مبانی فهم قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - '، ص:' به '، ص'
جز (جایگزینی متن - '}} }}' به '}}') |
جز (جایگزینی متن - '، ص:' به '، ص') |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | ||
'''مبانی فهم قرآن''' تفسیر از ریشه "فسر" به معنای پردهبرداری و رفع ابهام است<ref>محمد بن بکرم ابن منظور، لسان العرب، ج ۲، ص ۳۷۰؛ ابن شعبه زبیدی، تاج العروس، ج ۶، ص ۵۲۶</ref> آنچه در این بین از اهمیت زیادی برخوردار است اهتمام به این نکته است که تفسیر قرآن یک دانش خاصی است که میبایست بر اساس اصول و قواعد روشن انجام گیرد که عدم رعایت آنها باعث فرو غلتیدن در انحرافات و کژیهای بزرگی است<ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص | '''مبانی فهم قرآن''' تفسیر از ریشه "فسر" به معنای پردهبرداری و رفع ابهام است<ref>محمد بن بکرم ابن منظور، لسان العرب، ج ۲، ص ۳۷۰؛ ابن شعبه زبیدی، تاج العروس، ج ۶، ص ۵۲۶</ref> آنچه در این بین از اهمیت زیادی برخوردار است اهتمام به این نکته است که تفسیر قرآن یک دانش خاصی است که میبایست بر اساس اصول و قواعد روشن انجام گیرد که عدم رعایت آنها باعث فرو غلتیدن در انحرافات و کژیهای بزرگی است<ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص ۶۳.</ref>. | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
'''۳. اجتناب از تفسیر به رأی''': در روایت بسیاری از [[پیامبر]]{{صل}} چنین آمده است: {{عربی|من مفسّر القرآن برأیه فلیتبوّأ مقعده من النار}}؛<ref>محمد بن حسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج ۱، ص ۳۵</ref> هرکس قرآن را از روی رأی خود تفسیر کند میبایست جایگاه خود را برای آتش فراهم کند. در برخی از روایتها آمده است که تفسیر به رأی حتی اگر با واقع مطابقت کند پاداشی به همراه ندارد. [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: {{عربی|من مفسّر القرآن برأیه فاصاب لم یوجر و ان أخطأ کان اثمه علیه}}<ref>«هرکس قرآن را طبق رأی خود تفسیر کند اگر مطابق واقع باشد، پاداش ندارد و اگر خطا کرده باشد گناهش بر عهده او است» محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی، تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۷</ref> در برخی از رویاتها تفسیر به رأی تا سر حد کفر برشمرده شده است: {{عربی|من مفسّر برأیه آیة من کتاب الله فقد کفر}}؛<ref>«هرکس یک آیه از قرآن را طبق رأی خود تفسیر کند کافر شده است.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۱۱</ref> در رواتی از [[پیامبر]]{{صل}} تأویل ناصحیح قرآن یکی از نگرانیهای آن حضرت از امت برشمرده شده است: بر امتم پس از خود از سه چیز بیمناکم، اینکه قرآن را بر غیر تأویل (صحیح) آن تأویل برند<ref>بحارالانوار، ج ۲، ص ۴۲</ref> افزون بر روایتهای نهی از تفسیر به رأی از اظهارنظر درباره قرآن بدون تکیه به دلیل علمی نیز نکوهش شده است، در روایت نبوی چنین آمده است: هرکس درباره قرآن سخنی بدون علم بگوید باید برای خود جایگاهی از آتش فراهم سازد<ref>بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۲۳</ref> تفسیر به رأی به این معنا است که شخصی پیشداوری و پیشفرضهای خود را بر قرآن تحمیل کند به عبارت روشنتر بهجای آنکه به سراغ قرآن بیاید تا دریابد که قرآن درباره پرسش و شبهه او چه میگوید، با این انگیزه به سراغ قرآن بیاید تا آیات را مطابق باسلیقه و نگرش خود تفسیر کند. به عنوان مثال فرض کنید کسی به این عقیده باورمند شده که خدا جسم برتر است. یعنی مثل انسان دارای چشم، چهره، دستوپا است، هرچند در مقام و مرتبهای بالاتر از انسان. او سپس برای تقویت عقیده خود به سراغ قرآن بیاید و از آیاتی نظیر {{متن قرآن|يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ}}<ref>فتح، آیه ۱۰</ref> استفاده کند که خداوند دارای این اعضاء است. درحالیکه اگر بدون آن پیشداوری و پیشفرض به سراغ قرآن بیایید مثلاً از آیه {{متن قرآن|لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ}}<ref>شوری، آیه ۱۱</ref> یا آیه {{متن قرآن|وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ}}<ref>توحید، آیه ۴</ref> درمییابد که خداوند دارای هیچ شبیه و نظیری نیست. | '''۳. اجتناب از تفسیر به رأی''': در روایت بسیاری از [[پیامبر]]{{صل}} چنین آمده است: {{عربی|من مفسّر القرآن برأیه فلیتبوّأ مقعده من النار}}؛<ref>محمد بن حسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج ۱، ص ۳۵</ref> هرکس قرآن را از روی رأی خود تفسیر کند میبایست جایگاه خود را برای آتش فراهم کند. در برخی از روایتها آمده است که تفسیر به رأی حتی اگر با واقع مطابقت کند پاداشی به همراه ندارد. [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: {{عربی|من مفسّر القرآن برأیه فاصاب لم یوجر و ان أخطأ کان اثمه علیه}}<ref>«هرکس قرآن را طبق رأی خود تفسیر کند اگر مطابق واقع باشد، پاداش ندارد و اگر خطا کرده باشد گناهش بر عهده او است» محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی، تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۷</ref> در برخی از رویاتها تفسیر به رأی تا سر حد کفر برشمرده شده است: {{عربی|من مفسّر برأیه آیة من کتاب الله فقد کفر}}؛<ref>«هرکس یک آیه از قرآن را طبق رأی خود تفسیر کند کافر شده است.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۱۱</ref> در رواتی از [[پیامبر]]{{صل}} تأویل ناصحیح قرآن یکی از نگرانیهای آن حضرت از امت برشمرده شده است: بر امتم پس از خود از سه چیز بیمناکم، اینکه قرآن را بر غیر تأویل (صحیح) آن تأویل برند<ref>بحارالانوار، ج ۲، ص ۴۲</ref> افزون بر روایتهای نهی از تفسیر به رأی از اظهارنظر درباره قرآن بدون تکیه به دلیل علمی نیز نکوهش شده است، در روایت نبوی چنین آمده است: هرکس درباره قرآن سخنی بدون علم بگوید باید برای خود جایگاهی از آتش فراهم سازد<ref>بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۲۳</ref> تفسیر به رأی به این معنا است که شخصی پیشداوری و پیشفرضهای خود را بر قرآن تحمیل کند به عبارت روشنتر بهجای آنکه به سراغ قرآن بیاید تا دریابد که قرآن درباره پرسش و شبهه او چه میگوید، با این انگیزه به سراغ قرآن بیاید تا آیات را مطابق باسلیقه و نگرش خود تفسیر کند. به عنوان مثال فرض کنید کسی به این عقیده باورمند شده که خدا جسم برتر است. یعنی مثل انسان دارای چشم، چهره، دستوپا است، هرچند در مقام و مرتبهای بالاتر از انسان. او سپس برای تقویت عقیده خود به سراغ قرآن بیاید و از آیاتی نظیر {{متن قرآن|يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ}}<ref>فتح، آیه ۱۰</ref> استفاده کند که خداوند دارای این اعضاء است. درحالیکه اگر بدون آن پیشداوری و پیشفرض به سراغ قرآن بیایید مثلاً از آیه {{متن قرآن|لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ}}<ref>شوری، آیه ۱۱</ref> یا آیه {{متن قرآن|وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ}}<ref>توحید، آیه ۴</ref> درمییابد که خداوند دارای هیچ شبیه و نظیری نیست. | ||
حضرت امیر{{ع}}تفسیر به رأی را اینچنین معنا کرده است؛ {{عربی|یعطف الهوی علی الهدی}}، {{عربی|أذا عطفوا الهدی علی الهوی، ویعطف الرأی علی القرآن أذا عطفوا القرآن علی الرأی}}<ref>نهجالبلاغه، خطبه ۱۳۸</ref> ازآنجا که مخالفان قرآن از تحریف لفظی قرآن از آغاز مأیوس بودند از طریق تحریف معنا یا همان تفسیر به رأی انحراف فکری و شکاف در میان مسلمانان را دنبال کردند. به خاطر خطر این آسیب [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} بارها از خطر تفسیر به رأی هشدار داده و مسلمانان را از آن بر حذر داشت. | حضرت امیر{{ع}}تفسیر به رأی را اینچنین معنا کرده است؛ {{عربی|یعطف الهوی علی الهدی}}، {{عربی|أذا عطفوا الهدی علی الهوی، ویعطف الرأی علی القرآن أذا عطفوا القرآن علی الرأی}}<ref>نهجالبلاغه، خطبه ۱۳۸</ref> ازآنجا که مخالفان قرآن از تحریف لفظی قرآن از آغاز مأیوس بودند از طریق تحریف معنا یا همان تفسیر به رأی انحراف فکری و شکاف در میان مسلمانان را دنبال کردند. به خاطر خطر این آسیب [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} بارها از خطر تفسیر به رأی هشدار داده و مسلمانان را از آن بر حذر داشت. | ||
از جمله لغزشهای تفسیری، تفسیر ناصحیح از مفهوم "[[غیب]]" است که مدافعان تفکر التقاطی دچار آن شدهاند. باید به این طیف فکری گفت: شما در تفسیر آیه کریمه {{متن قرآن|الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ}}<ref>بقره، آیه ۳</ref> درباره ایمان به غیب اینچنین میگویید مفسرین، غیب را آنچه دیدنی نیست، اعم از خداوند یا فرشتگان و از این قبیل دانستهاند؛ حالآنکه اولاً خداوند و فرشتگان غیب نیستند، ثانیاً با طرح عنوان متقین، مسئله ایمان به خدا مطرحشده و گذشته است آنگاه خودتان، غیب و ایمان به غیب را اینچنین تفسیر میکنید: منظور از غیب معهود و شناختهشده، همان مراحل ابتدایی رشد انقلاب توحیدی و زمان انجام تحولات کمی است. خلاصه مدعی هستند که مقصود از ایمان به غیب که در قرآن آمده، این است که مؤمنین بدانند انقلاب مرحله پایانی دارد و در آن مرحله مبارزه باید پنهانی باشد؛ این مرحله مرحلهای است که نظام حاکم هنوز مسلط است و انقلاب مرحله رشد تدریجی را میپیماید تا تغییر تدریجی کمی به تغییر کیفی تبدیل شود (اصل چهارم دیالکتیک) و نظام جدید مستقر شود و انقلاب از مرحله غیب به مرحله شهادت برسد. من سخنم این نیست که انقلاب مرحله غیب و شهادت دارد بانه؛ قطعاً دارد. انقلاب اسلامی- که برخلاف تصور شما انقلاب سَر بود نه انقلاب شکم، انقلاب انسانی و فطری بود نه انقلاب طبقاتی- مرحله پنهان را در مکه طی کرد و مرحله آشکار را در مدینه. سخن من این است که آیا شما واقعاً در وجدان خودتان احتمال میدهید که منظور این آیه همین مطلب باشد؟ آیا انقلابیون عصر [[پیامبر]] از قبیل [[سلمان]] و [[ابوذر]] و [[مقداد]] مفهومشان از ایمان به غیب همین معنا بود؟ آیا آنها در دوره مدینه موضوع ایمان به غیب را منفی تلقی کردند؟<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[نبوت ۱(کتاب)|نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۴۶۵.</ref> این طیف فکری همچنین درباره مفهوم "الله" که بهصورت مکرر در قرآن آمده، چنین اعتقادی دارند: راستی از الله چه میفهمیم؟ جز تکامل مطلق؟ جز آفرینش با همه ابعادش؟ و بالاخره جهان با حرکت تکاملیاش بهسوی یک بینهایت بزرگ؟<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[نبوت ۱(کتاب)|نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۴۶۹.</ref> در پاسخ به چنین تفسیر ناصحیحی از قرآن باید بگوییم آیا الله در منطق قرآن یعنی تکامل مطلق؟ تکامل، حرکت به پیش است و خداوند، کمال و کامل مطلق است. فرق است میان کمال و تکامل. مادی مسلکان تکامل مطلق را میپذیرند، کمال مطلق را نمیپذیرند. اختلاف مادی با الهی راتبهگیر کمال مطلق است که هیچ حالت منتظره و نیستی و کاستی و حرکت ندارد، بر سر تکامل مطلق. آیا الله یعنی آفرینش با همه ابعادش، یا اینکه الله یعنی آفریننده همه آفرینش با همه ابعادش؟ آیا الله یعنی جهان با حرکت تکاملیاش بهسوی بینهایت بزرگ، یا اللهان بینهایت بزرگی است که جهان از او سرزده و بهسوی او حرکت و صیرورت است؛ {{عربی|و الی الله المصیر؟ الله}} به معنای تکامل مطلق، به معنای آفرینش با همه ابعادش، به معنای جهان با حرکت تکاملیاش به شوی بینهایت بزرگ، چیزی است که هر بیخدایی هم او را میپذیرد. شما اگر از فویر باخ و مارکس و انگلس و لنین و استالین هم بپرسید، به چنین "الله)"ی اعتراف دارند<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[نبوت ۱(کتاب)|نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۴۶۹.</ref><ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|قرآنشناسی، چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص | از جمله لغزشهای تفسیری، تفسیر ناصحیح از مفهوم "[[غیب]]" است که مدافعان تفکر التقاطی دچار آن شدهاند. باید به این طیف فکری گفت: شما در تفسیر آیه کریمه {{متن قرآن|الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ}}<ref>بقره، آیه ۳</ref> درباره ایمان به غیب اینچنین میگویید مفسرین، غیب را آنچه دیدنی نیست، اعم از خداوند یا فرشتگان و از این قبیل دانستهاند؛ حالآنکه اولاً خداوند و فرشتگان غیب نیستند، ثانیاً با طرح عنوان متقین، مسئله ایمان به خدا مطرحشده و گذشته است آنگاه خودتان، غیب و ایمان به غیب را اینچنین تفسیر میکنید: منظور از غیب معهود و شناختهشده، همان مراحل ابتدایی رشد انقلاب توحیدی و زمان انجام تحولات کمی است. خلاصه مدعی هستند که مقصود از ایمان به غیب که در قرآن آمده، این است که مؤمنین بدانند انقلاب مرحله پایانی دارد و در آن مرحله مبارزه باید پنهانی باشد؛ این مرحله مرحلهای است که نظام حاکم هنوز مسلط است و انقلاب مرحله رشد تدریجی را میپیماید تا تغییر تدریجی کمی به تغییر کیفی تبدیل شود (اصل چهارم دیالکتیک) و نظام جدید مستقر شود و انقلاب از مرحله غیب به مرحله شهادت برسد. من سخنم این نیست که انقلاب مرحله غیب و شهادت دارد بانه؛ قطعاً دارد. انقلاب اسلامی- که برخلاف تصور شما انقلاب سَر بود نه انقلاب شکم، انقلاب انسانی و فطری بود نه انقلاب طبقاتی- مرحله پنهان را در مکه طی کرد و مرحله آشکار را در مدینه. سخن من این است که آیا شما واقعاً در وجدان خودتان احتمال میدهید که منظور این آیه همین مطلب باشد؟ آیا انقلابیون عصر [[پیامبر]] از قبیل [[سلمان]] و [[ابوذر]] و [[مقداد]] مفهومشان از ایمان به غیب همین معنا بود؟ آیا آنها در دوره مدینه موضوع ایمان به غیب را منفی تلقی کردند؟<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[نبوت ۱(کتاب)|نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۴۶۵.</ref> این طیف فکری همچنین درباره مفهوم "الله" که بهصورت مکرر در قرآن آمده، چنین اعتقادی دارند: راستی از الله چه میفهمیم؟ جز تکامل مطلق؟ جز آفرینش با همه ابعادش؟ و بالاخره جهان با حرکت تکاملیاش بهسوی یک بینهایت بزرگ؟<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[نبوت ۱(کتاب)|نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۴۶۹.</ref> در پاسخ به چنین تفسیر ناصحیحی از قرآن باید بگوییم آیا الله در منطق قرآن یعنی تکامل مطلق؟ تکامل، حرکت به پیش است و خداوند، کمال و کامل مطلق است. فرق است میان کمال و تکامل. مادی مسلکان تکامل مطلق را میپذیرند، کمال مطلق را نمیپذیرند. اختلاف مادی با الهی راتبهگیر کمال مطلق است که هیچ حالت منتظره و نیستی و کاستی و حرکت ندارد، بر سر تکامل مطلق. آیا الله یعنی آفرینش با همه ابعادش، یا اینکه الله یعنی آفریننده همه آفرینش با همه ابعادش؟ آیا الله یعنی جهان با حرکت تکاملیاش بهسوی بینهایت بزرگ، یا اللهان بینهایت بزرگی است که جهان از او سرزده و بهسوی او حرکت و صیرورت است؛ {{عربی|و الی الله المصیر؟ الله}} به معنای تکامل مطلق، به معنای آفرینش با همه ابعادش، به معنای جهان با حرکت تکاملیاش به شوی بینهایت بزرگ، چیزی است که هر بیخدایی هم او را میپذیرد. شما اگر از فویر باخ و مارکس و انگلس و لنین و استالین هم بپرسید، به چنین "الله)"ی اعتراف دارند<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[نبوت ۱(کتاب)|نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۴۶۹.</ref><ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|قرآنشناسی، چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص ۶۳ تا ۷۳.</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||