پرش به محتوا

بحث:اثبات امامت امام علی در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:
# [[صحیح مسلم]] از [[زید بن ارقم]] نقل کرده است که وی گفت: پیامبر {{صل}} می‌فرمود: «شما را درباره [[اهل]] بیتم سفارش می‌کنم که برای خدا، [[حق]] آنان را رعایت کنید. حاضران از زید بن ارقم پرسیدند: [[اهل بیت پیامبر]] کیانند؟ آیا [[همسران]] آن حضرتند؟ وی گفت: به خدا [[سوگند]]! نه، [[همسر]] تا مدتی با شوهر خود [[زندگی]] می‌کند، اما این پیوند، گسستنی است؛ روزی هم ممکن است، [[طلاق]]، بین آنها جدایی افکند و [[همسر]] مرد به [[خانه]] پدر یا خانواده‌اش باز گردد. [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} در این [[آیه]] «تطهیر» کسانی هستند که نسل پیامبرند و آن گروه از [[خاندان]] وی که [[صدقه]] به آنها [[حرام]] است»<ref>ابن اثیر جزری، جامع الاصول، ج۱۰، ص۱۰۳؛ ابن حجر، صواعق المحرقه، ص۱۴۸.</ref>.
# [[صحیح مسلم]] از [[زید بن ارقم]] نقل کرده است که وی گفت: پیامبر {{صل}} می‌فرمود: «شما را درباره [[اهل]] بیتم سفارش می‌کنم که برای خدا، [[حق]] آنان را رعایت کنید. حاضران از زید بن ارقم پرسیدند: [[اهل بیت پیامبر]] کیانند؟ آیا [[همسران]] آن حضرتند؟ وی گفت: به خدا [[سوگند]]! نه، [[همسر]] تا مدتی با شوهر خود [[زندگی]] می‌کند، اما این پیوند، گسستنی است؛ روزی هم ممکن است، [[طلاق]]، بین آنها جدایی افکند و [[همسر]] مرد به [[خانه]] پدر یا خانواده‌اش باز گردد. [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} در این [[آیه]] «تطهیر» کسانی هستند که نسل پیامبرند و آن گروه از [[خاندان]] وی که [[صدقه]] به آنها [[حرام]] است»<ref>ابن اثیر جزری، جامع الاصول، ج۱۰، ص۱۰۳؛ ابن حجر، صواعق المحرقه، ص۱۴۸.</ref>.
# [[ام سلمه]] (یکی از [[همسران پیامبر]] {{صل}}) می‌گوید: «[[آیه تطهیر]] در خانه من نازل شد و به دنبال آن، [[پیامبر]] {{صل}} یکی به [[خانه فاطمه]] فرستاد تا علی و [[فاطمه]] و حسن و حسین را به نزد آن حضرت فرا خواند آن گاه فرمود: خدایا! اینها [[اهل بیت]] من هستند، گفتم: یا [[رسول الله]]! من از اهل بیت شما نیستم؟ فرمود: تو از [[نیکان]] [[اهل]] من هستی، ولی اینان اهل بیت من هستند»<ref>حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۲، ص۴۱۶؛ ج۳، ص۱۴۶ و ۱۵۹ و ۷۲؛ ابن اثیر، اسد الغابة، ج۲، ص۱۲ و ۲۰؛ ج۳، ص۴۱۳؛ ابن طلحه شافعی، مناقب آل الرسول، ص۸؛ ابن کثیر، تفسیر ابو الفداء، ج۳، ص۴۸۳؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح بخاری، ج۳، ص۴۲۲؛ سیوطی الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]]، ص ۴۷؛ [[عبدالله ابراهیم‌زاده آملی|ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله]]، [[امامت و رهبری - ابراهیم‌زاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص۱۰۵-۱۰۶.</ref>
# [[ام سلمه]] (یکی از [[همسران پیامبر]] {{صل}}) می‌گوید: «[[آیه تطهیر]] در خانه من نازل شد و به دنبال آن، [[پیامبر]] {{صل}} یکی به [[خانه فاطمه]] فرستاد تا علی و [[فاطمه]] و حسن و حسین را به نزد آن حضرت فرا خواند آن گاه فرمود: خدایا! اینها [[اهل بیت]] من هستند، گفتم: یا [[رسول الله]]! من از اهل بیت شما نیستم؟ فرمود: تو از [[نیکان]] [[اهل]] من هستی، ولی اینان اهل بیت من هستند»<ref>حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۲، ص۴۱۶؛ ج۳، ص۱۴۶ و ۱۵۹ و ۷۲؛ ابن اثیر، اسد الغابة، ج۲، ص۱۲ و ۲۰؛ ج۳، ص۴۱۳؛ ابن طلحه شافعی، مناقب آل الرسول، ص۸؛ ابن کثیر، تفسیر ابو الفداء، ج۳، ص۴۸۳؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح بخاری، ج۳، ص۴۲۲؛ سیوطی الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]]، ص ۴۷؛ [[عبدالله ابراهیم‌زاده آملی|ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله]]، [[امامت و رهبری - ابراهیم‌زاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص۱۰۵-۱۰۶.</ref>
==آیه ولایت==
از آیاتی که به اتفاق اکثر [[مفسران]] و [[اهل حدیث]]، درباره [[امام علی بن ابیطالب]]، نازل شده است، [[آیه]] زیر می‌باشد، که ما آیه و ما بعد آن را می‌نگاریم:
{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>.
{{متن قرآن|مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ}}<ref>«و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.</ref>.
شان [[نزول آیه]] را بسیاری از مفسران و اهل حدیث، چنین نقل کرده‌اند:
سائلی وارد [[مسجد]] شد و [[درخواست کمک]] کرد، کسی به او چیزی نداد، [[امام]] در حالی که در [[رکوع]] بود، با انگشت کوچک خود که انگشتری در آن بود، به [[فقیر]] اشاره کرد تا انگشتری را از دست او درآورد، او انگشتری را از [[دست امام]] درآورد و به دنبال کار خود رفت.
در این موقع، خبر به [[پیامبر]] رسید. وی از [[خدا]] این چنین درخواست نمود: همان طور که برای [[موسی]] از [[خاندان]] خودش وزیری معین نمودی، پروردگارا برای من نیز از [[اهل]] بیتم وزیری معین بفرما. در این لحظه [[فرشته وحی]] فرود آمد و آیه یاد شده را برای پیامبر خواند.
[[شأن نزول آیه]] را به صورتی که نقل گردید، [[شخصیت]] برجسته‌ای مانند: خود امام، [[ابن عباس]]، [[عمار]]، جابر، [[ابورافع]]، [[انس بن مالک]] و عبدالله سلام نقل کرده‌اند<ref>کنز العمال، ص۴۰۵، حدیث شماره ۶۱۳۷؛ تفسیر فخر رازی، ج۱۲، ص۲۶؛ تفسیر نیشابوری که در حاشیه تفسیر طبری چاپ شده است، ج۶، ص۱۵۴.</ref>.
[[حسان بن ثابت]]، [[شاعر]] معروف [[عهد]] [[رسالت]]، در اشعار خود که متضمن [[فضائل]] و [[مناقب علی]]{{ع}} است، این چنین می‌گوید:
{{عربی|مَنْ ذَا بِخَاتَمِهِ تَصَدَّقَ رَاكِعاً وَ أَسَرَّهُ فِي نَفْسِهِ إِسْرَارَا
مَنْ كَانَ بَاتَ عَلَى فِرَاشِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ يَسْرِي وَ يَنْحُو الْغَارَا
مَنْ كَانَ فِي الْقُرْآنِ سُمِّيَ مُؤْمِناً فِي تِسْعِ آيَاتٍ جُعِلْنَ كِبَارا}}<ref>کیست که در حال [[رکوع]] انگشتری خود را به [[فقیر]] داد و این موضوع را در [[دل]]، پنهان کرد؟ کیست که در بستر [[پیامبر]] خوابید، در حالی که محمد در شب، عازم [[غار ثور]] بود؟ کیست که در [[قرآن]]، در نه مورد [[مؤمن]] خوانده شده است، و [[آیات]] آن با تمام کثرت [[تلاوت]] می‌گردد.
(به کتاب [[تذکرة الخواص]]، ص۱۸، طبع [[نجف]]، مراجعه گردد).</ref>
شیوه [[استدلال]] بسیار روشن است؛ زیرا مقصود از ولی در اینجا همان [[متصرف]] و [[سرپرست]] و اولی است،؛ چراکه اگر مقصود، [[دوست]] و کمک بود و [[ولایت]]، اختصاص به گروهی نداشت زیرا ولایت به این معنی مربوط به تمام افراد با [[ایمان]] است، چنانکه می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref>.
از این جهت برای ولی در [[آیه]] معنائی جز همان متصرف و سرپرست نمی‌توان تصور کرد.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۱۶۹.</ref>.
===پرسش‌هائی پیرامون آیه===
پیرامون آیه پرسش‌هائی و یا یک رشته اعتراض‌هائی وجود دارد که باید درباره آنها توضیحاتی داده شود<ref>مجموع و یا غالب این پرسش‌ها، اعتراض‌های فخر رازی در تفسیر کبیر مفاتیح الغیب است که به صورت پرسش و پاسخ مطرح گردیده است.</ref>.
'''سؤال نخست''': ولی در لغت [[عرب]] به معنی [[محب]] و دوست است، و این مطلب چندان [[افتخار]] نبوده و از خصائص علی{{ع}} نیست؛ زیرا همه افراد [[جامعه]] با ایمان به [[حکم]] آیه {{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref>، دوست و محب یکدیگرند.
پاسخ: اتفاقاً آنچه در سؤال آمده است، [[گواه]] روشن بر این است که مقصود از ولی در آیه، همان سرپرست و کسی است که زمام [[امور جامعه]] [[مسلمانان]] را در دست می‌گیرد. چنانکه می‌گویند: {{عربی|الاب، ولي الطفل، الحاكم ولي القاصر، ايما امرأة نكحت بغير اذن وليها}}.
قرائنی [[گواهی]] می‌دهد که مقصود از ولی در آیه مورد بحث، محب و دوست و یا [[ناصر]] و کمک کار نیست، بلکه همان [[مقام ولایت]] است که [[خداوند]] آن را داراست و [[پیامبر]] و [[جانشین]] وی در پرتو [[موهبت الهی]] دارا می‌باشند. اینک این قرائن:
#هرگاه مقصود از ولی، غیر از [[ولایت]] و [[زعامت دینی]] و [[مقام]] [[سرپرستی]] باشد، منحصر کردن مقام به سه نفر، بی‌جهت و بی‌مورد خواهد بود؛ زیرا چنانکه گفته شد، همه افراد با [[ایمان]] [[محب]] و [[دوست]] و ناصر و [[یار]] یکدیگرند و اختصاص به این سه نفر ندارد.
# [[ظاهر آیه]] این است که بر [[جامعه مسلمان]] این سه نفر ولایت دارند، در این صورت باید گروهی که ولایت دارند، غیر از گروهی باشند که مورد ولایت می‌باشند، بنابراین ناچاریم که ولی را در [[آیه]]، طوری معنی کنیم که این دو گروه از هم متمایز باشند. هرگاه ولی را به معنی [[زعیم]] و [[سرپرست]] امور [[مسلمانان]] بگیریم، طبعاً این دو گروه از هم جدا و متمایز می‌گردند، ولی اگر به معنی دوست و ناصر بگیریم، این دو گروه از هم جدا و متمایز می‌گردند، ولی اگر به معنی دوست و ناصر بگیریم، این دو گروه به صورت گروه واحدی درآمده، ولی و مورد ولایت، یکی خواهند بود.
#هرگاه مقصود [[دوستی]] و [[نصرت]] است، در این صورت لازم بود که به جملة و الذین آمنوا اکتفا می‌کرد و هرگز نیاز نداشت که موضوع [[نماز]] و [[زکات]] را بازگو کند؛ زیرا [[جامعه]] با ایمان همه با هم دوست بوده و ناصر یکدیگرند.
ممکن است گفته شود: علت بازگو کردن نماز و زکات، برای اهمیتی است که دو رکن اساسی، که یکی [[نظام عبادی]] و دیگری [[نظام مالی]] است، دارند و ایمان بدون انجام این دو [[وظیفه]] نمی‌تواند در جامعه ایجاد [[همبستگی]] نماید.
ولی پاسخ آن این است که فرض می‌کنیم آنچه اهمیت دارد، همان موضوع نمازگزاری و زکات دادن است. ولی در آیه، علاوه بر این دو، به نکته دیگری اشاره می‌کند و آن اینکه: در حال [[رکوع]] [[زکات]] می‌دهند، این چه خصوصیتی دارد که در [[آیه]] آمده است؟ ناچار باید گفت که از جمله الذین آمنوا گروهی خاص، [[اراده]] شده است و اگر مقصود همه افراد [[جامعه]] بود، دلیل نداشت که این قید در آیه بیاید.
هرگاه از این جمله گروه خاصی اراده شده است، دیگر نمی‌توان گفت که مقصود از ولی [[دوست]] و یا [[ناصر]] است؛ زیرا [[دوستی]] و [[نصرت]] افراد با [[ایمان]] به یکدیگر، به دسته معینی اختصاص ندارد.
نتیجه آنکه ذیل آیه می‌تواند روشنگر معنی ولی باشد که در آغاز آیه قرار گرفته است. در [[حقیقت]]، مفاد آیه همان است که [[پیامبر گرامی]] در یکی از سخنان خود درباره علی{{ع}} فرموده است:
{{متن حدیث|يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي}}<ref>مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۴۳۷؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۱۱.</ref>.
ای علی تو پس از من ولی هر فرد با ایمان هستی.
لفظ «بعدی»، [[گواه]] بر این است که مقصود از ولی، همان [[مقام زعامت]] و [[حکومت]] و [[سرپرستی]] در [[امور دینی]] است و اگر غیر از این بود، اختصاص به [[زمان]] [[درگذشت پیامبر]] نداشت.
می‌توانیم از طریق دیگر، روشن کنیم که مقصود از ولی همان [[مقام ولایت]] و سرپرستی [[اسلامی]] است که [[خداوند]] آن را به [[پیامبر]] خود، به [[نص]] [[آیات قرآن]] عطا فرموده است.
شکی نیست که خداوند دارای انواع ولایت‌های [[تکوینی]] و [[تشریعی]] است، هر نوع [[ولایتی]] که پیامبر گرامی بر [[امت]] دارد، همگی موهبتی است که خداوند به وی عطا فرموده است<ref>ولایت‌هایی که در آیات آینده برای پیامبر به طور تفصیل ثابت شده است، در این آیه به طور اجمال از آن به لفظ ولی تعبیر آورده است و در حقیقت آیه مورد بحث اجمال و جمع‌بندی آیاتی است که در آنها انواع ولایت‌ها به طور تفصیل آمده است. اگر این مقامات برای پیامبر ثابت گردید، برای ولی او نیز ثابت خواهد شد.</ref>.
[[قرآن مجید]]، به [[ولایت پیامبر]]، طی آیاتی اشاره می‌کند:
# پیامبر گرامی از خود ما به ما نزدیکتر و اولی و شایسته‌تر است، چنانکه می‌فرماید: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>.
# [[پیامبر گرامی]]، از طرف [[خداوند]] [[مأموریت]] دارد که در میان [[مردم]]، با آنچه که خداوند به او نازل کرده است، [[قضاوت]] و [[داوری]] کند چنانکه می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ}}<ref>«ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.</ref>.
# [[اطاعت]] پیامبر گرامی بر مردم، بسان [[اطاعت خداوند]]، [[واجب]] و لازم است، چنانکه می‌فرماید: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر.».. سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.
#هر وقت پیامبر گرامی، پیرامون موضوعی [[حکم]] و داوری کند، بر دیگران لازم است که از آن [[پیروی]] کنند و برای هیچ کس، اختیاری در آن نیست. چنانکه می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ}}<ref>«و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.</ref>.
#کسانی که با [[فرمان پیامبر]] [[مخالفت]] ورزند، دچار [[بلا]] و یا [[عذاب]] دردناکی می‌گردند، چنانکه می‌فرماید: {{متن قرآن|فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«پیامبر را میان خویش چنان فرا نخوانید که یکدیگر را فرا می‌خوانید؛ بی‌گمان خداوند کسانی از شما را که در پناه کسان دیگر، پنهانی بیرون می‌آیند می‌شناسد پس کسانی که از فرمان وی سرمی‌پیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳.</ref>.
# پیامبر گرامی [[معلم]] و [[آموزگار]] [[امت]] و [[تعلیم]] دهنده کتاب و [[حکمت]] است، چنانکه می‌فرماید: {{متن قرآن|وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}}<ref>«و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد» سوره بقره، آیه ۱۲۹.</ref>.
[[خداوند]] این رشته از [[مقامات]] و به اصطلاح، ولایت‌های [[تشریعی]] را به [[پیامبر گرامی]] [[مرحمت]] نموده و او را ولی [[امت]]، [[سرپرست]] [[جامعه]]، اولای آنان، [[قاضی]] و [[داور]] [[مسلمانان]]، [[فرمانده]] و [[آموزگار]] آنان قرار داده است. بنابراین اگر [[قرآن مجید]] می‌گوید: [[خدا]] و فرستاده او ولی شما است، مقصود ولایت‌های تشریعی است که خداوند، اصالتاً و پیامبر گرامی از طریق [[موهبت]]، دارا می‌باشد.  
اگر پس از این جمله، عبارت {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا...}} را برآن عطف می‌کند و او را نیز [[ولیّ]] مسلمانان معرفی می‌نماید، قطعاً همانند [[ولایتی]] را که [[پیامبر]] دارا است، بر [[طائفه]] سوم ثابت می‌کند نه [[ولایت]] به معنی [[دوستی]] و یا ولایت به معنی کمک، که هرگز [[قرآن]]، آنها را به عنوان مستقل برای پیامبر ثابت نکرده است، و در هیچ جای قرآن، پیامبر را [[ناصر]] امت نخوانده است.
خلاصه، ولی در هر سه مورد، یک معنی بیش ندارد و اگر مقصود از ولی بودن خدا و [[رسول]]، همان [[مقام ولایت]] و [[اولویت]] است، باید ولی بودن فرد سوم نیز به همان معنی باشد، نه اینکه [[ولایت خدا]] و رسول به شکلی، و ولایت سومی به شکل دیگر باشد.
[[شاهد]]، اینکه در [[آیه]] بعدی می‌فرماید: هرکس این سه نفر را ولی خود قرار دهد، وابسته به [[حزب الهی]] است و [[حزب خدا]] پیوسته [[حاکم]] و [[پیروز]] است، آنجا که می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ}}<ref>«و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.</ref>.
این آیه به روشنی ثابت می‌کند که هر کس این سه گروه را ولی خود قرار دهد، از حزب الهی است و این سه گروه، [[رهبری]] حزب الهی را بر عهده دارند، و [[مقام رهبری]] جز همان مقام ولایت، چیزی نیست.
با اینکه در [[آیه]]، از [[ولایت]] سه نفر سخن به میان آمده است و به حسب ظاهر باید بفرماید: انما اولیاوکم (ولی کارهای شما) اما مع الوصف، لفظ مفرد (ولی) را بکار برده است، شاید [[هدف]] از مفردگوئی در آیه، این باشد که برساند در اینجا ولایت واحدی وجود دارد که [[خداوند]] آن را اصالتاً و دیگران به طور کسبی و موهبتی دارا هستند و هرگز ولایت‌هائی در کار نیست و [[ولایت پیامبر]] یا ولایت گروه سوم، غیر از [[ولایت خدا]] نمی‌باشد.
'''سؤال دوم''': آیه‌های ما قبل و ما بعد آیه مورد بحث، [[گواه]] بر آن است که مقصود از ولی در آیه، همان [[ناصر]] و [[محب]] است، مانند آیه ۵۱ همین [[سوره]]:
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بی‌گمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۵۱.</ref>.
لفظ [[اولیاء]] در این آیه، جمع ولی است و معنی مناسب ولی در این آیه همان [[دوست]] و کمک است، یعنی آنان را [[دوستان]] و حامیان خود قرار ندهید، همچنانکه مقصود از یتولهم همان [[دوست داشتن]] و یا کمک گرفتن است. [[ولایتی]] که در آیه مورد [[نهی]] واقع شده است، همان است که در آیه یاد شده مورد [[اثبات]] قرار گرفته است، و اگر در این آیه به معنی دوست و کمک است، در آیه مورد بحث نیز به معنی دوست و کمک خواهد بود.
در آیه ۵۳ نیز می‌فرماید:
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می‌کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی‌هراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می‌دارد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.</ref>.
در این [[آیه]]، لفظ یحبهم وارد شده است. این آیه [[گواه]] بر آن است که مقصود از ولی در آیه مورد بحث، همان [[ولایت]] به معنی [[دوستی]] است. در آیه ۵۶ که ما بعد آیه مورد بحث می‌باشد، چنین می‌خوانیم:
{{متن قرآن|وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ}}.
در این آیه نیز لفظ‌های {{متن قرآن|يَتَوَلَّهُمْ}} و {{متن قرآن|الْغَالِبُونَ}} وارد شده‌اند که می‌توانند قرینه بر معنی آیه مورد بحث باشند، خلاصه با در نظر گرفتن ما قبل و ما بعد آیه مورد بحث می‌توان گفت: مقصود از ولی در آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ}} همان ولایت [[نصرت]] و یا ولایت دوستی است و [[مسلمانان]] مأمورند که [[یهود]] و [[نصاری]] را [[دوست]] و کمک خود اتخاذ کنند؛ زیرا کمک و دوست آنان، سه گروه مذکور در آیه‌اند.
پاسخ: این اشکال را [[فخر رازی]] در [[تفسیر]] خود مطرح کرده<ref>تفسیر مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۷ و ۲۸.</ref>. و روی آن پافشاری نموده است، همچنانکه غالب اشکالات را نیز او مطرح کرده و ما همه را به صورت [[پرسش و پاسخ]] مطرح نمودیم پاسخ این اشکال را از دو راه می‌توان بیان کرد:
۱. [[آیات]] ما قبل و ما بعد، دلالت بر گفتار او ندارد؛ زیرا اساس اشکال را این تشکیل می‌دهد که لفظ ولی در لغت [[عرب]] معانی مختلفی دارد مانند دوست و کمک و معتق و معتق و صاحب و... همچنانکه بسیاری تصور کرده‌اند.
اما چنین نیست، بلکه برای ولی همانند [[مولی]] یک معنی بیش نیست و سایر معانی موارد و متعلق‌های این لفظ بشمار می‌روند نه معانی آن؛ زیرا معنی ولی همان اولی است و اگر به دوست، ولی می‌گویند، برای این است که دوست اولی به این است که [[حقوق]] [[دوست]] را رعایت کند، اگر به [[ناصر]]، ولی می‌گویند، به خاطر این است که او اولی به این است که [[پیمان]] [[دفاعی]] خود را رعایت نماید، اگر به [[آزاد]] کننده (معتق) ولی می‌گویند به خاطر این است که او اولی به این است که به [[بنده]] خود [[احسان]] و [[نیکی]] کند، اگر به [[آزاد شده]] (معتق) ولی می‌گویند، به خاطر این است که وی اولی به این است که از او تشکر کند، اگر به مصاحب ولی می‌گویند به خاطر این است که مصاحب، اولی به این است که [[حق]] [[مصاحبت]] را رعایت کند، و همچنین است معانی دیگری که برای ولی و [[مولی]] شمرده‌اند و همگی از قبیل مورد و متعلق معنی است، نه خود آن.
بنابراین ولی در این [[آیه]]، به معنی اولی خواهد بود، مانند آیه ۶ [[سوره احزاب]]:
{{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>.
و چنین اولویتی جز با [[مقام]] [[سرپرستی]]، با معنی دیگری سازگاری ندارد.
از این بیان روشن گردید که لفظ [[اولیاء]] و لفظ یتولهم در آیه ۵۱، به معنی دوست و کمک نیست، بلکه به همان معنی ولی گرفتن است.
[[گواه]] روشن بر این که لفظ اولیاء در آیه ۵۱ به معنی ولی‌گیری است، نه اتخاذ دوست و حامی، آیه زیر است که از جهاتی شبیه یکدیگرند.
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! پدران و برادرانتان را دوست مگیرید اگر کفر را بر ایمان برگزینند و کسانی از شما که آنها را دوست بگیرند ستمگرند» سوره توبه، آیه ۲۳.</ref>.
به طور مسلم مقصود از آیه، [[نهی]] از ولی‌گیری پدر و [[برادر]] [[کافر]] است، نه [[دوستی]] آنان؛ زیرا دوستی پدر و برادر کافر یک امر [[فطری]] است و نهی از آن غیر صحیح است. و همچنین [[حمایت]] کافر از [[مسلمان]]، در صورتی که لطمه‌ای بر [[دین]] وارد نسازد، بی‌اشکال می‌باشد. آنچه [[حرام]] است ولی‌گیری آنان است، که [[انسان]] [[سرنوشت]] خود را به دست آنان بسپارد.
از این بیان می‌توان گفت که مقصود از [[اولیاء]] در [[آیه]] پنجاه و یکم، همان [[ولایت]] اصطلاحی است، به [[گواه]] اینکه ولی‌گیری آنان سبب می‌شود که انسان جزء آنان شمرده شود. چنان‌که می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ}}<ref>«و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است» سوره مائده، آیه ۵۱.</ref>.
یک چنین تأکید و در جزء [[یهود]] و [[نصاری]] آوردن، بدون ولی‌گیری صورت نمی‌پذیرد، والّا [[محبت]] آنان خصوصاً جنبۀ [[فطری]] داشته باشد، سبب نمی‌شود که انسان از یهود و نصاری شمرده شود.
اتفاقاً در آیه ۵۳ گواه روشن است که این ولی‌گیری آنان از مرحله [[دوستی]] و [[پیمان]] [[نصرت]]، گام فراتر نهاده و به مرحله حادتر گام نهاده بود، به حدی که مایه [[ارتداد]] از [[دین اسلام]] و دخول در جرگۀ یهود و نصاری گردیده بود، در صورتی که پیمان دوستی و پیمان نصرت مایۀ ارتداد و خروج از آئین [[اسلام]] نمی‌شود، بلکه چیزی مایۀ ارتداد می‌گردد که از تحت [[ولایت خدا]] و [[رسول]] او خارج گردد، و تحت ولایت نصاری و یهود قرار گیرد و آنها را اولی بر خود بداند.  
این نوع ولایت در هر دو طرف، به معنی [[سرپرستی]] و [[اولویت]] در [[تصرف]] است که ما به دنبال آن هستیم.
در آیه ۵۳ نیز کمترین [[گواهی]] بر گفتار او نیست؛ زیرا مفاد آن این است که هر کسی [[خدا]] و [[پیامبر]] و افراد با [[ایمان]] را ولی خود اتخاذ کند، داخل در [[حزب]] و [[تشکیلات]] [[الهی]] می‌گردد و در [[پوشش]] [[حکومت]] او قرار می‌گیرد و قطعاً [[پیروزی]] از آن اوست،؛ چراکه در پرتو [[رهبری]] این گروه، انسان بر [[مشکلات]] چیره می‌گردد و خدا [[وعده]] کرده است که [[رهبران]] خود را کمک کند، آنجا که فرموده است:
{{متن قرآن|إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ}}<ref>«ما پیامبران خویش و مؤمنان را در زندگی این جهان و در روزی که گواهان (به گواهی) برخیزند یاری می‌کنیم» سوره غافر، آیه ۵۱.</ref>.
تا اینجا روشن شد که [[سیاق آیات]]، نه تنها نظریه طرف را [[تأیید]] نمی‌کند، بلکه در [[آیات]]، قرائنی وجود دارد که نظر ما را ثابت می‌نماید.
۲. ما از همه این قرائن صرفنظر کردیم، ولی باید در یک مطلب دقت کرد، و آن این که سیاق آیات، در صورتی [[گواه]] بر مراد می‌باشد که دلائل [[قطعی]] و [[روایات متواتر]] برخلاف آن [[گواهی]] ندهند، که در این صورت باید دلائل قطعی را بر [[سیاق]] مقدم داشت.
اتفاقاً در موضوع مورد بحث، روایات متواتر گواهی می‌دهند که این [[آیه]] به طور جداگانه نازل گردیده است و ارتباطی به آیات ما قبل ندارد و تنها از [[محدثان]] [[اهل تسنن]] ۶۶ نفر [[نزول آیه]] را در [[حق امام]] نقل کرده‌اند<ref>الغدیر، ج۲، ص۴۷، ص۱۴۱-۱۴۷ نگارش مرحوم علامه امینی (ره).</ref>.
مرحوم [[سیدهاشم بحرانی]]، متوفای سال ۱۱۰۷ در کتاب [[غایة المرام]] صفحات ۱۰۳ تا ۱۰۷ نزول آیه را درباره [[امام]] از چهارده دانشمند [[سنی]] و ۱۹ [[محدث]] [[شیعه]] نقل کرده است.
در تعالیق [[احقاق الحق]] جلد ۲، صفحه ۱۹۹ تا ۴۱۴ نزول آیه درباره امام از سی و یک متن [[تفسیری]] و [[حدیثی]] که همگی به قلم [[اهل سنت]] است، نقل گردیده است.
'''سؤال سوم''': پایه [[استدلال]] را این مطلب تشکیل می‌دهد که حرف انما را حرف [[حصر]] بدانیم. درصورتی که چنین نیست؛ زیرا چه بسا این لفظ در غیر مورد به کار می‌رود، چنانکه می‌فرماید:
{{متن قرآن|إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ}}<ref>«جز این نیست که داستان زندگانی این جهان مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستیم که رستنی (های) زمین- آنچه مردم و چارپایان از آن (ها) می‌خورند- با آن درآمیزد تا چون زمین زیورهای خود را برگیرد و آرایش یابد و مردم گمان کنند که بر آن (در بهره‌گیری) توانایی دارند (ناگهان) «امر» ما شب یا روز در رسد و آن را چنان درویده بر جای نهیم که گویی روز پیش هیچ نبوده است؛ بدین‌گونه نشانه‌های خود را برای گروهی که می‌اندیشند روشن می‌داریم» سوره یونس، آیه ۲۴.</ref>.
حکایت این [[زندگی دنیا]]، مانند آبی است که از [[آسمان]] فرو فرستادیم، به وسیله آن، گیاهان [[زمین]] از آنچه که [[مردم]] و یا حیوانات می‌خورند، آمیخته گردد تا زمین رونق خویش گرفت و آراسته شد، صاحبان زمین [[گمان]] کردند که آن را در [[اختیار]] دارند، [[فرمان]] ما شب و یا [[روز]] آمد و آن را درو کرد.
[[گواه]] بر اینکه لفظ «انما» برای [[حصر]] نیست، این است که مثل بیانگر زندگی دنیا منحصر به این نیست، بلکه برای بیان حال [[دنیا]]، مثل‌های دیگری نیز وجود دارد، در صورتی که [[قرآن]] می‌گوید: این است و جز این نیست، مثل زندگی دنیا چنین است...
پاسخ: پیش از آنکه به تحلیل مفاد [[آیه]] بپردازیم، سخنان پی افکنان [[ادبیات عرب]] را در لفظ «انما» نقل می‌کنیم:
[[ابن هشام]]، در کتاب المغنی در بحث «ان» مفتوحه، از [[زمخشری]] نقل می‌کند که همانطور که «انما» (به کسر همزه) مفید حصر است «انما» (به فتح همزه) نیز مفید حصر می‌باشد و با آیه {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ}}<ref>«بگو: جز این نیست که به من وحی می‌شود که خدای شما، تنها خدایی یگانه است» سوره انبیاء، آیه ۱۰۸.</ref> [[استدلال]] می‌کند.
سپس از ابوحیان نقل می‌کند که «انما» (به کسر) از ادات حصر است، نه «انما» (به فتح) و بعد از آن، به [[انتقاد]] از سخن ابوحیان می‌پردازد، و می‌گوید که هر دو از حروف حضر می‌باشند.
مؤلف تلخیص المفتاح و شارح آن [[تفتازانی]] در مطول، وقتی در ادات [[حصر]] سخن می‌گوید، می‌فرماید:
{{عربی|و منها انما كقولك في قصره افرادا: انما زيد كاتب، و قلبا: انما زيد قائم}}<ref>مطول، الباب الخامس، القصر، ص۱۶۷، چاپ عبدالرحیم، قصر افراد و قصر قلب دو اصطلاحی است در باب قصر، هرگاه مخاطب، درباره کسی دو صفت را تصور کند. مثلاً بگوید زید هم گوینده و هم شاعر است، شما در رد او بگوئید انما زید کاتب آن را قصر افراد می‌گویند، یعنی زید تنها نویسنده است و هرگز شاعر نیست، اما اگر مخاطب عکس آن را تصور کند مثلاً تصور کند که زید نشسته است شما در رد او بگوئید انما زید قائم (لا جالس) به آن قصر قلب می‌گویند.</ref>.
بنابراین هرگز نباید خود را در اصل مطلب که {{متن قرآن|إِنَّمَا}} از ادات حصر است، معطل کنیم. اکنون برگردیم و [[آیه]] مربوط به [[زندگی دنیا]] را تجزیه و تحلیل کنیم:
اصولاً مواردی داریم که سخن گوینده قطعاً مفید حصر است، در صورتی که عین همین سؤال (و یا [[اعتراض]]) در آنجا نیز حکمفرماست، مانند آیه ۱۰۸ [[سوره انبیاء]].
{{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ}}<ref>«بگو: جز این نیست که به من وحی می‌شود که خدای شما، تنها خدایی یگانه است» سوره انبیاء، آیه ۱۰۸.</ref>.
چگونه «انما» برای حصر است، در صورتی که بر [[پیامبر]]، غیر از [[یگانگی خدا]]، چیزهای دیگر نیز [[وحی]] شده است.
{{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ}}<ref>«و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>.
در این آیه می‌گوید که: محمد جز پیامبر، چیز دیگری نیست، در صورتی که وی صفات دیگری نیز داشت، در این صورت چگونه صفات او را در [[رهبری]] و [[رسالت]] منحصر می‌سازد؟ اینک توضیح آیه مورد [[استدلال]] [[فخر رازی]].
حصر در آیه نخست، به صورت قصر [[قلب]] و به عبارت روشن‌تر، قصر اضافی است، یعنی مخاطب، چنین می‌اندیشد که برای [[پیامبر اسلام]] درباره [[پرستش]]، مطلبی غیر از [[توحید]] [[وحی]] شده است، [[قرآن]] برای [[قلب]] [[عقیده]] او و اینکه در این مسأله، فقط توحید و [[یکتاپرستی]] وحی شده است، نه [[شرک]] و دوگانه پرستی، چنین جمله‌ای را بیان می‌فرماید. یعنی [[وحی الهی]] را در مسأله [[عبادت]] به توحید منحصر می‌سازد، نه اینکه وحی الهی را مطلقاً به توحید منحصر کند. آنان درباره [[پیامبر]]، علاوه بر [[رسالت]]، [[مقام]] دیگری می‌اندیشیدند که مستلزم [[خلود]] و [[جاودانگی]] او بود، و قرآن برای نقد اندیشه‌ای، مقام او را به رسالت منحصر می‌کند و می‌گوید او جز [[رسول]]، چیزی نیست. یعنی آن صفت مورد نظر شما را ندارد، نه اینکه هیچ صفتی جز رسالت ندارد و لذا [[علماء]] این قصر را قصر افراد می‌نامند.
عین این بیان، در [[آیه]] ۲۴ [[سوره یونس]]، نیز جاری است. [[رفتار]] و [[کردار]] گروه [[مشرک]] طوری بود که نشان می‌داد آنان برای خود یک نوع خلود و [[ابدیت]] و یک [[قدرت]] و توانائی بر [[حفظ]] مظاهر [[دنیا]] [[معتقد]] بودند قرآن برای قلب عقیده آنان که جریان درست بر عکس است، از دو راه وارد می‌گردد و در پیش از آیه مورد بحث، می‌گوید:
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}}<ref>«ای مردم! ستم شما به زیان خودتان است، (چند روزی) بهره زندگانی این جهان را می‌برید سپس به سوی ما باز می‌گردید و شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه می‌گردانیم» سوره یونس، آیه ۲۳.</ref>.
در این آیه، صریحاً عقیده آنان را راجع به خلود و [[جاودانی]] و قدرت [[تسلط]]، رد می‌کند و عکس آن را نشان می‌دهد سپس در آیه دوم، از طریق ترسیم مثلی، از عقیده آنان [[انتقاد]] می‌کند و می‌گوید درباره دنیا از نظر خلود و ابدیت و یا قدرت و توانائی، باید درست برعکس بیندیشید که: مثل دنیا جز این نیست، نه این که دنیا مثل‌های دیگری ندارد.
شکی نیست که دنیا را به مناسبت‌های مختلفی به ده‌ها چیز می‌توان [[تشبیه]] کرد، چنانکه می‌فرماید:
{{متن قرآن|اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ}}<ref>«بدانید که زندگانی این جهان بازیچه و سرگرمی و زیور و نازشی است» سوره حدید، آیه ۲۰.</ref>.
خلاصه در هر تشبیهی، مناسبتی در کار است که باید آن مناسبت را در نظر گرفت و [[حصر]] را نسبت به آن سنجید و [[تفسیر]] نمود.
'''سؤال چهارم''': هرگاه مقصود از «ولی» در [[آیه]]، همان [[زعیم]] [[اسلامی]] و [[متصرف]] در [[حقوق]] و [[اموال]] باشد، طبعاً باید علی{{ع}} در حال [[حیات پیامبر]] دارای چنین موقعیتی باشد در صورتی که این [[مقام]] در [[حیات]]، [[پیامبر]]، مخصوص شخص او بوده و احدی با او در این مقام، [[شریک]] نبوده است.
پاسخ: کسانی که [[مقام امامت]] را یک مقام [[انتصابی]] نمی‌دانند و معتقدند که [[امام]] باید بسان پیامبر از جانب [[خداوند]] تعیین گردد، به این سؤال پاسخ روشنی دارند و آن اینکه:
تعیین یک فرد برای [[زعامت]] با بودن زعیم دیگر، نه به آن معنی است که در همان [[زمان]] [[انتصاب]] می‌تواند زمام امور را به دست بگیرد و در [[امور سیاسی]] و [[اجتماعی]] [[مسلمانان]] [[مداخله]] کند، بلکه [[جعل]] چنین مقام برای یک فرد، بسان مقام [[نائب]] رئیسی است که از طرف [[رئیس]] مؤسسه‌ای به فردی داده می‌شود و [[هدف]] این است که در غیاب او کارهای مؤسسه معوق نماند، و یا بسان مقام [[ولایتعهدی]] است که فردی از طرف رئیس [[کشور]]، دارای مقام [[نیابت]] [[ولایت]] می‌گردد. چیزی که هست این افراد در موقعی می‌توانند [[انجام وظیفه]] کنند که زعیم و رئیس اصلی در رأس کار نباشد.
بنابراین، [[امیرمؤمنان]] در [[زمان پیامبر]] رسماً دارای [[مقام ولایت]] بود، ولی از آنجا که این مقام به وی به خاطر این داده شد که زمام امور را پس از پیامبر به دست بگیرد، قطعاً [[زمامداری]] وی به وقتی موکول خواهد بود که پیامبر در میان [[مردم]] نباشد.
خلاصه: [[عقل]] و [[خرد]]، [[داوری]] می‌کنند که وجود دو رئیس تام [[علی الاطلاق]]، در عرض هم امکان پذیر نیست، مگر اینکه یکی در طول دیگری باشد. از این جهت، [[حکم عقلی]] را می‌توان قرینه گرفت که مقصود این است که [[امام]] پس از [[درگذشت پیامبر]]، زمام امور را به دست بگیرد.
'''سؤال پنجم''': هرگاه، مقصود از {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا}} تنها [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} باشد، پس چرا مطلب را به صیغه جمع آورده است، بلکه لازم بود بگوید: و الذی آمن آیا به کار بردن صیغه جمع، برای یک فرد مجاز است؟
پاسخ: در [[قرآن مجید]]، کراراً صیغه جمع، درباره فرد بکار رفته است. اینک نمونه‌هائی:
#در [[آیه مباهله]] (۶۱ [[آل عمران]]) می‌فرماید: {{متن قرآن|وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ}}<ref>«و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref>. [[مفسران]] [[اسلامی]] [[اتفاق نظر]] دارند که مقصود از نسائنا و انفسنا، [[فاطمه]] و علی{{عم}} است. در صورتی که [[آیه]] به صورت جمع وارد شده و مقصود از هر یک از دو لفظ جمع، یک نفر است.
# [[سوره ممتحنه]] آیه ۱: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ}}<ref>«ای مؤمنان! اگر برای جهاد در راه من و به دست آوردن خرسندی من (از شهر خود) بیرون می‌آیید، دشمن من و دشمن خود را دوست مگیرید» سوره ممتحنه، آیه ۱.</ref>. مفسران می‌گویند: مقصود از افراد با [[ایمان]]، [[حاطب بن ابی بلتعه]] است که برای جلب نظر [[مشرکان مکه]]، [[اسرار]] [[مسلمانان]] را در [[اختیار]] آنان می‌نهاد.
# [[سوره منافقون]]، آیه ۸: {{متن قرآن|يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ}}<ref>«می‌گویند: چون به مدینه باز گردیم، فراپایه‌تر، فرومایه‌تر را از آنجا بیرون خواهد راند؛ با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است امّا منافقان نمی‌دانند» سوره منافقون، آیه ۸.</ref>. مفسران می‌نویسند که گوینده این جمله [[عبدالله بن ابی]] بود و با این که او یک نفر بیش نبود، [[قرآن]] درباره او لفظ جمع یقولون را بکار برده است.
# [[سوره بقره]]، آیه ۲۷۴: {{متن قرآن|الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً}}<ref>«آنان که دارایی‌های خود را در شب و روز پنهان و آشکار می‌بخشند پاداششان نزد خداوند است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۲۷۴.</ref>. [[مفسران]] [[اسلامی]] می‌گویند که: این [[آیه]] درباره علی{{ع}} و یا [[ابوبکر]] نازل شده است.
#در همین [[سوره مائده]]، قبل از آیه ۵۵، چنین می‌گوید: {{متن قرآن|يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ}}<ref>«می‌گویند بیم داریم که بلایی به ما رسد» سوره مائده، آیه ۵۲.</ref>. طبق نقل مفسران، گوینده این سخن [[عبدالله بن ابی]]، [[رئیس]] [[منافقان]] بوده است.
بنابراین، استعمال صیغه جمع درباره یک فرد، در [[قرآن]] و لغت [[عرب]]، بیش از آن است که در این صفحات استقصاء گردد. البته به کار بردن صیغه جمع درباره یک فرد، در هر موردی به خاطر نکته‌ای است. مثلاً به کار بردن آن درباره عبدالله بن ابی این است که او رئیس [[اوسیان]] بود و سخن او به منزله سخن گروهی بود که از او [[پیروی]] می‌کردند، از این جهت درباره عبدالله بن ابی که رئیس [[حزب]] [[نفاق]] بود، لفظ جمع بکار برده شده است، تو گوئی این سخن را همۀ افراد حزب نفاق می‌گویند.
علت اینکه در آیه مورد بحث ([[مائده]]، ۵۵) لفظ جمع بکار رفته در حالی که مقصود از آن تنها [[امیر مؤمنان]]{{ع}} است، این می‌باشد که [[عواطف]] منافقان و گروه مخالف بر ضد [[امام]]، تحریک نشود و بدانند که این یک قانونی کلی است و امکان دارد که افراد و مصادیق فراوانی پیدا کند، هر چند که فعلاً بیش از یک نفر مصداق ندارد<ref>زمخشری در کشاف وجه دیگری را با جمله زیر بیان کرده و می‌گوید: لیرغب الناس فی مثل فعله، لینبه علی أن سجیة المؤمن یجب ان یکون علی هذه الغایة، فی الحرص فی البر و الاحسان و تفقد الفقراء حتی ان لزمهم امر الا یقبل التأخیر هم و الصلاة لم یؤخروه الی الفراغ (تفسیر کشاف، ج۱، ص۲۴۷، طبع مصر، مطبعة تجاریة کبری).</ref>.
'''سؤال ششم''': می‌گویند: علی{{ع}} به خاطر اینکه [[انگشتر]] خود را به [[فقیر]] داد، این [[آیه]] درباره او نازل گردید، ولی این [[شأن نزول]]، با [[ظاهر آیه]] تطبیق نمی‌کند؛ زیرا آیه می‌گوید: و یؤتون الزکاة ([[زکات]] می‌دهند) و در لسان [[شرع]]، به [[بخشش]] انگشتری زکات نمی‌گویند، بلکه این لفظ را در مقامی بکار می‌برند که از نظر [[اسلام]] زکات [[واجب]] بر آن تعلق گیرد، مانند طلا و [[نقره]] مسکوک، [[غلات]] و.... 
پاسخ: [[تفسیر]] زکات به معنی دوم، از اصطلاحات [[فقهی]] است که بعدها در میان [[مسلمانان]] رائج شده است، در صورتی که در لغت و اصطلاحات [[قرآن]]، معنی وسیع‌تر و گسترده تری دارد.
# زکات در لغت [[عرب]]، به معنی نموّ و [[تطهیر]] و [[پاکی]] است، و قرآن به هر انفاقی که به خاطر [[خدا]] انجام گیرد، زکات می‌گوید و غالباً موقعی که این لفظ همراه [[نماز]] ذکر گردد، مقصود انفاقی است که [[انگیزه الهی]] در آن باشد، اعم از واجب و یا [[مستحب]]، چنانکه در آیه‌های زیر به این معنی آمده است: {{متن قرآن|وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>. به طور مسلم، این [[نظام مالی]] که به عنوان زکات در اسلام است، هرگز در میان [[ملل]] پیشین نبوده است. مع الوصف، کلمه زکات در آنها بکار رفته است.
# [[حضرت عیسی]]، در گهواره خود را چنین معرفی کرد: {{متن قرآن|وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا}}<ref>«و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.</ref>.
# [[خداوند]]، [[حضرت اسماعیل]] را چنین تعریف می‌کند که: {{متن قرآن|وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ}}<ref>«و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان می‌داد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود» سوره مریم، آیه ۵۵.</ref>.
ناگفته پیداست که هرگز در [[شرایع]] پیشین، یک چنین [[نظام مالی]] که در [[اسلام]] به عنوان [[زکات]] است، وجود نداشته است و زکات آنان همان نوع [[انفاق در راه خدا]] بوده است.
روشن‌تر از همه، آیاتی است که در [[مکه]] پیش از ایجاب زکات در اسلام وارد شده است. مانند [[آیه]] ۴ [[سوره مؤمنون]]:
{{متن قرآن|وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ}}<ref>«و آنان که دهنده زکاتند» سوره مؤمنون، آیه ۴.</ref>.
مقصود از زکات، در این آیه و آیه‌های دیگری که در [[آغاز بعثت]] (پیش از [[تشریع]] زکات اصطلاحی) نازل شده است، همان [[انفاق]] در راه خداست.  
اصولاً آیه‌ای که در آن زکات اصطلاحی تشریع شده است، زکات را از اقسام [[صدقه]] دانسته و می‌فرماید:
{{متن قرآن|خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا}}<ref>«از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی» سوره توبه، آیه ۱۰۳.</ref>.
بنابراین، به زکات اصطلاحی، از آن نظر زکات می‌گویند که صدقه و انفاق در راه خدا است، در این صورت هرگاه به صدقه‌های مستحبی زکات گفته شود، استعمال صحیحی خواهد بود (دقت کنید).
'''سؤال هفتم''': [[شایسته]] [[مقام امام]] علی{{ع}} این است که در [[مقام عبودیت]] و [[نیایش]] به غیر [[خدا]] توجه پیدا نکند، در حالی که توجه به [[فقیر]] و دادن انگشتری به وی با [[خضوع]] و خشوعی که مناسب مقام امام است، منافات دارد.
پاسخ: رفع نیازمندی‌های [[مستمندان]]، از بزرگترین [[فرائض اسلامی]] است که مایة [[تقرب]] به [[مقام ربوبی]] می‌گردد. شنیدن ناله مستمند و [[اجابت]] در خواست او در حال [[نماز]]، عبادتی است در ضمن [[عبادت]]، و باید گوش مردان خدا در تمام احوال، آماده شنیدن چنین درخواست‌ها و ناله‌ها باشد، و شنیدن چنین ناله‌ای با خضوع و [[خشوع]] در حال عبادت، منافاتی ندارد.
[[تجربه]] نشان داده است که بسیاری از مادرانی که به هیچ صدائی از [[خواب]] بیدار نمی‌شوند. اما ناله [[ضعیف]] [[کودک شیرخوار]]، آنان را از خواب بیدار می‌کند؛ زیرا آنان هنگام [[خواب]]، تصمیم می‌گیرند که دستگاه [[شنوایی]] آنها در برابر هر حادثه‌ای تعطیل گردد و با هیچ صدائی جز صدای [[کودک]] خود، بیدار نشوند.
مردان بزرگ [[خدا]]، در [[مقام]] [[عبادت]] و [[پرستش خدا]]، از هر موضوعی جز خدا بی‌خبر می‌شوند و در عز [[ربوبی]] و جلال [[الهی]] مستغرق می‌گردند، و دستگاه بینائی و شنوائی آنها چیزی را نمی‌بیند و نمی‌شنود، جز آنچه که [[رضای الهی]] در آن باشد. بنابراین هرگاه علی{{ع}} در حال [[نماز]] صدای مستمندی را می‌شنود، به خاطر این است که رضای الهی در شنیدن آن بوده است، و علی هیچ‌گاه از شنیدن این صداها [[غافل]] نبوده است<ref>ممکن است، توجه امام به سؤال سائل، به وسیله الهام الهی بوده باشد؛ زیرا چه مانعی دارد که خداوند ولی خود را در ضمن اطاعت خود، به اطاعت دیگر که با آن منافاتی ندارد، راهنمایی کند.</ref>.
'''سؤال هشتم''': ممکن است گفته شود که مقصود از جمله و هم راکعون [[تواضع]] و تذلل آنهاست، یعنی نماز می‌گزارند و [[زکات]] می‌دهند، در حالی که نسبت به [[اوامر]] [[پروردگار]] خود [[خاضع]] و فروتنند.
پاسخ: یک چنین [[تفسیر]]، جز [[تفسیر به رأی]] چیزی نیست؛ زیرا [[رکوع]] در لغت [[عرب]] به معنی انحناء و خمیده شدن است، نه [[خضوع]]. اگر هم در موردی در معنی خضوع به کار برود، به طور مجاز در لازم معنی بکار رفته است؛ زیرا لازم انحناء و خم شدن، همان خضوع است.
بزرگ لغت‌شناس عرب می‌گوید:
{{عربی|ركع أصل واحد يدل على انحناء الانسان و غيره يقال: ركع الرجل اذا انحنى و كل منحن راكع.
و في الحديث لولا مشايخ ركع و صبية رضع و بهائم رتع، يصب عليكم العذاب صبّاً}}<ref>معجم مقاییس اللغة، نگارش احمد بن فارس بن زکریا متوفای سال ۳۹۵، ج۲، ماده رکع.</ref>.
رکوع، دارای اصل واحدی است، و دلالت می‌کند بر خم شدن [[انسان]] و غیر او می‌گویند: رکع الرجل هنگامی که خم شد و هر شیء خمیده‌ای راکع است. در [[حدیث]] آمده: اگر [[پیران]] خمیده و [[کودکان]] شیرخوار و چهارپایان چرنده نبود، [[عذاب]] بر شما فرو می‌ریخت.
این که می‌گویند: اصل واحد یعنی یک معنی بیش ندارد و آن، خم شدن است. سپس با آیاتی بر مقصود خود [[استدلال]] می‌کند.
راغب در مفردات می‌گوید:
{{عربی|الرُّكُوع الانْحِنَاءُ، فتارةً يُسْتَعْمَلُ في الهَيْئةِ المَخْصوصَةِ في الصّلاةِ كما هي، و تارةً في التَّواضُعِ و التَّذَلُّلِ}}<ref>مفردات، راغب، ص۳۰۲ ماده رکع.</ref>.
این جمله می‌رساند که معنی اصلی آن همان انحناء است، و اگر در موردی در [[تواضع]] و تذلل بکار برود، استعمال در لازم معنی است.
ما [[حق]] نداریم لفظی را بی‌جهت از معنی [[واقعی]] آن خارج کنیم، خصوصاً موقعی که [[روایات متواتر]]، [[گواهی]] می‌دهند که لفظ در همان معنی [[حقیقی]] بکار رفته است.
'''سؤال نهم''': اگر [[آیه]] [[گواه]] بر [[امامت]] [[امام]] باشد، معلوم می‌شود که یکی از [[شرائط امامت]] این است که امام در حال [[رکوع]] [[صدقه]] بدهد، آیا درباره [[پیشوایان]] دیگر نیز این جریان اتفاق افتاده است؟
پاسخ: این سؤال، آنچنان ناموزون است که ما خود را از هر نوع پاسخگوئی به آن [[بی‌نیاز]] می‌دانیم؛ زیرا شما این آیه را به دست افراد آشنا به [[قرآن]] بدهید، می‌گویند: این جمله معرف [[مقام امامت]] علی{{ع}} است نه اینکه بیان کننده شرط نیل به امامت<ref>ریشه اشتباه مستشکل این است که تصور کرده که دادن صدقه در حال رکوع در مسأله رهبری دخالت دارد ولی از آن غافل است که این نوع عناوین جنبه طریقی داشته و به اصطلاح علمی، جنبه عنوان مشیری دارد. مقصود معرفی و شناساندن است نه این که صدقه دادن در حال رکوع در زعامت و رهبری دخالت دارد.</ref>.
هرگاه از پدری سؤال شود که کدام یک از [[فرزندان]] خود را [[دوست]] داری؟ می‌گوید: آنکه کت سرمه‌ای بر تن کرده است. معنی این جمله چیست؟ آیا جز این است که معرف [[فرزندی]] است که بیش از دیگران علاقه پدر را به خود جلب کرده است؟
هرگاه از پدری سؤال کنند که [[سرپرست]] فرزندان شما کیست؟ او نگاهی به اطراف می‌کند و می‌گوید: آن کس که بیل به دست دارد و باغچه بیل می‌زند. این جمله جز این نیست که می‌خواهد از این طریق او را معرفی کند و اگر در همان حالت، علامت مشخص‌تری در [[اختیار]] داشت، مانند کمربند بر کمر، شال برگردن، کتاب در دست، قطعاً او را به وسیله آنها معرفی می‌کرد.
به علاوه، مرحوم [[فیض کاشانی]] در کتاب الأصفی در صفحه ۱۵۱، طبع [[تهران]] می‌نویسد: [[فرزندان امام]] همگی به این [[نعمت]] مفتخر شده و هر کدام در موقع [[امامت]] خویش، در حال [[رکوع]] صدقه‌ای داده‌اند.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۱۷۰-۱۹۰.</ref>.


==[[ادله]] امامت بلافصل امیرالمؤمنین{{ع}} پس از [[رسول الله]]{{صل}}==
==[[ادله]] امامت بلافصل امیرالمؤمنین{{ع}} پس از [[رسول الله]]{{صل}}==
۱۱۲٬۸۶۰

ویرایش