پرش به محتوا

قضاوت: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۷ بایت حذف‌شده ،  ‏۲ ژوئن ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - '}} }}' به '}}'
جز (جایگزینی متن - '{{عربی| {{متن قرآن' به '{{متن قرآن')
جز (جایگزینی متن - '}} }}' به '}}')
خط ۱۱: خط ۱۱:


==مقدمه==
==مقدمه==
جنگ‌ها، خونریزی‌ها، کشتارهای کوچک و بزرگ، دعواهای خانوادگی و... بخشی از رویدادهای دنیا، و آشکارا بیانگر این حقیقت‌اند که انسان‌ها به دلیل داشتن قوه اختیار و نیز غرایز و تمایلات گوناگون، گاه با هم‌نوع خود اختلاف پیدا می‌کنند، و هرکدام برای خود حقوقی قایل‌اند و به گاهِ اختلاف، دیگری را محکوم می‌کنند. وجود قانون و کسانی که توانایی فهم و استنباط صحیح آن را داشته باشند، از ضروریات هر جامعه بشری است. بی‌گمان خداوند متعال نیز که انسان را آفریده، نیازهای فردی و اجتماعی او را بهتر از هر کسی می‌داند. برنامه خداوند برای تکامل بشر، به‌گونه‌ای است که التزام عملی به آن موجب جلوگیری از بسیاری اختلافات کوچک و بزرگ است. با وجود این، خداوند حکیم با شناخت انسان، قوانینی را به‌طور ویژه برای رفع خصومت‌ها نیز تشریع کرده است. بهترین قانون برای رفع خصومت میان انسان‌ها همان قانونی است که خداوند متعال شارع آن است؛ همو که انسان را آفریده و می‌شناسد. از‌این‌روست که قرآن کریم، پیامبرش را ملزم می‌کند تا براساس آنچه بر او نازل کرده، قضاوت کند: {{متن قرآن|وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ...}} }}.<ref>«و این کتاب [قرآن] را به‌حق بر تو نازل کردیم؛ در حالی که کتب پیشین را تصدیق می‌کند و حافظ و نگاهبان آنهاست. پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن...» (مائده، ۴۸).</ref>
جنگ‌ها، خونریزی‌ها، کشتارهای کوچک و بزرگ، دعواهای خانوادگی و... بخشی از رویدادهای دنیا، و آشکارا بیانگر این حقیقت‌اند که انسان‌ها به دلیل داشتن قوه اختیار و نیز غرایز و تمایلات گوناگون، گاه با هم‌نوع خود اختلاف پیدا می‌کنند، و هرکدام برای خود حقوقی قایل‌اند و به گاهِ اختلاف، دیگری را محکوم می‌کنند. وجود قانون و کسانی که توانایی فهم و استنباط صحیح آن را داشته باشند، از ضروریات هر جامعه بشری است. بی‌گمان خداوند متعال نیز که انسان را آفریده، نیازهای فردی و اجتماعی او را بهتر از هر کسی می‌داند. برنامه خداوند برای تکامل بشر، به‌گونه‌ای است که التزام عملی به آن موجب جلوگیری از بسیاری اختلافات کوچک و بزرگ است. با وجود این، خداوند حکیم با شناخت انسان، قوانینی را به‌طور ویژه برای رفع خصومت‌ها نیز تشریع کرده است. بهترین قانون برای رفع خصومت میان انسان‌ها همان قانونی است که خداوند متعال شارع آن است؛ همو که انسان را آفریده و می‌شناسد. از‌این‌روست که قرآن کریم، پیامبرش را ملزم می‌کند تا براساس آنچه بر او نازل کرده، قضاوت کند: {{متن قرآن|وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ...}}.<ref>«و این کتاب [قرآن] را به‌حق بر تو نازل کردیم؛ در حالی که کتب پیشین را تصدیق می‌کند و حافظ و نگاهبان آنهاست. پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن...» (مائده، ۴۸).</ref>


قرآن کریم و روایات پیشوایان دین، آکنده از احکامی قضایی است که برای رفع خصومت میان انسان‌ها تعبیه شده است. روشن است این گمان که صِرف وجود همین احکام برای روشن شدن تکلیف اختلافات پیش‌آمده کافی است، نادرست خواهد بود؛ چه، در این صورت، هر کسی در اختلاف خود با دیگران، با مراجعه به آن قوانین مدعی استحقاق حق برای خود می‌شود؛ چنان‌که این حق برای طرف مقابل او نیز محفوظ است. با توجه به چنین حقیقتی، اختلافات در اغلب موارد حل نخواهد شد. از‌این‌رو عقل نیز وجود کسانی را که متصدی امر قضاوت میان انسان‌ها بوده، براساس قوانین به حکم میان ایشان بپردازند، به خوبی درک می‌کند. چنین افرادی همان قاضیانی هستند که اسلام برای آنها شرایطی خاص در نظر گرفته است که پرداختن به آنها از چهارچوب این نوشتار خارج است. در این نوشتار به دنبال آن هستیم تا با استفاده از آیات قرآن و روایات این مدعا را اثبات کنیم که امامان معصوم{{عم}} چنین شأنی را داشته‌اند.
قرآن کریم و روایات پیشوایان دین، آکنده از احکامی قضایی است که برای رفع خصومت میان انسان‌ها تعبیه شده است. روشن است این گمان که صِرف وجود همین احکام برای روشن شدن تکلیف اختلافات پیش‌آمده کافی است، نادرست خواهد بود؛ چه، در این صورت، هر کسی در اختلاف خود با دیگران، با مراجعه به آن قوانین مدعی استحقاق حق برای خود می‌شود؛ چنان‌که این حق برای طرف مقابل او نیز محفوظ است. با توجه به چنین حقیقتی، اختلافات در اغلب موارد حل نخواهد شد. از‌این‌رو عقل نیز وجود کسانی را که متصدی امر قضاوت میان انسان‌ها بوده، براساس قوانین به حکم میان ایشان بپردازند، به خوبی درک می‌کند. چنین افرادی همان قاضیانی هستند که اسلام برای آنها شرایطی خاص در نظر گرفته است که پرداختن به آنها از چهارچوب این نوشتار خارج است. در این نوشتار به دنبال آن هستیم تا با استفاده از آیات قرآن و روایات این مدعا را اثبات کنیم که امامان معصوم{{عم}} چنین شأنی را داشته‌اند.
خط ۲۰: خط ۲۰:


==نصوص خاص بر شأن قضاوت امامان{{عم}}==
==نصوص خاص بر شأن قضاوت امامان{{عم}}==
افزون بر آنچه گذشت، نصوص فراوانی نیز وجود دارد که نشان از وجود این شأن برای امامان معصوم{{عم}} است. قرآن کریم از شأن قضاوت رسول اکرم{{صل}} سخن به میان آورده است: {{متن قرآن|سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَاؤُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}} }}.<ref>«آنها بسیار به سخنان تو گوش می‌دهند تا آن را تکذیب کنند و مال حرام فراوان می‌خورند. پس اگر نزد تو آمدند، میان آنان داوری کن، یا [اگر صلاح دانستی] آنها را به حال خود واگذار. و اگر از آنان صرف‌نظر کنی، به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند، و اگر میان آنها داوری کنی، با عدالت داوری کن که خدا عادلان را دوست دارد» (مائده، ۴۲).</ref>
افزون بر آنچه گذشت، نصوص فراوانی نیز وجود دارد که نشان از وجود این شأن برای امامان معصوم{{عم}} است. قرآن کریم از شأن قضاوت رسول اکرم{{صل}} سخن به میان آورده است: {{متن قرآن|سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَاؤُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}}.<ref>«آنها بسیار به سخنان تو گوش می‌دهند تا آن را تکذیب کنند و مال حرام فراوان می‌خورند. پس اگر نزد تو آمدند، میان آنان داوری کن، یا [اگر صلاح دانستی] آنها را به حال خود واگذار. و اگر از آنان صرف‌نظر کنی، به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند، و اگر میان آنها داوری کنی، با عدالت داوری کن که خدا عادلان را دوست دارد» (مائده، ۴۲).</ref>
براساس روایات، امامان معصوم{{عم}} جز شأن نبوت و برخی دیگر از اختصاصات پیامبر اکرم{{صل}}، تمام شئون وی را دارند؛ چنان‌که محمد بن مسلم در روایتی معتبر از امام صادق{{ع}} نقل می‌کند که فرمود: «امامان به منزله رسول خدا{{صل}} هستند؛ جز آنکه پیامبر نبوده، آنچه از زنان برای پیامبر حلال بود، برای ایشان حلال نیست. پس غير از آن، آنها در دیگر موارد، به منزله رسول الله{{صل}} هستند».<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۰.</ref>
براساس روایات، امامان معصوم{{عم}} جز شأن نبوت و برخی دیگر از اختصاصات پیامبر اکرم{{صل}}، تمام شئون وی را دارند؛ چنان‌که محمد بن مسلم در روایتی معتبر از امام صادق{{ع}} نقل می‌کند که فرمود: «امامان به منزله رسول خدا{{صل}} هستند؛ جز آنکه پیامبر نبوده، آنچه از زنان برای پیامبر حلال بود، برای ایشان حلال نیست. پس غير از آن، آنها در دیگر موارد، به منزله رسول الله{{صل}} هستند».<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۰.</ref>
از مقایسه میان آنچه از قرآن کریم نقل شد و نیز روایت یادشده، شأن قضاوت برای امامان{{عم}} نیز اثبات می‌شود.
از مقایسه میان آنچه از قرآن کریم نقل شد و نیز روایت یادشده، شأن قضاوت برای امامان{{عم}} نیز اثبات می‌شود.
افزون بر آن، در روایاتی به‌طور خاص به این مسئله اشاره شده است؛ چنان‌که شیخ صدوق به طریق صحیح<ref>محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۳۹؛ نیز، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۰۶. البته طریق کلینی به دلیل وجود ابوعبدالله المؤمن واقفی مذهب، ضعیف است.</ref> از سلیمان بن خالد نقل می‌کند که امام صادق{{ع}} فرمود: «از داوری کردن بپرهیزید. پس همانا داوری کردن تنها برای آن پیشوایی است که عالم به قضاوت، و عادل میان مسلمانان است؛ [یعنی] مانند پیامبر یا وصی او».<ref>محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لايحضره الفقیه، ج۳، ص۵. گفتنی است برخی بزرگان از این روایت، مشروعیت قضاوت فقها را نیز استنباط کرده‌اند (ر.ک: سید روح الله موسوی خمینی، ولایت فقیه، ص۷۷).</ref>
افزون بر آن، در روایاتی به‌طور خاص به این مسئله اشاره شده است؛ چنان‌که شیخ صدوق به طریق صحیح<ref>محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۳۹؛ نیز، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۰۶. البته طریق کلینی به دلیل وجود ابوعبدالله المؤمن واقفی مذهب، ضعیف است.</ref> از سلیمان بن خالد نقل می‌کند که امام صادق{{ع}} فرمود: «از داوری کردن بپرهیزید. پس همانا داوری کردن تنها برای آن پیشوایی است که عالم به قضاوت، و عادل میان مسلمانان است؛ [یعنی] مانند پیامبر یا وصی او».<ref>محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لايحضره الفقیه، ج۳، ص۵. گفتنی است برخی بزرگان از این روایت، مشروعیت قضاوت فقها را نیز استنباط کرده‌اند (ر.ک: سید روح الله موسوی خمینی، ولایت فقیه، ص۷۷).</ref>
همچنین معلی بن خنیس در روایتی صحیح از امام صادق{{ع}} درباره آيه {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ}} }}<ref>نساء (۲)، ۵۸.</ref> پرسید. امام{{ع}} در پاسخ فرمود: «بر امام است که آنچه در اختیار دارد به امام پس از خود بدهد و به امامان امر شده که به عدالت داوری کنند و به مردم نیز فرمان داده شده که از ایشان پیروی کنند».<ref>محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳.</ref>
همچنین معلی بن خنیس در روایتی صحیح از امام صادق{{ع}} درباره آيه {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ}}<ref>نساء (۲)، ۵۸.</ref> پرسید. امام{{ع}} در پاسخ فرمود: «بر امام است که آنچه در اختیار دارد به امام پس از خود بدهد و به امامان امر شده که به عدالت داوری کنند و به مردم نیز فرمان داده شده که از ایشان پیروی کنند».<ref>محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳.</ref>
در برخی روایات از اینکه شیعیان بخواهند برای رفع خصومت نزد قاضی یا سلطان جائر بروند، نهی شده‌اند. این امر بیانگر آن است که تنها قاضی یا سلطان عادل - که امام{{ع}} مصداق اكمل آن است - شأن قضاوت را دارد. در‌این‌باره عبدالله بن سنان در روایتی صحیح از [[امام صادق]]{{ع}} نقل می‌کند که فرمود: «هر مؤمنی که در خصومتی به سوی قاضی یا سلطان جائری گام بردارد، پس او به غیر حکم خدا قضاوت کند، آن مؤمن نیز در گناه او شریک است».<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۱۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضر الفقیه، ج۳، ص٤.</ref>
در برخی روایات از اینکه شیعیان بخواهند برای رفع خصومت نزد قاضی یا سلطان جائر بروند، نهی شده‌اند. این امر بیانگر آن است که تنها قاضی یا سلطان عادل - که امام{{ع}} مصداق اكمل آن است - شأن قضاوت را دارد. در‌این‌باره عبدالله بن سنان در روایتی صحیح از [[امام صادق]]{{ع}} نقل می‌کند که فرمود: «هر مؤمنی که در خصومتی به سوی قاضی یا سلطان جائری گام بردارد، پس او به غیر حکم خدا قضاوت کند، آن مؤمن نیز در گناه او شریک است».<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۱۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضر الفقیه، ج۳، ص٤.</ref>
در روایت صحیح دیگری نیز رفتن نزد قاضی جور مصداق آیه {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ}} }}<ref>نساء (۴)، ۶۰.</ref> شمرده شده است.<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۱۱.</ref>
در روایت صحیح دیگری نیز رفتن نزد قاضی جور مصداق آیه {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ}}<ref>نساء (۴)، ۶۰.</ref> شمرده شده است.<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۱۱.</ref>
براساس همین شأن است که امام{{ع}} با بیان شرایط کلی قاضی، شیعیانی را که چنین شرایطی دارند، به نصب عام، به مقام قضاوت منصوب می‌کند؛ چنان‌که [[امام صادق]]{{ع}} در صحیحه ابی خدیجه فرمود: «مبادا برخی از شما برخی دیگر را نزد اهل جور محاکمه کند. اما به دنبال کسی از خودتان باشید که چیزی از [احکام] قضاوت ما را بداند؛ پس او را میان خود قاضی قرار دهید و برای داوری نزد او روید».<ref>همان، ص۴۱۲. همچنین، ر.ک: همان، مقبوله عمر بن حنظله.</ref><ref>ر. ک. [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت (کتاب)|بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت]] صفحه۲۸۰ تا ۲۹۶.</ref>.
براساس همین شأن است که امام{{ع}} با بیان شرایط کلی قاضی، شیعیانی را که چنین شرایطی دارند، به نصب عام، به مقام قضاوت منصوب می‌کند؛ چنان‌که [[امام صادق]]{{ع}} در صحیحه ابی خدیجه فرمود: «مبادا برخی از شما برخی دیگر را نزد اهل جور محاکمه کند. اما به دنبال کسی از خودتان باشید که چیزی از [احکام] قضاوت ما را بداند؛ پس او را میان خود قاضی قرار دهید و برای داوری نزد او روید».<ref>همان، ص۴۱۲. همچنین، ر.ک: همان، مقبوله عمر بن حنظله.</ref><ref>ر. ک. [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت (کتاب)|بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت]] صفحه۲۸۰ تا ۲۹۶.</ref>.


خط ۳۳: خط ۳۳:
# پیشگامی امام در سنگسار زناکار: ابوبصیر در روایتی صحیح از [[امام صادق]]{{ع}} درباره چگونگی سنگسار زن زناکار چنین نقل می‌کند که امام نخستین کسی است که به پرتاب سنگ اقدام می‌کند.<ref>همان، ص۱۸۴.</ref>
# پیشگامی امام در سنگسار زناکار: ابوبصیر در روایتی صحیح از [[امام صادق]]{{ع}} درباره چگونگی سنگسار زن زناکار چنین نقل می‌کند که امام نخستین کسی است که به پرتاب سنگ اقدام می‌کند.<ref>همان، ص۱۸۴.</ref>
نظیر این روایت درباره مرد زناکار نیز وجود دارد؛ با این تفاوت که اگر زانی خودْ به جنایتش اقرار کرده باشد، امام نخستین کسی است که باید به پرتاب سنگ اقدام کند؛ اما اگر جنایت زناکار به وسیله شهادت گواهان اثبات شده باشد، ابتدا گواهان و سپس امام به پرتاب سنگ اقدام می‌کنند؛<ref>همان.</ref>
نظیر این روایت درباره مرد زناکار نیز وجود دارد؛ با این تفاوت که اگر زانی خودْ به جنایتش اقرار کرده باشد، امام نخستین کسی است که باید به پرتاب سنگ اقدام کند؛ اما اگر جنایت زناکار به وسیله شهادت گواهان اثبات شده باشد، ابتدا گواهان و سپس امام به پرتاب سنگ اقدام می‌کنند؛<ref>همان.</ref>
#اختیار در مجازات محارب: قرآن کریم درباره مجازات، به‌طور تخییری چهار مجازات را بیان کرده است: یا آنکه کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست و پای آنها به‌طور مخالف (دست راست با پای چپ و برعکس) بریده شود و یا از سرزمینی که در آن زندگی می‌کنند، تبعید شوند.<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ}} }} (مائده، ۳۳).</ref>
#اختیار در مجازات محارب: قرآن کریم درباره مجازات، به‌طور تخییری چهار مجازات را بیان کرده است: یا آنکه کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست و پای آنها به‌طور مخالف (دست راست با پای چپ و برعکس) بریده شود و یا از سرزمینی که در آن زندگی می‌کنند، تبعید شوند.<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ}} (مائده، ۳۳).</ref>
براساس روایات صحیح، امر اختیار یکی از این مجازات‌های چهارگانه با امام است؛ چنان‌که امام صادق{{ع}}  خطاب به برید بن معاویه فرمودند: {{عربی|"ذَلِكَ إِلَى الْإِمَامِ يَفْعَلُ بِهِ مَا يَشَاءُ"}}؛<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۴۶ و نیز، همان، ص۲۴۷.</ref>
براساس روایات صحیح، امر اختیار یکی از این مجازات‌های چهارگانه با امام است؛ چنان‌که امام صادق{{ع}}  خطاب به برید بن معاویه فرمودند: {{عربی|"ذَلِكَ إِلَى الْإِمَامِ يَفْعَلُ بِهِ مَا يَشَاءُ"}}؛<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۴۶ و نیز، همان، ص۲۴۷.</ref>
#اجرای حد پس از محاکمه: براساس روایات معتبر، اگر کسی، دزدی را گرفت، حق دارد او را ببخشاید یا نزد امام بیاورد تا امام او را محاکمه کند. اگر نزد امام آورد، دیگر حق بخشودن ندارد و وظیفه امام است حد را جاری کند؛<ref>امام صادق{{ع}} فرمودند: {{عربی|"فَإِنْ رُفِعَ إِلَى الْإِمَامِ، قَطَعَهُ. فَإِنْ قَالَ الَّذِي سُرِقَ مِنْهُ: أَنَا أَهَبُ لَهُ، لَمْ يَدَعْهُ الْإِمَامُ حَتَّى يَقْطَعَهُ إِذَا رُفِعَ إِلَيْهِ. وَ إِنَّمَا الْهِبَةُ قَبْلَ أَنْ يُرْفَعَ إِلَى الْإِمَامِ؛ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَالْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ. فَإِذَا انْتَهَى الْحَدُّ إِلَى الْإِمَامِ، فَلَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَتْرُكَهُ"}} (همان، ص۲۵۱). این مضمون در چند روایت معتبر دیگر نیز نقل شده است (ر.ک: همان، ص۲۵۲). [[امام علی]]{{ع}} نیز نظیر این روایت را فرموده‌اند (همان، ص۲۵۴).</ref>
#اجرای حد پس از محاکمه: براساس روایات معتبر، اگر کسی، دزدی را گرفت، حق دارد او را ببخشاید یا نزد امام بیاورد تا امام او را محاکمه کند. اگر نزد امام آورد، دیگر حق بخشودن ندارد و وظیفه امام است حد را جاری کند؛<ref>امام صادق{{ع}} فرمودند: {{عربی|"فَإِنْ رُفِعَ إِلَى الْإِمَامِ، قَطَعَهُ. فَإِنْ قَالَ الَّذِي سُرِقَ مِنْهُ: أَنَا أَهَبُ لَهُ، لَمْ يَدَعْهُ الْإِمَامُ حَتَّى يَقْطَعَهُ إِذَا رُفِعَ إِلَيْهِ. وَ إِنَّمَا الْهِبَةُ قَبْلَ أَنْ يُرْفَعَ إِلَى الْإِمَامِ؛ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَالْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ. فَإِذَا انْتَهَى الْحَدُّ إِلَى الْإِمَامِ، فَلَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَتْرُكَهُ"}} (همان، ص۲۵۱). این مضمون در چند روایت معتبر دیگر نیز نقل شده است (ر.ک: همان، ص۲۵۲). [[امام علی]]{{ع}} نیز نظیر این روایت را فرموده‌اند (همان، ص۲۵۴).</ref>
خط ۴۰: خط ۴۰:
رهبری اجتماعی و سیاسی امام به خودی خود مسئولیت‌ها و اختیارات مالی نیز به دنبال دارد که خداوند متعال برای امام در نظر گرفته است. در روایات پیشوایان دین، این شئون بیان شده است که به اختصار به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
رهبری اجتماعی و سیاسی امام به خودی خود مسئولیت‌ها و اختیارات مالی نیز به دنبال دارد که خداوند متعال برای امام در نظر گرفته است. در روایات پیشوایان دین، این شئون بیان شده است که به اختصار به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:


*'''انفال:''' خداوند متعال تنها در یک آیه از قرآن کریم از انفال سخن به میان آورده است: {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ}} }}.<ref>«از تو درباره انفال سؤال می‌کنند. بگو: "انفال مخصوص خدا و پیامبر است" (انفال، ۱).</ref> در این آیه، انفال متعلق به خداوند و رسول او{{صل}} دانسته شده است؛ اما در روایاتی پرشمار، این شأن برای امام{{ع}} نیز اثبات شده است؛ چنان‌که ابوالصباح کنانی در روایتی صحیح از امام صادق{{ع}} چنین نقل می‌کند: «ما قومی هستیم که خداوند اطاعت از ما را واجب کرد و انفال برای ماست».<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۶؛ نیز، ر.ک: همان، ص۵۴۶؛ همان، ج۸، ص۱۴۶؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۵۳ و ۱۵۴؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۰۲ و ۲۰۴.</ref> نکته جالب توجه آنکه ثبوت انفال برای امام{{ع}} در پی مفترض‌الطاعة بودن ایشان - یعنی همان رهبری - بیان شده است.<ref>گفتنی است فقهای امامیه مصادیق متعددی از انفال را بیان کرده‌اند (ر.ک: علی بن حسین عاملی کرکی، جامع المقاصد، ج۳، ص۵۵ و ۵۶).</ref>
*'''انفال:''' خداوند متعال تنها در یک آیه از قرآن کریم از انفال سخن به میان آورده است: {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ}}.<ref>«از تو درباره انفال سؤال می‌کنند. بگو: "انفال مخصوص خدا و پیامبر است" (انفال، ۱).</ref> در این آیه، انفال متعلق به خداوند و رسول او{{صل}} دانسته شده است؛ اما در روایاتی پرشمار، این شأن برای امام{{ع}} نیز اثبات شده است؛ چنان‌که ابوالصباح کنانی در روایتی صحیح از امام صادق{{ع}} چنین نقل می‌کند: «ما قومی هستیم که خداوند اطاعت از ما را واجب کرد و انفال برای ماست».<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۶؛ نیز، ر.ک: همان، ص۵۴۶؛ همان، ج۸، ص۱۴۶؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۵۳ و ۱۵۴؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۰۲ و ۲۰۴.</ref> نکته جالب توجه آنکه ثبوت انفال برای امام{{ع}} در پی مفترض‌الطاعة بودن ایشان - یعنی همان رهبری - بیان شده است.<ref>گفتنی است فقهای امامیه مصادیق متعددی از انفال را بیان کرده‌اند (ر.ک: علی بن حسین عاملی کرکی، جامع المقاصد، ج۳، ص۵۵ و ۵۶).</ref>
در روایات، مصادیق فراوانی برای انفال آمده است.<ref>در منابع فقهی، به تبع روایات، مواردی برای انفال ذکر شده است: قله کوه‌ها، بستر رودخانه‌ها، خرابه‌های متروک، آبادی‌هایی که اهالی‌اش هلاک شده‌اند، اموال کسی که وارث ندارد و... (ر.ک: جعفر بن حسن حلی، نکت النهاية، ج۱، ص۴۵۰ و ۴۵۱؛ محمد حسن نجفی، جواهر الكلام، ج۱۶، ص۱۱۵-۱۳۴؛ محمد مؤمن قمی، الولاية الالهية الاسلامية او الحكومة الاسلامية، ج۲، ص۲۷-۱۳۴). برخی مفسران، انفال را اموالی دانسته‌اند که مالک ندارد (سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۹، ص۶).</ref> برای نمونه، ارث کسی که وارث ندارد. در‌این‌باره حلبی در روایتی صحیح از [[امام صادق]]{{ع}} نقل می‌کند که فرمود: «کسی که بمیرد و مالی را بر جای بگذارد، این مال برای وارثان اوست و هرکس بمیرد و اولیایی نداشته باشد، مال او از انفال است».<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۸؛ نیز، ر.ک: همان، ص۱۶۹؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۳۳.</ref>
در روایات، مصادیق فراوانی برای انفال آمده است.<ref>در منابع فقهی، به تبع روایات، مواردی برای انفال ذکر شده است: قله کوه‌ها، بستر رودخانه‌ها، خرابه‌های متروک، آبادی‌هایی که اهالی‌اش هلاک شده‌اند، اموال کسی که وارث ندارد و... (ر.ک: جعفر بن حسن حلی، نکت النهاية، ج۱، ص۴۵۰ و ۴۵۱؛ محمد حسن نجفی، جواهر الكلام، ج۱۶، ص۱۱۵-۱۳۴؛ محمد مؤمن قمی، الولاية الالهية الاسلامية او الحكومة الاسلامية، ج۲، ص۲۷-۱۳۴). برخی مفسران، انفال را اموالی دانسته‌اند که مالک ندارد (سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۹، ص۶).</ref> برای نمونه، ارث کسی که وارث ندارد. در‌این‌باره حلبی در روایتی صحیح از [[امام صادق]]{{ع}} نقل می‌کند که فرمود: «کسی که بمیرد و مالی را بر جای بگذارد، این مال برای وارثان اوست و هرکس بمیرد و اولیایی نداشته باشد، مال او از انفال است».<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۸؛ نیز، ر.ک: همان، ص۱۶۹؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۳۳.</ref>


*'''خراج زمین احیاشده:''' در روایاتی معتبر آمده که اگر کسی زمین مواتی را احیا کند، آن زمین مال اوست؛ اما باید مالیات زمین را به امام بپردازد. برای نمونه، ابوخالد کابلی در روایتی صحیح از [[امام باقر]]{{ع}} نقل می‌کند که فرمود: «"هر کس از مسلمانان زمینی را احیا کرد، آن را آباد کند و خراج آن را به امام از اهل بیتم بپردازد".<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۷؛ همان، ج۵، ص۲۷۹.</ref>
*'''خراج زمین احیاشده:''' در روایاتی معتبر آمده که اگر کسی زمین مواتی را احیا کند، آن زمین مال اوست؛ اما باید مالیات زمین را به امام بپردازد. برای نمونه، ابوخالد کابلی در روایتی صحیح از [[امام باقر]]{{ع}} نقل می‌کند که فرمود: «"هر کس از مسلمانان زمینی را احیا کرد، آن را آباد کند و خراج آن را به امام از اهل بیتم بپردازد".<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۷؛ همان، ج۵، ص۲۷۹.</ref>


*'''گرفتن جزیه از اهل کتاب:''' براساس نص صریح آیات قرآن کریم، اهل کتاب که در جامعه اسلامی زندگی می‌کنند، باید به حکومت اسلامی مالیات بپردازند که از آن به «جزیه» تعبیر می‌شود؛ در غیر این صورت، باید آماده نبرد با مسلمانان شوند: {{متن قرآن|قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ}} }}.<ref>«با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا، و نه به روز جزا ایمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده، حرام می‌شمرند، و نه آیین حق را می‌پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم، جزیه را به دست خود بپردازند» (توبه، ۲۹).</ref> محققان درباره جزیه سخنان فراوانی بیان کرده‌اند که نقل و بررسی آنها سخن را به درازا می‌کشاند؛<ref>برای نمونه، ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۷، ص۳۵۵ و ۳۵۶؛ علی اکبر کلانتری ارسنجانی، الجزية و احکامها فی الفقه الاسلامی.</ref> اما آنچه بیانش در این مجال می‌گنجد، آن است که جزیه براساس آیه یادشده بر افراد انسانی تعلق می‌گیرد، نه اموال یا اراضی آنها. با وجود این، در روایات معتبر، اینکه جزیه بر افراد تعلق گیرد یا بر اموال یا اراضی، بر عهده امام گذاشته شده است.<ref>برای نمونه، زراره در روایتی صحیح از [[امام صادق]]{{ع}} نقل می‌کند که فرمود: {{عربی|"إِنْ شَاءَ الْإِمَامُ وَضَعَ ذَلِكَ عَلَى رُءُوسِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ شَيْ‏ءٌ وَ إِنْ شَاءَ فَعَلَى أَمْوَالِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَى رُءُوسِهِمْ شَيْ‏ء"}} (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۵۶۷). محمد بن مسلم نیز در روایتی معتبر همین مضمون را از امام صادق{{ع}} نقل کرده است (همان).</ref> بنابراین می‌توان گفت یکی از شئون اقتصادی امام و پیشوای جامعه اسلامی، گرفتن جزیه از اهل کتاب و تعیین نوع و مقدار آن است.
*'''گرفتن جزیه از اهل کتاب:''' براساس نص صریح آیات قرآن کریم، اهل کتاب که در جامعه اسلامی زندگی می‌کنند، باید به حکومت اسلامی مالیات بپردازند که از آن به «جزیه» تعبیر می‌شود؛ در غیر این صورت، باید آماده نبرد با مسلمانان شوند: {{متن قرآن|قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ}}.<ref>«با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا، و نه به روز جزا ایمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده، حرام می‌شمرند، و نه آیین حق را می‌پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم، جزیه را به دست خود بپردازند» (توبه، ۲۹).</ref> محققان درباره جزیه سخنان فراوانی بیان کرده‌اند که نقل و بررسی آنها سخن را به درازا می‌کشاند؛<ref>برای نمونه، ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۷، ص۳۵۵ و ۳۵۶؛ علی اکبر کلانتری ارسنجانی، الجزية و احکامها فی الفقه الاسلامی.</ref> اما آنچه بیانش در این مجال می‌گنجد، آن است که جزیه براساس آیه یادشده بر افراد انسانی تعلق می‌گیرد، نه اموال یا اراضی آنها. با وجود این، در روایات معتبر، اینکه جزیه بر افراد تعلق گیرد یا بر اموال یا اراضی، بر عهده امام گذاشته شده است.<ref>برای نمونه، زراره در روایتی صحیح از [[امام صادق]]{{ع}} نقل می‌کند که فرمود: {{عربی|"إِنْ شَاءَ الْإِمَامُ وَضَعَ ذَلِكَ عَلَى رُءُوسِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ شَيْ‏ءٌ وَ إِنْ شَاءَ فَعَلَى أَمْوَالِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَى رُءُوسِهِمْ شَيْ‏ء"}} (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۵۶۷). محمد بن مسلم نیز در روایتی معتبر همین مضمون را از امام صادق{{ع}} نقل کرده است (همان).</ref> بنابراین می‌توان گفت یکی از شئون اقتصادی امام و پیشوای جامعه اسلامی، گرفتن جزیه از اهل کتاب و تعیین نوع و مقدار آن است.


*'''خمس و زكات:''' خمس یکی از واجبات مالی مسلمانان است که در قرآن کریم درباره آن آیه‌ای وجود دارد: {{متن قرآن|وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ}} }}.<ref>انفال (۸)، ۴۱.</ref> اینکه موارد خمس چیست، مورد بحث ما نیست؛ اما اینکه مصارف خمس کجا و چه کسانی هستند، محل بحث ماست. براساس مشهور دیدگاه شیعه، خمس، شش سهم دارد؛ سه سهم آن مربوط به خداوند، رسول و خاندان اوست که این سهم به شخص رسول اکرم{{صل}} و پس از آن به امام{{ع}} تعلق می‌گیرد و سه سهم دیگر نیز به يتيمان، فقیران و درراه‌ماندگان از ذریه حضرت رسول{{صل}} خواهد رسید. این نظر چنان مشهور است که برخی ادعای اجماع کرده‌اند.<ref>حمزة بن علی بن زهره حلبی، غنية النزوع، ص۱۳۰.</ref>
*'''خمس و زكات:''' خمس یکی از واجبات مالی مسلمانان است که در قرآن کریم درباره آن آیه‌ای وجود دارد: {{متن قرآن|وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ}}.<ref>انفال (۸)، ۴۱.</ref> اینکه موارد خمس چیست، مورد بحث ما نیست؛ اما اینکه مصارف خمس کجا و چه کسانی هستند، محل بحث ماست. براساس مشهور دیدگاه شیعه، خمس، شش سهم دارد؛ سه سهم آن مربوط به خداوند، رسول و خاندان اوست که این سهم به شخص رسول اکرم{{صل}} و پس از آن به امام{{ع}} تعلق می‌گیرد و سه سهم دیگر نیز به يتيمان، فقیران و درراه‌ماندگان از ذریه حضرت رسول{{صل}} خواهد رسید. این نظر چنان مشهور است که برخی ادعای اجماع کرده‌اند.<ref>حمزة بن علی بن زهره حلبی، غنية النزوع، ص۱۳۰.</ref>


*'''مالكیت امام نسبت به دنیا:''' مرحوم کلینی در کتاب شریف الكافی هشت روایت زیر عنوان {{عربی|باب ان الارض كلها للامام}} جمع‌آوری کرده است.<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۷-۴۱۰. گفتنی است اگرچه در برخی روایات، مسئله ملكيت امام بر «ارض» - و دنیا - مطرح شده است، به قرینه آنکه در برخی دیگر از روایات از واژه دنیا استفاده شده است، می‌توان واژه «ارض» را نیز کنایه از دنیا دانست.</ref> براساس این روایات، خداوند متعال، زمین را مِلک امامان قرار داده است. در‌این‌باره [[امام باقر]]{{ع}} در روایتی صحیح به ابوخالد کابلی فرمود: «در کتاب علی{{ع}} یافتیم که [درباره آیه] {{متن قرآن|إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ}} }}<ref>اعراف (۷)، ۱۲۸.</ref> [فرمود:] من و اهل بیتم، کسانی هستیم که خداوند زمین را برای ما قرار داد و ما متقین هستیم و تمام زمین برای ماست».<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۷؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۵۲؛ همو، الاستبصار، ج۳، ص۱۰۸؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسير العیاشی، ج۲، ص۲۵.</ref>
*'''مالكیت امام نسبت به دنیا:''' مرحوم کلینی در کتاب شریف الكافی هشت روایت زیر عنوان {{عربی|باب ان الارض كلها للامام}} جمع‌آوری کرده است.<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۷-۴۱۰. گفتنی است اگرچه در برخی روایات، مسئله ملكيت امام بر «ارض» - و دنیا - مطرح شده است، به قرینه آنکه در برخی دیگر از روایات از واژه دنیا استفاده شده است، می‌توان واژه «ارض» را نیز کنایه از دنیا دانست.</ref> براساس این روایات، خداوند متعال، زمین را مِلک امامان قرار داده است. در‌این‌باره [[امام باقر]]{{ع}} در روایتی صحیح به ابوخالد کابلی فرمود: «در کتاب علی{{ع}} یافتیم که [درباره آیه] {{متن قرآن|إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ}}<ref>اعراف (۷)، ۱۲۸.</ref> [فرمود:] من و اهل بیتم، کسانی هستیم که خداوند زمین را برای ما قرار داد و ما متقین هستیم و تمام زمین برای ماست».<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۷؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۵۲؛ همو، الاستبصار، ج۳، ص۱۰۸؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسير العیاشی، ج۲، ص۲۵.</ref>
ممکن است برای برخی شیعیان در آن دوران یا امروزه این سؤال مطرح بوده و باشد که آیا مقصود از این بیانات، همان تعلق خمس یا زکات به امام است یا آنکه به راستی تمام زمین برای اوست؟ روایت پیش‌گفته به صراحت مؤید گزینه دوم است. با وجود این، روایات روشن‌تری نیز در‌این‌باره وجود دارد؛ چنان‌که عمر بن یزید در ضمن روایتی صحیح نقل می‌کند که مِسْمَع (یکی از شیعیان [[امام صادق]]{{ع}}) هنگامی که برای تقدیم وجوهات شرعی نزد امام رفت، بیان داشت که درآمد غواصی دریای بحرین، چهارصدهزار درهم بوده، و خمس آن هشتادهزار درهم است. وی ابراز کرد که چون نمی‌خواست در حقی که خداوند آن را برای [[اهل بیت]]{{عم}} قرار داده، تصرف کند، آن را برای امام آورده است. حضرت در واکنش به این سخن فرمود: «مگر ما از زمین و آنچه خدا از آن برآورد، حقی جز خمس نداريم؟! ای اباسیار، همه زمین از آنِ ماست؛ پس آنچه خدا از آن برآورد، متعلق به ماست».<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۸؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۴، ص۱۴۴.</ref>
ممکن است برای برخی شیعیان در آن دوران یا امروزه این سؤال مطرح بوده و باشد که آیا مقصود از این بیانات، همان تعلق خمس یا زکات به امام است یا آنکه به راستی تمام زمین برای اوست؟ روایت پیش‌گفته به صراحت مؤید گزینه دوم است. با وجود این، روایات روشن‌تری نیز در‌این‌باره وجود دارد؛ چنان‌که عمر بن یزید در ضمن روایتی صحیح نقل می‌کند که مِسْمَع (یکی از شیعیان [[امام صادق]]{{ع}}) هنگامی که برای تقدیم وجوهات شرعی نزد امام رفت، بیان داشت که درآمد غواصی دریای بحرین، چهارصدهزار درهم بوده، و خمس آن هشتادهزار درهم است. وی ابراز کرد که چون نمی‌خواست در حقی که خداوند آن را برای [[اهل بیت]]{{عم}} قرار داده، تصرف کند، آن را برای امام آورده است. حضرت در واکنش به این سخن فرمود: «مگر ما از زمین و آنچه خدا از آن برآورد، حقی جز خمس نداريم؟! ای اباسیار، همه زمین از آنِ ماست؛ پس آنچه خدا از آن برآورد، متعلق به ماست».<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۸؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۴، ص۱۴۴.</ref>
محمد بن ریان در نامه‌ای به [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} نوشت: جانم به فدایت، برای ما روایت شده که برای رسول خدا{{صل}} در این دنیا جز خمس چیزی نیست. امام{{ع}} جواب فرمود: همانا دنیا و آنچه بر آن است، از آنِ [[رسول الله]]{{صل}} است.<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۹.</ref>
محمد بن ریان در نامه‌ای به [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} نوشت: جانم به فدایت، برای ما روایت شده که برای رسول خدا{{صل}} در این دنیا جز خمس چیزی نیست. امام{{ع}} جواب فرمود: همانا دنیا و آنچه بر آن است، از آنِ [[رسول الله]]{{صل}} است.<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۹.</ref>