پرش به محتوا

آیا رجعت امکان وقوع دارد؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'عبدالمجید]]، معارف و عقاید، ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۲]]،' به 'عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب...
جز (جایگزینی متن - 'ref>[[معارف و عقاید ۵ ج' به 'ref>زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید، ج')
جز (جایگزینی متن - 'عبدالمجید]]، معارف و عقاید، ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۲]]،' به 'عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب...)
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۲۵: خط ۲۵:
::::::'''۳. زنده شدن کشته [[بنی اسرائیل]]''': {{عربی|﴿{{متن قرآن| إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ  فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا ۚ كَذَٰلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَىٰ وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}﴾}}؛ و یاد کنید آنگاه را  که انسانی را کشتید و در آن -با هم- به ستیزه برخاستید و [[خداوند]] چیزی را که [[پنهان]] می‌کردید [[آشکار]] کرد. باری، گفتیم با پاره‌ای از آن (گاو) بر این (کشته) بزنید،این چنین [[خداوند]] مردگان را زنده می‌کند و نشانه‌های خود را به شما نشان می‌دهد، باشد که [[خرد]] ورزید<ref>بقره / ۷۲ – ۷۳.</ref>. [[احمد بن ابی نصر بزنطی]] [[روایت]] کرده که گفت: از [[امام رضا]] {{ع}} شنیدم فرمود: مردی از [[بنی اسرائیل]] یکی از خویشان خود را کشت، سپس جنازه مقتول را در سر راه [[بهترین]] تیره از تیره‌های [[بنی اسرائیل]] انداخت، آنگاه خود مطالبه [[خون]] او را از دیگران می‌نمود. [[بنی اسرائیل]] به [[موسی]] {{ع}} گفتند: فلان قبیله (همان که مقتول در راهشان افتاده بود) فلان کس را کشته‌اند، به ما بگو چه کسی از آنان قاتل اوست؟ [[حضرت موسی]]{{ع}} فرمود: گاوی بیاورید، گفتند: ما را دست انداخته‌ای؟ گفت: پناه می‌برم به [[خدا]] از اینکه از جهال باشم. آنگاه [[امام]] فرمود: اگر اینان به [[دستور]] [[حضرت موسی|موسی]]{{ع}}  عمل می‌کردند و گاوی می‌آوردند کار تمام بود و قاتل پیدا می‌شد سخت گرفتند پس [[خدا]] هم برایشان سخت گرفت. گفتند: از خدایت بخواه خصوصیات گاو را مشخص کند. [[موسی]] گفت: [[خدا]] می‌فرماید: آن گاوی است نه چندان بزرگ از کار افتاده و نه کوچک و جوان به حدّ کار نرسیده، بلکه میانه این دو می‌باشد. و چنان که آنان چنین گاوی آورده بودند از ایشان پذیرفته می‌شد، ولکن کار را بر خود تنگ گرفتند و باز گفتند: از [[خداوند]] بخواه برای ما معین کند که رنگش چه باشد؟ [[موسی]] در پاسخ گفت: [[خدا]] می‌فرماید: آن گاویست سخت زرد رنگ و [[خالص]]، و شاد کننده بینندگان. و اگر آنان چنین گاوی می‌آوردند قبول می‌شد، و لکن در ضلال خود سماجت کردند و [[خداوند]] هم بر آن‌ها سخت گرفت. به [[موسی]] گفتند: از خدایت بپرس این چگونه گاوی باشد؟ امر بر ما مشکل شده، اگر [[خدا]] بخواهد ما را [[راهنمائی]] خواهد کرد. [[حضرت موسی|موسی]] {{ع}} گفت: [[خدا]] می‌فرماید: آن گاویست که نه رام است که زمینی را شخم زند و یا با او اب از [[چاه]] کشند و زراعت را [[آب]] دهند، و دارای رنگ [[خالص]] یک دست. گفتند: اکنون صفاتش چنان که رفع [[شبهه]] بشود بیان کردی. پس جستجو کردند و آن را با چنین خصوصیات نزد جوانی [[اسرائیلی]] یافتند. لکن جوان گفت: آن را نمی‌فروشم مگر به قیمت اینکه پوست آن را پر از طلا کنید، [[بنی اسرائیل]] نزد [[موسی]] آمده این خبر را به او گزارش دادند. [[حضرت موسی|موسی]]{{ع}} فرمود: چاره‌ای نیست آن را بخرید. ناچار آن را خریدند و [[دستور]] داد آن را ذبح کردند، آنگاه [[دستور]] داد که دم آن گاو را به بدن مقتول بزنند و چون چنین کردند زنده شد و گفت: ای فرستاده [[خدا]]! پسر عمویم مرا به قتل رسانده، نه آن کس که او را متّهم کرده‌اند، و بدین سبب قاتلش را شناختند<ref>عیون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴.</ref>.
::::::'''۳. زنده شدن کشته [[بنی اسرائیل]]''': {{عربی|﴿{{متن قرآن| إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ  فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا ۚ كَذَٰلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَىٰ وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}﴾}}؛ و یاد کنید آنگاه را  که انسانی را کشتید و در آن -با هم- به ستیزه برخاستید و [[خداوند]] چیزی را که [[پنهان]] می‌کردید [[آشکار]] کرد. باری، گفتیم با پاره‌ای از آن (گاو) بر این (کشته) بزنید،این چنین [[خداوند]] مردگان را زنده می‌کند و نشانه‌های خود را به شما نشان می‌دهد، باشد که [[خرد]] ورزید<ref>بقره / ۷۲ – ۷۳.</ref>. [[احمد بن ابی نصر بزنطی]] [[روایت]] کرده که گفت: از [[امام رضا]] {{ع}} شنیدم فرمود: مردی از [[بنی اسرائیل]] یکی از خویشان خود را کشت، سپس جنازه مقتول را در سر راه [[بهترین]] تیره از تیره‌های [[بنی اسرائیل]] انداخت، آنگاه خود مطالبه [[خون]] او را از دیگران می‌نمود. [[بنی اسرائیل]] به [[موسی]] {{ع}} گفتند: فلان قبیله (همان که مقتول در راهشان افتاده بود) فلان کس را کشته‌اند، به ما بگو چه کسی از آنان قاتل اوست؟ [[حضرت موسی]]{{ع}} فرمود: گاوی بیاورید، گفتند: ما را دست انداخته‌ای؟ گفت: پناه می‌برم به [[خدا]] از اینکه از جهال باشم. آنگاه [[امام]] فرمود: اگر اینان به [[دستور]] [[حضرت موسی|موسی]]{{ع}}  عمل می‌کردند و گاوی می‌آوردند کار تمام بود و قاتل پیدا می‌شد سخت گرفتند پس [[خدا]] هم برایشان سخت گرفت. گفتند: از خدایت بخواه خصوصیات گاو را مشخص کند. [[موسی]] گفت: [[خدا]] می‌فرماید: آن گاوی است نه چندان بزرگ از کار افتاده و نه کوچک و جوان به حدّ کار نرسیده، بلکه میانه این دو می‌باشد. و چنان که آنان چنین گاوی آورده بودند از ایشان پذیرفته می‌شد، ولکن کار را بر خود تنگ گرفتند و باز گفتند: از [[خداوند]] بخواه برای ما معین کند که رنگش چه باشد؟ [[موسی]] در پاسخ گفت: [[خدا]] می‌فرماید: آن گاویست سخت زرد رنگ و [[خالص]]، و شاد کننده بینندگان. و اگر آنان چنین گاوی می‌آوردند قبول می‌شد، و لکن در ضلال خود سماجت کردند و [[خداوند]] هم بر آن‌ها سخت گرفت. به [[موسی]] گفتند: از خدایت بپرس این چگونه گاوی باشد؟ امر بر ما مشکل شده، اگر [[خدا]] بخواهد ما را [[راهنمائی]] خواهد کرد. [[حضرت موسی|موسی]] {{ع}} گفت: [[خدا]] می‌فرماید: آن گاویست که نه رام است که زمینی را شخم زند و یا با او اب از [[چاه]] کشند و زراعت را [[آب]] دهند، و دارای رنگ [[خالص]] یک دست. گفتند: اکنون صفاتش چنان که رفع [[شبهه]] بشود بیان کردی. پس جستجو کردند و آن را با چنین خصوصیات نزد جوانی [[اسرائیلی]] یافتند. لکن جوان گفت: آن را نمی‌فروشم مگر به قیمت اینکه پوست آن را پر از طلا کنید، [[بنی اسرائیل]] نزد [[موسی]] آمده این خبر را به او گزارش دادند. [[حضرت موسی|موسی]]{{ع}} فرمود: چاره‌ای نیست آن را بخرید. ناچار آن را خریدند و [[دستور]] داد آن را ذبح کردند، آنگاه [[دستور]] داد که دم آن گاو را به بدن مقتول بزنند و چون چنین کردند زنده شد و گفت: ای فرستاده [[خدا]]! پسر عمویم مرا به قتل رسانده، نه آن کس که او را متّهم کرده‌اند، و بدین سبب قاتلش را شناختند<ref>عیون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴.</ref>.
::::::'''۴. زنده شدن هزاران نفر''': {{عربی|﴿{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ}}﴾}}؛ آیا در (کار) کسانی ننگریسته‌ای که از [[بیم]] مرگ از سرزمین خود بیرون رفتند و آنان هزاران کس بودند و [[خداوند]] به آنان فرمود: بمیرید سپس آنان را زنده کرد؛ بی‌گمان [[خداوند]] دارای [[بخشش]] بر [[مردم]] است اما بیشتر [[مردم]] سپاس نمی‌گزارند<ref>بقره / ۲۴۳.</ref>. از [[امام صادق]] {{ع}} در ذیل [[آیه]] [[نقل]] شده است: [[خداوند]] گروه بی‌شماری که از [[ترس]] [[طاعون]] از شهر خود گریخته بودند را برای مدّتی طولانی میراند تا اینکه استخوان‌هایشان پوسیده و اجسامشان متلاشی و خاک شدند، و [[خداوند]] در زمانی که مایل بود [[قدرت]] خود را به مخلوقات نشان دهد رسولی به نام [[حزقیل]] را [[مبعوث]] فرمود، او نیز همه را خواند بی‌درنگ همه اعضا و جوارحشان جمع شد، و [[روح]] به اجسام بازگشت، و مانند همان روز که مردند ایستادند، و بی‌آنکه فردی از عددشان کم شده باشد برای مدتی طویل زندگی کردند<ref>احتجاج، ج ۲، ص ۳۴۴.</ref>.
::::::'''۴. زنده شدن هزاران نفر''': {{عربی|﴿{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ}}﴾}}؛ آیا در (کار) کسانی ننگریسته‌ای که از [[بیم]] مرگ از سرزمین خود بیرون رفتند و آنان هزاران کس بودند و [[خداوند]] به آنان فرمود: بمیرید سپس آنان را زنده کرد؛ بی‌گمان [[خداوند]] دارای [[بخشش]] بر [[مردم]] است اما بیشتر [[مردم]] سپاس نمی‌گزارند<ref>بقره / ۲۴۳.</ref>. از [[امام صادق]] {{ع}} در ذیل [[آیه]] [[نقل]] شده است: [[خداوند]] گروه بی‌شماری که از [[ترس]] [[طاعون]] از شهر خود گریخته بودند را برای مدّتی طولانی میراند تا اینکه استخوان‌هایشان پوسیده و اجسامشان متلاشی و خاک شدند، و [[خداوند]] در زمانی که مایل بود [[قدرت]] خود را به مخلوقات نشان دهد رسولی به نام [[حزقیل]] را [[مبعوث]] فرمود، او نیز همه را خواند بی‌درنگ همه اعضا و جوارحشان جمع شد، و [[روح]] به اجسام بازگشت، و مانند همان روز که مردند ایستادند، و بی‌آنکه فردی از عددشان کم شده باشد برای مدتی طویل زندگی کردند<ref>احتجاج، ج ۲، ص ۳۴۴.</ref>.
::::::'''۵. زنده شدن یک [[پیامبر]] با مرکبش پس از صد سال''': {{عربی|﴿{{متن قرآن|أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ يُحْيِي هَٰذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ  قَالَ كَمْ لَبِثْتَ  قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ  قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَىٰ حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ  وَانظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا ۚ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}﴾}}؛ یا همچون داستان آن کس که بر (خرابه‌های) شهری -با خانه‌هایی- فرو ریخته گذشت. گفت: چگونه [[خداوند]] [[مردم]] این شهر را پس از مرگ آنها زنده می‌گرداند؟ و [[خداوند]] همو را صد سال میراند و سپس (دوباره به [[جهان]]) باز آورد؛ فرمود: چندگاه درنگ داشتی؟ گفت: یک روز یا پاره‌ای از یک روز درنگ داشتم؛ فرمود: نه بلکه صد سال است که درنگ کرده‌ای، به [[آب]] و غذایت بنگر که دگرگونی نپذیرفته است و نیز به درازگوش خود بنگر -که مرده و پوسیده است- و این برای آن است که تو را نشانه‌ای برای [[مردم]] کنیم- و به استخوان‌ها بنگر که چگونه آنها را جنبانده، کنار هم فرا می‌چینیم آنگاه گوشت و پوست بر آن می‌پوشانیم، و چون بر وی [[آشکار]] شد گفت: می‌دانم که [[خداوند]] بر هر کاری تواناست<ref>بقره / ۲۵۹.</ref>»<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۲]]، ص۲۹۴- ۲۹۶.</ref>.
::::::'''۵. زنده شدن یک [[پیامبر]] با مرکبش پس از صد سال''': {{عربی|﴿{{متن قرآن|أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ يُحْيِي هَٰذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ  قَالَ كَمْ لَبِثْتَ  قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ  قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَىٰ حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ  وَانظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا ۚ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}﴾}}؛ یا همچون داستان آن کس که بر (خرابه‌های) شهری -با خانه‌هایی- فرو ریخته گذشت. گفت: چگونه [[خداوند]] [[مردم]] این شهر را پس از مرگ آنها زنده می‌گرداند؟ و [[خداوند]] همو را صد سال میراند و سپس (دوباره به [[جهان]]) باز آورد؛ فرمود: چندگاه درنگ داشتی؟ گفت: یک روز یا پاره‌ای از یک روز درنگ داشتم؛ فرمود: نه بلکه صد سال است که درنگ کرده‌ای، به [[آب]] و غذایت بنگر که دگرگونی نپذیرفته است و نیز به درازگوش خود بنگر -که مرده و پوسیده است- و این برای آن است که تو را نشانه‌ای برای [[مردم]] کنیم- و به استخوان‌ها بنگر که چگونه آنها را جنبانده، کنار هم فرا می‌چینیم آنگاه گوشت و پوست بر آن می‌پوشانیم، و چون بر وی [[آشکار]] شد گفت: می‌دانم که [[خداوند]] بر هر کاری تواناست<ref>بقره / ۲۵۹.</ref>»<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۲]]، ص۲۹۴- ۲۹۶.</ref>.


==پاسخ‌های دیگر==
==پاسخ‌های دیگر==
۲۱۹٬۰۱۶

ویرایش