۳۳٬۷۴۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '{{عربی|اندازه=150%|' به '{{عربی|') |
|||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
::::::« با بررسی روایات درباره نقش زنان پیش وپس از [[ظهور]] [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}} به نکات قابل توجهی دست مییابیم. هر چند طبق بعضی از روایات، اکثر پیروان [[دجال]] را یهود وزنان تشکیل میدهند<ref>احمد، مسند، ج ۲، ص ۷۶؛ فردوس الاخبار، ج ۵، ص ۴۲۴؛ مجمع الزوائد، ج ۷، ص ۱۵</ref>، ولی در کنار آنان، زنانی مؤمن وعفیف نیز هستند که در حفظ عقیده خود سخت کوش بوده، از اوضاع پیش از ظهور بسیار متأثرند. برخی از زنان از ثبات قدم وروحیه جهاد گرانهای برخوردارند وهرجا که میروند با جنگ تبلیغاتی علیه دجّال، ماهیت ضد انسانی او را آشکار میسازند. بر پایه برخی از روایات چهارصد زن هنگام قیام [[امام مهدی|مهدی]]{{ع}}، آن حضرت را همراهی میکنند واکثر آنها در بخش بهداشت ودرمان مشغول فعالیت میباشند. البته در روایات درباره تعداد زنانی که به هنگام قیام حضرت با او خواهند بود، اختلاف وجود دارد. برخی از روایات از سیزده زن نام میبرند که هنگام ظهور حضرت [[امام مهدی|مهدی]]{{ع}} با حضرتش میباشند وشاید آنان از کسانی هستند که از نیروهای ابتدایی [[امام مهدی|مهدی]]{{ع}} میباشند. برخی از روایات نیز عدد زنانی را که به حضرت یاری میرسانند، هفت هزار وهشت صد نفر ذکر کرده است وآنان زنانی هستند که پس از قیام، حضرت را همراهی میکنند ودر کارها به آن حضرت کمک میکنند. در کتاب فتن از [[ابن حماد]] آمده است: تعداد مؤمنان به هنگام [[خروج دجال]]، دوازده هزار مرد وهفت هزار وهفت صد یا هشت صد زن هستند<ref>ابن حمّاد، فتن، ص ۱۵۱</ref> [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} میفرماید: "[[حضرت عیسی|عیسی بن مریم]]{{ع}} در بین هشت صد مرد وچهار صد زن فرود میآید که آنان از بهترین ساکنان روی زمین واز صالحترین مردمان گذشته هستند"<ref>فردوس الاخبار، ج ۵، ص ۵۱۵؛ کنز العمّال، ج ۱۴، ص ۳۳۸؛ التصریح، ص ۲۵۴</ref>. [[امام باقر]]{{ع}} میفرماید: "به خدا سوگند سی صد واندی نفر خواهند آمد وپنجاه زن نیز در میان آنان است"<ref>عیاشی، تفسیر، ج ۱، ص ۶۵؛ نعمانی، غیبة، ص ۲۷۹</ref> [[مفضل بن عمر]] میگوید: [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "همراه [[امام مهدی|حضرت قائم]]، سیزده زن هستند". عرض کردم: آنان چه میکنند وچه نقشی خواهند داشت؟ فرمود: زخمیها را مداوا میکنند و از بیماران پرستاری مینمایند؛ هم چنان که همراه [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} بودند. گفتم: آن سیزده نفر را نام ببرید؟ فرمود: [[قنوا]] دختر [[رشید]]، [[ام ایمن]]، [[حبابه والبیه]]، [[سمیه]] مادر [[عمار یاسر]]، [[زبیده]]، [[ام خالد أحمسیه]]، [[ام سعید حنفیه]]، [[صیانه ماشطه]] و [[ام خالد جهنیه]]"<ref>دلائل الامامه، ص ۲۵۹؛ اثبات الهداة، ج ۳، ص ۷۵</ref>. در کتاب منتخب البصائر از دو زن به نام وتیره واحبشیه نام برده شده است که از اصحاب و یاوران [[امام مهدی|حضرت قائم]] شمرده شدهاند<ref>بیان الأئمه، ج ۳، ص ۳۳۸</ref>. برخی از روایات نیز تنها به همراه بودن زنان با حضرت اکتفا کرده، وتعدادشان را ذکر نکردهاند. | ::::::« با بررسی روایات درباره نقش زنان پیش وپس از [[ظهور]] [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}} به نکات قابل توجهی دست مییابیم. هر چند طبق بعضی از روایات، اکثر پیروان [[دجال]] را یهود وزنان تشکیل میدهند<ref>احمد، مسند، ج ۲، ص ۷۶؛ فردوس الاخبار، ج ۵، ص ۴۲۴؛ مجمع الزوائد، ج ۷، ص ۱۵</ref>، ولی در کنار آنان، زنانی مؤمن وعفیف نیز هستند که در حفظ عقیده خود سخت کوش بوده، از اوضاع پیش از ظهور بسیار متأثرند. برخی از زنان از ثبات قدم وروحیه جهاد گرانهای برخوردارند وهرجا که میروند با جنگ تبلیغاتی علیه دجّال، ماهیت ضد انسانی او را آشکار میسازند. بر پایه برخی از روایات چهارصد زن هنگام قیام [[امام مهدی|مهدی]]{{ع}}، آن حضرت را همراهی میکنند واکثر آنها در بخش بهداشت ودرمان مشغول فعالیت میباشند. البته در روایات درباره تعداد زنانی که به هنگام قیام حضرت با او خواهند بود، اختلاف وجود دارد. برخی از روایات از سیزده زن نام میبرند که هنگام ظهور حضرت [[امام مهدی|مهدی]]{{ع}} با حضرتش میباشند وشاید آنان از کسانی هستند که از نیروهای ابتدایی [[امام مهدی|مهدی]]{{ع}} میباشند. برخی از روایات نیز عدد زنانی را که به حضرت یاری میرسانند، هفت هزار وهشت صد نفر ذکر کرده است وآنان زنانی هستند که پس از قیام، حضرت را همراهی میکنند ودر کارها به آن حضرت کمک میکنند. در کتاب فتن از [[ابن حماد]] آمده است: تعداد مؤمنان به هنگام [[خروج دجال]]، دوازده هزار مرد وهفت هزار وهفت صد یا هشت صد زن هستند<ref>ابن حمّاد، فتن، ص ۱۵۱</ref> [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} میفرماید: "[[حضرت عیسی|عیسی بن مریم]]{{ع}} در بین هشت صد مرد وچهار صد زن فرود میآید که آنان از بهترین ساکنان روی زمین واز صالحترین مردمان گذشته هستند"<ref>فردوس الاخبار، ج ۵، ص ۵۱۵؛ کنز العمّال، ج ۱۴، ص ۳۳۸؛ التصریح، ص ۲۵۴</ref>. [[امام باقر]]{{ع}} میفرماید: "به خدا سوگند سی صد واندی نفر خواهند آمد وپنجاه زن نیز در میان آنان است"<ref>عیاشی، تفسیر، ج ۱، ص ۶۵؛ نعمانی، غیبة، ص ۲۷۹</ref> [[مفضل بن عمر]] میگوید: [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "همراه [[امام مهدی|حضرت قائم]]، سیزده زن هستند". عرض کردم: آنان چه میکنند وچه نقشی خواهند داشت؟ فرمود: زخمیها را مداوا میکنند و از بیماران پرستاری مینمایند؛ هم چنان که همراه [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} بودند. گفتم: آن سیزده نفر را نام ببرید؟ فرمود: [[قنوا]] دختر [[رشید]]، [[ام ایمن]]، [[حبابه والبیه]]، [[سمیه]] مادر [[عمار یاسر]]، [[زبیده]]، [[ام خالد أحمسیه]]، [[ام سعید حنفیه]]، [[صیانه ماشطه]] و [[ام خالد جهنیه]]"<ref>دلائل الامامه، ص ۲۵۹؛ اثبات الهداة، ج ۳، ص ۷۵</ref>. در کتاب منتخب البصائر از دو زن به نام وتیره واحبشیه نام برده شده است که از اصحاب و یاوران [[امام مهدی|حضرت قائم]] شمرده شدهاند<ref>بیان الأئمه، ج ۳، ص ۳۳۸</ref>. برخی از روایات نیز تنها به همراه بودن زنان با حضرت اکتفا کرده، وتعدادشان را ذکر نکردهاند. | ||
:::::*'''بررسی سابقه زنان عصر ظهور در کتابهای تاریخی:''' در روایات [[مفضل بن عمر]] به روشنی تعداد زنانی که با [[امام مهدی|حضرت قائم]]{{ع}} خواهند بود، سیزده نفر ذکر شده است؛ ولی از این تعداد تنها نُه نفر به اسم و مشخصات معرّفی شده اند. تأکید [[امام صادق]]{{ع}} بر این نامها ما را بر آن داشت تا درباره زندگی نامه و ویژگیهای آنان بررسی کنیم و پس از تحقیق، به نکاتی دست یافتیم که پاسخ قانع کنندهای بر راز تأکید [[امام صادق]]{{ع}} است. این افراد هر کدام شایستگی هایی دارند، امّا اکثر آنان در جهاد با دشمنان خدا، از خود لیاقت نشان دادهاند. برخی از آنان هم چون صیانه، مادر چند شهید بوده، خود نیز با وضعی جان سوز به شهادت رسید. برخی دیگر چون سمیه، در راه دفاع از عقیده اسلامی خود، سختترین شکنجهها را تحمل کرده، تا پای جان از عقیده خود دفاع کردهاند وگروهی دیگر هم چون ام خالد نعمت تن درستی پیکر را برای حفظ اسلام، بر خود حرام کردند وجانباز شدند. گروهی دیگر همانند زُبَیدَه، زرق وبرق دنیا وتوانگری مادی، هرگز آنان را از اسلام بازنداشت؛ بلکه بر عکس، از آن امکانات در راه عقیده استفاده کرده، به برپایی حج که یکی از مظاهر مهم اسلامی واز ارکان [[دین]] میباشد، کمک نمودند. بعضی دیگر، افتخار دایگی رهبر امت اسلامی وتربیت فرزندانی لایق را داشتند وخود نیز از معنویتی برخوردار بودند که زبانزد خاص وعام گردیدند. جمعی دیگر از خانواده شهیدانی هستند که خود پیکر نیمه جان آنان را حمل کرده، وبا آنان سخنها گفتهاند. آری، آنان دل سوختگانی هستند که با انجام آن رشادتها ثابت کردهاند که میتوانند گوشهای از بار سنگین [[حکومت جهانی]] [[اسلام]] را بر دوش کشند. اکنون به معرفی تعدادی از آنان میپردازیم: | :::::*'''بررسی سابقه زنان عصر ظهور در کتابهای تاریخی:''' در روایات [[مفضل بن عمر]] به روشنی تعداد زنانی که با [[امام مهدی|حضرت قائم]]{{ع}} خواهند بود، سیزده نفر ذکر شده است؛ ولی از این تعداد تنها نُه نفر به اسم و مشخصات معرّفی شده اند. تأکید [[امام صادق]]{{ع}} بر این نامها ما را بر آن داشت تا درباره زندگی نامه و ویژگیهای آنان بررسی کنیم و پس از تحقیق، به نکاتی دست یافتیم که پاسخ قانع کنندهای بر راز تأکید [[امام صادق]]{{ع}} است. این افراد هر کدام شایستگی هایی دارند، امّا اکثر آنان در جهاد با دشمنان خدا، از خود لیاقت نشان دادهاند. برخی از آنان هم چون صیانه، مادر چند شهید بوده، خود نیز با وضعی جان سوز به شهادت رسید. برخی دیگر چون سمیه، در راه دفاع از عقیده اسلامی خود، سختترین شکنجهها را تحمل کرده، تا پای جان از عقیده خود دفاع کردهاند وگروهی دیگر هم چون ام خالد نعمت تن درستی پیکر را برای حفظ اسلام، بر خود حرام کردند وجانباز شدند. گروهی دیگر همانند زُبَیدَه، زرق وبرق دنیا وتوانگری مادی، هرگز آنان را از اسلام بازنداشت؛ بلکه بر عکس، از آن امکانات در راه عقیده استفاده کرده، به برپایی حج که یکی از مظاهر مهم اسلامی واز ارکان [[دین]] میباشد، کمک نمودند. بعضی دیگر، افتخار دایگی رهبر امت اسلامی وتربیت فرزندانی لایق را داشتند وخود نیز از معنویتی برخوردار بودند که زبانزد خاص وعام گردیدند. جمعی دیگر از خانواده شهیدانی هستند که خود پیکر نیمه جان آنان را حمل کرده، وبا آنان سخنها گفتهاند. آری، آنان دل سوختگانی هستند که با انجام آن رشادتها ثابت کردهاند که میتوانند گوشهای از بار سنگین [[حکومت جهانی]] [[اسلام]] را بر دوش کشند. اکنون به معرفی تعدادی از آنان میپردازیم: | ||
::::#'''[[صیانه]]:''' در کتاب خصائص فاطمیه آمده است: در دولت [[امام مهدی|مهدی]]{{ع}} سیزده زن برای معالجه زخمیان، زنده گشته، به دنیا بازمیگردند که یکی از آنان صیانه است که همسر حزقیل وآرایشگر دختر فرعون بوده است وشوهرش حزقیل پسر عموی فرعون وگنجینه دار وی بوده است وبه گفته او، حزقیل، مؤمن خاندان فرعون است وبه [[پیامبر]] زمانش، [[حضرت موسی]]{{ع}}، [[ایمان]] آورد<ref>ریاحین الشریعه، ج ۵، ص ۱۵۳؛ خصائص فاطمیه، ص ۳۴۳</ref> [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "در شب معراج، در سیر بین مکه معظمه و مسجد اقصی، ناگهان بوی خوشی به مشامم رسید که هرگز مانند آن را نبوییده ام. از جبرئیل پرسیدم که این بوی خوش چیست؟ گفت:ای [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} ! همسر حزقیل به [[حضرت موسی بن عمران]] [[ایمان]] آورده بود و [[ایمان]] خود را پنهان میکرد. عمل او آرایشگری در حرمسرای فرعون بود. روزی مشغول آرایش دختر فرعون بود که ناگهان شانه از دست او افتاد وبی اختیار گفت: "بسم الله". دختر فرعون گفت: آیا پدر مرا ستایش میکنی؟ گفت: نه؛ بلکه آن کسی را ستایش میکنم که پدر تو را آفریده است واو را از بین خواهد برد. دختر فرعون شتابان نزد پدرش رفت وگفت: زنی که در خانه ما آرایشگر است، به موسی ایمان دارد. فرعون او را احضار کرد وبه او گفت: مگر به خدایی من اعتراف نداری؟ صیانه گفت: هرگز، من از خدای حقیقی دست نمیکشم وتو را پرستش نمیکنم. فرعون دستور داد، تنور مسی را برافروختند و چون آن تنور سرخ شد، دستور داد همه بچههای آن زن را در حضور او در آتش انداختند. زمانی که خواستند بچه شیرخوارش را که در بغل داشت، بگیرند ودر آتش افکنند، صیانه منقلب شد وخواست که با زبان از دین اظهار برائت وبیزاری کند که ناگاه به امر خدا، آن کودک به سخن آمد وگفت: {{عربی | ::::#'''[[صیانه]]:''' در کتاب خصائص فاطمیه آمده است: در دولت [[امام مهدی|مهدی]]{{ع}} سیزده زن برای معالجه زخمیان، زنده گشته، به دنیا بازمیگردند که یکی از آنان صیانه است که همسر حزقیل وآرایشگر دختر فرعون بوده است وشوهرش حزقیل پسر عموی فرعون وگنجینه دار وی بوده است وبه گفته او، حزقیل، مؤمن خاندان فرعون است وبه [[پیامبر]] زمانش، [[حضرت موسی]]{{ع}}، [[ایمان]] آورد<ref>ریاحین الشریعه، ج ۵، ص ۱۵۳؛ خصائص فاطمیه، ص ۳۴۳</ref> [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "در شب معراج، در سیر بین مکه معظمه و مسجد اقصی، ناگهان بوی خوشی به مشامم رسید که هرگز مانند آن را نبوییده ام. از جبرئیل پرسیدم که این بوی خوش چیست؟ گفت:ای [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} ! همسر حزقیل به [[حضرت موسی بن عمران]] [[ایمان]] آورده بود و [[ایمان]] خود را پنهان میکرد. عمل او آرایشگری در حرمسرای فرعون بود. روزی مشغول آرایش دختر فرعون بود که ناگهان شانه از دست او افتاد وبی اختیار گفت: "بسم الله". دختر فرعون گفت: آیا پدر مرا ستایش میکنی؟ گفت: نه؛ بلکه آن کسی را ستایش میکنم که پدر تو را آفریده است واو را از بین خواهد برد. دختر فرعون شتابان نزد پدرش رفت وگفت: زنی که در خانه ما آرایشگر است، به موسی ایمان دارد. فرعون او را احضار کرد وبه او گفت: مگر به خدایی من اعتراف نداری؟ صیانه گفت: هرگز، من از خدای حقیقی دست نمیکشم وتو را پرستش نمیکنم. فرعون دستور داد، تنور مسی را برافروختند و چون آن تنور سرخ شد، دستور داد همه بچههای آن زن را در حضور او در آتش انداختند. زمانی که خواستند بچه شیرخوارش را که در بغل داشت، بگیرند ودر آتش افکنند، صیانه منقلب شد وخواست که با زبان از دین اظهار برائت وبیزاری کند که ناگاه به امر خدا، آن کودک به سخن آمد وگفت: {{عربی|" اصْبِرِي يَا أُمَّاهْ إِنَّكِ عَلَى الْحَقِ "}} <ref>ای مادر صبر کن که تو راه حق را میپیمایی</ref>. فرعونیان آن زن وبچه شیرخوارش را نیز در آتش افکندند و سوزاندند و خاکسترشان را در این زمین ریختند وتا روز قیامت این بوی خوش، از این زمین استشمام میشود"<ref>منهاج الدموع، ص ۹۳</ref> او از زنانی است که زنده میشود وبه دنیا باز میگردد ودر رکاب حضرت [[امام مهدی|مهدی]]{{ع}} انجام وظیفه میکند. | ||
::::#'''[[ام ایمن]]:''' نام او برکه است. وی کنیز [[پیامبر]]{{صل}} بود که از پدر بزرگوارش، عبدالله، به آن حضرت به ارث رسیده بود وپرستاری [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} را بر عهده داشت<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۷؛ حلبی، سیره، ج ۱، ص ۵۹</ref>. حضرت او را مادر خطاب میکرد و میفرمود: "او باقی مانده از خاندان من است"<ref>هذه بقیة أهل بیتی</ref>. وی فرزندی از همسر اوّلش، [[عبید خزرجی]]، به نام ایمن داشت. ایمن از مهاجران و مجاهدان بود ودر جنگ حنین به شهادت رسید. امّ ایمن شخصیتی است که وقتی در راه مکه ومدینه تشنگی بر او غلبه کرد ونزدیک بود از پای درآید، دلو آبی از آسمان بر او فرود آمد واز آن نوشید وهرگز پس از آن تشنه نشد<ref>عبدالرزاق، مصنّف، ج ۴، ص ۳۰۹؛ الاصابه، ج ۴، ص ۴۳۲</ref>. او به هنگام رحلت [[پیامبر]] بسیار میگریست؛ چون از او علت گریهاش را پرسیدند، در پاسخ گفت: به خدا سوگند میدانستم که ایشان رحلت خواهد کرد، ولی گریه من برای آن است که [[وحی]] قطع شد<ref>تنقیح المقال، ج ۳، ص ۷۰</ref> [[فاطمه زهرا]]{{س}} در مسأله فدک او را به عنوان شاهد وگواه معرفی کرد وسرانجام او در روزگار خلافت عثمان رحلت کرد. | ::::#'''[[ام ایمن]]:''' نام او برکه است. وی کنیز [[پیامبر]]{{صل}} بود که از پدر بزرگوارش، عبدالله، به آن حضرت به ارث رسیده بود وپرستاری [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} را بر عهده داشت<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۷؛ حلبی، سیره، ج ۱، ص ۵۹</ref>. حضرت او را مادر خطاب میکرد و میفرمود: "او باقی مانده از خاندان من است"<ref>هذه بقیة أهل بیتی</ref>. وی فرزندی از همسر اوّلش، [[عبید خزرجی]]، به نام ایمن داشت. ایمن از مهاجران و مجاهدان بود ودر جنگ حنین به شهادت رسید. امّ ایمن شخصیتی است که وقتی در راه مکه ومدینه تشنگی بر او غلبه کرد ونزدیک بود از پای درآید، دلو آبی از آسمان بر او فرود آمد واز آن نوشید وهرگز پس از آن تشنه نشد<ref>عبدالرزاق، مصنّف، ج ۴، ص ۳۰۹؛ الاصابه، ج ۴، ص ۴۳۲</ref>. او به هنگام رحلت [[پیامبر]] بسیار میگریست؛ چون از او علت گریهاش را پرسیدند، در پاسخ گفت: به خدا سوگند میدانستم که ایشان رحلت خواهد کرد، ولی گریه من برای آن است که [[وحی]] قطع شد<ref>تنقیح المقال، ج ۳، ص ۷۰</ref> [[فاطمه زهرا]]{{س}} در مسأله فدک او را به عنوان شاهد وگواه معرفی کرد وسرانجام او در روزگار خلافت عثمان رحلت کرد. | ||
::::#'''[[زبیده]]:''' وی همسر [[هارون الرشید]] و از شیعیان بوده است. هنگامی که هارون از عقیده او آگاه گشت، سوگند یاد کرد که او را طلاق دهد. او به انجام کارهای نیک معروف بود. درزمانی که یک مشک آب در شهر مکه یک دینار طلا ارزش داشت، او، حُجاج وشاید هم مردم مکه را سیراب کرد. او با کندن کوهها واحداث تونل ها، آب را از خارج حرم –از فاصله ده میلی - به حرم آورد. زبیده صد کنیز داشت که همگی حافظ [[قرآن]] بودند وهرکدام موظف بودند که یک دهم [[قرآن]] را بخوانند؛ به گونهای که از منزل مسکونی او صدای قرائت [[قرآن]]، همانند زمزمه زنبورهای عسل بلند بود<ref> تنقیح المقال، ج ۳، ص ۷۸</ref>. | ::::#'''[[زبیده]]:''' وی همسر [[هارون الرشید]] و از شیعیان بوده است. هنگامی که هارون از عقیده او آگاه گشت، سوگند یاد کرد که او را طلاق دهد. او به انجام کارهای نیک معروف بود. درزمانی که یک مشک آب در شهر مکه یک دینار طلا ارزش داشت، او، حُجاج وشاید هم مردم مکه را سیراب کرد. او با کندن کوهها واحداث تونل ها، آب را از خارج حرم –از فاصله ده میلی - به حرم آورد. زبیده صد کنیز داشت که همگی حافظ [[قرآن]] بودند وهرکدام موظف بودند که یک دهم [[قرآن]] را بخوانند؛ به گونهای که از منزل مسکونی او صدای قرائت [[قرآن]]، همانند زمزمه زنبورهای عسل بلند بود<ref> تنقیح المقال، ج ۳، ص ۷۸</ref>. | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
::::#'''[[حبابه والبیه]]:''' [[شیخ طوسی]] وی را از اصحاب [[امام حسن]]{{ع}} شمرده است وابن داود او را از اصحاب [[امام حسن]]، [[امام حسین]]، [[امام سجاد]] و [[امام باقر]]{{عم}} میداند. برخی دیگر ایشان را از اصحاب هشت امام معصوم - تا [[امام رضا]]{{ع}} - شمردهاند، هم چنین گفته شده است که [[امام رضا]]{{ع}}، ایشان را در پیراهن شخصی خود کفن کرد. سن او به هنگام مرگ بیش از ۲۴۰ سال بود. او دو بار به دوران جوانی بازگشت که یک بار با معجزه [[امام سجاد]] وبار دوم با معجزه امام هشتم بود واوست که هشت امام معصوم بر سنگی که به همراه داشت، با خاتم خود، بر آن نقش زدند<ref>تنقیح المقال، ج ۲۳، ص ۷۵</ref>. [[حبابه والبیه]] میگوید:... به [[امام علی|امیر مؤمنان]] عرض کردم: خدا تو را مشمول رحمت خود قرار دهد، دلیل [[امامت]] چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: "آن سنگ ریزه را نزد من بیاور". آن را به حضور حضرت آوردم، [[امام علی|علی]]{{ع}} با انگشتر خود بر آن مُهر زد؛ به گونهای که آن مُهر بر آن سنگ، نقش بست وبه من فرمود: "ای حبابه! هر کس که مدّعی [[امامت]] شد وتوانست مانند من این سنگ را مُهر کند، او امامی است که پیروی از او واجب است. [[امام]] کسی است که هر چیز را بخواهد، میداند. من پی کار خود رفتم، تا [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} از دنیا رفت. آن گاه خدمت [[امام حسن]]{{ع}} آمدم که بر جای [[امام علی]]{{ع}} نشسته بود و مردم از او سؤال میکردند؛ چون مرا دید، فرمود: ای [[حبابه والبیه]]! عرض کردم: بلی ای سرور من! فرمود: آن چه همراه داری بیاور. من آن سنگ کوچک را به آن حضرت دادم. آن بزرگوار، مانند [[امام علی]]{{ع}} با انگشتر خود بر آن مُهر زد؛ به گونهای که جای مُهر بر آن نقش بست. سپس به حضور [[امام حسین]]{{ع}} که در مسجد [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} بود، آمدم مرا نزد خود خواند وخوشامد گفت و فرمود: دلیل آن چه تو میخواهی موجود است. آیا نشانه [[امامت]] را میخواهی؟ گفتم: آری، ای آقای من! فرمود: آن چه با خود داری بیاور؛ من آن سنگ کوچک را به او دادم؛ انگشترش را بر آن زد ومُهرش بر آن نقش بست. پس از [[امام حسین]]{{ع}}، خدمت [[امام سجاد]]{{ع}} رسیدم و به قدری پیر شده بودم که رعشه بر اندامم مستولی شده بود وصد وسیزده سال داشتم. آن حضرت در رکوع وسجود بود وبه من توجّهی نداشت. از دریافت نشانه [[امامت]] ناامید شدم. آن حضرت با انگشت سبابه خود به من اشاره کرد وبه اشاره او جوانی ام برگشت. گفتم:ای آقای من! از دنیا چه اندازه گذشته وچه اندازه مانده است؟ فرمود: نسبت به آن چه گذشته است، آری وآن چه مانده است نه. یعنی ما به گذشته علم داریم؛ امّا آینده از غیب است که غیر خدا آن را نمیداند ویا مصلحت نیست بگویم. آن گاه به من فرمود: آن چه با خود داری بیاور». من آن سنگ را به حضرت دادم وحضرت مُهر بر آن زد. پس از گذشت زمانی، به حضور [[امام باقر]]{{ع}} آمدم، آن حضرت نیز بر آن سنگ مهر زد. بعد از او نزد [[امام صادق]]{{ع}} آمدم وآن جناب نیز آن را مهر کرد. پس از طی شدن سالها به حضور [[امام کاظم]]{{ع}} شرفیاب شدم؛ آن بزرگوار نیز بر آن مُهر زد وبعد از او خدمت [[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}} رسیدم، مُهر آن حضرت نیز بر آن نقش بست. حبابه پس از آن، نُه ماه زنده بود<ref>کافی، ج ۱، ص ۳۴۶؛ تنقیح المقال، ج ۳، ص ۷۵</ref> | ::::#'''[[حبابه والبیه]]:''' [[شیخ طوسی]] وی را از اصحاب [[امام حسن]]{{ع}} شمرده است وابن داود او را از اصحاب [[امام حسن]]، [[امام حسین]]، [[امام سجاد]] و [[امام باقر]]{{عم}} میداند. برخی دیگر ایشان را از اصحاب هشت امام معصوم - تا [[امام رضا]]{{ع}} - شمردهاند، هم چنین گفته شده است که [[امام رضا]]{{ع}}، ایشان را در پیراهن شخصی خود کفن کرد. سن او به هنگام مرگ بیش از ۲۴۰ سال بود. او دو بار به دوران جوانی بازگشت که یک بار با معجزه [[امام سجاد]] وبار دوم با معجزه امام هشتم بود واوست که هشت امام معصوم بر سنگی که به همراه داشت، با خاتم خود، بر آن نقش زدند<ref>تنقیح المقال، ج ۲۳، ص ۷۵</ref>. [[حبابه والبیه]] میگوید:... به [[امام علی|امیر مؤمنان]] عرض کردم: خدا تو را مشمول رحمت خود قرار دهد، دلیل [[امامت]] چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: "آن سنگ ریزه را نزد من بیاور". آن را به حضور حضرت آوردم، [[امام علی|علی]]{{ع}} با انگشتر خود بر آن مُهر زد؛ به گونهای که آن مُهر بر آن سنگ، نقش بست وبه من فرمود: "ای حبابه! هر کس که مدّعی [[امامت]] شد وتوانست مانند من این سنگ را مُهر کند، او امامی است که پیروی از او واجب است. [[امام]] کسی است که هر چیز را بخواهد، میداند. من پی کار خود رفتم، تا [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} از دنیا رفت. آن گاه خدمت [[امام حسن]]{{ع}} آمدم که بر جای [[امام علی]]{{ع}} نشسته بود و مردم از او سؤال میکردند؛ چون مرا دید، فرمود: ای [[حبابه والبیه]]! عرض کردم: بلی ای سرور من! فرمود: آن چه همراه داری بیاور. من آن سنگ کوچک را به آن حضرت دادم. آن بزرگوار، مانند [[امام علی]]{{ع}} با انگشتر خود بر آن مُهر زد؛ به گونهای که جای مُهر بر آن نقش بست. سپس به حضور [[امام حسین]]{{ع}} که در مسجد [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} بود، آمدم مرا نزد خود خواند وخوشامد گفت و فرمود: دلیل آن چه تو میخواهی موجود است. آیا نشانه [[امامت]] را میخواهی؟ گفتم: آری، ای آقای من! فرمود: آن چه با خود داری بیاور؛ من آن سنگ کوچک را به او دادم؛ انگشترش را بر آن زد ومُهرش بر آن نقش بست. پس از [[امام حسین]]{{ع}}، خدمت [[امام سجاد]]{{ع}} رسیدم و به قدری پیر شده بودم که رعشه بر اندامم مستولی شده بود وصد وسیزده سال داشتم. آن حضرت در رکوع وسجود بود وبه من توجّهی نداشت. از دریافت نشانه [[امامت]] ناامید شدم. آن حضرت با انگشت سبابه خود به من اشاره کرد وبه اشاره او جوانی ام برگشت. گفتم:ای آقای من! از دنیا چه اندازه گذشته وچه اندازه مانده است؟ فرمود: نسبت به آن چه گذشته است، آری وآن چه مانده است نه. یعنی ما به گذشته علم داریم؛ امّا آینده از غیب است که غیر خدا آن را نمیداند ویا مصلحت نیست بگویم. آن گاه به من فرمود: آن چه با خود داری بیاور». من آن سنگ را به حضرت دادم وحضرت مُهر بر آن زد. پس از گذشت زمانی، به حضور [[امام باقر]]{{ع}} آمدم، آن حضرت نیز بر آن سنگ مهر زد. بعد از او نزد [[امام صادق]]{{ع}} آمدم وآن جناب نیز آن را مهر کرد. پس از طی شدن سالها به حضور [[امام کاظم]]{{ع}} شرفیاب شدم؛ آن بزرگوار نیز بر آن مُهر زد وبعد از او خدمت [[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}} رسیدم، مُهر آن حضرت نیز بر آن نقش بست. حبابه پس از آن، نُه ماه زنده بود<ref>کافی، ج ۱، ص ۳۴۶؛ تنقیح المقال، ج ۳، ص ۷۵</ref> | ||
::::#[[قنواء]] دختر [[رشید هجری]]: هر چند در خصوص شخصیت این زن در کتابهای [[شیعه]] و [[اهل سنت|سنّی]]، سخنی به میان نیامده است وبه اصطلاح مهمل است<ref>اعیان الشیعه، ۳۲، ص ۶</ref> ولی از جریانی که در خصوص شیوه اسارت وشهادت پدر بزرگوارش، به دست ابن زیاد به وقوع پیوست او ایشان آن را نقل کرد، میزان صلابت وپایداری در عقیده وپای بندی او به [[اسلام]] وتشیع وعلاقه او به [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} آشکار میشود. [[ابوحیان بجلی]] میگوید: از قنواء دختر رشید هجری پرسیدم: از پدرت چه حدیث وروایتی شنیده ای؟ گفت: پدرم از [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} نقل کرد که آن حضرت فرمود: "ای رشید! صبر تو چگونه است، هنگامی که پسر خوانده بنی امیه (ابن زیاد) تو را به نزد خود بخواند ودو دست ودو پا وزبانت را قطع کند؟ عرض کردم: آیا پایان کارم بهشت است...؟ فرمود: ای رشید! در دنیا و آخرت به همراه من هستی. قنواء میگوید: به خدا سوگند، پس از مدتی ابن زیاد پدرم را احضار کرد واز او خواست تا از [[امام علی]]{{ع}} بیزاری بجوید؛ ولی او هرگز این کار را نکرد. ابن زیاد گفت: [[امام علی]]{{ع}} کیفیت قتل تو را چگونه توصیف کرده است؟ پدرم پاسخ داد: دوست من [[امام علی]]{{ع}} مرا چنین آگاه ساخت که تو مرا به بیزاری از [[امام علی]]{{ع}} میخوانی، ولی من اجابت نمیکنم؛ سپس دو دست ودو پا وزبانم را قطع میکنی. ابن زیاد گفت: به خدا سوگند، خلاف پیشگویی علی را در حق تو اجرا میکنم. آن گاه دستور داد دو دست ودو پایش را قطع کنند وزبانش را سالم باقی گذارند. قنواء میگوید: من پدرم را به دوش کشیدم و در راه به او گفتم:ای پدر! آیا احساس درد وزجر میکنی؟ فرمود: خیر، فقط به مقدار فشاری که جمعیت بر من وارد کند، احساس ناراحتی میکنم. چون پدرم را برداشتم واز کاخ ابن زیاد بیرون بردم، مردم به گرد او جمع شدند. پدرم از فرصت استفاده کرد و گفت: قلم و دوات وکاغذ بیاورید تا برای شما حوادثی را بازگوکنم؛ ولی چون این خبر به ابن زیاد رسید، دستور داد زبانش را نیز قطع کنند و پدرم در همان شب به شهادت رسید<ref>اختیار معرفة الرجال، ص ۷۵، شرح حال رشید؛ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۴۳۱ وج ۳، ص ۸۲؛ معجم رجال الحدیث، ج ۷، ص ۱۹۰؛ اعیان الشیعه، ج ۳۲، ص ۶؛ سفینة البحار، ج ۲، ص ۵۲۲؛ ریاحین الشریعه، ج ۵، ص ۴۰</ref> | ::::#[[قنواء]] دختر [[رشید هجری]]: هر چند در خصوص شخصیت این زن در کتابهای [[شیعه]] و [[اهل سنت|سنّی]]، سخنی به میان نیامده است وبه اصطلاح مهمل است<ref>اعیان الشیعه، ۳۲، ص ۶</ref> ولی از جریانی که در خصوص شیوه اسارت وشهادت پدر بزرگوارش، به دست ابن زیاد به وقوع پیوست او ایشان آن را نقل کرد، میزان صلابت وپایداری در عقیده وپای بندی او به [[اسلام]] وتشیع وعلاقه او به [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} آشکار میشود. [[ابوحیان بجلی]] میگوید: از قنواء دختر رشید هجری پرسیدم: از پدرت چه حدیث وروایتی شنیده ای؟ گفت: پدرم از [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} نقل کرد که آن حضرت فرمود: "ای رشید! صبر تو چگونه است، هنگامی که پسر خوانده بنی امیه (ابن زیاد) تو را به نزد خود بخواند ودو دست ودو پا وزبانت را قطع کند؟ عرض کردم: آیا پایان کارم بهشت است...؟ فرمود: ای رشید! در دنیا و آخرت به همراه من هستی. قنواء میگوید: به خدا سوگند، پس از مدتی ابن زیاد پدرم را احضار کرد واز او خواست تا از [[امام علی]]{{ع}} بیزاری بجوید؛ ولی او هرگز این کار را نکرد. ابن زیاد گفت: [[امام علی]]{{ع}} کیفیت قتل تو را چگونه توصیف کرده است؟ پدرم پاسخ داد: دوست من [[امام علی]]{{ع}} مرا چنین آگاه ساخت که تو مرا به بیزاری از [[امام علی]]{{ع}} میخوانی، ولی من اجابت نمیکنم؛ سپس دو دست ودو پا وزبانم را قطع میکنی. ابن زیاد گفت: به خدا سوگند، خلاف پیشگویی علی را در حق تو اجرا میکنم. آن گاه دستور داد دو دست ودو پایش را قطع کنند وزبانش را سالم باقی گذارند. قنواء میگوید: من پدرم را به دوش کشیدم و در راه به او گفتم:ای پدر! آیا احساس درد وزجر میکنی؟ فرمود: خیر، فقط به مقدار فشاری که جمعیت بر من وارد کند، احساس ناراحتی میکنم. چون پدرم را برداشتم واز کاخ ابن زیاد بیرون بردم، مردم به گرد او جمع شدند. پدرم از فرصت استفاده کرد و گفت: قلم و دوات وکاغذ بیاورید تا برای شما حوادثی را بازگوکنم؛ ولی چون این خبر به ابن زیاد رسید، دستور داد زبانش را نیز قطع کنند و پدرم در همان شب به شهادت رسید<ref>اختیار معرفة الرجال، ص ۷۵، شرح حال رشید؛ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۴۳۱ وج ۳، ص ۸۲؛ معجم رجال الحدیث، ج ۷، ص ۱۹۰؛ اعیان الشیعه، ج ۳۲، ص ۶؛ سفینة البحار، ج ۲، ص ۵۲۲؛ ریاحین الشریعه، ج ۵، ص ۴۰</ref> | ||
:::::*'''نقش زنان در دوران [[پیامبر]]{{صل}}:''' با توجه به این که زنان در [[حکومت]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} همان نقشی را دارند که در دوران صدر اسلام داشته اند، به اختصار، نقش زنان را در آن روزگار بررسی میکنیم. هرچند در روایت اشاره شده است که: {{عربی | :::::*'''نقش زنان در دوران [[پیامبر]]{{صل}}:''' با توجه به این که زنان در [[حکومت]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} همان نقشی را دارند که در دوران صدر اسلام داشته اند، به اختصار، نقش زنان را در آن روزگار بررسی میکنیم. هرچند در روایت اشاره شده است که: {{عربی|" يُدَاوِينَ الْجَرْحَى، وَ يَقُمْنَ عَلَى الْمَرْضَى"}}؛ <ref>زخمیان را مداوا کرده، واز بیماران پرستاری میکنند.</ref>. ولی شاید این نمونهای از مهمترین خدمات زنان در روزگار [[پیامبر]]{{صل}} باشد؛ زیرا آنان فعّالیتهای دیگری هم داشته اند وهمین نقش را در زمان [[حضرت مهدی]]{{ع}} خواهند داشت. [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: "زنان همان کارهایی را که در زمان [[پیامبر]]{{صل}} انجام میدادند، در زمان [[امام مهدی|حضرت قائم{{ع}} نیز انجام خواهند داد". زنان در جنگهای [[پیامبر]]{{صل}}، وظایف دیگری هم چون رساندن آب وغذا به رزمندگان، آشپزی، نگه داری وسایل رزمندگان، تهیه دارو، رساندن مهمات، تعمیر تجیهزات، انتقال شهدا، شرکت در جنگهای دفاعی، تشویق رزمندگان برای عزیمت به جبهه، تشویق آنان در صحنه نبرد و... را عهده دار بودند. تشبیه زنان دوران [[امام مهدی|مهدی]]{{ع}} به زنان دوران [[پیامبر]]{{صل}} به وسیله [[امام صادق]]{{ع}} ما را بر آن داشت که برخی از فعّالیتهای آنان را در صدر [[اسلام]] یادآور شویم. بعضی از زنانی که در این فعّالیتها نقش مهمی داشتند، عبارتند از: | ||
::::#''' [[ام عطیه]]؛''' او در هفت غزوه شرکت کرد. مداوای زخمیان از جمله خدمات وی بود<ref>ابو عوانه، مسند، ج ۴، ص ۳۳۱</ref>. [[ام عطیه]] میگوید: یکی از وظایف من نگهبانی از وسایل سربازان بود<ref>واقدی، مغازی، ج ۱، ص ۲۷۰</ref> | ::::#''' [[ام عطیه]]؛''' او در هفت غزوه شرکت کرد. مداوای زخمیان از جمله خدمات وی بود<ref>ابو عوانه، مسند، ج ۴، ص ۳۳۱</ref>. [[ام عطیه]] میگوید: یکی از وظایف من نگهبانی از وسایل سربازان بود<ref>واقدی، مغازی، ج ۱، ص ۲۷۰</ref> | ||
::::#'''[[ام عماره]] (نسیبه)؛''' رشادتهای او در جنگ اُحُد به قدری بود که مورد ستایش وتقدیر فراوان [[پیامبر]]{{صل}} قرار گرفت<ref>کنز العمّال، ج ۴، ص ۳۴۵</ref> | ::::#'''[[ام عماره]] (نسیبه)؛''' رشادتهای او در جنگ اُحُد به قدری بود که مورد ستایش وتقدیر فراوان [[پیامبر]]{{صل}} قرار گرفت<ref>کنز العمّال، ج ۴، ص ۳۴۵</ref> |