اسلام در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - '|دانشنامه نهج البلاغه]]؛' به '|دانشنامه نهج البلاغه]]،'
جز (جایگزینی متن - '، ص:' به '، ص') |
جز (جایگزینی متن - '|دانشنامه نهج البلاغه]]؛' به '|دانشنامه نهج البلاغه]]،') |
||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
*[[امام علی]] {{ع}} در برخی از عبارات [[نهج البلاغه]]، [[اسلام]] را بهمثابه یک جریان تاریخی میشناساند، مانند آنجا که در [[ستایش]] [[صحابه]]، از قومی سخن میگوید که به سوی [[اسلام]] خوانده و آن را پذیرا شدند: کجایند مردمی که به اسلامشان خواندند و آن را پذیرفتند، و [[قرآن]] خواندند و معنای آن را به گوش [[دل]] شنیدند و به کارزارشان برانگیختند. آنان همچون ماده شتر که به بچّه خود روی آرد، شیفته آن شدند. شمشیرها از نیام برآوردند و گروهگروه و صف در صف روی به اطراف [[زمین]] کردند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱</ref>. و نیز قومی که در راه [[اسلام]] با برادران خود حاضر به [[جنگ]] شدند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۲</ref>. [[اسلام]] "[[دین]] [[الله]]" است که [[خداوند]] خود آن را ظاهر ساخته، بیآنکه در برآمدن آن کثرت و قلّت [[مسلمانان]] مؤثر بوده باشد. بههمان [[میزان]] پس از استقرار نیز، [[جماعت]] [[مسلمانان]] در مقابله با [[کفار]]، هرچه از حیث عدد اندک هم باشند، باز بسیارند و [[مسلمانان]] عزتشان در گرو اجتماع خواهد بود<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۴۶</ref>. این درحالی است که اصل الفت بین مردمانی متفرق، خود موهبت و نعمتی بود که [[اسلام]] با خود آورد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲</ref>. البته در این میان، نقش مجاهدتهای [[صحابه]] نادیده گرفته نشده است، چنان که در [[نهج البلاغه]] در [[ستایش]] [[انصار]] آمده است: آنان [[اسلام]] را پروراندند، چنانکه کره اسب از شیر گرفته را پرورانند، با توانگری و دستهای بخشنده و زبانهای برّنده<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۶۵</ref>. در کلمات [[حضرت]]، [[اسلام]] بهمثابه یک [[شرافت]] مطرح میشود و براساس حکمتی از [[نهج البلاغه]] "هیچ شرفی [[برتر]] از [[اسلام]] نیست"<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۷۱</ref>. [[امت]] [[اسلام]] با پذیرش این [[دین حق]]، برخورداری از این [[شرف]] را دارند و حتی اگر فردی از [[مسلمانان]] مرتکب کبیرهای شود که مستلزم عقوبت و حدّ باشد، نباید او را از نام [[اسلام]] محروم کرد و از اهل [[اسلام]] بیرونش دانست؛ آموزهای که در خطبهای از [[امام علی]] {{ع}} در پاسخ به [[خوارج]] مطرح شده است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷</ref>. مضمونی تکرار شونده در [[نهج البلاغه]] بیانگر نگرانی [[امام]] از [[موقعیت]] [[اسلام]] در شرایط بروز فتنههاست: مانند آنجاکه [[حضرت]] بههنگام نقد بنیامیه، دوام کجرویهای آنان را منتهی به زمانی میانگارد که: [[اسلام]] پوستین باژگونه پوشد و کسی سخن [[حق]] ننیوشد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸</ref>. از دیگر پیشگوییهاست، زمانی که [[اسلام]] [[غریب]] باشد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲</ref>، از [[قرآن]] جز رسمی و از [[اسلام]] جز اسمی نماند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۶۹</ref>، روزگاری که در آن [[قرآن]] را واگذارند و [[مردم]] بر تفرق اجتماع کنند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۴۷</ref> و [[اسلام]] را از [[حقیقت]] آن بپردازند، همچون ظرفی که واژگونش کنند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۳</ref>. | *[[امام علی]] {{ع}} در برخی از عبارات [[نهج البلاغه]]، [[اسلام]] را بهمثابه یک جریان تاریخی میشناساند، مانند آنجا که در [[ستایش]] [[صحابه]]، از قومی سخن میگوید که به سوی [[اسلام]] خوانده و آن را پذیرا شدند: کجایند مردمی که به اسلامشان خواندند و آن را پذیرفتند، و [[قرآن]] خواندند و معنای آن را به گوش [[دل]] شنیدند و به کارزارشان برانگیختند. آنان همچون ماده شتر که به بچّه خود روی آرد، شیفته آن شدند. شمشیرها از نیام برآوردند و گروهگروه و صف در صف روی به اطراف [[زمین]] کردند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱</ref>. و نیز قومی که در راه [[اسلام]] با برادران خود حاضر به [[جنگ]] شدند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۲</ref>. [[اسلام]] "[[دین]] [[الله]]" است که [[خداوند]] خود آن را ظاهر ساخته، بیآنکه در برآمدن آن کثرت و قلّت [[مسلمانان]] مؤثر بوده باشد. بههمان [[میزان]] پس از استقرار نیز، [[جماعت]] [[مسلمانان]] در مقابله با [[کفار]]، هرچه از حیث عدد اندک هم باشند، باز بسیارند و [[مسلمانان]] عزتشان در گرو اجتماع خواهد بود<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۴۶</ref>. این درحالی است که اصل الفت بین مردمانی متفرق، خود موهبت و نعمتی بود که [[اسلام]] با خود آورد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲</ref>. البته در این میان، نقش مجاهدتهای [[صحابه]] نادیده گرفته نشده است، چنان که در [[نهج البلاغه]] در [[ستایش]] [[انصار]] آمده است: آنان [[اسلام]] را پروراندند، چنانکه کره اسب از شیر گرفته را پرورانند، با توانگری و دستهای بخشنده و زبانهای برّنده<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۶۵</ref>. در کلمات [[حضرت]]، [[اسلام]] بهمثابه یک [[شرافت]] مطرح میشود و براساس حکمتی از [[نهج البلاغه]] "هیچ شرفی [[برتر]] از [[اسلام]] نیست"<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۷۱</ref>. [[امت]] [[اسلام]] با پذیرش این [[دین حق]]، برخورداری از این [[شرف]] را دارند و حتی اگر فردی از [[مسلمانان]] مرتکب کبیرهای شود که مستلزم عقوبت و حدّ باشد، نباید او را از نام [[اسلام]] محروم کرد و از اهل [[اسلام]] بیرونش دانست؛ آموزهای که در خطبهای از [[امام علی]] {{ع}} در پاسخ به [[خوارج]] مطرح شده است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷</ref>. مضمونی تکرار شونده در [[نهج البلاغه]] بیانگر نگرانی [[امام]] از [[موقعیت]] [[اسلام]] در شرایط بروز فتنههاست: مانند آنجاکه [[حضرت]] بههنگام نقد بنیامیه، دوام کجرویهای آنان را منتهی به زمانی میانگارد که: [[اسلام]] پوستین باژگونه پوشد و کسی سخن [[حق]] ننیوشد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸</ref>. از دیگر پیشگوییهاست، زمانی که [[اسلام]] [[غریب]] باشد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲</ref>، از [[قرآن]] جز رسمی و از [[اسلام]] جز اسمی نماند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۶۹</ref>، روزگاری که در آن [[قرآن]] را واگذارند و [[مردم]] بر تفرق اجتماع کنند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۴۷</ref> و [[اسلام]] را از [[حقیقت]] آن بپردازند، همچون ظرفی که واژگونش کنند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۳</ref>. | ||
*بیتردید، [[خداوند]] [[مسلمانان]] را پس از درگذشت [[پیامبر]] {{صل}} به حال خود رها نکرده است، بلکه [[پیامبر]] در میان آنان [[میراث]] [[قرآن]] و [[احکام شریعت]] را برجای نهاده است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱؛ نیز نامه ۳۱</ref>. در عبارات مختلف [[نهج البلاغه]]، بر [[قرآن کریم]] به عنوان [[میراث]] ماندگار [[اسلام]] تأکید میشود، آنجاکه [[قرآن]] بهعنوان ناصحی [[امین]]، [[راهنمایی]] بیگمراهی و گویندهای بیدروغ معرفی و گفته میشود [[اسلام]] را غایتی است که باید به آن رسید و در کلامی از [[حضرت]]، عمل به فرایض [[خدا]] و تکیه بر [[قرآن]] بهعنوان "ریسمان استوار [[خدا]]" مورد تأکید قرار گرفته است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶؛ اشاره به آیه ۱۰۳ آل عمران</ref>. در خطبهای دیگر، [[قرآن]] بهعنوان کتاب [[ناطق]] و امر [[قائم]] الهی معرفی میشود و در ادامه سخن، این نگرانی بهمیان میآید که نکند بیتوجهی به [[قرآن]] و روی آوردن به [[بدعتها]] و شبههها، "[[سلطان]] [[اسلام]]" را از میان ببرد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۹</ref>. بر اساس [[خطبه]] ۱۸۳، [[خداوند]] در [[ابلاغ]] [[اسلام]]، هیچ بایستهای را از شما [[پنهان]] نکرده و هر آنچه [[مستحب]] یا [[مکروه]] میدانسته، بیان کرده است. در اینباره، [[قرآن]] که [[حجت خداوند]] بر خلق اوست، به اعتباری [[ناطق]] و به اعتباری صامت است. این وجه صامت بودن، اشارهای به ذووجوه بودن عبارات [[قرآن کریم]] است که در [[وصیت]] آن [[حضرت]] خطاب به [[ابن عباس]] از آن سخن رفته است<ref>نهج البلاغه، نامه ۷۷</ref>. در حالی که در [[وصیت]] یاد شده، [[سنت]] بهعنوان رافع [[اختلاف]] در [[فهم قرآن]] معرفی شده، در عباراتی دیگر از [[نهج البلاغه]] مضمونی نزدیک به [[حدیث ثقلین]] بازگو شده است. اینها اشاره به حدیثی [[نبوی]] است با این مضمون که "من میان شما دو ثقل را برجای مینهم: [[کتاب خدا]] و عترتم، اهل بیتم. تا آنگاه که بدانها [[تمسک]] کنید [[گمراه]] نخواهید شد..." در این راستا میتوان به عبارتی از [[خطبه]] ۲۳۹ اشاره کرد که در آن، [[امام علی]] {{ع}} "[[آل محمد]]" را ستونهای [[اسلام]] معرفی کرده است. این [[حدیث]] با حدیثی منقول از [[امام باقر]] {{ع}} قابل مقایسه است که [[اسلام]] را بر هفت ستون استوار دانسته که ستون نخستین [[ولایت]] و شش ستون دیگر، شش [[آیین]] عبادیاند. پیشتر اشاره شد که در راستای برپاداشتن و [[دفاع]] از [[حریم]] [[اسلام]]، در کنار [[پیروی]] از [[کتاب خدا]]، در کلمات [[نهج البلاغه]] بر نقش [[شریعت]] [[دین]] نیز تأکید شده است. در همین راستا باید به کلماتی اشاره کرد که در آنها [[نماز]] و [[زکات]] بهعنوان [[قربانی]] اهل [[اسلام]]، یعنی [[برترین]] [[عبادات]]<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹</ref> و در جایی دیگر برپا داشتن [[نماز]] بهعنوان شاخصه [[ملت]]، یعنی [[دین اسلام]]<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰</ref> معرفی شده است. همچنین گفته میشود که [[حج]]، عَلَم یا نشانه [[اسلام]] است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱</ref> و [[جهاد]] قله [[اسلام]]<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰</ref> و مایه [[عزت]] [[اسلام]]<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲</ref>. | *بیتردید، [[خداوند]] [[مسلمانان]] را پس از درگذشت [[پیامبر]] {{صل}} به حال خود رها نکرده است، بلکه [[پیامبر]] در میان آنان [[میراث]] [[قرآن]] و [[احکام شریعت]] را برجای نهاده است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱؛ نیز نامه ۳۱</ref>. در عبارات مختلف [[نهج البلاغه]]، بر [[قرآن کریم]] به عنوان [[میراث]] ماندگار [[اسلام]] تأکید میشود، آنجاکه [[قرآن]] بهعنوان ناصحی [[امین]]، [[راهنمایی]] بیگمراهی و گویندهای بیدروغ معرفی و گفته میشود [[اسلام]] را غایتی است که باید به آن رسید و در کلامی از [[حضرت]]، عمل به فرایض [[خدا]] و تکیه بر [[قرآن]] بهعنوان "ریسمان استوار [[خدا]]" مورد تأکید قرار گرفته است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶؛ اشاره به آیه ۱۰۳ آل عمران</ref>. در خطبهای دیگر، [[قرآن]] بهعنوان کتاب [[ناطق]] و امر [[قائم]] الهی معرفی میشود و در ادامه سخن، این نگرانی بهمیان میآید که نکند بیتوجهی به [[قرآن]] و روی آوردن به [[بدعتها]] و شبههها، "[[سلطان]] [[اسلام]]" را از میان ببرد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۹</ref>. بر اساس [[خطبه]] ۱۸۳، [[خداوند]] در [[ابلاغ]] [[اسلام]]، هیچ بایستهای را از شما [[پنهان]] نکرده و هر آنچه [[مستحب]] یا [[مکروه]] میدانسته، بیان کرده است. در اینباره، [[قرآن]] که [[حجت خداوند]] بر خلق اوست، به اعتباری [[ناطق]] و به اعتباری صامت است. این وجه صامت بودن، اشارهای به ذووجوه بودن عبارات [[قرآن کریم]] است که در [[وصیت]] آن [[حضرت]] خطاب به [[ابن عباس]] از آن سخن رفته است<ref>نهج البلاغه، نامه ۷۷</ref>. در حالی که در [[وصیت]] یاد شده، [[سنت]] بهعنوان رافع [[اختلاف]] در [[فهم قرآن]] معرفی شده، در عباراتی دیگر از [[نهج البلاغه]] مضمونی نزدیک به [[حدیث ثقلین]] بازگو شده است. اینها اشاره به حدیثی [[نبوی]] است با این مضمون که "من میان شما دو ثقل را برجای مینهم: [[کتاب خدا]] و عترتم، اهل بیتم. تا آنگاه که بدانها [[تمسک]] کنید [[گمراه]] نخواهید شد..." در این راستا میتوان به عبارتی از [[خطبه]] ۲۳۹ اشاره کرد که در آن، [[امام علی]] {{ع}} "[[آل محمد]]" را ستونهای [[اسلام]] معرفی کرده است. این [[حدیث]] با حدیثی منقول از [[امام باقر]] {{ع}} قابل مقایسه است که [[اسلام]] را بر هفت ستون استوار دانسته که ستون نخستین [[ولایت]] و شش ستون دیگر، شش [[آیین]] عبادیاند. پیشتر اشاره شد که در راستای برپاداشتن و [[دفاع]] از [[حریم]] [[اسلام]]، در کنار [[پیروی]] از [[کتاب خدا]]، در کلمات [[نهج البلاغه]] بر نقش [[شریعت]] [[دین]] نیز تأکید شده است. در همین راستا باید به کلماتی اشاره کرد که در آنها [[نماز]] و [[زکات]] بهعنوان [[قربانی]] اهل [[اسلام]]، یعنی [[برترین]] [[عبادات]]<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹</ref> و در جایی دیگر برپا داشتن [[نماز]] بهعنوان شاخصه [[ملت]]، یعنی [[دین اسلام]]<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰</ref> معرفی شده است. همچنین گفته میشود که [[حج]]، عَلَم یا نشانه [[اسلام]] است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱</ref> و [[جهاد]] قله [[اسلام]]<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰</ref> و مایه [[عزت]] [[اسلام]]<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲</ref>. | ||
*در رابطه [[ایمان]] و عمل و نقش آن در تحقق [[اسلام]]، میتوان به این کلمه کوتاه از [[حضرت]] اشاره کرد که فرمود: [[اسلام]] را چنان [[وصف]] کنم که کس پیش از من نکرده است. [[اسلام]]، گردن نهادن است و گردن نهادن، [[یقین]] داشتن؛ [[یقین]] داشتن، راست انگاشتن و راست انگاشتن، بر خود لازم ساختن و برخورد لازم ساختن، انجام دادن و انجام دادن، به کار نیک پرداختن<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۲۵؛ شهیدی، ۳۸۲</ref>. رابطه میان معنای لغوی [[اسلام]] و معنای گردن نهادن، به نوعی از وجه نامگذاری [[اسلام]] نیز پرده گشوده است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]] | *در رابطه [[ایمان]] و عمل و نقش آن در تحقق [[اسلام]]، میتوان به این کلمه کوتاه از [[حضرت]] اشاره کرد که فرمود: [[اسلام]] را چنان [[وصف]] کنم که کس پیش از من نکرده است. [[اسلام]]، گردن نهادن است و گردن نهادن، [[یقین]] داشتن؛ [[یقین]] داشتن، راست انگاشتن و راست انگاشتن، بر خود لازم ساختن و برخورد لازم ساختن، انجام دادن و انجام دادن، به کار نیک پرداختن<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۲۵؛ شهیدی، ۳۸۲</ref>. رابطه میان معنای لغوی [[اسلام]] و معنای گردن نهادن، به نوعی از وجه نامگذاری [[اسلام]] نیز پرده گشوده است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 102-105.</ref>. | ||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |