خلافت امام حسن مجتبی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۴: خط ۳۴:


از [[طبری]] نقل است: در آغاز سال چهل و یکم که [[حسن بن علی]]{{ع}} با [[معاویه]] [[صلح]] کرد، [[حمران بن ابان]] در [[بصره]] به‌پا خاست و [[شهر]] را گرفت و بر آن [[تسلط]] یافت. معاویه، [[بسر بن ابی‌ارطاه]] را فرستاد و دستور کشتن پسران زیاد را به او داد. [[مسلمة بن محارب]] گوید: بسر، [[پسران]] زیاد<ref>در آن هنگام زیاد در فارس بود که علی{{ع}} او را سوی کردان یاغی آنجا فرستاده بود و بر آنها پیروز شده بود و در استخر اقامت کرده بود. در آن زمان زیاد، از مخالفان سرسخت معاویه بود و با معاویه بیعت نکرده بود. بسر فرزندان او را در بصره برای تحت فشار قرار دادن او به زندان انداخته بود. (نگارنده)</ref> را بگرفت و به [[زندان]] افکند. قرار بود آنها را بکشد. [[ابوبکره]] از بسر یک هفته مهلت خواست تا برای [[شفاعت]] از برادرزادگانش به [[کوفه]] نزد معاویه رفت و بازگردد. او هفت [[روز]] راه پیمود و دو مرکب زیر پای او سقط شد؛ تا با معاویه سخن گفت و نوشته‌ای گرفت تا بسر از پسران زیاد دست بدارد. بسر پسران زیاد را آورده بود و [[منتظر]] [[غروب]] [[آفتاب]] بود که مهلت به سر رود و خونشان را بریزد. [[مردم]] [[چشم‌به‌راه]] و منتظر ابوبکره بودند که بیامد. او بر اسب یا استری سوار بود و تکبیرگویان و شتابان آمد و پیش از آن‌که [[خون]] پسران زیاد ریخته شود، به بسر رسید و [[نامه معاویه]] را به او داد و برادرزادگانش را [[آزاد]] کرد<ref>تاریخ طبری، ص۲۷۲۲-۲۷۲۳.</ref>.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۱۶۸.</ref>
از [[طبری]] نقل است: در آغاز سال چهل و یکم که [[حسن بن علی]]{{ع}} با [[معاویه]] [[صلح]] کرد، [[حمران بن ابان]] در [[بصره]] به‌پا خاست و [[شهر]] را گرفت و بر آن [[تسلط]] یافت. معاویه، [[بسر بن ابی‌ارطاه]] را فرستاد و دستور کشتن پسران زیاد را به او داد. [[مسلمة بن محارب]] گوید: بسر، [[پسران]] زیاد<ref>در آن هنگام زیاد در فارس بود که علی{{ع}} او را سوی کردان یاغی آنجا فرستاده بود و بر آنها پیروز شده بود و در استخر اقامت کرده بود. در آن زمان زیاد، از مخالفان سرسخت معاویه بود و با معاویه بیعت نکرده بود. بسر فرزندان او را در بصره برای تحت فشار قرار دادن او به زندان انداخته بود. (نگارنده)</ref> را بگرفت و به [[زندان]] افکند. قرار بود آنها را بکشد. [[ابوبکره]] از بسر یک هفته مهلت خواست تا برای [[شفاعت]] از برادرزادگانش به [[کوفه]] نزد معاویه رفت و بازگردد. او هفت [[روز]] راه پیمود و دو مرکب زیر پای او سقط شد؛ تا با معاویه سخن گفت و نوشته‌ای گرفت تا بسر از پسران زیاد دست بدارد. بسر پسران زیاد را آورده بود و [[منتظر]] [[غروب]] [[آفتاب]] بود که مهلت به سر رود و خونشان را بریزد. [[مردم]] [[چشم‌به‌راه]] و منتظر ابوبکره بودند که بیامد. او بر اسب یا استری سوار بود و تکبیرگویان و شتابان آمد و پیش از آن‌که [[خون]] پسران زیاد ریخته شود، به بسر رسید و [[نامه معاویه]] را به او داد و برادرزادگانش را [[آزاد]] کرد<ref>تاریخ طبری، ص۲۷۲۲-۲۷۲۳.</ref>.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۱۶۸.</ref>
==تصریح امیر مؤمنان به [[خلافت امام حسن]]{{ع}}‌==
زمانی که [[امیر المؤمنین]]{{ع}} دریافت به زودی [[دنیا]] را [[وداع]] گفته و در جوار [[پروردگار]] قرار خواهد گرفت، [[خلافت]] و [[امامت]] را به فرزندش حسن سپرده و وی را پس از خود [[پیشوا]] قرار داد تا [[مسلمانان]] در کلیه امور خویش به وی [[رجوع]] کنند و [[شیعیان]] در این خصوص یکپارچه و [[متحد]] باشند. بنا به نقل [[کلینی]] (ره) امیر مؤمنان{{ع}} به فرزندش حسن [[وصیت]] نمود و حسین{{ع}} و [[محمد حنفیه]] و تمام [[فرزندان]] و سران [[شیعه]] و [[خاندان]] خویش را بر وصیت خود [[گواه]] گرفت آن‌گاه کتاب و [[سلاح]] را به حسن سپرد و به او فرمود:
پسرم! [[رسول اکرم]]{{صل}} به من [[فرمان]] داده تا تو را [[وصی]] خود قرار دهم و کتب و سلاحم را به تو بسپارم همان‌گونه که [[رسول خدا]]{{صل}} مرا وصی خود قرار داد و کتب و سلاح خویش را به من سپرد و به من دستور داد به تو فرمان دهم هرگاه نشانه‌های [[مرگ]] را در خود دیدی این [[امانت‌ها]] را به برادرت حسین بسپار.
نیز [[روایت]] شده که آن حضرت فرمود: پسرم! ولی [[خون]]، تویی اگر خواستی می‌توانی [[قاتل]] را ببخشی و اگر خواستی او را [[قصاص]] نمایی، تنها با یک ضربت به جای یک ضربت او را بکش<ref>اصول کافی، ج۱، ص۲۹۷- ۲۹۸.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۵۰.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۳۵۶

ویرایش