پرش به محتوا

امام حسن مجتبی در زمان معاویه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۵: خط ۵:
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
=== [[مبارزات]] امام حسن{{ع}} با معاویه‌ ===
امام حسن{{ع}} بعد از خلافت و بیعت مردم با ایشان مستمری جنگجویان را که نیروهایش خواهان آن بودند، افزایش داد، این موضوع [[تاریخی]] حاکی از تصمیم جدی امام بر [[جنگ]] و تأکید بر رویارویی با معاویه است، چنان‌که این معنا از پرداختن امام به [[اصلاح امور]] [[لشکریان]] و سروسامان دادن وضعیت آنها، به خوبی روشن است<ref>تاریخ یعقوبی، ج۶، ص۸۶؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۶؛ تاریخ ابن اثیر، ج۳، ص۱۷۰.</ref>.
امام حسن{{ع}} در برابر معاویه موضعی بسیار [[قاطع]] اتّخاذ فرمود؛ زیرا معاویه به مجرد اطلاع یافتن از [[شهادت]] امیر المؤمنین{{ع}} و بیعت مردم با امام حسن{{ع}}، دو جاسوس یکی از [[قبیله حمیر]] به [[کوفه]] و دیگری را از [[بنی قین]] به بصره اعزام کرد تا اطلاعات و [[اخبار]] را در [[اختیار]] او قرار دهند و امور را بر [[امام]] آشفته سازند [[امام حسن]]{{ع}} از جریان [[آگاه]] شد، دستور داد [[مرد]] [[حمیری]] را از [[قبیله]] لحّام در [[کوفه]] بیرون برانند، بلافاصله [[اخراج]] شد سپس [[فرمان]] داد او را گردن زدند، و طی نامه‌ای به [[بصره]] دستور اخراج جاسوس [[بنی قین]] را از [[قبیله بنی‌سلیم]] صادر فرمود، وی نیز اخراج و گردن زده شد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۳.</ref>.
آن‌گاه امام{{ع}} نامه‌ای بدین مضمون به معاویه نوشت: اما بعد، معاویه! تو با جاسوسانی که بر من گمارده‌ای، گویی سر [[ستیز]] داری و من در این قضیه تردیدی ندارم، در [[انتظار]] چنین نبردی باش، به خواست [[خدا]] عملی خواهد شد. اطلاع یافتم که چونان بی‌خردان، زبان به [[ناسزا]] گشوده‌ای، مثال تو نظیر سخن [[شاعر]] است که گفت: آن‌کس که از میان ما رفته، نظیر همان کسی است که برای رسیدن به صبح، شب را به [[روز]] می‌آورد، به آنان که خواستار [[رفتاری]] برخلاف شیوه کسی هستند که از میان ما رخت بربسته بگو: مهیای فرد دیگری مانند گذشته باش<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۳.</ref>.
در [[حقیقت]] این رخداد، زنگ خطر و تهدیدی برای معاویه به [[جنگ]] تلقی می‌شد و [[خواب]] و [[خیال]] [[تسلط]] صلح‌آمیز وی را بر کوفه نقش بر آب ساخت. امام حسن{{ع}} در پاسخ نامه دیگری از معاویه که در آن به [[صلح]] و [[آشتی]] اشاره کرده و از امام خواسته بود به او دست [[بیعت]] دهد، تا مقام [[ولایت‌عهدی]] را بدو بسپارد، به موضع [[قوی]] امام و [[بی‌اعتنایی]] وی به چنین [[پست]] و مقام‌هایی که معاویه می‌کوشید تا امام{{ع}} را مجذوب خود سازد، پی می‌بریم. حضرت در آن نامه می‌فرماید: اما بعد، معاویه! نامه‌ات به دستم رسید و از [[بیم]] [[غرور]] و سرکشی‌ات از پاسخ دادن به نامه‌ات خودداری کردم. بنابراین، از [[حق]] [[پیروی]] کن که پی خواهی برد من [[اهل]] حقّم<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۳.</ref>.
به گفته [[ابو الفرج]] و دیگران بیش از پنج نامه میان امام{{ع}} و معاویه رد و بدل شد و سبب آن این بود که معاویه با برخورداری از گرایش‌های خاصی، به ندای [[حق]] و [[حق‌جویان]] پاسخ مثبت نداده و بدان [[اعتقاد]] نداشت. بلکه این [[گرایش‌ها]]، پس از [[شهادت]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} فزونی یافت؛ زیرا [[طمع]] رسیدن به [[خلافت]] که از دیدگاه [[اسلام]]، وی فاقد ساده‌ترین ویژگی‌ها و شرایط آن بود، در وی قوت گرفت.
با این همه، [[امام حسن]]{{ع}} همان شیوه پدر را ادامه داد. چنان‌که [[تکلیف]] ایجاب می‌کرد بر [[دشمن]] [[اتمام حجت]] نماید. از این‌رو، نامه‌های متعددی در این چارچوب به معاویه فرستاد با اینکه از گرایش‌های [[ناپسند]] وی [[آگاهی]] داشت. در اینجا [[جامع‌ترین]] نامه حضرت را یادآور می‌شویم: از [[حسن بن علی]] امیر المؤمنین به معاویه پسر [[ابو سفیان]]، [[سلام]] بر تو، خدایی را می‌ستایم که خدایی جز او نیست، اما بعد، خدای جلّ جلاله محمد را به عنوان [[رحمت]] جهانیان و [[منت]] [[مؤمنان]] و همه [[مردم]] برانگیخت (تا هر [[انسان]] زنده را [[بیم]] دهد، و حق را بر [[کافران]] [[استوار]] سازد).
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز رسالت‌های [[الهی]] را به مردم رساند و به اجرای [[دستورات]] وی پرداخت و بی‌آن‌که در [[تبلیغ رسالت]] کوتاهی و [[سستی]] ورزیده باشد، او را در جوار رحمت خویش قرار داد. [[خداوند]] به واسطه وجود [[مقدس]] وی، حق را آشکار و [[شرک]] را به نابودی می‌کشاند. [[قریش]] را به وی اختصاصی ویژه عطا کرد و بدو فرمود: (این [[قرآن]] یادی برای تو و [[قوم]] توست) ولی آن‌گاه که [[خورشید]] وجودش به غروب‌گرایید، [[اعراب]] در مورد [[جانشینی]] او به [[اختلاف]] افتادند. [[قریشیان]] اظهار داشتند: ما از [[قبیله]] و [[دودمان]] و [[دوستان]] او هستیم و شما از شایستگی اختلاف بر سر جانشینی و حق [[رسول خدا]]{{صل}} برخوردار نیستید. اعراب سخن قریش را پذیرا شده و پی بردند که [[حجت]] و دلیل آنها بر کسانی که بر سر خلافت با آنان به [[مخالفت]] برخیزند، قوی‌تر است از این‌رو، به دعوتشان پاسخ مثبت داده و زمام امور را به آنان سپردند.
پس از آن ما نیز، به همان دلیل که [[قریش]] بر [[اعراب]] [[اتمام حجت]] کرد، استناد جستیم ولی آنان همانند اعراب نسبت به ما، [[انصاف]] را رعایت نکردند. قریش به دلیل [[خویشاوندی]] با [[پیامبر]]، امر [[خلافت]] را از اعراب گرفتند، ولی آن‌گاه که ما [[اهل بیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[دوستداران]] او، با قریش به [[احتجاج]] پرداختیم و از آنان خواستیم با ما از در انصاف درآیند، ما را از حقمان دور ساختند و همگی بر [[جور]] و [[ستم]] و [[دشمنی]] و به تنگنا کشاندن ما با یکدیگر همدست شدند. ولی [[میعاد]] ما، پیشگاه [[الهی]] است که [[دوست]] و [[یاور]] ماست.
جای بسی [[شگفتی]] است که گروهی هرچند دارای [[فضیلت]] و سابقه در [[اسلام]]، بر ما بتازند و [[حق]] ما و خلافت [[رسول اکرم]]{{صل}} را از ما بستانند، ولی ما از [[بیم]] اینکه مبادا [[منافقان]] و [[احزاب]] فرصتی یافته و بر پیکر اسلام رخنه‌ای ایجاد کنند و به این بهانه دست به [[تبهکاری]] بزنند، از [[اختلاف]] و [[ستیز]] با آنان دست برداشتیم.
ای معاویه! برای همه شگفت‌آور است که تو در پی چنگ انداختن به مقامی هستی که هرگز شایسته آن نیستی، نه در [[دین]] فضیلتی شناخته شده داری و نه از خود اثر [[سودمندی]] به جای نهاده‌ای. تو از همان دار و دسته احزاب و فرزند سرسخت‌ترین [[دشمن]] رسول خدا{{صل}} و [[قرآن]] به شمار می‌آیی. [[خداوند]] تو را [[حسابرسی]] خواهد کرد. به زودی خواهی مرد و پی خواهی برد که سرانجام [[نیک]] از آن کیست. به [[خدا]] [[سوگند]]! به زودی خدای خویش را دیدار می‌کنی و خداوند [[کیفر]] کردارت را خواهد داد و خدا نسبت به بندگانش [[ستمکار]] نیست. [[درود]] و [[رحمت خدا]] بر علی{{ع}} در آن [[روز]] که [[روح]] پاکش به جنان پر کشید و روزی که خداوند با [[پذیرش اسلام]] بر او [[منت]] نهاد، و آن روز که دیگربار زنده می‌شود.
وقتی آن بزرگوار به [[شهادت]] رسید، [[مسلمانان]] پس از او مرا به [[خلافت]] برگزیدند، از [[خدا]] مسألت دارم در این دنیای گذران چیزی به من نبخشد که [[روز رستاخیز]]، در پیش گاه [[حق]]، از [[رحمت]] و کرامتش بکاهد. (ای معاویه)! این نامه را بدان جهت برایت می‌نویسم که بین من و خدا، عذری درباره تو باقی نماند و بر تو [[اتمام حجت]] شود اگر پذیرای حق شوی بهره‌ای فراوان خواهی برد. به [[مصلحت]] مسلمانان کوشیده‌ای.
بنابراین، دست از [[ستمکاری]] همیشگی‌ات بردار و مانند سایر مسلمانان با من دست [[بیعت]] بده، تو خود می‌دانی که من در پیش‌گاه خدا و نزد هر [[مسلمان]] [[خداجویی]]، از همه به خلافت سزاوارترم. از خدا [[پروا]] کن و از [[سرکشی]] دست بردار و [[خون]] مسلمانان را [[حفظ]] کن. به خدا [[سوگند]]! همین اندازه [که بار خود را سنگین کرده‌ای‌] برای حضور در پیشگاه [[خداوند]] تو را بس است، دیگر با دستان آغشته به خون آنان به دیدار خدا رفتن خیری بیش از [[پاداش]] خونریزی‌ات نصیب تو نخواهد کرد (کار خود را نزد خداوند چنان دشوار کرده‌ای که راه گریزی از [[کیفر]] حضرتش نداری).
به [[اطاعت]] درآی و [[تسلیم]] شو و با [[حق‌جویان]] و آنان‌که از تو به خلافت شایسته‌ترند، [[ستیزه]] مکن تا خداوند [[آتش]] [[جنگ]] را فرو نشاد و مسلمانان را یکدل و یکپارچه و میانشان [[صلح]] و اشتی برقرار سازد. اگر در سرکشی‌ات هم‌چنان پافشاری داشته باشی، به همراه مسلمانان آهنگ تو خواهم کرد و به محاکمه‌ات خواهم کشاند، تا خدایی که [[برترین]] داورهاست، میان ما [[داوری]] نماید<ref>مقاتل الطالبیین، ص۵۶- ۵۵.</ref>.
در پاسخ معاویه به نامه امام چنین آمده است: «... [[توبه]] خوبی [[آگاهی]] که [[قلمرو حکومت]] من از تو بیشتر و تجربه‌ام در کار این [[مردم]] افزون‌تر است؛ در سن، از تو بزرگترم و تو در آن‌چه از من درخواست کردی سزاوارتری که به من پاسخ مثبت دهی. بنابراین، به اطاعت من گردن بنه پس از من خلافت از آن توست. از [[بیت المال]] [[عراق]] هر مبلغ که بخواهی در [[اختیار]] توست آن را به هرکجا خواهی ببر. [[مالیات]] هریک از شهرهای عراق را [[انتخاب]] کنی، پشتوانه [[هزینه زندگی]] تو خواهد بود که نماینده‌ات آن را ستانده و هر سال نزد تو خواهد آورد. کسی [[حق]] [[اهانت]] به تو ندارد، و بدون [[مشورت]] تو کاری انجام نخواهد پذیرفت و در هر کاری که با انجام آن در پی [[اطاعت خدا]] باشی، [[نافرمانی]] تو نخواهد شد..<ref>شرح نهج البلاغه از ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۳.</ref>.
در این نامه به روشنی به تصویر کشده شده که [[مقام خلافت]] [[مقدس]] [[الهی]] از دیدگاه معاویه کالای قابل خریداری است که بهای آن را از [[بیت المال]] می‌پردازد نه از [[اموال]] مخصوص معاویه و در آن تأکید شده که از [[فرمان]] [[رسول اکرم]]{{صل}} تخطی کرده و پا فراتر نهاده است؛ زیرا [[خداوند]] به [[پیامبر]] خود دستور داد [[پیشوایان]] [[اهل بیت]]{{عم}} را [[جانشین]] خویش گردانده و پس از خود به [[پیشوایی]] [[مردم]] [[منصوب]] نماید<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۴]]، ص ۱۶۸.</ref>.
=== حرکت معاویه به عراق و موضع [[امام]]{{ع}}‌ ===
معاویه به [[بسیج]] [[لشکریان]] خود پرداخت و طی نامه‌هایی به کارگزارانش از آنان خواست در [[جنگ]] با عراق وی را [[همراهی]] کنند. وی در یکی از نامه‌هایش به [[کارگزاران]] خود یادآور شد که بزرگان و سران [[کوفه]] با [[نامه‌نگاری]] به وی، برای خود و عشایر نواحی خویش از او درخواست [[امان‌نامه]] کرده‌اند. اگر این مطلب صحیح باشد، می‌توان آن را نخستین حرکت ناجوانمردانه‌ای که در آن [[کوفیان]] دست از [[یاری امام حسن]]{{ع}} برداشتند، دانست.
در بخشی از نامه‌ای که معاویه آن را به یک مضمون برای همه کارگزاران و فرمانروایانش فرستاد آمده است: «اما بعد، [[سپاس]] خدایی را که [[دشمنان]] شما و [[قاتلان]] [[خلیفه]] شما را نابود ساخت. خداوند با [[لطف]] خود مردی از بندگانش را به سراغ [[علی بن ابیطالب]] فرستاد و او را [[ترور]] کرده و از پا درآورد و هوادارانش دچار [[تفرقه]] و پراکندگی شده و به [[اختلاف]] افتادند. نامه‌های اشراف و بزرگان و سران [[کوفه]] که به دست ما رسید، برای خود و عشایرشان درخواست [[امان‌نامه]] کرده بودند. اکنون به مجرد رسیدن این نامه به دست شما، تمام تلاش خود را به کار گیرید و با کلیه [[سربازان]] و تجهیزات خود به سوی من بشتابید. [[سپاس]] خدای را که [[انتقام]] خود را گرفتید و به آرزوی خود نایل آمدید و [[خداوند]]، [[سرکشان]] و دشمنان را نابود ساخت...»<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۸- ۳۹.</ref>.
با رسیدن این نامه، [[کارگزاران]] و [[فرمانداران]] معاویه، به تحریک [[مردم]] پرداخته و آنان را برای حضور و [[آمادگی]] در [[جنگ]] با گل رخشنده و [[نواده رسول اکرم]]{{صل}} [[تشویق]] و [[ترغیب]] کردند و در اندک مدتی سپاهی گران به معاویه پیوست، که از کلیه تجهیزات برخوردار بود.
معاویه با آن نیروی سهمگین فریب‌خورده و [[آزمندی]] که برایش فراهم آمد، پیشروی خود را به سوی [[عراق]] آغاز کرد و خود شخصا [[فرماندهی]] [[لشکریان]] را بر عهده گرفت و [[ضحاک بن قیس فهری]] را در پایتخت [[جانشین]] خود قرار داد. تعداد شصت هزار سرباز و به گفته‌ای بیش از این مقدار، معاویه را [[همراهی]] می‌کردند. (آن‌چه مهم به نظر می‌رسد این است که) این [[سپاه]] با هر تعدادی، [[تسلیم]] گفته معاویه و [[مطیع]] [[دستورات]] وی و مجری خواسته‌هایش بودند. معاویه با این [[لشکر]] انبوه بیابان و صحرا در نوردید، وقتی به منطقه پل‌ منبج‌<ref>پل منبج، نام شهری قدیمی است که فاصله میان آن و حلب دو روز راه است.</ref> رسید. در آنجا درنگ کرد و به سامان دادن امور سپاهیانش پرداخت..<ref>حیاة الامام الحسن، ج۲، ص۷۱.</ref>.
از سویی [[امام حسن]]{{ع}} با [[آگاهی]] از حرکت معاویه به سمت عراق، [[مردم کوفه]] را به [[جهاد]] و حضور در [[کارزار]] با معاویه برانگیخت و با اعزام [[حجر بن عدی]] وی را [[مأموریت]] داد تا به کارگزاران و مردم دستور دهد خود را آماده حرکت سازند و منادی {{عربی|متن}} «الصلاة [[جامعة]]» [[اعلان]] نمود و مردم بی‌درنگ [[اجتماع]] کردند و [[امام حسن]]{{ع}} به منادی فرمود: هرگاه دیدی [[مردم]] به اندازه دلخواهت گرد آمدند، مرا خبر کن. (پس از گردهمایی مردم) [[سعید بن قیس همدانی]] [[حضور امام]] شرفیاب شد و عرضه داشت. می‌توانید تشریف فرما شوید، حضرت با حضور در آن جمع، بر فراز [[منبر]] رفت و [[حمد]] و ثنای [[خدا]] را به جای آورد و فرمود:<ref>صلح امام حسن، ص۶۵، دار الغدیر للطباعة و النشر- بیروت چاپ ۱۹۷۳.</ref> اما بعد، [[خدای سبحان]] [[جهاد]] را بر آفریدگانش [[واجب]] ساخت و ان را [[اکراه]] نامید، سپس به [[مؤمنان]] [[مبارز]] فرمود: ([[بردباری]] پیشه کنید که [[خداوند]] با بردباران است) مردم! تا بر اموری که از آن اکراه دارید، [[صبر]] و [[شکیبایی]] نکنید، به آن‌چه [[دوست]] دارید دست نخواهید یافت. شنیده‌ام معاویه خبر یافته ما تصمیم [[حمله]] به او داریم به همین دلیل خود را مهیای [[نبرد]] کرده است. بنابراین، شما نیز رهسپار اردوگاه‌های خود در [[نخیله]] شوید، خداوند ما را مشمول [[رحمت]] خویش قرار دهد..<ref>اعیان الشیعه، ج۴، ص۱۹.</ref>. مردم در پاسخ [[امام]]{{ع}} [[سکوت]] کردند<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۴]]، ص ۱۷۳.</ref>.


== رد [[خویشاوندی]] سببی امویان ‌==
== رد [[خویشاوندی]] سببی امویان ‌==
۱۱۳٬۰۳۸

ویرایش