پرش به محتوا

یوم‌الدار در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۲: خط ۲۲:


در اینجا عبارت متون [[تاریخی]] چنین است: [[پیامبر خدا]] دست پشت سر علی گذاشت، گردن او را گرفته فرمود: این علی [[برادر]] من و [[وصی]] من، [[خلیفه]] من و وزیر من است، [[فرمان]] او را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید<ref>سنن الکبری، ج۷، ص۴۳۲، ش۸۳۹۷ (روایت صحیح است)؛ المسند، ج۲، ص۴۶۵، ش۱۳۷۱ (همه راویان آن توثیق شده است)؛ خصائص (نسائی)، ج۱، ص۸۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۱؛ الکامل، ج۲، ص۶۲-۶۳؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۰. (البته این روایت را طبری درحالی که در تاریخ خود نقل می‌کند اما در تفسیرش و ابن کثیر نیز در البدایة و النهایة با حذف عبارات اصلی آن یعنی {{متن حدیث|وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ...}} و تبدیل آن به «کذا وکذا» تحریف می‌کنند)؛ تفسیر البغوی، ج۶، ص۱۳۱؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج۹، ص۲۸۲۶؛ تفسیر الثعلبی، ج۷، ص۱۸۲؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۰۶.</ref>. در اینجا برای بار دوم بود که می‌فرمود: علی وزیر من است و جملات جدید و تازه‌ای هم فرمود، در آن علی را به عنوان [[وصی]]، [[خلیفه]] خود و ولی بعد از خود معرفی فرمود<ref>در روز اول اسلام پیامبر از وزارت علی سخن گفت، در روز عرضه علتی اسلام، امیرالمؤمنین {{ع}} به عنوان وصی و خلیفه پیامبر معرفی شد، اما اینکه ایشان به عنوان وصی معرفی شده، مقصود این است که ایشان وصی مقام رسالت و پیامبری پیامبر است؛ یعنی وصی شخصیت آن حضرت است، نه وصی شخص محمد بن عبد الله؛ ایشان وصی مرتبت و مقام پیامبری است، که به معنای ادامه دهنده راه و کار پیامبر است. خلیفه هم به همین معنی است. در واقع خلیفه پیامبر کسی است که کار پیامبری را که تبلیغ دین است ادامه می‌دهد. بدین ترتیب خلافت و وصایت کاملاً به یک معناست.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۴۲.</ref>
در اینجا عبارت متون [[تاریخی]] چنین است: [[پیامبر خدا]] دست پشت سر علی گذاشت، گردن او را گرفته فرمود: این علی [[برادر]] من و [[وصی]] من، [[خلیفه]] من و وزیر من است، [[فرمان]] او را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید<ref>سنن الکبری، ج۷، ص۴۳۲، ش۸۳۹۷ (روایت صحیح است)؛ المسند، ج۲، ص۴۶۵، ش۱۳۷۱ (همه راویان آن توثیق شده است)؛ خصائص (نسائی)، ج۱، ص۸۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۱؛ الکامل، ج۲، ص۶۲-۶۳؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۰. (البته این روایت را طبری درحالی که در تاریخ خود نقل می‌کند اما در تفسیرش و ابن کثیر نیز در البدایة و النهایة با حذف عبارات اصلی آن یعنی {{متن حدیث|وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ...}} و تبدیل آن به «کذا وکذا» تحریف می‌کنند)؛ تفسیر البغوی، ج۶، ص۱۳۱؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج۹، ص۲۸۲۶؛ تفسیر الثعلبی، ج۷، ص۱۸۲؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۰۶.</ref>. در اینجا برای بار دوم بود که می‌فرمود: علی وزیر من است و جملات جدید و تازه‌ای هم فرمود، در آن علی را به عنوان [[وصی]]، [[خلیفه]] خود و ولی بعد از خود معرفی فرمود<ref>در روز اول اسلام پیامبر از وزارت علی سخن گفت، در روز عرضه علتی اسلام، امیرالمؤمنین {{ع}} به عنوان وصی و خلیفه پیامبر معرفی شد، اما اینکه ایشان به عنوان وصی معرفی شده، مقصود این است که ایشان وصی مقام رسالت و پیامبری پیامبر است؛ یعنی وصی شخصیت آن حضرت است، نه وصی شخص محمد بن عبد الله؛ ایشان وصی مرتبت و مقام پیامبری است، که به معنای ادامه دهنده راه و کار پیامبر است. خلیفه هم به همین معنی است. در واقع خلیفه پیامبر کسی است که کار پیامبری را که تبلیغ دین است ادامه می‌دهد. بدین ترتیب خلافت و وصایت کاملاً به یک معناست.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۴۲.</ref>
=== مدارک این سند [[تاریخی]] ===
این سند تاریخی را گروهی از محدثان و [[مفسران شیعه]] و غیر شیعه<ref>به تفسیر سوره شعراء، آیه ۲۱۴ مراجعه بفرمائید.</ref> بدون کوچکترین [[انتقاد]] از متن و سند آن، نقل کرده و از [[مناقب]] و [[فضائل]] [[امام]] دانسته‌اند. در این میان فقط نویسنده معروف [[اهل تسنن]]، [[ابن تیمیه دمشقی]] که راه و روش او در [[احادیث]] مربوط به فضائل [[خاندان رسالت]]، واضح و روشن است، [[حدیث]] را رد کرده و آن را مجعول دانسته است. او نه تنها این حدیث را مجعول و بی‌اساس می‌داند، بلکه بنا به طرز [[تفکر]] خاصی که درباره خاندان رسالت دارد، غالب احادیثی را که مربوط به مناقب و فضائل این [[خاندان]] می‌باشد، اگرچه احیاناً به حد تواتر نیز برسد، مجعول و بی‌پایه می‌شمارد.
نویسنده پاورقی‌های [[تاریخ]] [[الکامل]] نگارش [[ابن اثیر]]، از استاد خود که نامی از او نمی‌برد، نقل می‌کند که وی این حدیث را مجعول می‌دانست، گویا استاد وی تحت تأثیر [[افکار]] ابن تیمیه قرار گرفته و یا از این نظر که آن را مخالف با [[خلافت]] [[خلفای سه گانه]] تشخیص داده بود، آن را مجعول شمرده است. سپس خود او به وضع عجیبی مضمون حدیث را توجیه می‌نماید. وی می‌گوید: [[وصی]] بودن امام در آغاز [[اسلام]]، منافات با خلافت ابی بکر پس از [[پیامبر]] ندارد؛ زیرا در آن [[روز]] [[مسلمانی]] جز علی نبود که [[وصی پیامبر]] باشد.
بحث و [[مناظره]] با چنین فرد و یا افرادی، فایده و سودی ندارد. اشکال و ایراد ما به کسانی است که این حدیث را در برخی از کتاب‌های خود به صورت کامل نقل کرده و در برخی دیگر به [[اجمال]] و ابهام که یک نوع [[کتمان]] [[حقیقت]] است، برگزار نموده‌اند و یا به آن شخصی است که این حدیث را در نخستین چاپ کتاب خود درج نموده و در چاپ‌های بعدی بر اثر فشار محیط برداشته است<ref>این فضیلت تاریخی در مدارک زیر نقل شده است: تاریخ طبری، ج۲، ص۲۱۶ - تفسیر طبری، ج۹، ص۷۴ - کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۴ - شرح شفای قاضی عیاض، ج۳، ص۳۷ - سیره حلبی، ج۱، ص۲۲۱ و غیره. این حدیث را پیشوایان تاریخ و تفسیر به صورت‌های دیگری نیز نقل نموده‌اند که از نقل آنها خودداری می‌شود.</ref>.
اینجاست که باید گفت: اکنون نیز به [[حقوق امام]] [[ظلم]] و [[تعدی]] می‌شود و [[تجاوز به حقوق]] [[امام]] که پس از درگذشت پیامبر اساس آن نهاده شد، هم اکنون نیز ادامه دارد<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]]، ص ۱۶۱.</ref>.
اینک بیان مشروح مطلب:
=== [[کتمان]] [[حقایق]] [[تاریخی]] ===
[[محمد بن جریر طبری]] که از مورخان بزرگ [[اسلام]] است، در [[تاریخ]] خود این [[فضیلت]] تاریخی<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۱۶.</ref> را با سندی قابل اعتماد نقل کرده است، ولی وقتی در [[تفسیر]] خود<ref>تفسیر طبری، ج۱۹، ص۷۴.</ref> به [[آیه]] ۲۱۴ [[سوره شوری]] می‌رسد، این سند تاریخی را آن چنان دست و پا شکسته و به طور [[اجمال]] و ابهام نقل می‌کند که جهتی بر آن جز [[تعصب]]، نمی‌توان یافت. او [[گفتار پیامبر]] را که در آغاز سخن رو به جمعیت کرد و از آنان چنین سؤال کرد: {{متن حدیث|فَأَيُّكُمْ يُؤَازِرُنِي عَلَى هَذَا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ کَذا و کَذَا؟}} به جای کلمه [[وصی]] و خلیفتی لفظ کذا و کذا را که در لغت [[عرب]]، به معنی چنین و چنین می‌باشد، گذارده است. جای گفتگو نیست که حذف دو کلمه پیشین و تبدیل آنها به الفاظ ابهام و اجمال، جهتی جز تعصب و [[حفظ]] مقام و موقعیت [[خلفا]] ندارد.
او نه تنها سؤال [[پیامبر]] را [[تحریف]] کرده است، بلکه قسمت دوم [[حدیث]] را که پیامبر به علی{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي}} را نیز به همین نحو آورده است، به جای دو لفظ آخر، که [[گواه]] روشن بر [[خلافت]] [[بلا]] فصل [[امیرمؤمنان]] است، لفظ کذا و کذا را که یک نوع اجمال گوئی غیر صحیح است، گذارده است. [[بیماری]] تعصب، کور و کر کننده است و [[انسان]] را از دیدن حقائق روشن باز می‌دارد و این [[بیماری]] در زمینه مساعد با سرعت عجیبی [[رشد]] می‌کند.
[[ابن کثیر شامی]] که اساس [[تاریخ]] او را، تاریخ [[طبری]] تشکیل می‌دهد، وقتی به این سند [[تاریخی]] می‌رسد، فوراً تاریخ طبری را رها می‌کند و از روش طبری، در [[تفسیر]] خود، [[پیروی]] می‌کند و بسان او ابهام گوئی می‌نماید. بدتر از همه، [[تحریف]] است که روشنفکر معاصر و [[وزیر]] [[فرهنگ]] فقید [[مصر]]، دکتر هیکل در کتاب حیاة محمد بکار برده و ضربه شکننده‌ای بر اعتبار کتاب خود وارد آورده است.
اولاً: از دو جمله حساس [[پیامبر]]، تنها سؤال را نقل کرده و می‌گوید: پیامبر به [[خویشاوندان]] خود گفت: کدام یک از شما مرا در این کار [[یاری]] می‌کند، تا [[برادر]] و [[وصی]] و [[خلیفه]] من باشد؟ ولی جمله دوم را که پیامبر به علی{{ع}} گفت: تو برادر و وصی و خلیفه من هستی به کلی حذف کرده و سخنی از آن به میان نیاورده است<ref>حیاة محمد، طبع قاهره، مطبعه مصر، ص۱۰۴.</ref>.
ثانیاً: در چاپ‌های دوم و سوم، گام را فراتر نهاده و حتی آن قسمت از [[حدیث]] را هم که نقل کرده بوده، به کلی حذف کرده است. تو گوئی افراد متعصبی او را در نقل همان قسمت نیز ملامت کرده و در نتیجه، وادار کرده‌اند که برگه دیگری به دست نقادان تاریخ بدهد و لطمه جبران ناپذیر دیگری، بر کتاب خود وارد سازد<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]]، ص ۱۶۲.</ref>.
=== پاسخ دو سؤال ===
'''[[پرسش]] نخست''': این [[حدیث]] به صورت‌های مختلفی نقل شده است، آیا همه آنها بر [[امامت]] و [[پیشوائی]] [[امام علی]]{{ع}} دلالت دارند؟
پاسخ: پاسخ مثبت به این پرسش در گرو این است که صورت‌های مختلف حدیث نقل گردد سپس [[داوری]] شود. اینک صورت‌های گوناگون حدیث:
صورت حدیث: [[طبری]] در [[تاریخ]] خود، جلد ۲ صفحه ۲۱۶ نقل می‌کند که [[پیامبر]] گفت: {{متن حدیث|فَأَيُّكُمْ يُوَازِرُنِي عَلَى هَذَا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ؟}} سپس می‌گوید، پیامبر دست بر گردن علی نهاد و گفت: {{متن حدیث|إِنَّ هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا}}.
این حدیث را به این صورت گروهی از [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]] نقل کرده‌اند، از قبیل:
# [[ابو جعفر اسکافی]]، مؤلف نقض العثمانیه، همچنانکه [[شارح نهج البلاغه]]، [[ابن ابی الحدید]] در کتاب خود جلد ۳ صفحه ۲۶۳ این مطلب را از او نقل کرده است.
# [[برهان الدین محمد بن محمد مکی مغربی]] متولد سال ۴۹۷ متوفای سال ۵۶۷ در کتاب [[انباء [[نجباء]] الانباء (کتاب)|انباء [[نجباء]] الانباء صفحه ۴۶-۴۷.
# [[ابن الاثیر جزری]]، در تاریخ [[الکامل]] جلد ۲، صفحه ۲۴.
# [[ابو الفداء عماد الدین دمشقی]] در تاریخ خود جلد ۱، صفحه ۱۱۶.
# [[شهاب الدین خفاجی]]، در شرح الشفاء، جلد ۳ صفحه ۳۷.
# [[خازن علاء الدین بغدادی]] در [[تفسیر]] خود، صفحه ۳۹۰.
# [[جلال الدین سیوطی]]، در جمع الجوامع، (به ترتیب جمع الجوامع)، جلد ۶، صفحه ۳۹۲ مراجعه شود. وی این حدیث را از طبری و از [[حافظان]] ششگانه مانند: [[ابن اسحاق]]، [[ابن جریر]]، [[ابن ابی‌حاتم]]، [[ابن مردویه]]، [[ابو نعیم]] و [[بیهقی]] نقل کرده است.
# ابن ابی الحدید، شارح نهج البلاغه، در جلد ۳، صفحه ۲۵۴.
# [[جرجی زیدان]]، در تاریخ [[تمدن اسلامی]]، جلد ۱، صفحه ۳۱.
# استاد [[محمد حسین هیکل]]، در حیاة محمد، صفحه ۱۰۴، طبع اول.
سند این حدیث به اعتراف ابو جعفر اسکافی، و شهاب الدین خفاجی و [[ابن جریر طبری]]، صحیح و تمام [[رجال]] آن [[ثقات]] هستند. فقط در سند [[ابو مریم عبدالغفار بن قاسم]] است و برخی از [[رجال‌نویسان]] او را به خاطر علاقه به [[خاندان رسالت]]، [[ضعیف]] شمرده‌اند، در صورتی که [[اختلاف]] در [[مذهب]]، مایة [[ضعف حدیث]] نیست. گذشته بر این در لسان [[المیزان]] جلد ۴، صفحه ۴۳ او را [[ثقه]] خوانده است.
همچنین [[امام]] احمد در مسند خود، جلد ۱، صفحه ۱۱۱ [[حدیث]] را به سند دیگر که [[رجال]] سند آن، رجال [[صحاح ششگانه]] را تشکیل می‌دهند، نقل کرده است. رجال سند او [[شریک]]، [[اعمش]]، منهال، عباد، می‌باشند که مؤلفان [[صحاح]] از همگی این افراد، حدیث نقل کرده‌اند.
صورت دوم: [[طبری]] در [[تاریخ]] خود، جلد ۱، صفحه ۲۱۷ نقل می‌کند که [[پیامبر]] فرمود: {{متن حدیث|فَأَيُّكُمْ يُبَايِعُنِي عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ صَاحِبِي وَ وَارِثِي}}، و جز علی کسی برنخاست و سرانجام در مرتبه سوم، دست خود را (به عنوان [[بیعت]]) بر دست وی زد.
امام احمد در مسند خود، جلد ۱، صفحه ۱۵۹ این متن را به [[طریق صحیح]] که رجال سند آن همگی ثقه هستند، نقل کرده است، علاوه بر ایشان [[نسائی]] در خصائص، صفحه ۱۸، صدر الحفاظ گنجی [[شافعی]] در کفایه صفحه ۸۹، [[ابن ابی الحدید]] در [[شرح نهج البلاغه]]، جلد ۳، صفحه ۲۵۵، [[جلال الدین سیوطی]] در جمع الجوامع، (به نقل و ترتیب جمع الجوامع) جلد ۶، صفحه ۴۰۶ آن را نقل کرده‌اند.
صورت سوم: مؤلف [[کنز العمال]] در جلد ۶، صفحه ۹۱، به نقل از جمع الجوامع [[سیوطی]] نقل کرده است که پیامبر فرمود: {{متن حدیث|مَنْ بَايَعَنِي عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ صَاحِبِي وَ وَلِيَّكُمْ بَعْدِي؟}}، سپس می‌گوید: علی دست خود را بلند کرد و پیامبر با او به این نحو بیعت نمود.
صورت چهارم: [[حافظ]]، [[ابن ابی‌حاتم]] و حافظ [[بغوی]] به نقل [[ابن تیمیه]] جلد ۴، صفحه ۸۰ و [[سیره]] [[حلبی]] جلد ۱، صفحه ۳۰۴ از پیامبر نقل می‌کنند که فرمود: {{متن حدیث|فَمَنْ يُجِيبُنِي إِلَى هَذَا الْأَمْرِ وَ يُؤَازِرُنِي يَكُنْ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي}}، سپس می‌گوید: پیامبر سخن خود را سه بار تکرار کرد و جز علی کسی برنخاست. [[پیامبر]] فرمود: {{متن حدیث|اجْلِسْ فَأَنْتَ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي}}.
صورت پنجم: [[سلیم بن قیس هلالی]]، متوفای سال ۹۰ در کتاب خود نقل می‌کند که پیامبر فرمود: {{متن حدیث|أَيُّكُمْ يُؤَازِرُنِي فَيَنْتَدِبُ أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي؟}}، پیامبر این جمله را سه بار گفت. علی{{ع}} گفت: من ای [[پیامبر خدا]]. در این موقع پیامبر رو به [[ابوطالب]] کرد و گفت: {{متن حدیث|اسْمَعِ الْآنَ لِابْنِكَ وَ أَطِعْ فَقَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ مِنْ نَبِيِّهِ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}.
صورت ششم: [[ابواسحاق ثعلبی]]، متوفای سال ۴۲۷ در [[تفسیر]] خود (الکشف و البیان) نقل می‌کند که پیامبر فرمود: {{متن حدیث|مَنْ يُوَاخِينِي وَ يُوَازِرُنِي وَ يَكُونُ وَلِيِّي وَ وَصِيِّي بَعْدِي وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ يَقْضِي دَيْنِي؟}}. این [[حدیث]] را به این صورت، صدر الحفاظ گنجی [[شافعی]]، صفحه ۸۶ نقل کرده است.
صورت هفتم: باز ابواسحاق ثعلبی در [[تفسیر الکشف و البیان]]، نقل می‌کند که پیامبر فرمود: {{متن حدیث|فَأَيُّكُمْ يَقُومُ فَيُبَايِعُنِي عَلَى أَنَّهُ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي دُونَ أَهْلِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ يَكُونُ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}}<ref>برای آگاهی بیشتر به کتاب شریف الغدیر جلد ۲، صفحه ۲۵۲-۲۵۶ مراجعه شود.</ref>.
با توجه به تمام صورت‌های حدیث، همه متون آن [[گواه]] بر [[امامت]] و [[رهبری امام]] پس از پیامبر، می‌باشند و [[اختلاف]] در متن به خاطر نقل به معنائی است که برخی مرتکب شده‌اند و در عین حال لطمه‌ای به مقصد پیامبر وارد نساخته‌اند. و چون متن نخست، بیش از متون دیگر، در کتاب‌های اصیل [[اسلامی]] نقل شده است، می‌توان گفت: متن صادره از [[پیامبر گرامی]] همان صورت نخست می‌باشد.
'''[[پرسش]] دوم''': آیا [[ایمان]] علی{{ع}} در [[دوران کودکی]]، تا چه اندازه [[ارزش]] داشت؟ گاهی گفته می‌شود که ایمان علی{{ع}} فاقد ارزش است در صورتی که ایمان دیگران، در سن بزرگی بوده است.
پاسخ: همگی می‌دانیم روزی که علی{{ع}} به [[پیامبر]] [[ایمان]] آورد، یا به عبارت دیگر ایمان خود را آشکار کرد، روزی بود که پیامبر به او دستور داده بود که برای ۴۵ نفر از [[بنی هاشم]] غذا بپزد، آیا احتمال دارد که پیامبر [[زحمت]] این کار را به یک [[کودک]] نارس [[تفویض]] کند؟
[[اسکافی]] در نقض عثمانیه می‌نویسد: آیا ممکن است، پیامبر [[رنج]] پختن غذای [[جمعیت]] زیادی را بر دوش [[کودکی]] بگذارد؟ و یا به کودک خردسالی [[فرمان]] دهد که آنان را برای [[ضیافت]] [[دعوت]] کند؟ آیا صحیح است پیامبر کودک نابالغی را رازدار [[نبوت]] بداند و دست در دست او بگذارد و او را [[برادر]] و [[وصی]] و [[نماینده]] خود در میان آنان معرفی کند؟
به طور مسلم نه، بلکه باید گفت: علی در آن [[روز]] از نظر [[قدرت جسمی]] و [[رشد فکری]] و [[تفکر]] [[عقلی]] به حدی رسیده بود که برای همه [[کارها]]، [[لیاقت]] و [[شایستگی]] داشت، از این نظر این کودک هیچ‌گاه با [[کودکان]] دیگر انس نگرفت، و در جرگه آنان وارد نشد و به [[بازی]] با آنان نپرداخت، بلکه از لحظه‌ای که دست [[پیمان]] [[خدمت]] و [[فداکاری]] به سوی [[رسول خدا]] دراز کرد، در تصمیم خود [[راسخ]] بوده و همواره گفتار خود را با [[کردار]] خویش توام می‌ساخت و در تمام مراحل [[زندگی]] انیس پیامبر بوده است.
سپس می‌گوید: او نه تنها در این مورد، اولین شخص بود که ایمان خود را نسبت به [[رسالت پیامبر]] ابراز داشت، بلکه هنگامی که [[سران قریش]] درخواست نمودند که برای [[صدق گفتار]] خویش و [[گواه]] [[ارتباط با خدا]] [[معجزه]] زیر را بیاورد یعنی دستور دهد که درخت از جای خود کنده شود و برابر آنان بایستد، علی نیز در این لحظه، یگانه فردی بود که ایمان خود را در برابر [[انکار]] دیگران ابراز ساخت<ref>النقض علی العثمانیه، ص۲۵۲؛ ابن ابی الحدید گفتار او را در این زمینه در ج۱۳ ص۲۴۴-۲۴۵ آورده است.</ref>.
در پایان یادآور می‌شویم، در جلسه‌ای که [[مأمون]] برای [[مناظره]] با [[متکلمین]] وقت تشکیل داده بود، درباره [[ایمان]] علی{{ع}} در این سن و سال، بیانی دارد که فشرده آن را می‌آوریم: او رو کرد به [[رئیس]] متکلمین و سؤال خود را این چنین مطرح کرد: آیا [[دعوت پیامبر]]، علی را در آن مجلس به [[فرمان خدا]] بوده است، یا از پیش خود؟ هرگز نمی‌توان گفت که [[پیامبر]] بدون [[دستور خدا]] علی را به [[اسلام]] و ایمان [[دعوت]] کرده است. قطعاً باید دومی را برگزید. آیا احتمال می‌دهید که [[خدا]] به پیامبر دستور بدهد که [[کودکی]] را برای ایمان و پیوستن به [[حزب الهی]] دعوت کند، که ایمان و عدم ایمان او بالسویه و یکسان باشد؟<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳.</ref>.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]]، ص ۱۶۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۷٬۲۱۳

ویرایش