آیا مهدی سودانی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{پرسش غیرنهایی}} {{جعبه اطلاعات پرسش | موضوع اصلی = مهدویت (پرسش)|بانک جامع...» ایجاد کرد)
 
خط ۱۹: خط ۱۹:
::::::حجت‌ الاسلام‌ و المسلمین دکتر '''[[احمد عابدی]]'''، در مقاله ''«[[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::حجت‌ الاسلام‌ و المسلمین دکتر '''[[احمد عابدی]]'''، در مقاله ''«[[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::«'''[[مهدی سودانی]]:''' محمد احمد فرزند عبدالله در سال ۱۸۴۸ میلادی در جزیره بنت سودان متولد شد. در کودکی نزد علمای خارطوم دانش اندوخت. سپس به جزیره "آبا" شتافت و پانزده سال در قعر چاهی به ریاضت پرداخت. وی پیوسته بر فساد مردم می‌گریست و از شدت ریاضت و روزه بسیار نحیف گردید. او شیرین زبان و با عاطفه می‌نمود و سودانيان استعمار زده را به فتح جهان و گسترش عدالت نوید می‌داد. اعضای قبیله بگارا، که مقتدرترین قبیله آنجا بود، او را تقدیس می‌کردند. محمد همواره از مردی که جهان را از عدالت می کند، سخن می‌گفت و ستمدیدگان را بشارت می‌داد. در چهل سالگی روزی کسی به او گفت: ای بزرگوار، شاید تو خود مهدی موعودی؟ محمد نخست انکار نکرد، ولی به تدریج خود را مهدی خواند. مردمی که از برده فروشی و ستم مصریان و انگلیسیان به ستوه آمده بودند، ادعایش را پذیرفتند. محمد احمد با دخترانی از قبایل مختلف ازدواج کرد و پیوندهای بسیار پدید آورد. پیروان محمد احمد وی را تا حد پرستش گرامی می داشتند. در سال ۱۳۰۰ هجری قمری داعیانی نزد شيوخ قبایل فرستاد و از آنها خواست به او که مهدی منتظر است و رسول خدا آمدنش را بشارت داده، [[ایمان]] آورند. حاکم خارطوم، نماینده‌ای نزد وی فرستاد. وقتی فرستاده حاكم آمادگی پیروان محمد را دید، به پایتخت بازگشت و با پنجاه جنگاور به نبرد با مهدی روی آورد. در این جنگ، نماینده حاکم خارطوم و همراهانش هلاک شدند و کار مهدی سودانی رونق فزون تر یافت. ژنرال گوردن از سوی دولت بریتانیا سمت محمد احمد شتافت، اما او نیز به قتل رسید. بدین ترتیب، خارطوم و تمام سودان به دست مهدی سودانی افتاد. او بارها با [[محمد سعید پاشا]]، [[عبدالقادر پاشا]] و افسران انگلیسی نبرد کرد، در تمام این جنگها پیروز شد و غنیمت بسیار به دست آورد. [[مهدی سودانی]] سرانجام در ۲۱ ژانویه ۱۸۸۵ میلادی بر اثر تبی شدید درگذشت. او هنگام مرگ، [[عبد الله تعاشی]] را جانشین خود ساخت، اما او برای این مقام شایستگی نداشت و به زودی تمام دست آوردهای مهدی را از کف داد.<ref> احمد سروش، مدعیان [[مهدویت]]، ص ۸۰</ref>»<ref>[[احمد عابدی|عابدی، احمد]]؛ [[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]، ص ۴۱۴ - ۴۲۶.</ref>.
::::::«'''[[مهدی سودانی]]:''' محمد احمد فرزند عبدالله در سال ۱۸۴۸ میلادی در جزیره بنت سودان متولد شد. در کودکی نزد علمای خارطوم دانش اندوخت. سپس به جزیره "آبا" شتافت و پانزده سال در قعر چاهی به ریاضت پرداخت. وی پیوسته بر فساد مردم می‌گریست و از شدت ریاضت و روزه بسیار نحیف گردید. او شیرین زبان و با عاطفه می‌نمود و سودانيان استعمار زده را به فتح جهان و گسترش عدالت نوید می‌داد. اعضای قبیله بگارا، که مقتدرترین قبیله آنجا بود، او را تقدیس می‌کردند. محمد همواره از مردی که جهان را از عدالت می کند، سخن می‌گفت و ستمدیدگان را بشارت می‌داد. در چهل سالگی روزی کسی به او گفت: ای بزرگوار، شاید تو خود مهدی موعودی؟ محمد نخست انکار نکرد، ولی به تدریج خود را مهدی خواند. مردمی که از برده فروشی و ستم مصریان و انگلیسیان به ستوه آمده بودند، ادعایش را پذیرفتند. محمد احمد با دخترانی از قبایل مختلف ازدواج کرد و پیوندهای بسیار پدید آورد. پیروان محمد احمد وی را تا حد پرستش گرامی می داشتند. در سال ۱۳۰۰ هجری قمری داعیانی نزد شيوخ قبایل فرستاد و از آنها خواست به او که مهدی منتظر است و رسول خدا آمدنش را بشارت داده، [[ایمان]] آورند. حاکم خارطوم، نماینده‌ای نزد وی فرستاد. وقتی فرستاده حاكم آمادگی پیروان محمد را دید، به پایتخت بازگشت و با پنجاه جنگاور به نبرد با مهدی روی آورد. در این جنگ، نماینده حاکم خارطوم و همراهانش هلاک شدند و کار مهدی سودانی رونق فزون تر یافت. ژنرال گوردن از سوی دولت بریتانیا سمت محمد احمد شتافت، اما او نیز به قتل رسید. بدین ترتیب، خارطوم و تمام سودان به دست مهدی سودانی افتاد. او بارها با [[محمد سعید پاشا]]، [[عبدالقادر پاشا]] و افسران انگلیسی نبرد کرد، در تمام این جنگها پیروز شد و غنیمت بسیار به دست آورد. [[مهدی سودانی]] سرانجام در ۲۱ ژانویه ۱۸۸۵ میلادی بر اثر تبی شدید درگذشت. او هنگام مرگ، [[عبد الله تعاشی]] را جانشین خود ساخت، اما او برای این مقام شایستگی نداشت و به زودی تمام دست آوردهای مهدی را از کف داد.<ref> احمد سروش، مدعیان [[مهدویت]]، ص ۸۰</ref>»<ref>[[احمد عابدی|عابدی، احمد]]؛ [[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]، ص ۴۱۴ - ۴۲۶.</ref>.
==پاسخ‌های دیگر==
{{یادآوری پاسخ}}
{{جمع شدن|۱. حجت الاسلام و المسلمین حسنی؛}}
[[پرونده:151974.jpg|بندانگشتی|100px|right|[[سید نذیر حسنی]]]]
::::::حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید نذیر حسنی]]'''، در کتاب ''«[[مصلح کل ۱ (کتاب)|مصلح کل]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::«'''[[مهدی سودانی]]''': تبلیغات وی از سال ۱۸۸۱ م. از طریق پیروان و شاگردانش در گوشه و کنار سودان آغاز گردید و همان‌طور که خود در برخی نامه‌هایش می‌گوید از طرف پدر، حسنی (منسوب به [[امام حسن]] {{ع}}) و از طرف مادر، عباسی است. سودان در آن زمان تحت حکومت استعمارگران و ستمگران بود و همین امر، به احساس نیاز به مصلح و اصلاح جهانی در دل مردم سودان شدت بخشیده بود؛ زیرا درد و رنج و ستم و فساد در همه جای این کشور گسترش یافته بود. این شخص از شرایط موجود کشور و احساس نیاز به ظهور واقعی مصلح جهانی استفاده و شروع به داستان‌پردازی کرد. به‌عنوان مثال او می‌گفت: یکی از منجمان که به او مراجعه کرده بود، به محض دیدن انوار مهدوی در چهره او در مقابلش به سجده افتاد و بعد از مدت زمانی که به خود آمد از او سؤال کردند که چه شد و او گفت: انوار مهدوی بر حواس من تأثیر گذاشته بود<ref>السودان بین یدی غردون و کتشر، ج ۱، ص ۷۵.</ref>.
::::::این‌گونه افسانه‌ها بود که ذهن مردم را برای پذیرش دعوت و تبلیغ او آماده کرد. او به گوشه و کنار سودان نامه فرستاد و مردم را به رسالت خود فراخواند و ادعا کرد که او مشرف به دیدار ساحت مقدس پیامبر اکرم {{صل}} شده و از طرف حضرت به این مقام منصوب شده است. او می‌گفت من مشرف به رؤیت خلفا و جنگیدن در رکاب آنها به همراه ملائک شده‌ام. او ادعای مهدویت و صاحب منصب خلافت بزرگ بودن را کرد و می‌گفت پیروان او به بهشت و مخالفان او به آتش افکنده خواهند شد. او در نامه‌ای چنین گفت: ستایش خداوند را و درود و سلام بر سرورمان محمد و خاندانش و اما بعد، از طرف بنده حقیر و نیازمند به خداوند، [[محمد المهدی بن عبد الله]]خطاب به دوستداران مؤمن او که به خدا و کتاب او ایمان دارند، اما بعد: دگرگونی روزگار و رها شدن سنت‌ها بر کسی پوشیده نیست و مؤمنان و اندیشمندان از این وضعیت ناراضی بوده و لازم است مردم برای پاسداری از دین و سنت‌ها، ترک دیار کنند و روزگار به غفلت نگذرانند زیرا تعصب نسبت به [[اسلام]]، مؤمن را برمی‌انگیزاند، سپس عزیزانم، بدانید که خداوند در تقدیر و ازل اراده کرد تا خلافت بزرگ از جانب خدا و رسولش به بنده حقیرش برسد و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مرا مطلع ساخت که من همان مهدی موعودم و مرا بارها در حضور خلفای چهارگانه و قطب‌ها و [[حضرت خضر]] {{ع}} روی تخت خود بر جای خود نشاند و خداوند مرا با ملائک مقرب و اولیای حال و گذشته از زمان آدم تاکنون و جنیان با ایمان یاری نموده است، در هنگام نبرد، وجود با برکت [[رسول گرامی]] {{صل}} و خلفای چهارگانه و اقطاب و [[حضرت خضر]] {{ع}} در میدان جنگ و در جلوی لشکریان حاضر شده و شمشیر پیروزی را به من عطا فرمود.
::::::[[پیامبر اکرم]] {{صل}} به من خبر داده است که خداوند نشانه‌ای برای مهدویت من قرار داده است و آن خال روی گونه راستم است و نیز علامت دیگری قرار داده است که پرچمی نورانی خروج می‌کند و هنگام جنگ آن پرچم با من است و عزرائیل آن‌را با خود به دوش می‌کشد و خداوند به وسیله آن یارانم را ثابت‌قدم‌تر می‌سازد و ترس در دل دشمنانم می‌افکند و هرکس که با من دشمنی ورزد بی‌گمان خداوند او را خوار می‌سازد.
::::::[[پیامبر اسلام]] {{صل}} سپس به من فرمود: تو از نور دل من آفریده شدی و هرکه بخت با او یار باشد، مرا تصدیق می‌کند. البته حکومت‌های وقت با انواع شکنجه و آزار دعوت او را پاسخ گفتند. آنها دعوتش را لبیک گفته لشکریانی برای جنگ با او گسیل داشتند. او با حکومت وقت سودان که در دست رؤوف پاشای مصری بود، وارد جنگ شد و او را شکست داد و بر سودان سیطره یافت و برای جنگ با مصر آماده گشت، اما به خاطر مرضی که به آن مبتلا شده بود در ماه رمضان سال ۱۳۰۲ ه.ق درگذشت»<ref>[[سید نذیر حسنی|حسنی، سید نذیر]]، [[مصلح کل ۱ (کتاب)|مصلح کل]]، ص:۱۵۶-۱۶۰.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}


==پرسش‌های وابسته==
==پرسش‌های وابسته==
۷۵٬۸۷۱

ویرایش