پرش به محتوا

ولادت امام مهدی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '، ص:' به '، ص'
جز (جایگزینی متن - ':"' به ': "')
جز (جایگزینی متن - '، ص:' به '، ص')
خط ۴۱: خط ۴۱:
==زمان و مکان ولادت‏==
==زمان و مکان ولادت‏==
*مطابق روایت‏‌های بسیاری از [[شیعه]]‏<ref>  محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۱۴؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۲۴؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۱۴۷</ref> و برخی از [[اهل سنت]]، میلاد [[خجسته]] [[امام مهدی|امام عصر]]{{ع}} [[شب نیمه شعبان]] ۲۵۵ ق، واقع و باعث مزید [[فضیلت]] این شب مبارک شده است.
*مطابق روایت‏‌های بسیاری از [[شیعه]]‏<ref>  محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۱۴؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۲۴؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۱۴۷</ref> و برخی از [[اهل سنت]]، میلاد [[خجسته]] [[امام مهدی|امام عصر]]{{ع}} [[شب نیمه شعبان]] ۲۵۵ ق، واقع و باعث مزید [[فضیلت]] این شب مبارک شده است.
*البته عده اندکی، زمان‌‏های دیگری را نیز [[نقل]] کرده‏‌اند<ref>ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۳۲۹؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۲۳۱</ref>. [[ابو الفضل حسین بن حسن علوی]] گوید: در [[سامرا]]، به منزل [[امام حسن]]{{ع}} رفتم و ولادت سرورمان، [[امام مهدی|صاحب الزمان]]{{ع}} را به وی تبریک گفتم<ref>[[شیخ طوسی]]، کتاب الغیبة، ص ۲۲۹؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۷</ref><ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]،[[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص: ۴۶۷ - ۴۷۳.</ref>.
*البته عده اندکی، زمان‌‏های دیگری را نیز [[نقل]] کرده‏‌اند<ref>ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۳۲۹؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۲۳۱</ref>. [[ابو الفضل حسین بن حسن علوی]] گوید: در [[سامرا]]، به منزل [[امام حسن]]{{ع}} رفتم و ولادت سرورمان، [[امام مهدی|صاحب الزمان]]{{ع}} را به وی تبریک گفتم<ref>[[شیخ طوسی]]، کتاب الغیبة، ص ۲۲۹؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۷</ref><ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]،[[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص ۴۶۷ - ۴۷۳.</ref>.
==ولادت [[امام مهدی]] در موعودنامه==
==ولادت [[امام مهدی]] در موعودنامه==
*[[حکیمه خاتون]] می‌گوید: هرگاه خدمت [[امام عسکری]] {{ع}} می‌رسیدم، برای او [[دعا]] می‌کردم که [[خداوند]] فرزندی به او عطا کند؛ تا آن‌که غروب روز [[پنج‌شنبه]] چهاردهم ماه [[شعبان]] سال ۲۵۵ ه‍‌. ق نزد [[امام عسکری]] {{ع}} رفتم و طبق روال گذشته [[دعا]] کردم که [[خدا]] به تو فرزندی عطا کند. وقتی شب فرارسید، به کنیزم گفتم جامه‌ام را بیاور تا به منزل بازگردیم، [[امام عسکری]] {{ع}} فرمودند: عمه [[جان]]، امشب نزد ما بمان، زیرا در این شب [[فرزند]] مبارکی متولد می‌شود که [[زمین]] مرده را حیات بخشیده زنده می‌کند. عرض کردم: این [[فرزند]] بابرکت از کدام کدبانو متولد خواهد شد؟ فرمود: از [[نرجس]] و فقط‍‌ از او متولد می‌شود. [[حکیمه]] می‌گوید: من به نزدیک [[نرجس]] رفتم و به دقت به او نگریستم، ولی هیچ اثری از حمل و داشتن [[فرزند]] در او مشاهده نکردم. نزد [[امام]] رفتم و ماجرا را به اطلاع [[امام]] رساندم.  
*[[حکیمه خاتون]] می‌گوید: هرگاه خدمت [[امام عسکری]] {{ع}} می‌رسیدم، برای او [[دعا]] می‌کردم که [[خداوند]] فرزندی به او عطا کند؛ تا آن‌که غروب روز [[پنج‌شنبه]] چهاردهم ماه [[شعبان]] سال ۲۵۵ ه‍‌. ق نزد [[امام عسکری]] {{ع}} رفتم و طبق روال گذشته [[دعا]] کردم که [[خدا]] به تو فرزندی عطا کند. وقتی شب فرارسید، به کنیزم گفتم جامه‌ام را بیاور تا به منزل بازگردیم، [[امام عسکری]] {{ع}} فرمودند: عمه [[جان]]، امشب نزد ما بمان، زیرا در این شب [[فرزند]] مبارکی متولد می‌شود که [[زمین]] مرده را حیات بخشیده زنده می‌کند. عرض کردم: این [[فرزند]] بابرکت از کدام کدبانو متولد خواهد شد؟ فرمود: از [[نرجس]] و فقط‍‌ از او متولد می‌شود. [[حکیمه]] می‌گوید: من به نزدیک [[نرجس]] رفتم و به دقت به او نگریستم، ولی هیچ اثری از حمل و داشتن [[فرزند]] در او مشاهده نکردم. نزد [[امام]] رفتم و ماجرا را به اطلاع [[امام]] رساندم.  
خط ۴۷: خط ۴۷:
*[[حکیمه]] می‌گوید: شب از نیمه گذشته بود، هنوز نشانه‌ای از [[فرزند]] داشتن در [[نرجس]] دیده نمی‌شد. من زودتر از شب‌های قبل به [[نماز]] شب مشغول شدم. [[نرجس خاتون]] نیز از [[خواب]] پریده و از اطاق بیرون رفت، وضو گرفت و مشغول [[نماز]] شب شد. او آخرین رکعت نمازش را می‌خواند که من از اطاق بیرون رفتم و به [[آسمان]] نگاه کردم، دیدم که [[طلوع فجر]] است، اما هنوز اثری از [[فرزند]] نیست. همین‌که در دلم نسبت به وعده [[امام عسکری]] {{ع}} [[تردید]] پیدا شد، ناگهان [[امام]] صدا زد: عمه [[جان]]! [[شک]] نداشته باش. آن‌چه گفته‌ام [[آشکار]] می‌شود و به خواست [[خدا]] خواهی دید.  
*[[حکیمه]] می‌گوید: شب از نیمه گذشته بود، هنوز نشانه‌ای از [[فرزند]] داشتن در [[نرجس]] دیده نمی‌شد. من زودتر از شب‌های قبل به [[نماز]] شب مشغول شدم. [[نرجس خاتون]] نیز از [[خواب]] پریده و از اطاق بیرون رفت، وضو گرفت و مشغول [[نماز]] شب شد. او آخرین رکعت نمازش را می‌خواند که من از اطاق بیرون رفتم و به [[آسمان]] نگاه کردم، دیدم که [[طلوع فجر]] است، اما هنوز اثری از [[فرزند]] نیست. همین‌که در دلم نسبت به وعده [[امام عسکری]] {{ع}} [[تردید]] پیدا شد، ناگهان [[امام]] صدا زد: عمه [[جان]]! [[شک]] نداشته باش. آن‌چه گفته‌ام [[آشکار]] می‌شود و به خواست [[خدا]] خواهی دید.  
*در حالی که من از این [[تردید]] شرمنده بودم به طرف اطاق برگشتم. دیدم نرجس‌خاتون نمازش را تمام کرده و با حالتی غیرعادی و شتابزده بیرون می‌آید. به او گفتم پدر و مادرم به فدایت! آیا چیزی احساس می‌کنی‌؟ گفت: بله. عمه [[جان]]! چیزی را شدیدا در خود یافتم. گفتم به خواست [[خدا]] جای نگرانی نیست، سپس او را به درون اطاق بردم. هنگام [[طلوع فجر]] [[صادق]]، درد زایمان [[نرجس]] شروع شد. از درون خانه، [[امام عسکری]] صدا زد: عمه [[جان]]! [[سوره قدر]] را بر او بخوان! [[حکیمه]] می‌گوید مشغول خواندن [[سوره قدر]] شدم، در این هنگام طفل داخل رحم [[نرجس]] نیز همان‌گونه که من می‌خواندم، می‌خواند. در حال تعجب بودم که [[امام]] با صدای بلند فرمود: عمه از امر [[خدا]] تعجب مکن که [[خداوند]] زبان ما را در کودکی به [[حکمت]] باز کرده و در بزرگیحجت خود در [[زمین]] قرار می‌دهد<ref>بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۳.</ref>. هنوز [[کلام]] [[امام]] تمام نشده بود که نرجس‌خاتون از نظرم ناپدید شده و گویا بین من و او پرده‌ای کشیده شد که دیگر او را ندیدم. وحشت‌زده و نگران، فریادکنان به طرف اطاق [[امام عسکری]] {{ع}} دویدم. در این لحظه [[امام]] فرمود: عمه برگرد، که او را در جای خود خواهی دید. با تعجب برگشتم. وقتی وارد اطاق شدم، دیدم نوری از [[نرجس]] می‌درخشد که چشم‌ها را خیره می‌کند، سپس دیدم نوزاد، طیب و [[طاهر]]، ناف‌بریده و ختنه‌کرده در حالی که در بازوی راستش نوشته است: {{متن قرآن|جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا}} مواضع [[سجده]] را به [[زمین]] گذاشته، انگشتان سبابه را به طرف [[آسمان]] بالا گرفته و می‌گوید: {{عربی|"أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} وَ أَنَّ أَبِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ"}}؛ [[شهادت]] می‌دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست. او بی‌همتا است و شریکی ندارد، جدم [[محمد]] {{صل}} فرستاده [[خدا]] و پدرم [[علی]] [[امیر مؤمنان]] است." سپس نام یکایک [[ائمه]] را برشمرد تا به نام مبارک خود رسید، آن‌گاه به درگاه الهی عرضه داشت: {{عربی|"اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي وَعْدِي وَ أَتْمِمْ لِي أَمْرِي وَ ثَبِّتْ وَطْأَتِي وَ امْلَأِ الْأَرْضَ بِي عَدْلًا وَ قِسْطاً"}}؛ پروردگارا، آن‌چه را به من وعده دادی برآورده ساز و کارم را به اتمام رسان. مخالفانم را نابود و مغلوب کرده، مرا بر دشمنانم پیروز فرما و [[زمین]] را به وسیله من سرشار از [[انصاف]] و [[عدالت]] گردان.  
*در حالی که من از این [[تردید]] شرمنده بودم به طرف اطاق برگشتم. دیدم نرجس‌خاتون نمازش را تمام کرده و با حالتی غیرعادی و شتابزده بیرون می‌آید. به او گفتم پدر و مادرم به فدایت! آیا چیزی احساس می‌کنی‌؟ گفت: بله. عمه [[جان]]! چیزی را شدیدا در خود یافتم. گفتم به خواست [[خدا]] جای نگرانی نیست، سپس او را به درون اطاق بردم. هنگام [[طلوع فجر]] [[صادق]]، درد زایمان [[نرجس]] شروع شد. از درون خانه، [[امام عسکری]] صدا زد: عمه [[جان]]! [[سوره قدر]] را بر او بخوان! [[حکیمه]] می‌گوید مشغول خواندن [[سوره قدر]] شدم، در این هنگام طفل داخل رحم [[نرجس]] نیز همان‌گونه که من می‌خواندم، می‌خواند. در حال تعجب بودم که [[امام]] با صدای بلند فرمود: عمه از امر [[خدا]] تعجب مکن که [[خداوند]] زبان ما را در کودکی به [[حکمت]] باز کرده و در بزرگیحجت خود در [[زمین]] قرار می‌دهد<ref>بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۳.</ref>. هنوز [[کلام]] [[امام]] تمام نشده بود که نرجس‌خاتون از نظرم ناپدید شده و گویا بین من و او پرده‌ای کشیده شد که دیگر او را ندیدم. وحشت‌زده و نگران، فریادکنان به طرف اطاق [[امام عسکری]] {{ع}} دویدم. در این لحظه [[امام]] فرمود: عمه برگرد، که او را در جای خود خواهی دید. با تعجب برگشتم. وقتی وارد اطاق شدم، دیدم نوری از [[نرجس]] می‌درخشد که چشم‌ها را خیره می‌کند، سپس دیدم نوزاد، طیب و [[طاهر]]، ناف‌بریده و ختنه‌کرده در حالی که در بازوی راستش نوشته است: {{متن قرآن|جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا}} مواضع [[سجده]] را به [[زمین]] گذاشته، انگشتان سبابه را به طرف [[آسمان]] بالا گرفته و می‌گوید: {{عربی|"أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} وَ أَنَّ أَبِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ"}}؛ [[شهادت]] می‌دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست. او بی‌همتا است و شریکی ندارد، جدم [[محمد]] {{صل}} فرستاده [[خدا]] و پدرم [[علی]] [[امیر مؤمنان]] است." سپس نام یکایک [[ائمه]] را برشمرد تا به نام مبارک خود رسید، آن‌گاه به درگاه الهی عرضه داشت: {{عربی|"اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي وَعْدِي وَ أَتْمِمْ لِي أَمْرِي وَ ثَبِّتْ وَطْأَتِي وَ امْلَأِ الْأَرْضَ بِي عَدْلًا وَ قِسْطاً"}}؛ پروردگارا، آن‌چه را به من وعده دادی برآورده ساز و کارم را به اتمام رسان. مخالفانم را نابود و مغلوب کرده، مرا بر دشمنانم پیروز فرما و [[زمین]] را به وسیله من سرشار از [[انصاف]] و [[عدالت]] گردان.  
*همچنان غرق تماشای [[مناجات]] دلنشین و کلمات معجزه‌آسای این نوزاد بودم که ناگهان صدای [[امام عسکری]] بلند شد که عمه [[جان]]، آن [[فرزند]] را در آغوش بگیر و به نزد من آر. من جلو رفتم، آن نوزاد را بغل کرده به طرف [[امام عسکری]] بردم. وقتی بچه در مقابل پدر قرار گرفت، هنوز روی دست من بود که بر پدرش [[سلام]] کرد. آن‌گاه حضرت فرزندش را از من گرفت و زبانش را در دهان آن طفل نهاد و کودک از (زبان [[علم]] و [[عصمت]])آن حضرت، ([[دانش]] و [[معرفت]] و [[اسرار]] [[امامت]]) نوشید. بعد به من فرمود: این کودک را بگیر و به مادرش بسپار تا او را شیر دهد. وقتی [[نرجس]] به او شیر داد، بار دیگر فرزندم را نزد من بیاور. من نوزاد را به مادرش برگرداندم و پس از نوشیدن شیر دو مرتبه نزد حضرت آوردم. حضرت این‌بار نیز زبان به کام فرزندش فروبرد، سپس فرمود: ای [[فرزند]]! بخوان! طفل شروع به خواندن کرد، از [[صحف]] [[آدم]] و [[زبور داود]] تا [[تورات]] و [[انجیل]] را به زبان عبرانی و [[سریانی]] خواند، سپس این [[آیه]] را تلاوت کرد: {{متن قرآن|وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَ...}}<ref>قصص، آیه ۵.</ref> آن‌گاه بر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[امیر المؤمنین]] {{ع}} و همه [[ائمه]] تا پدرش [[درود]] فرستاد<ref>بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۲؛ کمال الدین، دوجلدی، ص ۴۲۴.</ref><ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص:۷۵۹.</ref>.
*همچنان غرق تماشای [[مناجات]] دلنشین و کلمات معجزه‌آسای این نوزاد بودم که ناگهان صدای [[امام عسکری]] بلند شد که عمه [[جان]]، آن [[فرزند]] را در آغوش بگیر و به نزد من آر. من جلو رفتم، آن نوزاد را بغل کرده به طرف [[امام عسکری]] بردم. وقتی بچه در مقابل پدر قرار گرفت، هنوز روی دست من بود که بر پدرش [[سلام]] کرد. آن‌گاه حضرت فرزندش را از من گرفت و زبانش را در دهان آن طفل نهاد و کودک از (زبان [[علم]] و [[عصمت]])آن حضرت، ([[دانش]] و [[معرفت]] و [[اسرار]] [[امامت]]) نوشید. بعد به من فرمود: این کودک را بگیر و به مادرش بسپار تا او را شیر دهد. وقتی [[نرجس]] به او شیر داد، بار دیگر فرزندم را نزد من بیاور. من نوزاد را به مادرش برگرداندم و پس از نوشیدن شیر دو مرتبه نزد حضرت آوردم. حضرت این‌بار نیز زبان به کام فرزندش فروبرد، سپس فرمود: ای [[فرزند]]! بخوان! طفل شروع به خواندن کرد، از [[صحف]] [[آدم]] و [[زبور داود]] تا [[تورات]] و [[انجیل]] را به زبان عبرانی و [[سریانی]] خواند، سپس این [[آیه]] را تلاوت کرد: {{متن قرآن|وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَ...}}<ref>قصص، آیه ۵.</ref> آن‌گاه بر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[امیر المؤمنین]] {{ع}} و همه [[ائمه]] تا پدرش [[درود]] فرستاد<ref>بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۲؛ کمال الدین، دوجلدی، ص ۴۲۴.</ref><ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۷۵۹.</ref>.
==پرسش‌های وابسته==
==پرسش‌های وابسته==
* [[چه دلیلی بر متولد شدن امام مهدی هست؟ (پرسش)]]
* [[چه دلیلی بر متولد شدن امام مهدی هست؟ (پرسش)]]
۲۱۸٬۶۲۴

ویرایش