌الحنظلیه خوانده می‌شود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۴۳؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۶۲۲.</ref>. ابوجهل فرزندانی داشت؛ اما [[نسل]] وی ادامه نیافت<ref>ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۴۵.</ref>. عکرمه، (پسر ابوجهل) در [[اُحد]] در مقابل [[سپاه اسلام]] بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۰۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲.</ref>.
عمرو بن هشام بن [[مغیره]] با [[کنیه]] [[ابوالحکم]] از تیره "[[بنی‌مخزوم]]" بود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۵.</ref>. [[رسول الله]]{{صل}} به ابوالحکم، ابوجهل [[لقب]] داد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۰۸۲.</ref>. در [[نقلی]] دیگر آن حضرت او را [[فرعون]] [[زمان]] خود خواند<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۱۱۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۵.</ref>. هشام پدر ابوجهل، از مردان سرشناس و مهمان‌نواز [[مکه]] به شمار می‌رفت؛ به گونه‌ای که [[قریش]]، [[مرگ]] او را برای خود مبدأ [[تاریخ]] قرار داد<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۳۹.</ref>. مادر ابوجهل، [[اسماء]] بنت [[مخربه]] است که او را حنظلیه نیز می‌خواندند. از همین رو ابوجهل در انتساب به مادرش ابن‌الحنظلیه خوانده می‌شود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۴۳؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۶۲۲.</ref>. ابوجهل فرزندانی داشت؛ اما [[نسل]] وی ادامه نیافت<ref>ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۴۵.</ref>. [[عکرمه]]، (پسر ابوجهل) در [[اُحد]] در مقابل [[سپاه اسلام]] بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۰۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲.</ref>.


وی پس از [[فتح مکه]] [[اسلام]] آورد و [[پیامبر]] {{صل}} برای اینکه او (عکرمه) آزرده نشود، [[مسلمانان]] را از [[سبّ]] ابوجهل منع کرد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۰۸۲.</ref>. از زمان ولادت و [[زندگی]] ابوجهل [[پیش از ظهور]] [[اسلام]]، اطلاعات چندانی در دست نیست.
وی پس از [[فتح مکه]] اسلام آورد و پیامبر{{صل}} برای اینکه او (عکرمه) آزرده نشود، [[مسلمانان]] را از [[سبّ]] ابوجهل منع کرد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۰۸۲.</ref>. از زمان ولادت و [[زندگی]] ابوجهل [[پیش از ظهور اسلام]]، اطلاعات چندانی در دست نیست.


با این حال، [[زیرکی]] و [[دانایی]] او سبب شده بود تا برخلاف [[سنت]] [[عرب جاهلی]]، عضو دارالندوه شود. بزرگان [[مکه]] عضویت در "دارالندوه" برای غیر "بنی‌قصی" را مشروط به چهل‌ سالگی کرده بود<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۱۵۵؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۴.</ref>؛ ولی او در حالی که هنوز موی بر صورتش نروییده بود (یا نزدیک سی سالگی)<ref>محمد بن حسن بن درید، الاشتقاق، ص۱۵۵.</ref> عضو آن [[شورا]] شد<ref>ابن قتیبه دینوری، عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳.</ref> و در تصمیم‌گیری‌های بزرگان [[مکه]] طرف [[مشورت]] قرار گرفت<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۷؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۷۱۵.</ref>.
با این [[حال]]، [[زیرکی]] و [[دانایی]] او سبب شده بود تا برخلاف [[سنت]] [[عرب جاهلی]]، عضو [[دارالندوه]] شود. بزرگان [[مکه]] عضویت در "دارالندوه" برای غیر "بنی‌قصی" را مشروط به چهل‌ سالگی کرده بود<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۱۵۵؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۴.</ref>؛ ولی او در حالی که هنوز موی بر صورتش نروییده بود (یا نزدیک سی سالگی)<ref>محمد بن حسن بن درید، الاشتقاق، ص۱۵۵.</ref> عضو آن [[شورا]] شد<ref>ابن قتیبه دینوری، عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳.</ref> و در تصمیم‌گیری‌های بزرگان مکه طرف [[مشورت]] قرار گرفت<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۷؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۷۱۵.</ref>.


ابوجهل از اشراف و [[ثروتمندان]] [[مکه]] بود. او با توجه به وضعیت [[مالی]] و [[جایگاه]] ویژه [[اجتماعی]]، در صدد دستیابی به [[ریاست]] [[مکه]] بود. بررسی حوادث دوران [[زندگی]] او نشان می‌دهد که وی [[تعصب]] قبیله‌ای بسیار عجیبی داشته است<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۳.</ref>.
[[ابوجهل]] از اشراف و [[ثروتمندان]] مکه بود. او با توجه به وضعیت [[مالی]] و جایگاه ویژه [[اجتماعی]]، در صدد دستیابی به [[ریاست]] مکه بود. بررسی حوادث دوران [[زندگی]] او نشان می‌دهد که وی [[تعصب]] قبیله‌ای بسیار عجیبی داشته است<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۳.</ref>.


== ابوجهل و [[پیامبر]] {{صل}} ==
== ابوجهل و [[پیامبر]]{{صل}} ==
ابوجهل در پی [[ریاست]] یافتن بر [[مکه]] و مکیان بود، از همین رو، با اینکه [[صداقت]] آن حضرت را در [[دعوت]] به [[آیین اسلام]] [[باور]] داشت، از قبول [[اسلام]] خودداری کرد و در ردیف [[دشمنان]] آن قرار گرفت. وی در تحلیل خود از [[دعوت]] [[رسول خدا]] {{صل}} می‌گوید: "ما و [[فرزندان]] قصی، در بزرگی به تنازع برخاستیم؛ [[اطعام]] کردند، [[اطعام]] کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم؛ گفتند: از ما [[پیامبری]] است، این را دیگر نفهمیدیم. به [[خدا]] [[سوگند]]! هرگز تصدیقش نخواهیم کرد"<ref>ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ج۳، ص۲۱۰؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع بما للنبی من الاحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۴، ص۳۴۵.</ref>. [[اخنس بن شُرَیق]] در [[دیدار]] با ابوجهل از وی می‌پرسد: "نظرت درباره [[محمد]] {{صل}} چیست؟ او در ادعای خود صادق است یا کاذب؟" ابوجهل در پاسخ می‌گوید: "[[محمد]] راستگوست و به [[یقین]] [[دروغ]] نمی‌گوید؛ اما اگر منصب‌های لواء (پرچمداری)، سقایت، حجابت، ندوه و [[نبوت]] در دست "بنی‌قصی" باشد، دیگر برای سایر طایفه‌ها چه می‌ماند؟"<ref>شیخ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۵۵؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۱۶.</ref> [[ریاست‌طلبی]] ابوجهل در این گزارش به خوبی مشهود است.
ابوجهل در پی ریاست یافتن بر مکه و [[مکیان]] بود، از همین رو، با اینکه [[صداقت]] آن حضرت را در [[دعوت]] به [[آیین اسلام]] [[باور]] داشت، از [[قبول اسلام]] خودداری کرد و در ردیف [[دشمنان]] آن قرار گرفت. وی در تحلیل خود از دعوت [[رسول خدا]]{{صل}} می‌گوید: "ما و [[فرزندان]] قصی، در بزرگی به [[تنازع]] برخاستیم؛ [[اطعام]] کردند، اطعام کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم؛ گفتند: از ما [[پیامبری]] است، این را دیگر نفهمیدیم. به [[خدا]] [[سوگند]]! هرگز تصدیقش نخواهیم کرد"<ref>ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ج۳، ص۲۱۰؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع بما للنبی من الاحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۴، ص۳۴۵.</ref>. [[اخنس]] بن شُرَیق در دیدار با ابوجهل از وی می‌پرسد: "نظرت درباره محمد{{صل}} چیست؟ او در ادعای خود صادق است یا کاذب؟" ابوجهل در پاسخ می‌گوید: "محمد راستگوست و به [[یقین]] [[دروغ]] نمی‌گوید؛ اما اگر منصب‌های [[لواء]] ([[پرچمداری]])، سقایت، [[حجابت]]، ندوه و [[نبوت]] در دست "بنی‌قصی" باشد، دیگر برای سایر طایفه‌ها چه می‌ماند؟"<ref>شیخ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۵۵؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۱۶.</ref> [[ریاست‌طلبی]] [[ابوجهل]] در این گزارش به خوبی مشهود است.


با توجه به این موارد، می‌توان ابوجهل را در زمره افرادی دانست که آگاهانه و از روی عناد، با [[پیامبر]] {{صل}} به [[نزاع]] برخاسته بودند. اکنون به بیان نمونه‌هایی از [[رفتار]] ابوجهل با آن [[حضرت]] می‌پردازیم<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۴.</ref>:
با توجه به این موارد، می‌توان ابوجهل را در زمره افرادی دانست که آگاهانه و از روی [[عناد]]، با [[پیامبر]]{{صل}} به [[نزاع]] برخاسته بودند. اکنون به بیان نمونه‌هایی از [[رفتار]] ابوجهل با آن حضرت می‌پردازیم<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۴.</ref>:


=== بازداشتن [[پیامبر]] {{صل}} از [[دعوت]] به [[اسلام]] ===
=== بازداشتن پیامبر{{صل}} از [[دعوت به اسلام]] ===
جمعی از بزرگان [[مکه]] که نام ابوجهل نیز در میان آنان دیده می‌شود، جلسه‌ای تشکیل دادند و قصد داشتند با تطمیع و دادن [[وعده]] [[ریاست]]، [[مال]] و [[قدرت]] به [[رسول خدا]] {{صل}}، حضرت را از ادامه [[دعوت]] به [[اسلام]] بازدارند<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۹۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۴.</ref>.
جمعی از بزرگان [[مکه]] که نام ابوجهل نیز در میان آنان دیده می‌شود، جلسه‌ای تشکیل دادند و قصد داشتند با [[تطمیع]] و دادن [[وعده]] [[ریاست]]، [[مال]] و [[قدرت]] به [[رسول خدا]]{{صل}}، حضرت را از ادامه دعوت به اسلام بازدارند<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۹۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۴.</ref>.


در مجلسی دیگر، سران [[مکه]] از جمله ابوجهل، از [[ابوطالب]] می‌خواهند [[محمد]] {{صل}} را از ادامه راهش بازدارد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۱۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۸؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۷۲۵.</ref><ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۴.</ref>
در [[مجلسی]] دیگر، سران مکه از جمله ابوجهل، از [[ابوطالب]] می‌خواهند محمد{{صل}} را از ادامه راهش بازدارد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۱۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۸؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۷۲۵.</ref><ref>حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین، ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۶۴.</ref>


=== [[آزار پیامبر]] {{صل}} ===
=== [[آزار پیامبر]]{{صل}} ===
ابوجهل از [[همسایگان]] [[رسول الله]] {{صل}} بود<ref>احمد بن علی مقریزی، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۴۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ص۱۵۷.</ref>. همچنین او از افرادی است که سعی می‌کرد ایشان را اذیت کند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۴.</ref>. وی روزی حضرت را در حالی [[مشاهده]] کرد که نزدیک [[کوه صفا]] نشسته بود، او را [[آزار]] داد و [[ناسزا]] گفت. [[پیامبر]] {{صل}} پاسخی به وی نداد. [[کنیز]] [[عبدالله بن جدعان تیمی]] این صحنه را دید. زمانی نگذشت که [[حمزه]]، عموی [[رسول الله]]، کمان بر دوش، در حالی که از شکار باز می‌گشت، به رسم معمول خود برای [[طواف]]، عازم [[مسجدالحرام]] شد. [[کنیز]] [[عبدالله]]، [[حمزه]] را از ماجرای رخ داده بین ابوجهل و [[محمد]] {{صل}} [[آگاه]] ساخت و گفت: "ای [[ابوعماره]] ([[کنیه]] [[حمزه]])! کاش دیده بودی که برادرزاده‌ات لحظاتی پیش از دست [[ابوالحکم]] چه کشید. [[ابوالحکم]] به او [[ناسزا]] گفت و با او [[رفتاری]] ناروا کرد و [[محمد]] {{صل}} پاسخی نداد". [[حمزه]] شتابان به [[مسجدالحرام]] آمد و ابوجهل را در حالی که در [[مجلسی]] نشسته بود، [[مشاهده]] کرد؛ سوی او رفت و با کمان بر سر او زد و سر ابوجهل را [[شکست]]<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۲۸۳-۲۸۴.</ref>.
ابوجهل از [[همسایگان]] [[رسول الله]]{{صل}} بود<ref>احمد بن علی مقریزی، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۴۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ص۱۵۷.</ref>. همچنین او از افرادی است که سعی می‌کرد ایشان را [[اذیت]] کند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۴.</ref>. وی روزی حضرت را در حالی [[مشاهده]] کرد که نزدیک [[کوه صفا]] نشسته بود، او را [[آزار]] داد و [[ناسزا]] گفت. پیامبر{{صل}} پاسخی به وی نداد. [[کنیز]] [[عبدالله بن جدعان]] تیمی این صحنه را دید. زمانی نگذشت که [[حمزه]]، عموی [[رسول الله]]، کمان بر دوش، در حالی که از شکار باز می‌گشت، به رسم معمول خود برای [[طواف]]، عازم [[مسجدالحرام]] شد. [[کنیز]] عبدالله، حمزه را از ماجرای رخ داده بین [[ابوجهل]] و محمد{{صل}} [[آگاه]] ساخت و گفت: "ای [[ابوعماره]] ([[کنیه]] حمزه)! کاش دیده بودی که برادرزاده‌ات لحظاتی پیش از دست [[ابوالحکم]] چه کشید. ابوالحکم به او [[ناسزا]] گفت و با او [[رفتاری]] ناروا کرد و محمد{{صل}} پاسخی نداد". حمزه شتابان به مسجدالحرام آمد و ابوجهل را در حالی که در [[مجلسی]] نشسته بود، [[مشاهده]] کرد؛ سوی او رفت و با کمان بر سر او زد و سر ابوجهل را [[شکست]]<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۲۸۳-۲۸۴.</ref>.


در موردی دیگر، به تحریک ابوجهل و... در حالی که آن حضرت در [[سجده]] بود، فضولات حیوانی به کتفش ریخته شد و ایشان از [[رفتار]] ابوجهل و یارانش به [[خدا]] [[شکایت]] برد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۵؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۱۲۵.</ref><ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۵.</ref>
در موردی دیگر، به تحریک ابوجهل و... در حالی که آن حضرت در [[سجده]] بود، فضولات حیوانی به کتفش ریخته شد و ایشان از [[رفتار]] ابوجهل و یارانش به [[خدا]] [[شکایت]] برد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۵؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۱۲۵.</ref><ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۵.</ref>


=== [[تحریم اقتصادی]] ===
=== [[تحریم]] [[اقتصادی]] ===
ابوجهل از افرادی است که پس از انعقاد [[پیمان]] [[تحریم]] [[اقتصادی]] ـ [[اجتماعی]] [[پیامبر]] {{صل}} و یارانش در "[[شعب ابی‌طالب]]" تلاش فراوانی برای نرسیدن کمک به [[رسول خدا]] {{صل}} و نقض نکردن [[پیمان]] کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۴؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ج۳، ص۱۶۱-۱۶۶.</ref><ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۵-۶۶.</ref>
ابوجهل از افرادی است که پس از [[انعقاد پیمان]] تحریم اقتصادی ـ [[اجتماعی]] [[پیامبر]]{{صل}} و یارانش در "[[شعب ابی‌طالب]]" تلاش فراوانی برای نرسیدن کمک به [[رسول خدا]]{{صل}} و نقض نکردن [[پیمان]] کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۴؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ج۳، ص۱۶۱-۱۶۶.</ref><ref>حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین، ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۶۵-۶۶.</ref>


=== [[تصمیم]] به [[قتل پیامبر]] {{صل}} ===
=== تصمیم به [[قتل پیامبر]]{{صل}} ===
وقتی ابوجهل و یارانش از تطمیع [[نبی]] مکرم [[اسلام]] برای دست برداشتن از [[دعوت]] به [[اسلام]] نتیجه نمی‌گیرند، ابوجهل تصمیم می‌گیرد هنگامی که [[رسول خدا]] {{صل}} در [[مسجدالحرام]] در [[سجده]] است سر او را با سنگ بکوبد. حضرت به [[مسجدالحرام]] می‌آیند و ابوجهل، آماده ضربه زدن به ایشان می‌شود که ترسی او را فرا می‌گیرد و به اجرای نقشه خود، موفق نمی‌شود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۹۸-۲۹۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱، ص۱۵۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱۲، ص۱۹۰؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸ ص۶۴۹.</ref>.
وقتی ابوجهل و یارانش از [[تطمیع]] [[نبی مکرم اسلام]] برای دست برداشتن از [[دعوت به اسلام]] نتیجه نمی‌گیرند، ابوجهل تصمیم می‌گیرد هنگامی که رسول خدا{{صل}} در مسجدالحرام در سجده است سر او را با سنگ بکوبد. حضرت به [[مسجدالحرام]] می‌آیند و [[ابوجهل]]، آماده ضربه زدن به ایشان می‌شود که ترسی او را فرا می‌گیرد و به اجرای نقشه خود، موفق نمی‌شود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۹۸-۲۹۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱، ص۱۵۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱۲، ص۱۹۰؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸ ص۶۴۹.</ref>.


هنگامی که در دارالندوه برای تصمیم‌گیری درباره آن حضرت جلسه تشکیل شد، پس از مطرح شدن آرای مختلف درباره چگونگی برخورد با [[پیامبر]] {{صل}}، ابوجهل پیشنهاد کرد که از هر قبیله‌ای فردی [[دلاور]] [[انتخاب]] شود و هر کدام ضربه‌ای به [[محمد]] {{صل}} وارد کنند تا همه [[قبایل]] در [[قتل]] او شریک باشند و [[خون]] ایشان در میان قبیله‌ها پخش شود. در این صورت [[قبیله]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[قادر]] نخواهد بود با همه [[قبایل]] وارد [[جنگ]] شود و به گرفتن خون‌بها [[رضایت]] خواهد داد. این پیشنهاد مورد پسند واقع شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۷۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref>. شبی که قرار بود این طرح [[اجرا]] شود، ابوجهل در جمعی که برای حمله به [[رسول الله]] {{صل}} آماده شده بودند حاضر شد و آنان را برای [[قتل پیامبر]] {{صل}} [[ترغیب]] کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۳.</ref>. [[امداد الهی]]، باعث [[هجرت]] ایشان به [[مدینه]] و خنثی شدن این نقشه شد<ref>شیخ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۸۲۶.</ref><ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۶.</ref>
هنگامی که در [[دارالندوه]] برای [[تصمیم‌گیری]] درباره آن حضرت جلسه تشکیل شد، پس از مطرح شدن آرای مختلف درباره چگونگی برخورد با [[پیامبر]]{{صل}}، ابوجهل پیشنهاد کرد که از هر قبیله‌ای فردی [[دلاور]] [[انتخاب]] شود و هر کدام ضربه‌ای به محمد{{صل}} وارد کنند تا همه [[قبایل]] در [[قتل]] او [[شریک]] باشند و [[خون]] ایشان در میان قبیله‌ها پخش شود. در این صورت [[قبیله]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[قادر]] نخواهد بود با همه قبایل وارد [[جنگ]] شود و به گرفتن خون‌بها [[رضایت]] خواهد داد. این پیشنهاد مورد پسند واقع شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۷۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref>. شبی که قرار بود این طرح [[اجرا]] شود، ابوجهل در جمعی که برای [[حمله]] به [[رسول الله]]{{صل}} آماده شده بودند حاضر شد و آنان را برای [[قتل پیامبر]]{{صل}} [[ترغیب]] کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۳.</ref>. [[امداد الهی]]، باعث [[هجرت]] ایشان به [[مدینه]] و خنثی شدن این نقشه شد<ref>شیخ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۸۲۶.</ref><ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۶.</ref>


== ابوجهل و [[مسلمانان]] ==
== ابوجهل و [[مسلمانان]] ==
ابوجهل در زمره کسانی است که سعی داشت از [[اسلام آوردن]] افراد جلوگیری کند. وی، وقتی می‌شنید فردی به [[اسلام]] گرویده است، نزد او می‌رفت. اگر او از [[منزلت اجتماعی]] و قبیلگی برخوردار بود، با این سخن که دست از [[آیین]] پدرانت کشیده‌ای؟ سعی می‌کرد وی را به [[آیین]] [[جاهلی]] بازگرداند، و اگر آن تازه [[مسلمان]]، فردی تاجر بود، او را به نابودی [[اموال]] و ضربه زدن به تجارتش تهدید می‌کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۵۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب و الاشراف، ج۱، ص۱۹۸.</ref>. اگر فرد تازه [[مسلمان]] قبیله‌ای نداشت که از وی [[حمایت]] کند، ابوجهل، او را کتک می‌زد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۵۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب و الاشراف، ج۱، ص۱۹۸.</ref>. زمانی که از [[اسلام آوردن]] [[برادر]] مادری خود، [[عیاش ابن ابی‌ربیعه]] [[آگاه]] می‌شود، به شدت با او برخورد می‌کند و او را کتک می‌زند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۷۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۹۸.</ref>. [[بلال]] از افرادی است که ابوجهل او را به [[جرم]] [[مسلمان]] شدن [[شکنجه]] می‌کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۷۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۹۰.</ref>. ابوجهل در [[شکنجه]] [[مسلمانان]] تا آنجا پیش رفت که [[سمیه]]، [[مادر]] [[عمار]] را به [[شهادت]] رساند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۲۸.</ref><ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۷.</ref>
ابوجهل در زمره کسانی است که سعی داشت از [[اسلام آوردن]] افراد جلوگیری کند. وی، وقتی می‌شنید فردی به [[اسلام]] گرویده است، نزد او می‌رفت. اگر او از [[منزلت اجتماعی]] و قبیلگی برخوردار بود، با این سخن که دست از [[آیین]] پدرانت کشیده‌ای؟ سعی می‌کرد وی را به آیین [[جاهلی]] بازگرداند، و اگر آن [[تازه مسلمان]]، فردی تاجر بود، او را به نابودی [[اموال]] و ضربه زدن به تجارتش [[تهدید]] می‌کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۵۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب و الاشراف، ج۱، ص۱۹۸.</ref>. اگر فرد تازه مسلمان قبیله‌ای نداشت که از وی [[حمایت]] کند، [[ابوجهل]]، او را کتک می‌زد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۵۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب و الاشراف، ج۱، ص۱۹۸.</ref>. زمانی که از [[اسلام آوردن]] [[برادر]] [[مادری]] خود، [[عیاش]] ابن ابی‌ربیعه [[آگاه]] می‌شود، به شدت با او برخورد می‌کند و او را کتک می‌زند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۷۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۹۸.</ref>. [[بلال]] از افرادی است که ابوجهل او را به [[جرم]] [[مسلمان]] شدن [[شکنجه]] می‌کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۷۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۹۰.</ref>. ابوجهل در شکنجه [[مسلمانان]] تا آنجا پیش رفت که [[سمیه]]، مادر [[عمار]] را به [[شهادت]] رساند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۲۸.</ref><ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۷.</ref>


== سرانجام ابوجهل ==
== سرانجام ابوجهل ==
[[ابوسفیان]]، [[سرپرست]] کاروان تجاری [[قریش]]، در راه بازگشت از سفر تجاری به [[مکه]] بود. او در حالی که [[اموال]] فراوانی از مکیان همراهش بود، از جانب [[مسلمانان]] [[احساس]] خطر کرد. از همین رو، با فرستادن پیکی از مکیان خواست [[اموال]] خود را دریابند. [[مشرکان]] [[مکه]] با سپاهی به [[یاری]] وی شتافتند. پیش از رسیدن این [[سپاه]]، [[ابوسفیان]]، کاروان خود را به [[سلامت]] از منطقه خطر عبور داد؛ آنگاه خبر [[سلامتی]] کاروان را به [[سپاه]] [[مکه]] رسانید و از آنان خواست بازگردند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۴۵.</ref>. ابوجهل از افرادی بود که بازگشتن [[سپاه]] را به [[مکه]] نمی‌پسندید<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹.</ref> و سران [[سپاه]] [[شرک]] را برای رویارویی با [[پیامبر]] {{صل}} تشجیع می‌کرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۱؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۱۱۳.</ref>. وی افرادی مانند [[عتبه بن ربیعه]] را که خواهان درگیر نشدن با [[رسول خدا]] {{صل}} بودند [[ترسو]] خطاب می‌کرد. ابوجهل در این سفر، روزی ده شتر برای [[اطعام]] [[سپاه]] [[مکه]] نحر می‌کرد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۴۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴۴.</ref>.
[[ابوسفیان]]، [[سرپرست]] [[کاروان تجاری قریش]]، در راه بازگشت از [[سفر تجاری]] به [[مکه]] بود. او در حالی که اموال فراوانی از [[مکیان]] همراهش بود، از جانب مسلمانان [[احساس]] خطر کرد. از همین رو، با فرستادن پیکی از مکیان خواست اموال خود را دریابند. [[مشرکان مکه]] با سپاهی به [[یاری]] وی شتافتند. پیش از رسیدن این [[سپاه]]، ابوسفیان، کاروان خود را به [[سلامت]] از منطقه خطر عبور داد؛ آنگاه خبر [[سلامتی]] کاروان را به سپاه مکه رسانید و از آنان خواست بازگردند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۴۵.</ref>. ابوجهل از افرادی بود که بازگشتن سپاه را به مکه نمی‌پسندید<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹.</ref> و سران [[سپاه]] [[شرک]] را برای [[رویارویی]] با [[پیامبر]]{{صل}} تشجیع می‌کرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۱؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۱۱۳.</ref>. وی افرادی مانند [[عتبه بن ربیعه]] را که خواهان درگیر نشدن با [[رسول خدا]]{{صل}} بودند [[ترسو]] خطاب می‌کرد. [[ابوجهل]] در این [[سفر]]، روزی ده شتر برای [[اطعام]] سپاه [[مکه]] نحر می‌کرد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۴۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴۴.</ref>.


سرانجام وی پس از سال‌ها مقابله با [[اسلام]] و [[رسول الله]] در [[نبرد]] [[بدر]] که خود [[فرماندهی سپاه]] [[مشرکان]] را به عهده داشت کشته شد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۴۳.</ref>. در [[جنگ بدر]]، [[معاذ بن عمرو بن جموح]] با ضربتی پای او را قطع کرد. [[معوذ بن عفرا]] ضربه‌ای کاری به وی وارد کرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۱۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴۹.</ref> و [[عبدالله بن مسعود]]، او را به [[قتل]] رسانید<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۱۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۵۰.</ref>. وی هنگام [[مرگ]]، هفتاد سال داشت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۱۷.</ref><ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۸.</ref>
سرانجام وی پس از سال‌ها [[مقابله با اسلام]] و [[رسول الله]] در [[نبرد بدر]] که خود [[فرماندهی سپاه]] [[مشرکان]] را به عهده داشت کشته شد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۴۳.</ref>. در [[جنگ بدر]]، [[معاذ بن عمرو بن جموح]] با ضربتی پای او را قطع کرد. [[معوذ]] بن عفرا ضربه‌ای کاری به وی وارد کرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۱۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴۹.</ref> و [[عبدالله بن مسعود]]، او را به [[قتل]] رسانید<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۱۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۵۰.</ref>. وی هنگام [[مرگ]]، هفتاد سال داشت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۱۷.</ref><ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۸.</ref>


== آیاتی درباره ابوجهل ==
== آیاتی درباره ابوجهل ==
[[مفسران]] ذیل [[آیات]] فراوانی از ابوجهل نام برده‌اند که ما در این نوشتار تنها به طرح چند مورد اکتفا می‌کنیم:
[[مفسران]] ذیل [[آیات]] فراوانی از ابوجهل نام برده‌اند که ما در این نوشتار تنها به طرح چند مورد اکتفا می‌کنیم:
#{{متن قرآن|وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ می‌باختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ می‌باختند و خداوند تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.</ref>. فردی که طرح [[قتل]] [[رسول الله]] {{صل}} را در دارالندوه پیشنهاد کرد، ابوجهل بود<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۵۰؛ شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج۲، ص۱۶.</ref>.
#{{متن قرآن|وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ می‌باختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ می‌باختند و خداوند تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.</ref>. فردی که طرح [[قتل]] [[رسول الله]]{{صل}} را در [[دارالندوه]] پیشنهاد کرد، [[ابوجهل]] بود<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۵۰؛ شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج۲، ص۱۶.</ref>.
#{{متن قرآن|أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ}}<ref>«آیا (همه) خدایان را خدایی یگانه کرده است؟ بی‌گمان این چیزی شگفت است و سرکردگان آنان راه افتادند (و به همراهان خود گفتند): بروید و در (پرستش) خدایان خود شکیبا باشید که این چیزی است که (از شما) می‌خواهند ما چنین چیزی در آیین واپسین نشنیدیم، این جز دروغبافی نیست» سوره ص، آیه ۵-۷.</ref>. در ذیل این [[آیات]] آمده است که جمعی از سران [[مکه]] که نام ابوجهل نیز در میان آنان دیده می‌شود نزد [[ابوطالب]] رفتند تا وی، [[محمد]] {{صل}} را از راهی که در پیش گرفته است بازدارد<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۳، ص۷۹؛ شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۴۲۷.</ref>.
#{{متن قرآن|أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ}}<ref>«آیا (همه) خدایان را خدایی یگانه کرده است؟ بی‌گمان این چیزی شگفت است و سرکردگان آنان راه افتادند (و به همراهان خود گفتند): بروید و در (پرستش) خدایان خود شکیبا باشید که این چیزی است که (از شما) می‌خواهند ما چنین چیزی در آیین واپسین نشنیدیم، این جز دروغبافی نیست» سوره ص، آیه ۵-۷.</ref>. در ذیل این [[آیات]] آمده است که جمعی از سران [[مکه]] که نام ابوجهل نیز در میان آنان دیده می‌شود نزد [[ابوطالب]] رفتند تا وی، [[محمد]]{{صل}} را از راهی که در پیش گرفته است بازدارد<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۳، ص۷۹؛ شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۴۲۷.</ref>.
#{{متن قرآن|أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى}}<ref>«به من بگو آن کس که بنده‌ای را چون به نماز ایستد باز می‌دارد» سوره علق، آیه ۹-۱۰.</ref>. درباره این [[آیه]] گفته‌اند: ابوجهل [[تصمیم]] گرفت که اگر [[پیامبر]] {{صل}} را در [[نماز]] ببیند، گردن او را بزند<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳۰، ص۱۶۳.</ref>.
#{{متن قرآن|أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى}}<ref>«به من بگو آن کس که بنده‌ای را چون به نماز ایستد باز می‌دارد» سوره علق، آیه ۹-۱۰.</ref>. درباره این [[آیه]] گفته‌اند: ابوجهل تصمیم گرفت که اگر [[پیامبر]]{{صل}} را در [[نماز]] ببیند، گردن او را بزند<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳۰، ص۱۶۳.</ref>.
#{{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ}}<ref>«و کافران گفتند: به این قرآن گوش ندهید و در (هنگام خوانده شدن) آن، سخنان بیهوده سر دهید باشد که پیروز گردید» سوره فصلت، آیه ۲۶.</ref>. درباره این [[آیه]] آمده است که ابوجهل می‌گفت: "هرگاه [[محمد]] {{صل}} [[قرآن]] می‌خواند، هیاهو کنید و فریاد بکشید تا معلوم نشود چه می‌گوید"<ref>مقاتل بن سلیمان بلخی، تفسیر مقاتل بن سلیمان، مصحح عبدالله محمود شحاته، ج۳، ص۷۴۱.</ref><ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۸-۶۹.</ref>.
#{{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ}}<ref>«و کافران گفتند: به این قرآن گوش ندهید و در (هنگام خوانده شدن) آن، سخنان بیهوده سر دهید باشد که پیروز گردید» سوره فصلت، آیه ۲۶.</ref>. درباره این آیه آمده است که ابوجهل می‌گفت: "هرگاه محمد{{صل}} [[قرآن]] می‌خواند، هیاهو کنید و فریاد بکشید تا معلوم نشود چه می‌گوید"<ref>مقاتل بن سلیمان بلخی، تفسیر مقاتل بن سلیمان، مصحح عبدالله محمود شحاته، ج۳، ص۷۴۱.</ref><ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۶۸-۶۹.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۴٬۰۳۶

ویرایش