پرش به محتوا

بحث:حدیث ثقلین در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۹۴: خط ۹۴:
شماری از [[عالمان اهل سنت]] نیز دلالت [[حدیث ثقلین]] بر وجود فردی عالم و شایسته [[پیروی از اهل بیت]] [[پیامبر]]{{صل}} را در کنار [[قرآن کریم]]، تا [[روز قیامت]] پذیرفته‌اند. آنان به روایاتی چون {{متن حدیث|أَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ}}<ref>حاکم نیشابوری، محمد بن عبد الله، المستدرک، ج۲، ص۴۸۶ - ۴۸۷، ح۳۶۷۶؛ حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج۲، ص۳۵۲ - ۲۵۳، ح۵۲۲؛ سیوطی، عبدالرحمان بن ابیبکر، الجامع الصغیر، ح۹۳۱۳؛ مناوی، عبدالرئوف، فیض القدیر، ج۶، ص۳۶۷؛ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص۲۶.</ref> و [[حدیث]] {{متن حدیث|فِي كُلِّ خَلَفٍ مِنْ أُمَّتِي عَدْلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي...}}<ref>ابن حجر مکی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة، ص۱۸۹.</ref> نیز بر مطلب مزبور [[استشهاد]] کرده‌اند<ref>مناوی، عبدالرئوف، فیض القدیر، ج۳، ص۱۹؛ ابن حجر مکی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة، ص۱۸۹؛ میلانی، علی، نفحات الازهار، ج۲، ص۲۶۲ – ۲۶۳.</ref>.
شماری از [[عالمان اهل سنت]] نیز دلالت [[حدیث ثقلین]] بر وجود فردی عالم و شایسته [[پیروی از اهل بیت]] [[پیامبر]]{{صل}} را در کنار [[قرآن کریم]]، تا [[روز قیامت]] پذیرفته‌اند. آنان به روایاتی چون {{متن حدیث|أَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ}}<ref>حاکم نیشابوری، محمد بن عبد الله، المستدرک، ج۲، ص۴۸۶ - ۴۸۷، ح۳۶۷۶؛ حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج۲، ص۳۵۲ - ۲۵۳، ح۵۲۲؛ سیوطی، عبدالرحمان بن ابیبکر، الجامع الصغیر، ح۹۳۱۳؛ مناوی، عبدالرئوف، فیض القدیر، ج۶، ص۳۶۷؛ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص۲۶.</ref> و [[حدیث]] {{متن حدیث|فِي كُلِّ خَلَفٍ مِنْ أُمَّتِي عَدْلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي...}}<ref>ابن حجر مکی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة، ص۱۸۹.</ref> نیز بر مطلب مزبور [[استشهاد]] کرده‌اند<ref>مناوی، عبدالرئوف، فیض القدیر، ج۳، ص۱۹؛ ابن حجر مکی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة، ص۱۸۹؛ میلانی، علی، نفحات الازهار، ج۲، ص۲۶۲ – ۲۶۳.</ref>.
<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|گلپایگانی، علی ربانی]]، [[حدیث ثقلین (مقاله)|مقاله «حدیث ثقلین»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۳، ص 367-377.</ref>
<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|گلپایگانی، علی ربانی]]، [[حدیث ثقلین (مقاله)|مقاله «حدیث ثقلین»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۳، ص 367-377.</ref>
==[[حدیث ثقلین]]==
این حدیث هم به صورت‌های مختلف در [[منابع اهل سنت]] آمده است<ref>و در بخش ادله امامت از هر جهت مورد بحث قرار خواهد گرفت.</ref>. و محل [[استدلال]] ما در این جا معنای جامع بین الفاظ است. [[ترمذی]] در [[سنن]] و [[حاکم نیشابوری]] در مستدرک خود چنین نقل می‌کنند:
{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا- كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي‌}}<ref>سنن ترمذی، ج۵، ص۶۶۲، حدیث ۳۷۸۶؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸، حدیث ۴۵۷۷.</ref>؛
ای [[مردم]]! من چیزی نزد شما باقی گذاشتم که اگر آن را بگیرید، [[گمراه]] نمی‌شود: [[کتاب خدا]] و [[عترت]] و [[اهل]] بیتم.
{{متن حدیث|مَا}} در عبارت {{متن حدیث|مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ}} «موصوله» است که بیان گر [[اتحاد]] [[قرآن و عترت]] می‌باشد، و {{متن حدیث|لَنْ}} نیز در این [[روایت]] «تأبیدیة» است و این معنا را می‌رساند که با مراجعه به کتاب و عترت هرگز گمراه نمی‌شوید.
[[ترمذی]] [[حدیث ثقلین]] را به چندین صورت نقل می‌کند که یکی دیگر از آنها عبارت است از:
{{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الْآخَرِ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا}}<ref>سنن ترمذی، ج۵، ص۶۶۳، حدیث ۳۷۸۸.</ref>؛
همانا من چیزی در بین شما می‌گذارم که در صورت [[تمسک]] به آن هرگز پس از من گمراه نمی‌شوید یکی از آن دو، بزرگتر از دیگری است: کتاب خدا ریسمانی از [[آسمان]] به سوی [[زمین]] است و دومی عترت و [[اهل بیت]] من است و بین این دو جدایی نیست تا در کنار [[حوض]] بر من وارد شوند؛ پس بنگرید که چگونه [[حق]] مرا در مورد آن دو رعایت می‌کنید؟
و [[احمد بن حنبل]] به دو طریق نقل می‌کند:
{{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَوْ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ‌}}<ref>مسند احمد، ج۵، ص۱۸۱ و ۱۸۹؛ ج۳، ص۱۴، ۱۷، ۲۶، ۵۹، احادیث ۱۱۱۱۹، ۲۱۶۱۸، ۳۱۶۹۷، ۱۱۱۴۷، ۱۱۲۲۷، ۱۱۵۷۸.</ref>؛
همانا در بین شما دو [[جانشین]] می‌گذارم، کتاب خدا که ریسمانی بین آسمان و زمین است (یا بین آسمان به سوی زمین است) و عترت و اهل بیتم و این دو از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.
در [[مسند احمد]] تعبیر «خلیفتین» آمده است. [[خلیفه]] به معنای جانشین و کسی است که خلأ [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} را پر می‌کند. و [[احمد بن حنبل]] [[روایت]] را به صورت دیگری هم نقل کرده است او می‌نویسد:
{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللهِ{{صل}} إِنِّي أَوْشَكَ أَنْ أُدْعَى فَأُجِيبَ وَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَ إِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا بِمَا ذَا تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا}}<ref>مسند احمد، ج۳، ص۱۷، حدیث ۱۱۱۴۷.</ref>؛
[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: احتمال می‌رود که من به دیدار [[خداوند]] [[دعوت]] شوم پس این دعوت را پاسخ گویم. و من در میان شما دو چیز گرانبها می‌گذارم: کتاب [[خدای عزوجل]] و عترتم را. [[کتاب خدا]] ریسمانی است که از [[آسمان]] به سوی [[زمین]] کشیده شده است و عترتم [[اهل]] بیتم است و خدای لطیف و [[دانا]] به من خبر داده که این دو از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار [[حوض]] بر من وارد شوند پس بنگرید [[شأن]] مرا چگونه در مورد این دو [[حفظ]] می‌کنید.
در [[قاموس]] می‌نویسد:
{{عربی|و «الثقل» بفتحتين محركة: متاع المسافر... وكل شيء خطير نفيس مصون}}<ref>القاموس المحیط، مادۀ ثقل، ج۳، ص۳۴۲؛ تاج العروس، ماده ثقل، ج۱۴، ص۸۵.</ref>؛
ثقل با دو فتحه به معنای کالای مسافر می‌باشد، و هر چیزی گرانبها و با ارزشی که مورد نگهداری قرار می‌گیرد.
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} چون به [[مسافرت]] [[حقیقی]] می‌رود، باید بهترین و باارزش‌ترین کالا را به همراه خود ببرد، اما بر اساس این روایت، ایشان این متاع گرانبها و [[نفیس]] را به عنوان [[میراث]] خویش باقی می‌گذارد تا [[مسلمانان]] با [[تمسک]] به آن از [[گمراهی]] و [[ضلالت]] رها شوند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۹۵.</ref>
===سند و دلالت [[حدیث ثقلین]]===
حدیث ثقلین از نظر سند بسیار محکم و در حد [[تواتر]] است. چهل نفر از [[صحابه]]، صد نفر از [[تابعین]] و بسیاری از [[عالمان]] بزرگ در زمان‌های مختلف این [[حدیث]] را روایت کرده‌اند.
بسیاری از [[محدثان]]، صاحب‌نظران در [[علم حدیث]] و علمای بزرگ [[اهل سنت]] این حدیث را صحیح دانسته و در کتب خود نقل کرده‌اند.
[[حدیث ثقلین]] از نظر محتوا نیز به امور زیر دلالت دارد:
# [[عصمت اهل بیت]]{{عم}}
# [[اعلمیت اهل بیت]]{{عم}}
# [[همراهی]] و تعامل [[اهل بیت]]{{عم}} با [[قرآن]] در تمام اعصار
# [[اصل دین بودن امامت]]
بر اساس این [[حدیث]] اهل بیت{{عم}} در کنار قرآن قرار می‌گیرند، پس [[حکم]] آنها حکم قرآن است. روشن است که [[مخالفت با قرآن]] [[ضلالت]] و [[گمراهی]] است در نتیجه [[مخالفت با اهل بیت]]{{عم}} نیز ضلالت و گمراهی خواهد بود؛ پس [[امامت]] از [[اصول دین]] است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۹۸.</ref>
===معارضات و مناقشات در سند و دلالت [[حدیث ثقلین]]===
علی رغم شواهد و [[دلایل]] محکم بر [[قطعی الصدور]] بودن حدیث ثقلین، چون این [[حدیث]] بر [[امامت اهل بیت]] و این که امامتشان از [[اصول دین]] است دلالت دارد، [[ابوالفرج ابن الجوزی]] -پس از نقل آن فقط به یکی از اسانید- مدعی شده که یکی از [[راویان]] این [[حدیث موثق]] نیست لذا آن را جزء [[احادیث ضعیف]] به شمار آورده است.
اما علاوه بر [[تواتر]] سند، این حدیث در کتب معتبر [[اهل سنت]] مانند [[صحیح مسلم]] نقل شده است؛ پس خدشه در این حدیث، موجب مخدوش شدن این کتب می‌شود. از این‌رو بزرگان اهل سنت ضمن تأکید بر این که [[احادیث صحیح]] مسلم قابل معارضه، مناقشه و [[تضعیف]] نیستند، [[رأی]] [[ابن جوزی]] را در این خصوص [[اشتباه]] دانسته‌اند.
[[ابن حجر]] مکی می‌گوید: [[ترمذی]] می‌گوید: [[حدیث حسن]] و [[غریب]] است دیگران نیز آن را آورده‌اند پس ایراد ابن جوزی در العلل المتناهیة درست نیست و چطور ممکن است ایراد وی وارد باشد در حالی که حدیث در صحیح مسلم و غیر آن آمده است<ref>{{عربی|قال الترمذي حسن غريب، وأخرجه آخرون، ولم يصب ابن الجوزي في إيراده في العلل المتناهية، كيف وفي صحيح مسلم وغيره...}}؛ الصواعق المحرقه، ج۲، ص۶۵۲.</ref>.
و از آنجا که [[سند حدیث]] و دلالتش بسیار محکم است و نمی‌توان در اصل صدور و دلالت آن تردید کرد. برخی قسمتی از حدیث را پذیرفته‌اند اما قسمت دیگر حدیث را که در مورد [[اهل بیت]]{{عم}} است، تضعیف کرده‌اند. [[ابن تیمیه]] قسمت {{متن حدیث|وَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ کِتَابَ اللهِ}} را می‌پذیرد اما قسمت {{متن حدیث|عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ}} را [[ضعیف]] می‌شمارد<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۷۹: {{عربی|وأما قوله وعترتي أهل بيتي وأنهما... فهذا رواه الترمذي وقد سئل عنه أحمد بن حنبل فضعفه...؟! وضعفه غير واحد من أهل العلم وقالوا لا يصح}}.</ref>. همچنین می‌گوید: {{عربی|إن النبي قال عن عترته أنها والكتاب لن يفترقا حتى يردا عليه الحوض وهو الصادق المصدوق، فيدل على إن اجماع العترة حجة... لكن العترة هم بنو هاشم كلهم، ولد العباس وولد علي وولد الحارث بن عبدالمطلب وسائر بني أبي طالب و غيرهم وعلي وحده ليس هو العترة وسيد العترة هو رسول الله}}<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۸۰: به درستی که پیامبر گفت: عترتش و قرآن جدایی پذیر نیستند تا زمانی که در کنار حوض وارد شوند؛ و او راستگو و تصدیق شده است پس این مطلب دلالت دارد که اجماع عترت حجت است... ولی عترت همۀ بنی هاشم و فرزندان عباس، علی، حارث بن عبدالمطلب و سائر فرزندان ابوطالب و غیر از ایشان؛ و علی به تنهایی عترت نیست و آقای عترت خود رسول خدا می‌باشد.</ref>.
عده‌ای از بزرگان [[اهل سنت]] نیز اساسا بخش مربوط به [[اهل بیت]]{{عم}} را حذف و یا در آن [[تصرف]] کرده‌اند.
[[خطیب بغدادی]] [[حدیث]] را چنین نقل می‌کند: ای [[مردم]] من از میان شما می‌روم و شما در کنار [[حوض]] بر من وارد می‌شوید. در این هنگام من از شما در مورد [[ثقلین]] خواهم پرسید؛ پس بنگرید که چگونه [[شأن]] مرا در مورد آن دو مراعات می‌کنید؟ [[ثقل اکبر]] [[کتاب خداوند]] وسیله‌ای است که یک سوی آن به [[دست خدا]] و سوی دیگرش در دست شماست؛ پس به آن چنگ زنید تا [[گمراه]] و دگرگون نشوید<ref>{{عربی|يا أيها الناس إني فرط لكم وأنتم واردون علي الحوض، وإني سائلكم حين تردون على عن الثقلين فانظروا كيف تخلفوني فيهما، الثقل الأكبر كتاب الله سبب طرفه بيد الله وطرفه بأيديكم فاستمسكوا به ولا تضلوا ولا تبدلوا}}؛ تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۴۲.</ref>.
ابوجعفر عقیلی هم می‌نویسد: {{عربی|قد ترکت فيكم ما لم تضلوا بعده إن اعتصمتم به كتاب الله وأنتم مسئولون عني، فما أنتم قائلون؟ قالوا: نشهد أنك قد بلغت وأديت ونصحت فقال: اللهم اشهد}}<ref>الضعفاء عقیلی، ج۲، ص۲۵۰.</ref>؛
من در میان شما چیزی می‌گذارم که در صورت چنگ زدن به آن پس از من گمراه نمی‌شوید و آن کتاب خداست و از شما در مورد من سؤال می‌شود پس چه خواهید گفت؟ گفتند [[شهادت]] می‌دهیم که [[پیام]] را رساندی [[رسالت]] را ادا کردی و [[خیرخواه]] بودی. پس فرمود: خداوندا [[شاهد]] باش.
برخی هم در مصداق «عترتی [[اهل بیتی]]» تشکیک کرده‌اند<ref>مختصر تحفه اثنی عشریه، ص۲۱۹.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۹۸.</ref>
===[[جعل احادیث]] معارض با [[حدیث ثقلین]]===
عده‌ای هم احادیثی را [[جعل]] و به عنوان معارض حدیث ثقلین مطرح کردند. [[ترمذی]] از قول [[رسول خدا]]{{صل}} نقل می‌کند:
{{عربی|اقتدوا باللذين من بعدي من أصحابي أبي بكر و عمر}}<ref>سنن ترمذی، ج۵، ص۶۰۹، حدیث ۳۸۰۵.</ref>؛
پس از من به دو نفر از اصحابم [[اقتدا]] کنید یعنی [[ابوبکر]] و عمر.
و در مرقاة آمده است:
{{عربی|خذوا شطر دينكم عن الحميراء}}<ref>مرقاة المفاتیح، ج۱۱، ص۳۳۸.</ref>؛
حدود [[دین]] خود را از این حمیرا [[عایشه]] اخذ کنید.
و نیز در همین راستا احادیثی جعل کردند تا به حکومت‌های بعد از رسول خدا{{صل}}، [[مشروعیت]] بخشند.
اما روشن است که [[اهل سنت]] نمی‌توانند مدعی [[عدالت]] همۀ [[حکومت‌ها]] باشند؛ لذا جهت توجیه حکومت‌ها، احادیثی را مبنای کار خود قرار دادند که بر اساس آنها [[اطاعت از سلطان جائر]] نیز [[واجب]] است. در [[حدیثی]] که گذشت به این موضوع تصریح شده بود. در حدیثی دیگر آمده است:
{{عربی|تؤدون الحق الذي عليكم وتسألون الله الذي لكم}}<ref>صحیح بخاری، ج۳، ص۱۳۱۸، حدیث ۳۴۰۸.</ref>؛
شما حقی را که برگردن دارید ادا کنید و [[حقوق]] خود را از [[خدا]] بخواهید.
و نیز آمده است: ای [[پیامبر خدا]] اگر امیرانی بر ما [[حاکم]] شدند که [[حق]] خود را از ما خواستند اما از [[ادای حق]] ما [[امتناع]] ورزیدند در این مورد چه می‌فرمایید؟ فرمودند: بشنوید و [[اطاعت]] کنید آنها پاسخگوی اموری هستند که بر عهدۀ آنها نهاده شده است و شما پاسخگوی اموری هستید که بر عهدۀ شما نهاده شده است<ref>{{عربی|يا نبي الله أرأيت إن قامت علينا امراء يسألونا حقهم ويمنعونا حقنا، فما تأمرنا؟ قال{{صل}}: إسمعوا وأطيعوا، فإنما عليهم ما حملوا وعليكم ما حملتم}}؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۱۹، حدیث ۴۸۸۸؛ سنن ترمذی، ج۴، ص۴۸۸، حدیث ۲۱۹۹.</ref>.
در «کتاب الامارة» از [[صحیح مسلم]] بابی با عنوان {{عربی|باب الوفاء ببيعة الخلفاء الأول فالأول}}، {{عربی|باب وجوب طاعة الأمراء}}، {{عربی|باب الأمر بالصبر عند ظلم ولاة واستئثارهم}} و {{عربی|باب في طاعة الأمراء وإن منعوا الحقوق}} باز شده است<ref>صحیح مسلم، ج۶، ص۱۷، ۱۳ و ۱۹.</ref>. اهل سنت از [[روایات]] این ابواب چنین نتیجه می‌گیرند که [[رسول خدا]]{{صل}} از [[حکومت‌های ظالم]] پس از خود [[رضایت]] داشته‌اند. [[فقه اهل سنت]] نیز از این روایات متأثر شده است؛ بر اساس [[فقه]] آنان، [[قیام]] علیه [[حاکم]] [[فاسق]] و [[ظالم]] [[حرام]] است. [[نووی]] می‌گوید:
{{عربی|وأما الخروج عليهم وقتالهم فحرام بإجماع المسلمين وإن كانوا فسقة ظالمين}}<ref>المنهاج شرح صحیح مسلم، ج۱۲، ص۲۲۹.</ref>؛
به [[اجماع مسلمین]] خروج علیه [[حاکمان]] حرام است هر چند فاسق و ظالم باشند.
شوکانی می‌نویسد:
{{عربی|وقد أجمع الفقهاء على وجوب طاعة السلطان المتغلب والجهاد معه وأن طاعته خير من الخروج عليه}}<ref>نیل الاوطار، ج۷، ص۲۰۱.</ref>؛
[[اجماع]] [[فقها]] بر [[وجوب]] [[طاعت]] [[سلطان]] [[پیروز]] و [[جهاد]] با اوست به [[درستی]] که طاعت او بهتر از خروج علیه اوست.
نووی و شوکانی بر وجوب طاعت سلطان و [[حرمت]] خروج علیه وی ادعای اجماع کرده‌اند؛ اما این ادعا صحیح نیست؛ چراکه [[ابوبکر باقلانی]] در کتاب تمهید الاوائل بابی با عنوان {{عربی|ذكر ما يوجب خلع الامام وسقوط فرض طاعته}} باز کرده و در آنجا می‌گوید: اگر کسی بگوید نزد شما چه چیزی موجب [[خلع امام]] می‌شود؟ به او گفته می‌شود: اموری از قبیل امور زیر موجب خلع امام می‌شود: [[کفر]] بعد از [[ایمان]] و ترک [[اقامۀ نماز]] و [[دعا]] نزد آن و در نظر بسیاری از [[مردم]] [[فسق]]، [[ظلم]]، [[غصب]] [[اموال]] و ظلم و [[تعدی]]، [[توهین]] و [[تحقیر]]، تضییع [[حقوق دیگران]] و [[تعطیل حدود]] و [[احکام]] از مواردی هستند که موجب خلع امام می‌شود.
نمی گوید اجماع بلکه می‌گوید اکثر [[اهل اثبات]] (یعنی علمای [[کلام]]) و [[علمای حدیث]] گفته‌اند: [[امام]] به واسطه این امور [[خلع]] نمی‌شود و خروج علیه او لازم نمی‌آید بلکه [[موعظه]] و [[ترساندن]] او و [[ترک اطاعت]] او در مواردی که به [[معصیت خدا]] می‌خواند، [[واجب]] است و در این مورد به روایات فراوانی از [[پیامبر]]{{صل}} و [[اصحاب]] او [[احتجاج]] می‌کند که در وجوب طاعت [[ائمه]] صادر شده است هر چند [[ستم]] کنند و اموال مردم را بگیرند پیامبر{{صل}} فرمود: بشنوید و [[اطاعت]] کنید<ref>{{عربی|إن قال قائل: ما الذي يوجب [[خلع]] الإمام عندكم؟ قيل له: يوجب ذلك امور منها: كفر بعد الإيمان ومنها: تركه إقامة الصلاة والدعاء إلى ذلك ومنها عند كثير من [[الناس]]: فسقة وظلمة بغصب الأموال وضرب الأبشار وتناول النفوس المحرمة وتضييع الحقوق وتعطيل الحدود.
وقال الجمهور من [[أهل]] الإثبات وأصحاب الحديث: لا ينخلع بهذه الأمور ولا يجب الخروج عليه بل يجب وعظه وتخويفه وترك طاعته في شيء مما يدعو إليه من معاصي [[الله]]. واحتجوا في ذلك بأخبار كثيرة متظاهرة عن النبي{{صل}} وعن أصحابه في [[وجوب]] [[طاعة]] الأئمة وإن جاروا واستأثروا بالأموال وأنه{{صل}} قال: إسمعوا وأطيعوا}}؛ تمهید الاوائل، ج۱، ص۴۷۸.</ref>.
[[ابن کثیر]] هم در علت [[وجوب اطاعت]] از [[سلطان]] می‌گوید: بر اساس صحیح‌ترین قول [[علما]] اگر [[امام]] [[فاسق]] شود به مجرد فسقش [[عزل]] نمی‌گردد و خروج علیه او جایز نیست به خاطر مفاسدی که این کار دارد؛ مثل بروز [[فتنه]]، وقوع حرج و [[مرج]]، ریخته شدن [[خون‌ها]] و از بین رفتن [[اموال]] و کارهای ناروا<ref>{{عربی|والإمام إذا فسق لا يعزل بمجرد فسقه على أصح قولي العلماء، بل ولا يجوز الخروج عليه، لما في ذلك من إثارة الفتنة ووقوع الهرج وسفك الدماء ونهب الأموال وفعل الفواحش}}؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۴۵.</ref>.
بدین ترتیب روشن شد که در مورد عدم جواز [[خلع امام]] فاسق و [[حرمت]] خروج علیه او، [[اجماعی]] وجود ندارد، و برخی از [[عالمان]] [[سنی]] هم [[تالی]] فاسدهای خروج علیه امام را دلیل عدم جواز آن دانسته‌اند. و محصل [[کلام]] آنها این که اگر شرایط برای [[امر به معروف و نهی از منکر]]، [[رفع ظلم]] و دگرگون ساختن اوضاع [[جامعۀ اسلامی]] مهیا باشد، برکناری [[حاکم ستمکار]]، لازم خواهد بود. اما اگر خروج علیه سلطان فاسق و [[ظالم]] پیامدهای [[بدی]] داشته باشد در این صورت باید [[صبر]] و [[تحمل]] نمود.
از این بیان روشن می‌شود که دستور [[رسول خدا]]{{صل}} به [[اطاعت از حاکمان]] [[ستمکار]] -اگر صحیح باشد- از باب توصیه به [[تقیه]] جهت [[حفظ جان]] و [[مال]] و [[آبرو]] بوده و هرگز بیان گر [[رضایت]] ایشان از [[حاکمان]] پس از خود نیست. علاوه بر این که به اعتراف برخی از [[عالمان]] [[سنی]]، [[حاکمیت]] [[ظالمان]] و [[جائران]] [[خلافت]] و [[نیابت]] [[رسول خدا]]{{صل}} نیست بلکه [[پادشاهی]] است. شیخ محمد ابوزهره می‌گوید: اگر [[حاکم]] شرایط [[ولایت]] و [[رهبری]] را از دست داد به این که رهبری وی بدون [[رضایت مردم]] بود یا حاکم [[قریشی]] نبود یا [[بیعت]] با او آزادانه صورت نگرفته نبود یا از دایره [[عدالت]] خارج شده بود در این [[حال]] اکثر [[فقها]] چنین مقرر کرده‌اند که رهبری او به اعتبار [[خلافت پیامبر]] نیست بلکه از باب پادشاهی [[دنیایی]] است و لذا در مورد رهبری یزید گفته‌اند: رهبری او [[سلطنت]] دنیایی است نه رهبری به اعتبار خلافت<ref>{{عربی|إذا خرج الحاكم عن شروط الولاية هذه بأن كان توليه بغير رضا المؤمنين،... أو كان من غير قريش أو كانت المبايعة غير حرة أو خرج عن حدود العدالة، ففي هذه الحال قرر جمهور الفقهاء: أن ولايته لا تعتبر خلافة نبوية ولكن تعتبر ملكا دنيويا. ولذا قالوا في ولاية يزيد بن معاوية: إنها ولاية ملك لا ولاية خلافة}}؛ المذاهب الاسلامیة، ص۱۵۳؛ به اعتراف صحابه حاکمیت معاویه پادشاهی بوده است و بنی امیه که خود را جانشینان رسول خدا می‌دانستند، استحقاق خلافت را نداشتند! {{متن حدیث|وقال ابن عباس لأبي موسى الأشعري: وليس في معاوية خلة يستحق بها الخلافة وقال أبو هريرة فيما يرويه عن رسول الله{{صل}}: الخلافة بالمدينة والملك بالشام...}}؛ تاریخ دمشق، ج۱، ص۱۸۳، البدایة والنهایة، ج۶، ص۲۴۷.</ref>.
از آنجا که [[حدیث ثقلین]] به روشنی بر [[امامت اهل بیت]]{{عم}} دلالت دارد؛ لذا جهت خدشه در آن، [[روایات]] مربوط به [[اطاعت از حاکم]] و [[سلطان]] [[جعل]] و نقل شده تا [[امامت]] و [[حق اهل بیت]]{{عم}} پوشیده بماند؛ اما [[حقایق]] [[تاریخی]] به هویدایی تمام، [[کذب]] و [[باطل]] بودن احایث معارض را نمایان می‌سازد<ref>در آینده بطلان آن احادیث را به تفصیل بیان خواهیم کرد.</ref>.
رسول خدا{{صل}} برای [[پیشگیری]] از [[تفرقه]] و [[گمراهی]] [[امت]] آنها را به [[تمسک به ثقلین]] توصیه کرد و در عین [[حال]] از [[حوادث آینده]] [[آگاه]] بود و از [[حاکمیت]] [[امامان]] [[ضلالت]] پس از خود خبر می‌داد چنان که [[قرآن]] هم به [[ارتداد]] [[مردم]] پس از [[رسول خدا]]{{صل}} اشاره می‌کند و می‌فرماید:
{{متن قرآن|أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ}}<ref>«آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>.
رسول خدا{{صل}} نیز در مورد امت خود فرمودند:
{{متن حدیث|الشِّرْكُ فِيكُمْ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ‌}}<ref>الادب المفرد، ص۲۵۰، حدیث ۷۱۶؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۱۹، حدیث ۳۱۴۸؛ کنز العمال، ج۳، ص۴۷۵، حدیث ۷۵۰۱.</ref>؛
[[شرک]] در میان شما مخفی‌تر از ردپای مورچه است.
و نیز فرموده‌اند:
{{متن حدیث|أَلَا إِنَّ فِیکُمْ بَعْدِي كُفَّاراً يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضِ}}<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۷۱، حدیث ۳۱۸.</ref>؛
آگاه باشید که پس از من کافرانی در شما خواهد بود که برخی گردن برخی دیگر را خواهند زد.
در [[صحیح مسلم]] [[حدیثی]] از [[حذیفه]] نقل می‌شود که بر اساس آن، رسول خدا{{صل}} در مورد [[حاکمان]] پس از خود فرمودند:
{{متن حدیث|يكون بعدي أئمة لا يهتدون بهداي ولا يستنون بسنتي، وسيقوم فيهم رجال قلوبهم قلوب الشياطين في جثمان إنس قال: قلت: كيف أصنع يا رسول الله إن أدركت ذلك؟ قال: تسمع وتطيع للأمير وإن ضرب ظهرك وأخذ مالك، فاسمع وأطع}}<ref>صحیح مسلم، ج۶، ص۲۰، حدیث ۴۸۹۱؛ سنن بیهقی، ج۸، ص۱۵۷، حدیث ۱۷۰۶۰؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۴۷، حدیث ۸۵۳۳.</ref>؛
بعد از من امامانی خواهند بود که به [[هدایت]] من نرسیده‌اند و به [[سنت]] من عمل نمی‌کنند و مردانی در میان آنها به پا می‌خیزند که قلب‌هایشان [[قلب]] [[شیطان]] در کالبد [[انسان]] است. عرض کردم: ای رسول خدا{{صل}} چنان چه آنان را [[درک]] کردم، در مقابل آنان چگونه [[رفتار]] کنم؟ فرمود: [[فرمان]] [[امیر]] را بشنو و [[اطاعت]] کن حتی اگر بر پشت تو بکوبد و مالت را بگیرد دستورش بشنو و اطاعت کن.
بنابراین روشن است که رسول خدا{{صل}} از وقایع [[آینده]] آگاه بودند، به همین جهت ضمن توصیۀ [[مسلمانان]] به چنگ زدن بر [[قرآن و عترت]] حاکم شدن [[کفر]] را بر ایشان گوشزد کردند؛ در نتیجه [[باطل]] بودن [[احادیث]] معارض با [[حدیث ثقلین]] واضح و آشکار است.
اما برخی از [[اهل سنت]] جهت توجیه این [[روایات]] کوشیده‌اند که مصداق [[حاکمان جور]] را کسانی غیر از [[خلفا]] معرفی کنند. از این‌رو احادیث<ref>سنن ترمذی، ج۴، ص۵۰۳، حدیث ۲۲۲۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۳۹۲، حدیث ۶۹۴۳.</ref> دیگری [[جعل]] و به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نسبت داده‌اند که بر اساس آنها [[خلافت رسول خدا]]{{صل}} تا سی سال پس از [[رحلت]] ایشان دوام خواهد داشت. این مدت مطابق [[حاکمیت]] [[خلفاء]] ثلاث، [[حکومت ظاهری]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[حکومت]] چند ماهۀ [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} است.
بر این اساس حکومت‌هایی که بعد از سی سال تشکیل شود، خلافت رسول خدا{{صل}} نیست بلکه [[سلطنت]] و [[پادشاهی]] است.
یعنی حکومت‌های [[بنی امیه]] و [[بنی عباس]] سلطنت و پادشاهی است. اهل سنت معتقدند که پس از برچیده شدن بساط [[عباسیان]] به دست هلاکوخان، سلطنت هم به پایان رسید و «[[الحکم لمن غلب]]» شد. پس از نظر اهل سنت حکومت از آن کسی است که بر حریف [[پیروز]] شود.
اما با توجه به آن چه گذشت بسیار روشن است که [[رسول خدا]]{{صل}} با [[آگاهی]] از وقایع پس از خود دستور داد، مسلمانان به قرآن و عترت [[تمسک]] کنند و در عین [[حال]] باطل بودن حاکمیت غیر [[عترت]] را به هوایدیی تمام اعلام و [[نارضایتی]] خود را از حکومت آنان ابراز داشت.
در نتیجه بطلان احادیثی که اهل سنت به عنوان معارض با حدیث ثقلین مطرح می‌کنند بسیار روشن و واضح است و نادرستی احادیثی که در توجیه حاکمیت بعد از رسول خدا{{صل}} جعل شده واضح‌تر!
بنابراین حدیث ثقلین به خوبی بیان‌گر اهمیت و حساسیت بحث [[خلافت]] و دلیلی بر [[اصل دین بودن امامت]] است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۰۱.</ref>
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:Jawahir-kalam-1.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|'''جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
۷۳٬۳۵۲

ویرایش