پرش به محتوا

موانع اهداف امام مهدی چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '}} }}' به '}}'
جز (جایگزینی متن - '﴾' به ' ')
جز (جایگزینی متن - '}} }}' به '}}')
خط ۱۸: خط ۱۸:
[[پرونده:11196.jpg||بندانگشتی|90px|right|[[محمد تقی مصباح یزدی]]]]
[[پرونده:11196.jpg||بندانگشتی|90px|right|[[محمد تقی مصباح یزدی]]]]
::::::[[آیت‌الله]] '''[[محمد تقی مصباح یزدی]]'''، در کتاب ''«[[ آفتاب ولایت (کتاب)| آفتاب ولایت]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::[[آیت‌الله]] '''[[محمد تقی مصباح یزدی]]'''، در کتاب ''«[[ آفتاب ولایت (کتاب)| آفتاب ولایت]]»'' در این‌باره گفته است:
:::::#«'''[[روح]] خودسری و [[هواپرستی]] مردمان:''' در همه زمان‌ها، در برابر شریعت‌های الهی واکنش‌های نامساعدی از طرف گروه‌های گوناگون اظهار شده است. محدودیت در زندگی، با طبع اولیه [[بشر]] سازگار نیست. [[آدمی]] می‌خواهد هیچ قید و بندی نداشته باشد تا هر کاری که دلش می‌خواهد، انجام دهد. از نظر اجتماعی می‌خواهد آزاد باشد. [[آدمی]] نه تنها مایل است در محیط خانواده و اجتماع آزاد باشد، بلکه دلش می‌خواهد در تمام کارهایی که بر می‌گزیند، آزاد باشد. وقتی [[انسان]] را محدود کنند و به او بگویند فلان کار را نکن، ابتدا در مقابل آن واکنش نشان می‌دهد و دلش نمی‌خواهد آن را بپذیرد. اگر به کودک نیز بگویید: فلان کار را نکن، عکس العمل نشان می‌دهد و می‌گوید می‌خواهم بکنم و اگر شدت به خرج دهند، لجباز می‌شود. این مطلب از این واقعیت حاکی است که [[فطرت]] [[انسان]]، بنابر طبع اولیه‌اش، در برابر محدودیت‌ها و [[امر]] و نهی‌ها واکنش نشان می‌دهد؛ چرا که [[آدمی]] به آن چه از آن منع می‌شود، حرص میورزد؛ بنابراین یکی از عواملی که سبب می‌شود توده [[مردم]] در برابر [[انبیا]] واکنش مخالف نشان دهند، همان [[روح]] خودسری و بی بندوباری است که در [[انسان]] وجود دارد: {{عربی|اندازه=120%| {{متن قرآن|بَلْ يُرِيدُ الإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ}} }}<ref>سوره قیامت، ۵.</ref>؛ [[آدمی]] می‌خواهد جلوش باز باشد و هیچ قید و بندی نداشته باشد. به عبارت دیگر، [[انسان]] می‌خواهد بی‌بندوبار باشد. وقتی [[انبیا]] می‌آمدند و می‌خواستند قید و بندهایی به پای [[بشر]] بگذارند، هرچند دستورهای ایشان در واقع آزاد کردن [[بشر]] از قید و بند هواهای نفسانی و غرایز حیوانی بود، [[مردم]] نادان این [[دستورهای الهی]] را برای خود قید و بند تلقی می‌کردند و نمی‌خواستند زیر بار آن بروند. این عاملی است که در همه [[جوامع]] وجود دارد و تا [[روح]] [[انسان]] [[تربیت]] الهی نپذیرد، خواه ناخواه در برابر میل به آزادی و بی بندوباری [[تسلیم]] خواهد بود.  
:::::#«'''[[روح]] خودسری و [[هواپرستی]] مردمان:''' در همه زمان‌ها، در برابر شریعت‌های الهی واکنش‌های نامساعدی از طرف گروه‌های گوناگون اظهار شده است. محدودیت در زندگی، با طبع اولیه [[بشر]] سازگار نیست. [[آدمی]] می‌خواهد هیچ قید و بندی نداشته باشد تا هر کاری که دلش می‌خواهد، انجام دهد. از نظر اجتماعی می‌خواهد آزاد باشد. [[آدمی]] نه تنها مایل است در محیط خانواده و اجتماع آزاد باشد، بلکه دلش می‌خواهد در تمام کارهایی که بر می‌گزیند، آزاد باشد. وقتی [[انسان]] را محدود کنند و به او بگویند فلان کار را نکن، ابتدا در مقابل آن واکنش نشان می‌دهد و دلش نمی‌خواهد آن را بپذیرد. اگر به کودک نیز بگویید: فلان کار را نکن، عکس العمل نشان می‌دهد و می‌گوید می‌خواهم بکنم و اگر شدت به خرج دهند، لجباز می‌شود. این مطلب از این واقعیت حاکی است که [[فطرت]] [[انسان]]، بنابر طبع اولیه‌اش، در برابر محدودیت‌ها و [[امر]] و نهی‌ها واکنش نشان می‌دهد؛ چرا که [[آدمی]] به آن چه از آن منع می‌شود، حرص میورزد؛ بنابراین یکی از عواملی که سبب می‌شود توده [[مردم]] در برابر [[انبیا]] واکنش مخالف نشان دهند، همان [[روح]] خودسری و بی بندوباری است که در [[انسان]] وجود دارد: {{عربی|اندازه=120%| {{متن قرآن|بَلْ يُرِيدُ الإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ}}<ref>سوره قیامت، ۵.</ref>؛ [[آدمی]] می‌خواهد جلوش باز باشد و هیچ قید و بندی نداشته باشد. به عبارت دیگر، [[انسان]] می‌خواهد بی‌بندوبار باشد. وقتی [[انبیا]] می‌آمدند و می‌خواستند قید و بندهایی به پای [[بشر]] بگذارند، هرچند دستورهای ایشان در واقع آزاد کردن [[بشر]] از قید و بند هواهای نفسانی و غرایز حیوانی بود، [[مردم]] نادان این [[دستورهای الهی]] را برای خود قید و بند تلقی می‌کردند و نمی‌خواستند زیر بار آن بروند. این عاملی است که در همه [[جوامع]] وجود دارد و تا [[روح]] [[انسان]] [[تربیت]] الهی نپذیرد، خواه ناخواه در برابر میل به آزادی و بی بندوباری [[تسلیم]] خواهد بود.  
:::::#'''به خطر افتادن [[مقام]] قدرتمندان و ثروتمندان:''' عوامل دیگری نیز سبب می‌شود تا در اجتماع با [[انبیا]] و [[اولیای الهی]] [[مخالفت]] شود. شاید نخستین دسته‌ای که در برابر [[انبیا]] قد [[علم]] می‌کردند، قدرتمندان بودند. کسانی که به ناحق، قدرت‌هایی به دست آورده و بر گرده [[مردم]] سوار شده بودند، با آمدن [[انبیا]] و متوجه کردن [[بشر]] به سوی [[اهداف الهی]] و [[برنامه‌های آسمانی]]، [[قدرت]] خویش را در خطر می‌دیدند. می‌دیدند که [[مقام]]، شهوت، [[موقعیت]]، [[منصب]] و ریاستشان با گرایش [[مردم]] به شخص [[فقیر]] و ساده‌ای چون [[حضرت موسی]]{{ع}} یا [[حضرت عیسی]]{{ع}} در معرض خطر جدی قرار گرفته است. ثروتمندان و قدرتمندانی که تمام توجهشان به عالم ماده و لذت‌های مادی است، وقتی می‌بینند که دستورهای [[انبیا]]، برای آن‌ها قید و بندهایی ایجاد می‌کند، بیش از گروه‌های دیگر عکس العمل نشان می‌دهند؛ چرا که امکانات ایشان برای شهوترانی و بی‌بندوباری، از دیگران بیش‌تر است و به طور طبیعی، محدودیت‌هایی که از [[ناحیه]] [[دین]] متوجه‌شان می‌شود، آن‌ها را بیش‌تر [[رنج]] می‌دهد. سر انجام تمام کسانی که با [[قیام]] [[انبیا]]، منافعشان به نحوی به خطر می‌افتد، قد [[علم]] می‌کنند؛ خواه منافعشان در ارضای شهوات باشد، خواه در اشغال منصب‌هایی که به [[دروغ]] و ناحق آن‌ها را اشغال کرده‌اند؛ خواه منصب‌های سیاسی، خواه منصب‌هایی به اسم [[دین]] و خواه هر چیز دیگر. همه این‌ها به [[دنیاپرستی]] و بینش محصور در چارچوب طبیعت برمی گردد. اگر [[انسان]]، افقی را گسترده‌تر از ماده و مادیات یافت و جهانی را وسیع‌تر از [[جهان]] زودگذر [[دنیا]] [[شناخت]] و به آن [[معتقد]] شد، حاضر می‌شود از لذایذ مادی و محدود بگذرد تا به لذایذ ابدی برسد؛ ولی اگر به [[آخرت]] و زندگی ابدی [[ایمان]] نداشته باشد، در هر گروهی، به شکل خاصی در برابر [[انبیا]] واکنش نشان می‌دهد.
:::::#'''به خطر افتادن [[مقام]] قدرتمندان و ثروتمندان:''' عوامل دیگری نیز سبب می‌شود تا در اجتماع با [[انبیا]] و [[اولیای الهی]] [[مخالفت]] شود. شاید نخستین دسته‌ای که در برابر [[انبیا]] قد [[علم]] می‌کردند، قدرتمندان بودند. کسانی که به ناحق، قدرت‌هایی به دست آورده و بر گرده [[مردم]] سوار شده بودند، با آمدن [[انبیا]] و متوجه کردن [[بشر]] به سوی [[اهداف الهی]] و [[برنامه‌های آسمانی]]، [[قدرت]] خویش را در خطر می‌دیدند. می‌دیدند که [[مقام]]، شهوت، [[موقعیت]]، [[منصب]] و ریاستشان با گرایش [[مردم]] به شخص [[فقیر]] و ساده‌ای چون [[حضرت موسی]]{{ع}} یا [[حضرت عیسی]]{{ع}} در معرض خطر جدی قرار گرفته است. ثروتمندان و قدرتمندانی که تمام توجهشان به عالم ماده و لذت‌های مادی است، وقتی می‌بینند که دستورهای [[انبیا]]، برای آن‌ها قید و بندهایی ایجاد می‌کند، بیش از گروه‌های دیگر عکس العمل نشان می‌دهند؛ چرا که امکانات ایشان برای شهوترانی و بی‌بندوباری، از دیگران بیش‌تر است و به طور طبیعی، محدودیت‌هایی که از [[ناحیه]] [[دین]] متوجه‌شان می‌شود، آن‌ها را بیش‌تر [[رنج]] می‌دهد. سر انجام تمام کسانی که با [[قیام]] [[انبیا]]، منافعشان به نحوی به خطر می‌افتد، قد [[علم]] می‌کنند؛ خواه منافعشان در ارضای شهوات باشد، خواه در اشغال منصب‌هایی که به [[دروغ]] و ناحق آن‌ها را اشغال کرده‌اند؛ خواه منصب‌های سیاسی، خواه منصب‌هایی به اسم [[دین]] و خواه هر چیز دیگر. همه این‌ها به [[دنیاپرستی]] و بینش محصور در چارچوب طبیعت برمی گردد. اگر [[انسان]]، افقی را گسترده‌تر از ماده و مادیات یافت و جهانی را وسیع‌تر از [[جهان]] زودگذر [[دنیا]] [[شناخت]] و به آن [[معتقد]] شد، حاضر می‌شود از لذایذ مادی و محدود بگذرد تا به لذایذ ابدی برسد؛ ولی اگر به [[آخرت]] و زندگی ابدی [[ایمان]] نداشته باشد، در هر گروهی، به شکل خاصی در برابر [[انبیا]] واکنش نشان می‌دهد.
:::::#'''[[ظهور]] گرایش‌های مادی در [[پیروان]]:''' به هرحال، در برابر [[انبیا]]، گروه‌های گوناگونی قد [[علم]] می‌کردند تا نگذارند [[دعوت]] [[انبیا]] گسترش یابد و [[مردم]] دعوتشان را [[اجابت]] کنند و پیرو و مریدشان شوند. علت این دشمنی‌ها از [[روح]] [[هواپرستی]] و علاقه به لذایذ [[دنیا]] در شکل‌ها و قالب‌های مختلفش، چه علاقه به قدرت‌های اجتماعی و [[منافع]] اقتصادی و چه دلبستگی به شهوات و هواهای نفسانی ناشی می‌شد. چنین عواملی سبب می‌شد تا نگذارند [[دعوت]] [[انبیا]] [[پیشرفت]] کند. از سوی دیگر، این گرایش‌های مادی در آن‌هایی هم که به [[انبیا]] گرایش می‌یافتند، کم و بیش وجود داشت. در حالی که همه ما مسلمانیم و بیش از هزار و چهار صد سال از [[تاریخ]] [[ظهور]] دینمان می‌گذرد، هرکدام از ما تربیت‌های خاصی را از [[دین]] پذیرفته ایم. گاهی می‌شود با این که سال‌ها عمرمان را در [[فهم]] [[کتاب و سنت]] و [[شناخت]] [[معارف دینی]] گذرانده‌ایم، در بزنگاه‌های خاصی، هوای نفسانی ما [[ظهور]] می‌کند و کنترل [[نفس]] از دستمان خارج می‌شود. در کسانی هم که به [[انبیا]] گرایش می‌یافتند، این روحیه‌ها کم و بیش وجود داشت؛ چرا که به طور کامل مهذب نشده بودند و ساختمان روحی آن‌ها هنوز تغییر ماهیت نداده بود. این بود که میان [[پیروان]] [[انبیا]] نیز گاهی گرایش‌های مادی به صورت‌های گوناگون [[ظهور]] می‌کرد؛ برای مثال، وقتی [[مردم]] می‌دیدند عمل کردن به یک [[حکم]] برایشان سخت است، به گونه‌های مختلف می‌کوشیدند تا آن [[حکم]] را تغییر دهند؛ به ویژه اگر حکمی در وضع خاص اجتماعی یا طبیعی صادر می‌شد؛ مثل [[اصحاب]] سبت که کنار دریا زندگی می‌کردند و موظف شده بودند روز شنبه ماهی نگیرند؛ اما چون ماهی‌ها فقط در روز شنبه به کنار دریا می‌آمدند، خودداری از صید ماهی در روز شنبه برای آن‌ها مشکل بود.
:::::#'''[[ظهور]] گرایش‌های مادی در [[پیروان]]:''' به هرحال، در برابر [[انبیا]]، گروه‌های گوناگونی قد [[علم]] می‌کردند تا نگذارند [[دعوت]] [[انبیا]] گسترش یابد و [[مردم]] دعوتشان را [[اجابت]] کنند و پیرو و مریدشان شوند. علت این دشمنی‌ها از [[روح]] [[هواپرستی]] و علاقه به لذایذ [[دنیا]] در شکل‌ها و قالب‌های مختلفش، چه علاقه به قدرت‌های اجتماعی و [[منافع]] اقتصادی و چه دلبستگی به شهوات و هواهای نفسانی ناشی می‌شد. چنین عواملی سبب می‌شد تا نگذارند [[دعوت]] [[انبیا]] [[پیشرفت]] کند. از سوی دیگر، این گرایش‌های مادی در آن‌هایی هم که به [[انبیا]] گرایش می‌یافتند، کم و بیش وجود داشت. در حالی که همه ما مسلمانیم و بیش از هزار و چهار صد سال از [[تاریخ]] [[ظهور]] دینمان می‌گذرد، هرکدام از ما تربیت‌های خاصی را از [[دین]] پذیرفته ایم. گاهی می‌شود با این که سال‌ها عمرمان را در [[فهم]] [[کتاب و سنت]] و [[شناخت]] [[معارف دینی]] گذرانده‌ایم، در بزنگاه‌های خاصی، هوای نفسانی ما [[ظهور]] می‌کند و کنترل [[نفس]] از دستمان خارج می‌شود. در کسانی هم که به [[انبیا]] گرایش می‌یافتند، این روحیه‌ها کم و بیش وجود داشت؛ چرا که به طور کامل مهذب نشده بودند و ساختمان روحی آن‌ها هنوز تغییر ماهیت نداده بود. این بود که میان [[پیروان]] [[انبیا]] نیز گاهی گرایش‌های مادی به صورت‌های گوناگون [[ظهور]] می‌کرد؛ برای مثال، وقتی [[مردم]] می‌دیدند عمل کردن به یک [[حکم]] برایشان سخت است، به گونه‌های مختلف می‌کوشیدند تا آن [[حکم]] را تغییر دهند؛ به ویژه اگر حکمی در وضع خاص اجتماعی یا طبیعی صادر می‌شد؛ مثل [[اصحاب]] سبت که کنار دریا زندگی می‌کردند و موظف شده بودند روز شنبه ماهی نگیرند؛ اما چون ماهی‌ها فقط در روز شنبه به کنار دریا می‌آمدند، خودداری از صید ماهی در روز شنبه برای آن‌ها مشکل بود.
:::::#'''[[دین‌فروشی]] [[دانشمندان]]:''' در وضعی که رعایت [[اوامر و نواهی]] الهی برای [[مردم]] مشکل می‌شد، دست به دامن [[راهبان]] و [[عالمان]] [[دین]] می‌شدند و از ایشان می‌خواستند تا کاری کنند که [[حکم]] الهی تغییر یابد؛ یعنی می‌خواستند تا [[عالمان]]، [[حرام]] [[خدا]] را [[حلال]] کنند یا راه چاره‌ای بیندیشند و برای فرار از [[حکم]] [[خدا]] کلاه شرعی درست کنند. بین [[عالمان]] ایشان هم کسانی بودند که به علل گوناگون به خواست [[مردم]] اهمیت می‌دادند یا بدان جهت که [[منافع]] مادی آن‌ها باید از راه [[مردم]] تأمین می‌شد یا از آن جهت که [[مردم]] باید آن‌ها را داری [[منصب‌های دینی]] و اجتماعی می‌شناختند و اگر به تمایلات [[مردم]] پاسخ منفی می‌دادند، دیگر دورشان جمع نمی‌شدند و آن‌ها را [[مرجع]] دینی خودشان نمی‌شناختند. در [[حقیقت]]، همان [[روح]] [[دنیاپرستی]] که به شکل دیگری میان دانشمندانشان وجود داشت، باعث می‌شد تا با [[روح]] [[دنیاپرستی]] [[مردم]] که در قالبی دیگر وجود داشت، توافق کنند. نتیجه این بود که بعضی از [[احکام الهی]] به بهانه‌های گوناگون عملی نمی‌شد یا بعضی از [[حرام‌های الهی]] انجام می‌گرفت. در چنین مواقعی است که [[قرآن]] شریف می‌فرماید:{{عربی|اندازه=120%| {{متن قرآن|اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ...}} }}<ref>دانشمندان و [[راهبان]] خویش را معبودهای در برابر [[خدا]] قرار دادند؛
:::::#'''[[دین‌فروشی]] [[دانشمندان]]:''' در وضعی که رعایت [[اوامر و نواهی]] الهی برای [[مردم]] مشکل می‌شد، دست به دامن [[راهبان]] و [[عالمان]] [[دین]] می‌شدند و از ایشان می‌خواستند تا کاری کنند که [[حکم]] الهی تغییر یابد؛ یعنی می‌خواستند تا [[عالمان]]، [[حرام]] [[خدا]] را [[حلال]] کنند یا راه چاره‌ای بیندیشند و برای فرار از [[حکم]] [[خدا]] کلاه شرعی درست کنند. بین [[عالمان]] ایشان هم کسانی بودند که به علل گوناگون به خواست [[مردم]] اهمیت می‌دادند یا بدان جهت که [[منافع]] مادی آن‌ها باید از راه [[مردم]] تأمین می‌شد یا از آن جهت که [[مردم]] باید آن‌ها را داری [[منصب‌های دینی]] و اجتماعی می‌شناختند و اگر به تمایلات [[مردم]] پاسخ منفی می‌دادند، دیگر دورشان جمع نمی‌شدند و آن‌ها را [[مرجع]] دینی خودشان نمی‌شناختند. در [[حقیقت]]، همان [[روح]] [[دنیاپرستی]] که به شکل دیگری میان دانشمندانشان وجود داشت، باعث می‌شد تا با [[روح]] [[دنیاپرستی]] [[مردم]] که در قالبی دیگر وجود داشت، توافق کنند. نتیجه این بود که بعضی از [[احکام الهی]] به بهانه‌های گوناگون عملی نمی‌شد یا بعضی از [[حرام‌های الهی]] انجام می‌گرفت. در چنین مواقعی است که [[قرآن]] شریف می‌فرماید:{{عربی|اندازه=120%| {{متن قرآن|اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ...}}<ref>دانشمندان و [[راهبان]] خویش را معبودهای در برابر [[خدا]] قرار دادند؛
سوره [[توبه]]،۳۱.</ref>. این‌ها چه کاره‌اند که برای شما [[حکم]] [[جعل]] کنند؟! مگر این‌ها [[رب]] شما هستند؟! شما [[حق]] ندارید غیر از [[خدا]] را [[رب]] بگیرید. [[صاحب]] [[اختیار]] شما فقط [[خدا]] است. در مواقعی دیگر، [[صاحبان قدرت]] بر [[عالمان دین]] فشار می‌آوردند که شما باید چهره [[دین]] را دگرگون کنید و [[احکام]] را به صورت دیگری در بیاورید تا موافق میل ما باشد. این نیز شکل دیگری از [[دنیاپرستی]] بود که به [[مراجع]] روحانی فشار وارد می‌آورد در فتواهایشان تجدید نظر کنند. همه این عوامل باعث می‌شد که [[روح]] [[خداپرستی]] و [[تسلیم]] در مقابل [[انبیا]] و [[اولیای الهی]] در [[مردم]] تضعیف شود و دینی که اساس آن [[اسلام]] و [[تسلیم]] در مقابل [[خدا]] است، به صورت دیگری در آید. [[هدف]] اصلی از [[آفرینش انسان]] و [[تشریع]] [[قوانین الهی]]، این بوده است که [[مردم]] [[خداپرستی]] کنند نه [[خودپرستی]]، [[شکم پرستی]]، [[بت پرستی]]، [[اجتماع پرستی]] و.... [[پیامبران]] آمده بودند که [[بشر]] را [[خداپرست]]، یعنی [[تسلیم محض]] در برابر [[اوامر و نواهی]] [[خداوند]] کنند. [[اطاعت]] محض در برابر [[خدا]] [[انسان]] را به [[خدا]] نزدیک می‌کند؛ جوهر [[انسانیت]] را ترقی می‌دهد و به یک پدیده زودگذر و بی ارزش، ارزش بی نهایت می‌بخشد. [[انبیا]] آمده بودند که چنین رابطه‌ای را بین [[انسان‌ها]] و پروردگارشان برقرار سازند و [[انسان]] را از یک موجود مادی فانی بی ارزش، به موجودی تبدیل کنند که بتواند [[عمری]] بی نهایت در کمال [[لذت]] و [[سعادت]] داشته باشد. [[انبیا]] می‌خواستند [[انسان]] را به گونه‌ای غرق توجه [[خدا]] سازند که ارزش را به [[بندگی]] و [[قرب]] [[خدا]] منحصر کنند. کسانی که [[احکام]]، [[معارف]] و [[آیات الهی]] را [[تحریف]] می‌کردند، مسیر را اشتباه به [[مردم]] نشان می‌دادند و می‌گفتند: خلق را به جای [[خدا]] بگذارید. چنین [[دین]] فروشانی، بزرگ‌ترین خیانت را به [[انسانیت]] مرتکب می‌شدند؛ به همین سبب [[انبیا]] آمده بودند تا [[بشر]] را متوجه [[خدا]] کنند و به سوی بی نهایت سوق دهند و از [[پرستش]] همه بت‌ها وارهانند و [[انسان]] را فقط [[بنده]] و [[مطیع خدا]] سازند. عواملی همچون [[هواپرستی]]، [[دنیاپرستی]] و [[دین]] فروشی باعث می‌شد که دست [[تحریف]] به سوی [[معارف]] و [[احکام الهی]] دراز شود. از آن جا که [[وضعیت اجتماعی]] همیشه در حال تغییر است، قالب‌های بت نیز در هر دوره‌ای تغییر شکل می‌دهد. بت‌هایی که [[بشر]] برای خود می‌سازد، همیشه سنگ و چوب و ماه و [[خورشید]] نیست. گاهی بت‌ها عوض می‌شوند و معبودها تغییر شکل می‌یابند. [[بنی اسرائیل]] برای تغییر [[احکام الهی]]، [[احبار]] و [[رهبانان]] [[دین]] فروش را همچون [[رب]] و معبود خویش [[اطاعت]] می‌کردند»<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آفتاب ولایت (کتاب)| آفتاب ولایت]]، ص۲۲۵- ۲۳۲.</ref>.
سوره [[توبه]]،۳۱.</ref>. این‌ها چه کاره‌اند که برای شما [[حکم]] [[جعل]] کنند؟! مگر این‌ها [[رب]] شما هستند؟! شما [[حق]] ندارید غیر از [[خدا]] را [[رب]] بگیرید. [[صاحب]] [[اختیار]] شما فقط [[خدا]] است. در مواقعی دیگر، [[صاحبان قدرت]] بر [[عالمان دین]] فشار می‌آوردند که شما باید چهره [[دین]] را دگرگون کنید و [[احکام]] را به صورت دیگری در بیاورید تا موافق میل ما باشد. این نیز شکل دیگری از [[دنیاپرستی]] بود که به [[مراجع]] روحانی فشار وارد می‌آورد در فتواهایشان تجدید نظر کنند. همه این عوامل باعث می‌شد که [[روح]] [[خداپرستی]] و [[تسلیم]] در مقابل [[انبیا]] و [[اولیای الهی]] در [[مردم]] تضعیف شود و دینی که اساس آن [[اسلام]] و [[تسلیم]] در مقابل [[خدا]] است، به صورت دیگری در آید. [[هدف]] اصلی از [[آفرینش انسان]] و [[تشریع]] [[قوانین الهی]]، این بوده است که [[مردم]] [[خداپرستی]] کنند نه [[خودپرستی]]، [[شکم پرستی]]، [[بت پرستی]]، [[اجتماع پرستی]] و.... [[پیامبران]] آمده بودند که [[بشر]] را [[خداپرست]]، یعنی [[تسلیم محض]] در برابر [[اوامر و نواهی]] [[خداوند]] کنند. [[اطاعت]] محض در برابر [[خدا]] [[انسان]] را به [[خدا]] نزدیک می‌کند؛ جوهر [[انسانیت]] را ترقی می‌دهد و به یک پدیده زودگذر و بی ارزش، ارزش بی نهایت می‌بخشد. [[انبیا]] آمده بودند که چنین رابطه‌ای را بین [[انسان‌ها]] و پروردگارشان برقرار سازند و [[انسان]] را از یک موجود مادی فانی بی ارزش، به موجودی تبدیل کنند که بتواند [[عمری]] بی نهایت در کمال [[لذت]] و [[سعادت]] داشته باشد. [[انبیا]] می‌خواستند [[انسان]] را به گونه‌ای غرق توجه [[خدا]] سازند که ارزش را به [[بندگی]] و [[قرب]] [[خدا]] منحصر کنند. کسانی که [[احکام]]، [[معارف]] و [[آیات الهی]] را [[تحریف]] می‌کردند، مسیر را اشتباه به [[مردم]] نشان می‌دادند و می‌گفتند: خلق را به جای [[خدا]] بگذارید. چنین [[دین]] فروشانی، بزرگ‌ترین خیانت را به [[انسانیت]] مرتکب می‌شدند؛ به همین سبب [[انبیا]] آمده بودند تا [[بشر]] را متوجه [[خدا]] کنند و به سوی بی نهایت سوق دهند و از [[پرستش]] همه بت‌ها وارهانند و [[انسان]] را فقط [[بنده]] و [[مطیع خدا]] سازند. عواملی همچون [[هواپرستی]]، [[دنیاپرستی]] و [[دین]] فروشی باعث می‌شد که دست [[تحریف]] به سوی [[معارف]] و [[احکام الهی]] دراز شود. از آن جا که [[وضعیت اجتماعی]] همیشه در حال تغییر است، قالب‌های بت نیز در هر دوره‌ای تغییر شکل می‌دهد. بت‌هایی که [[بشر]] برای خود می‌سازد، همیشه سنگ و چوب و ماه و [[خورشید]] نیست. گاهی بت‌ها عوض می‌شوند و معبودها تغییر شکل می‌یابند. [[بنی اسرائیل]] برای تغییر [[احکام الهی]]، [[احبار]] و [[رهبانان]] [[دین]] فروش را همچون [[رب]] و معبود خویش [[اطاعت]] می‌کردند»<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آفتاب ولایت (کتاب)| آفتاب ولایت]]، ص۲۲۵- ۲۳۲.</ref>.