پرش به محتوا

بحث:ابوموسی اشعری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۷۵: خط ۷۵:


[[ابن حجر عسقلانی]] می‌گوید: {{عربی|فاستشار أبو موسی السائب بن مالک الأشعری فقال: إتبع ما أمرک به. قال أبو موسی: إنی لا أری ذلک، وأخذ فی تخذیل الناس عن النهوض}}<ref>فتح الباری، ج۱۳، ص۵۸.</ref>؛ ابوموسی با [[سائب بن مالک اشعری]] [[مشورت]] کرد او گفت: از آن چه به تو امر شده [[تبعیت]] کن. ابوموسی گفت: نظر من چنین نیست و مانع حرکت مردم به سوی امیرالمؤمنین{{ع}} شد.
[[ابن حجر عسقلانی]] می‌گوید: {{عربی|فاستشار أبو موسی السائب بن مالک الأشعری فقال: إتبع ما أمرک به. قال أبو موسی: إنی لا أری ذلک، وأخذ فی تخذیل الناس عن النهوض}}<ref>فتح الباری، ج۱۳، ص۵۸.</ref>؛ ابوموسی با [[سائب بن مالک اشعری]] [[مشورت]] کرد او گفت: از آن چه به تو امر شده [[تبعیت]] کن. ابوموسی گفت: نظر من چنین نیست و مانع حرکت مردم به سوی امیرالمؤمنین{{ع}} شد.
بر اساس نقل [[بخاری]]، وقتی امیرالمؤمنین{{ع}} از واکنش ابوموسی [[آگاه]] شد، [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} و [[عمار بن یاسر]] را به [[کوفه]] فرستاد. در کوفه جلسه‌ای با حضور ابوموسی و سران [[قوم]] تشکیل شد. در این جلسه ابوموسی رو به عمار کرد و گفت. این اقدام تو بدترین کاری است که از تو سرمی زند، چرا در این امور دخالت می‌کنی؟<ref>صحیح بخاری، ج۶، ص۲۶۰۱ حدیث ۶۶۸۹. ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۶ حدیث ۴۶۰۲.</ref>. [[ابن قتیبه]] هم می‌نویسد: {{عربی|ثم خرج أبو موسی فصعد المنبر ثم قال: أیها الناس، إن أصحاب رسول الله{{صل}} الذین صحبوه فی المواطن أعلم بالله ورسوله ممن لم یصحبه، وإن لکم حقا علی أؤدیه إلیکم: ان هذه الفتنة النائم فیها خیر من الیقظان، والقاعد خیر من [[القائم]]، والقائم فیها خیر من الساعی، والساعی خیر من الراکب، فاغمدوا سیوفکم حتی تنجلی هذه الفتنة}}<ref>الامامة والسیاسة، ج۱، ص۵۹.</ref>؛ سپس [[ابو موسی]] خارج شد و بالای [[منبر]] رفت و گفت: ای [[مردم]] [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} که در مواضع بسیاری همراه او بودند نسبت به کسانی که ایشان را [[همراهی]] نکرده‌اند به [[خدا]] و رسولش عالم‌ترند و همانا شما بر من حقی دارید که آن را برای شما ادا می‌کنم. این فتنه‌ای است که شخص در [[خواب]] بهتر از شخص [[بیدار]] است، نشسته بهتر از ایستاده، ایستاده بهتر از [[حرکت]] کننده و حرکت کننده بهتر از سواره است. پس شمشیرهایتان را غلاف کنید تا این [[فتنه]] فروکش کند.
این مطلب به عنوان [[حدیثی]] از [[ابوموسی]] نقل شده است و به روشنی با [[حدیث پیامبر اکرم]]{{صل}} مخالفت دارد، آنجا که [[ابوایوب انصاری]] می‌گوید: {{عربی|أمر رسول الله{{صل}} [[علی بن أبی طالب]] بقتال الناکثین والقاسطین و المارقین}}<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۰ حدیث ۴۶۷۴ و ۴۶۷۵، تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۴۷۳ - ۴۶۸، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۸۶، البدء والتاریخ، ج۱، ص۳۲۴.</ref>؛ [[رسول خدا]] به [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} [[امر]] نمود تا با [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]] بجنگد. این [[جنگ‌ها]] [[حجت]] را بر مخالفان تمام و مردم را به [[حقانیت امیرالمؤمنین]]{{ع}} متذکر ساخت<ref>ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة به جنگ‌های امیرالمؤمنین{{ع}} انتقاد می‌کند. البته جنگ نهروان (جنگ با مارقین) را تا حدودی می‌پذیرد. در کتاب دراسات فی منهاج السنة فصلی به بیان این قضایا با استناد به مدارک معتبر اهل سنت اختصاص داده شده است.</ref>؛ زیرا مقابله آن حضرت با معاویه و [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[اهل]] [[نهروان]] به امر [[رسول الله]] بوده و [[شهادت]] [[عمار بن یاسر]] در [[جنگ صفین]] قرینۀ دیگری بر [[باطل]] بودن و [[رسوایی]] معاویه و [[اتباع]] او بود؛ چراکه [[رسول خدا]]{{صل}} در مورد او فرموده بود: {{متن حدیث|یَا عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ، تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ}}<ref>اسد الغابة، ج۳، ص۶۱۱ - ۶۱۲، سیرۀ حلبیه، ج۲، ص۲۶۲، السیرة النبویة ابن هشام، ج۳، ص۲۵، تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۴۷۲، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۷۷ و ج۲۲، ص۸۷ و ج۲۵، ص۵۸، منهاج السنة، ج۴، ص۲۳۹، السیرة النبویة ابن کثیر، ج۲، ص۳۰۶ - ۳۰۹، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۴۱۹ - ۴۲۱، الأصابة، ج۱، ص۲۳۴ و ج۲، ص۵۸۶، گفتنی است این روایت را از اخبار متواتر محسوب نموده‌اند.</ref>؛ ای عمار، تو را گروه [[سرکش]] و [[ستمکار]] خواهند کشت.
بنابراین، جنگ‌های [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و حقانیت ایشان در این [[جنگ‌ها]] پیشتر از سوی رسول خدا{{صل}} [[اخبار]] شده بود. در نتیجه اقدام [[ابوموسی]] به [[نهی]] [[مردم]] از [[یاری]] امیرالمؤمنین{{ع}} و [[فتنه]] خواندن [[جهاد]] در رکاب ایشان حاکی از عدم [[ایمان]] و [[نفاق]] ابوموسی است<ref>ممکن است این سؤال به ذهن برسد که چرا با وجود نفاق ابوموسی اشعری، امیرالمؤمنین{{ع}} از ابتدا او را از ولایت کوفه عزل نکرد؟ پاسخ آنست که امیرالمؤمنین{{ع}} ایشان را برکنار کرد اما مردم کوفه نپذیرفتند. پس از کشته شدن عثمان گروهی خواستار تجزیه سرزمین‌های اسلامی و برپائی حکومت فدرال بودند به همین لحاظ امیرالمؤمنین{{ع}} وارد بصره شدند و در کوفه اقامت گزیدند تا از تجزیه سرزمین‌های اسلامی پیش‌گیری کنند اما در پاسخ این پرسش که چرا امیرالمؤمنین{{ع}} مجبور به پذیرش نظر اهل کوفه شدند؟ باید گفت بر اثر کارهای خلفا اکثریت قریب به اتفاق مردم از حقیقت منحرف شده بودند و شرایط به گونه‌ای رقم خورده بود که اصلاح آن بسیار مشکل بود چنان که امیرالمؤمنین{{ع}} مردم را از خواندن «نماز تراویح» منع می‌کردند و در مقابل با شعار «واعمراه» مواجه می‌گشتند. ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۲۸۳. و این نظیر داستان قوم بنی اسرائیل است که وقتی حضرت موسی جهت مناجات به کوه طور رفت و سرپرستی امور قوم خود را به هارون سپرد، مردم همه مرتد شدند سوره طه: ۸۵ - ۹۴ و هنگامی که هارون ایشان را ارشاد می‌کرد تصمیم به قتل او گرفتند. اگر گفته شود که امیرالمؤمنین{{ع}} در زمان خلافت ظاهری خود قدرت داشت با این حال چرا با اعمال فشار به اصلاح امور اقدام نکرد؟ می‌گوییم حل این اشکال وابسته به پاسخ این پرسش است که: «آیا امام وظیفه دارد مردم را به هر وسیله‌ای اصلاح کند؟!» در جای مناسب باید به این پرسش پاسخ داده شود. این مسائل به تحقیق و بررسی بیشتری نیاز دارد که در این جا مجال پرداختن به آنها نیست.</ref> علاوه بر اینکه بر اساس احادیث صحیح فراوان و بلکه متواتر، [[رسول خدا]] [[امیرالمؤمنین]] را [[میزان حق]] و مرز میان [[ایمان]] و [[کفر]] و [[نفاق]] معرفی کرده است<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۴ حدیث ۴۶۲۸، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۳۲۰، تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۴۴۹، مجمع الزوائد، ج۷، ص۴۷۵ و ۴۷۶ حدیث ۱۲۰۲۷ و ۱۲۰۳۱، ج۹، ص۱۲۴، کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۶ و ۶۲۱ حدیث ۳۲۹۹۰، ۲۳۰۱۶ و ۳۳۰۱۸، فیض القدیر، ج۴، ص۴۷۲.</ref> نشانۀ نفاق [[ابوموسی]] است.
چنان که پیشتر اشاره شد، [[ابوموسی اشعری]] از [[پرچمداران]] [[مخالفت با امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود و آخر الامر در قضیه [[حکمیت]] خیانتش را آشکار ساخت. در [[جنگ صفین]] علی‌رغم قریب الوقوع بودن [[پیروزی]] [[لشکر امیرالمؤمنین]] آن حضرت با [[اصرار]]، [[اعمال]] فشار و [[تهدید]] برخی از [[لشکریان]] خویش مجبور به توقف [[جنگ]] و پذیرش حکمیت شد.
امیرالمؤمنین{{ع}}، [[ابن عباس]] را به عنوان نمایندۀ خود معرفی کرد، اما با [[مخالفت]] شدید [[منافقان]] لشکریانش روبرو گردید، و سرانجام منافقان لشکر امیرالمؤمنین{{ع}} ابوموسی اشعری را به ایشان تحمیل کردند. [[عمرو بن عاص]] هم به عنوان [[نماینده]] معاویه معرفی شد. عمرو بن عاص به ابوموسی گفت: با معاویه[[بیعت]] کن تا غائله ختم شود، ابوموسی نپذیرفت. عمرو گفت: من معاویه را [[عزل]] می‌کنم، تو نیز علی را عزل کن. سپس پسرم عبدالله را به عنوان خلیفۀ [[مسلمین]] معرفی می‌کنیم! این پیشنهاد نیز از سوی ابوموسی رد شد. ابوموسی پیشنهاد کرد که پس از عزل علی و معاویه، [[عبدالله بن عمر بن خطاب]] را [[خلیفه مسلمین]] معرفی می‌کنیم!
[[ابن قتیبه]] ضمن [[روایت]] خطبۀ [[ابوموسی]] از او چنین نقل می‌کند: {{عربی|إنی رأیت وعمرا أن نخلع علیا ومعاویة ونجعلها لعبد الله بن عمر!}}<ref>الامامة والسیاسة، ج۱، ص۱۱۱.</ref>؛ همانا من و [[عمرو عاص]] تصمیم گرفتیم که علی{{ع}} و معاویه را از [[خلافت]] برکنار کنیم و آن را برای [[عبدالله بن عمر]] قرار دهیم.
پس از این [[خیانت]]، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} رسما در [[قنوت]] [[نماز]] [[ابوموسی اشعری]] را [[لعن]] و [[نفرین]] می‌کرد. [[ابن ابی شیبه]] - استاد [[بخاری]] - روایت کرده است که امیرالمؤمنین{{ع}} افرادی از جمله ابوموسی اشعری را در قنوت نماز نفرین می‌کرد<ref>مصنف ابن ابی شیبة، ج۲، ص۳۱۷، حدیث ۷۱۱۳.</ref>.
[[ابن ابی الحدید]] در [[شرح نهج البلاغه]] می‌نویسد: {{عربی|وکان علی{{ع}} یقنت فی [[صلاة]] الفجر وفی صلاة المغرب ویلعن معاویة، وعمرا... وأبا [[موسی]] الأشعری و...}}<ref>شرح نهج البلاغة، ج۴، ص۷۹، ج۲، ص۲۶۰، ر.ک: کنز العمال، ج۸، ص۷۹ حدیث ۲۱۹۷۱.</ref> و امیرالمؤمنین{{ع}} در قنوت نماز صبح و نماز مغرب معاویه، عمرو... و [[أبوموسی اشعری]] را لعن می‌کرد<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص۲۰۸.</ref>.
== [[ابوموسی اشعری]] ==
نام ابوموسی اشعری، [[عبدالله بن قیس]] است. در [[زندگی]] او نقاط تیره و لکه‌های ننگینی وجود دارد که با وجود این رسوایی‌ها نه تنها نمی‌توان وی را [[مفسر]] دانست و به آراء و اقوالش اعتماد کرد بلکه حتی نمی‌توان او را [[مسلمان]] نامید.
ابوموسی از افرادی است که به [[ترور]] [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} مبادرت ورزیدند و مورد [[لعن]] [[رسول خدا]]{{صل}} قرار گرفتند. عده‌ای از [[مهاجرین]] نقشۀ ترور [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را در سر می‌پروراندند. از این‌رو پس از [[جنگ تبوک]] و در مسیر بازگشت تصمیم گرفتند که نقشه خود را عملی سازند. آنها چنین [[برنامه‌ریزی]] کرده بودند که شب هنگام شتر [[رسول الله]]{{صل}} را در کنار دره‌ای رم دهند و موجب [[سقوط]] [[خاتم الانبیاء]]{{صل}} به دره شوند.
در مسیر بازگشت از [[جنگ تبوک]] [[رسول خدا]]{{صل}} سوار بر شتر بودند. [[عمار بن یاسر]] و [[حذیفة بن یمان]] نیز ملازم رکاب [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بودند. عمار بن یاسر پیشاپیش شتر رسول خدا{{صل}} حرکت می‌کرد و افسار شتر را به دست گرفته بود. وی [[قائد]] بود و ضمن [[هدایت]] شتر مراقب اوضاع هم بود. حذیفة بن یمان نیز سائق بود و شتر را به حرکت وامی داشت. هنگام شب وقتی رسول خدا{{صل}} از کنار دره عبور می‌کرد تعدادی از [[منافقان]] اقدام به رم دادن شتر [[پیامبر]]{{صل}} کردند. [[حذیفه]] و عمار با [[تلاش فراوان]] شتر را مهار کردند و منافقان از مقصود خویش ناکام شدند. حذیفه تک تک منافقان را [[شناسایی]] کرد اما به [[امر رسول خدا]]{{صل}} این سر را [[نهان]] ساخت. این شب به «لیلة الجمل» معروف شد و رسول خدا{{صل}} در آن شب منافقانی را که قصد [[ترور]] ایشان را داشتند، [[لعن]] کرد<ref>البدایة والنهایة، ج۵، ص۲۵، السیرة النبویة ابن کثیر، ج۴، ص۳۶، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۶۴۸. پس از آن برخی از منافقان جهت اطمینان خاطر از مخفی ماندن این توطئه به حذیفه مراجعه می‌کردند و از او می‌پرسیدند آیا من از منافقان هستم؟! ر.ک: تاریخ دمشق، ج۱۲، ص۲۷۶، احیاء علوم الدین، ج۱، ص۷۸، المغازی، ج۳، ص۱۰۴۵.</ref>.


بر اساس نقل [[بخاری]]، وقتی امیرالمؤمنین{{ع}} از واکنش ابوموسی [[آگاه]] شد، [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} و [[عمار بن یاسر]] را به [[کوفه]] فرستاد. در کوفه جلسه‌ای با حضور ابوموسی و سران [[قوم]] تشکیل شد. در این جلسه ابوموسی رو به عمار کرد و گفت. این اقدام تو بدترین کاری است که از تو سرمی زند، چرا در این امور دخالت می‌کنی؟<ref>صحیح بخاری، ج۶، ص۲۶۰۱ حدیث ۶۶۸۹. ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۶ حدیث ۴۶۰۲.</ref>. [[ابن قتیبه]] هم می‌نویسد: {{عربی|ثم خرج أبو موسی فصعد المنبر ثم قال: أیها الناس، إن أصحاب رسول الله{{صل}} الذین صحبوه فی المواطن أعلم بالله ورسوله ممن لم یصحبه، وإن لکم حقا علی أؤدیه إلیکم: ان هذه الفتنة النائم فیها خیر من الیقظان، والقاعد خیر من [[القائم]]، والقائم فیها خیر من الساعی، والساعی خیر من الراکب، فاغمدوا سیوفکم حتی تنجلی هذه الفتنة}}<ref>الامامة والسیاسة، ج۱، ص۵۹.</ref>؛ سپس [[ابو موسی]] خارج شد و بالای [[منبر]] رفت و گفت: ای [[مردم]] [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} که در مواضع بسیاری همراه او بودند نسبت به کسانی که ایشان را [[همراهی]] نکرده‌اند به [[خدا]] و رسولش عالم‌ترند و همانا شما بر من حقی دارید که آن را برای شما ادا می‌کنم. این فتنه‌ای است که شخص در [[خواب]] بهتر از شخص [[بیدار]] است، نشسته بهتر از ایستاده، ایستاده بهتر از [[حرکت]] کننده و حرکت کننده بهتر از سواره است. پس شمشیرهایتان را غلاف کنید تا این [[فتنه]] فروکش کند.
بر اساس نقل [[بخاری]]، وقتی امیرالمؤمنین{{ع}} از واکنش ابوموسی [[آگاه]] شد، [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} و [[عمار بن یاسر]] را به [[کوفه]] فرستاد. در کوفه جلسه‌ای با حضور ابوموسی و سران [[قوم]] تشکیل شد. در این جلسه ابوموسی رو به عمار کرد و گفت. این اقدام تو بدترین کاری است که از تو سرمی زند، چرا در این امور دخالت می‌کنی؟<ref>صحیح بخاری، ج۶، ص۲۶۰۱ حدیث ۶۶۸۹. ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۶ حدیث ۴۶۰۲.</ref>. [[ابن قتیبه]] هم می‌نویسد: {{عربی|ثم خرج أبو موسی فصعد المنبر ثم قال: أیها الناس، إن أصحاب رسول الله{{صل}} الذین صحبوه فی المواطن أعلم بالله ورسوله ممن لم یصحبه، وإن لکم حقا علی أؤدیه إلیکم: ان هذه الفتنة النائم فیها خیر من الیقظان، والقاعد خیر من [[القائم]]، والقائم فیها خیر من الساعی، والساعی خیر من الراکب، فاغمدوا سیوفکم حتی تنجلی هذه الفتنة}}<ref>الامامة والسیاسة، ج۱، ص۵۹.</ref>؛ سپس [[ابو موسی]] خارج شد و بالای [[منبر]] رفت و گفت: ای [[مردم]] [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} که در مواضع بسیاری همراه او بودند نسبت به کسانی که ایشان را [[همراهی]] نکرده‌اند به [[خدا]] و رسولش عالم‌ترند و همانا شما بر من حقی دارید که آن را برای شما ادا می‌کنم. این فتنه‌ای است که شخص در [[خواب]] بهتر از شخص [[بیدار]] است، نشسته بهتر از ایستاده، ایستاده بهتر از [[حرکت]] کننده و حرکت کننده بهتر از سواره است. پس شمشیرهایتان را غلاف کنید تا این [[فتنه]] فروکش کند.
۱۱۵٬۶۳۵

ویرایش