پرش به محتوا

سقیفه بنی ساعده: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۶۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


'''سقیفه''' سایه‌بانى در محلۀ بنى ساعده در مدینه بود که گاهى زیر آن تجمّع و گفتگو مى‌شد. پس از رحلت [[پیامبر]]{{صل}} گروهى از مهاجرین و [[انصار]] آنجا گرد آمدند و گفتگوهاى بسیارى دربارۀ تعیین جانشین [[پیامبر]] انجام گرفت و در نهایت با [[ابوبکر]] بیعت شد.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۱۰.</ref>
'''[[سقیفه]]''' سایه‌بانى در محلۀ بنى ساعده در [[مدینه]] بود که گاهى زیر آن تجمّع و [[گفتگو]] مى‌شد. پس از [[رحلت]] [[پیامبر]]{{صل}} گروهى از [[مهاجرین]] و [[انصار]] آنجا گرد آمدند و گفتگوهاى بسیارى دربارۀ تعیین [[جانشین]] [[پیامبر]] انجام گرفت و در نهایت با [[ابوبکر]] [[بیعت]] شد.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۱۰.</ref>


==مقدمه==
==مقدمه==
*پس از وفات [[پیامبر]]{{صل}}، [[امام علی]]{{ع}} و [[بنى هاشم]] در خانه و مشغول مقدّمات خاکسپارى آن حضرت بودند. تعدادى از [[انصار]]، چون مى‌دانستند که مهاجران قریشى به سبب کینه و حسد نخواهند گذاشت [[امام علی|علی]]{{ع}} به خلافت برسد، در سقیفۀ بنى ساعده گرد آمدند تا شخصى را از میان خود برگزینند. تصمیمشان هم بر انتخاب سعد بن عباده بود که بعدا ترور شد. [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[ابو عبیدۀ جرّاح]] که باخبر شدند، خود را به سقیفه رساندند و کار را به سود ابوبکر فیصله دادند. در انتخاب خلیفه و اینکه از مهاجرین باشد یا انصار، بحث‌هاى طولانى بین حاضران درگرفت که در کتب تاریخ و حدیث آمده است.<ref>از جمله ر. ک: دانشنامۀ امام على، ج ۸ ص ۴۰۵، شرح ابن ابى الحدید، ج ۲ ص ۲۱ تا ۶۰ و ج۶ ص ۵ تا ۴۵، بحار الانوار، ج ۲۸، اختصاص، ص ۱۸۵</ref> قرائن متعدّدى نشان مى‌دهد که به قدرت رساندن ابوبکر و کنار گذاشتن [[امام علی|علی]]{{ع}} برنامه‌اى از پیش تعیین شده بود و مخالفان [[خلافت علی]]{{ع}} از مدّتها قبل براى آن برنامه ریزى کرده بودند. اینکه از پیوستن به سپاه اسامه سرباز زدند، از نوشتن چیزى توسّط [[پیامبر]] در آخرین روز حیاتش جلوگیرى کردند، در راه بازگشت از حجة الوداع، همدست شدند که دربارۀ [[ولایت]] [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} به توصیۀ پیامبر عمل نکنند، پس از رحلت [[پیامبر]]{{صل}}، اعلان کردن [[عمر]] به اینکه پیامبر نمرده است بلکه مثل [[حضرت موسى]] غایب شده است و حوادث دیگر نشان مى‌دهد که این توطئه، از قبل طرّاحى شده بود<ref>بحار الانوار، ج ۲۸ ص ۸۵. در آنجا اشاره شده که ابو بکر و عمر و ابو عبیده در کعبه گرد آمده و میثاقى میان خود نوشتند که پس از درگذشت پیامبر، خلافت را از خاندان او بگیرند</ref> و چیزى شبیه کودتا به شمار مى‌رفت که رنگ مشروعیّت به آن زدند.(...).<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۱۰.</ref>
*پس از [[وفات]] [[پیامبر]]{{صل}}، [[امام علی]]{{ع}} و [[بنى هاشم]] در خانه و مشغول مقدّمات خاکسپارى آن [[حضرت]] بودند. تعدادى از [[انصار]]، چون مى‌دانستند که [[مهاجران]] قریشى به سبب [[کینه]] و [[حسد]] نخواهند گذاشت [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[خلافت]] برسد، در سقیفۀ بنى ساعده گرد آمدند تا شخصى را از میان خود برگزینند. تصمیمشان هم بر [[انتخاب]] [[سعد بن عباده]] بود که بعدا [[ترور]] شد. [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[ابو عبیدۀ جرّاح]] که باخبر شدند، خود را به [[سقیفه]] رساندند و کار را به سود [[ابوبکر]] فیصله دادند. در [[انتخاب خلیفه]] و اینکه از [[مهاجرین]] باشد یا [[انصار]]، بحث‌هاى طولانى بین حاضران درگرفت که در کتب [[تاریخ]] و [[حدیث]] آمده است.<ref>از جمله ر. ک: دانشنامۀ امام على، ج ۸ ص ۴۰۵، شرح ابن ابى الحدید، ج ۲ ص ۲۱ تا ۶۰ و ج۶ ص ۵ تا ۴۵، بحار الانوار، ج ۲۸، اختصاص، ص ۱۸۵</ref> قرائن متعدّدى نشان مى‌دهد که به [[قدرت]] رساندن [[ابوبکر]] و کنار گذاشتن [[امام علی|علی]]{{ع}} برنامه‌اى از پیش تعیین شده بود و [[مخالفان خلافت علی]]{{ع}} از مدّتها قبل براى آن برنامه ریزى کرده بودند. اینکه از پیوستن به [[سپاه اسامه]] سرباز زدند، از [[نوشتن]] چیزى توسّط [[پیامبر]] در آخرین روز حیاتش جلوگیرى کردند، در راه بازگشت از [[حجة الوداع]]، همدست شدند که دربارۀ [[ولایت]] [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} به توصیۀ [[پیامبر]] عمل نکنند، پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}}، اعلان کردن [[عمر]] به اینکه [[پیامبر]] نمرده است بلکه مثل [[حضرت موسى]] [[غایب]] شده است و حوادث دیگر نشان مى‌دهد که این توطئه، از قبل طرّاحى شده بود<ref>بحار الانوار، ج ۲۸ ص ۸۵. در آنجا اشاره شده که ابو بکر و عمر و ابو عبیده در کعبه گرد آمده و میثاقى میان خود نوشتند که پس از درگذشت پیامبر، خلافت را از خاندان او بگیرند</ref> و چیزى شبیه کودتا به شمار مى‌رفت که رنگ [[مشروعیّت]] به آن زدند.(...).<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۱۰.</ref>


*آنچه در سقیفه گذشت، بدعتى نامشروع و [[اجتهاد]] در مقابل نصّ و بى‌اعتنایى به فرمان [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} بود. البته کسانى هم مخالف تصمیم اتّخاذ شده در سقیفه بودند، ولى باند سقیفه بعضى را با تهدید و قتل و بعضى را با تطمیع و وعده، خاموش کردند. تلاش‌هاى [[امام علی|امیر المؤمنین]] و [[حضرت زهرا]]{{عم}} هم در آن شرایط آشوب‌زده و غوغاسالارانه به جایى نرسید. [[امام علی|حضرت على]]{{ع}} مصلحت را در سکوت دید و طبق برخى نقل‌ها تا [[حضرت زهرا|فاطمۀ زهرا]]{{عم}} زنده بود، در خانه نشست و بیعت نکرد. بیشتر مخالفان جریان سقیفه در نهایت تن به بیعت دادند. اینگونه بود که در سقیفه، غصب [[خلافت امام على|خلافت على]] و محروم‌کردن امّت از [[امامت]] [[امام علی|على]]{{ع}} و [[ائمه]]{{عم}} پایه‌ریزى شد و به عنوان سمبل ظلم به خاندان [[پیامبر]] در طول تاریخ، باقى ماند و ستم‌هاى بعدى نیز ریشه در همین ظلم نخستین داشت و حادثۀ تلخ کربلا هم یکى از میوه‌هاى تلخ سقیفه بود.<ref>به بحث عاشورا و سقیفه در کتاب فرهنگ عاشورا از نویسنده مراجعه کنید</ref> در شعر باقلانى آمده است: {{عربی|إنّ الحسین اصیب فى یوم السّقیفة}}<ref> از سقیفه تا نینوا. ص ۹ به نقل از اربلى در کشف الغمّه</ref>. آنچه در دعاها و زیارتنامه‌ها لعن و نفرین بر اولین ظالمى است که به [[آل محمد]]{{صل}} ظلم کرد اشاره به همین جریان شوم است. سقیفه، نمادى از ظلم است و در ادبیات عامیانه سقیفه‌بندى به دروغ‌پردازى و فریب گفته مى‌شود.<ref>لغت‌نامه، دهخدا</ref> این ستم در تاریخ صدر [[اسلام]] اتفاق افتاد. به روایت [[امام صادق]]{{ع}}، نزول آیۀ نجوى {{متن قرآن|مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ...}}<ref>مجادله، آیۀ ۷</ref> دربارۀ [[ابوبکر]]، [[عمر]]، ابو عبیدۀ جرّاح، [[عبد الرحمن بن عوف]]، [[سالم موسى ابى حذیفه]] و [[مغیرة بن شعبه]] نازل شد که جمع شدند و معاهده‌اى بین خود نوشتند و بر این امر توافق کردند که {{عربی|لئن مضى محمّد صلّى اللّه علیه و آله لا تکون الخلافة فى بنى هاشم و لا النّبوّة أبدا}}. این آیه، و آیۀ دیگرى که مى‌فرماید: {{متن قرآن|أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم}}<ref>«آیا پنداشتند که ما اسرار و رمزگویى و نجواى آنان را نمى‌شنویم؟» زخرف، آیه ۸۰</ref> دربارۀ آنان و توطئه آن روزشان نازل شد. [[امام صادق]]{{ع}} مى‌فرماید به [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]]{{صل}} این خبر رسید که گروهى از قریش مى‌گویند: محمد، حکومت را در خاندان خود محکم ساخته است. اگر بمیرد، خاندانش را از قدرت کنار مى‌زنیم و در غیر آنان قرار مى‌دهیم.<ref>امالى، مفید، ص ۱۱۳</ref> [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "هیچ روزى جز روز کشته شدن [[امام حسین]]{{ع}}، شبیه آن روز توطئه نبود. خداى متعال هم پیشتر [[پیامبر]] عزیزش را از این واقعه آگاه ساخته بود که آن روز که آن معاهده‌نامه نوشته شد، [[امام حسین|حسین]] به شهادت رسید و حکومت از بنى هاشم بیرون رفت: {{عربی|إذا کتب الکتاب قتل الحسین علیه السّلام و خرج الملک من بنى هاشم}}. و این، ماجرایى است شگفت! همان حقیقتى است که در شعر باقلانى آمده بود و ریشۀ حوادث عاشورا را در روز سقیفه نشان مى‌دهد. شهید پاک‌نژاد مى‌نویسد: سقیفه را در قلب غدیر خم فرو برید، تا همچنان‌که گریز و پرهیزهاى معشوق در دل عاشق محو مى‌شود و هرچه فاقد اتصال است فرومى‌ریزد، همه و همه در روحانیت غدیر فرو رود و بریزد و تطهیر شود و اگر سقیفه را در خلسه‌هایى از اشتباهات، از غدیر بزرگتر و مهمتر تصور کردید، غدیر را چون نشتر در قلب سقیفه فروکنید تا از این غدّۀ ملتهب هرچه ردّ پاى جاه‌طلبی‌ها و کهنه‌پردازیهاست بیرون ریزد.(...).<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۱۰.</ref>
*آنچه در [[سقیفه]] گذشت، بدعتى [[نامشروع]] و [[اجتهاد در مقابل نصّ]] و بى‌اعتنایى به [[فرمان]] [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} بود. البته کسانى هم مخالف تصمیم اتّخاذ شده در [[سقیفه]] بودند، ولى باند [[سقیفه]] بعضى را با تهدید و [[قتل]] و بعضى را با تطمیع و [[وعده]]، خاموش کردند. تلاش‌هاى [[امام علی|امیر المؤمنین]] و [[حضرت زهرا]]{{عم}} هم در آن شرایط آشوب‌زده و غوغاسالارانه به جایى نرسید. [[امام علی|حضرت على]]{{ع}} [[مصلحت]] را در [[سکوت]] دید و طبق برخى نقل‌ها تا [[حضرت زهرا|فاطمۀ زهرا]]{{عم}} زنده بود، در خانه نشست و [[بیعت]] نکرد. بیشتر [[مخالفان]] جریان [[سقیفه]] در نهایت تن به [[بیعت]] دادند. اینگونه بود که در [[سقیفه]]، [[غصب]] [[خلافت امام على|خلافت على]] و محروم‌کردن [[امّت]] از [[امامت]] [[امام علی|على]]{{ع}} و [[ائمه]]{{عم}} پایه‌ریزى شد و به عنوان سمبل [[ظلم]] به [[خاندان]] [[پیامبر]] در طول [[تاریخ]]، باقى ماند و ستم‌هاى بعدى نیز ریشه در همین [[ظلم]] نخستین داشت و حادثۀ تلخ [[کربلا]] هم یکى از میوه‌هاى تلخ [[سقیفه]] بود.<ref>به بحث عاشورا و سقیفه در کتاب فرهنگ عاشورا از نویسنده مراجعه کنید</ref> در [[شعر]] باقلانى آمده است: {{عربی|إنّ الحسین اصیب فى یوم السّقیفة}}<ref> از سقیفه تا نینوا. ص ۹ به نقل از اربلى در کشف الغمّه</ref>. آنچه در [[دعاها]] و [[زیارتنامه‌ها]] [[لعن]] و نفرین بر اولین ظالمى است که به [[آل محمد]]{{صل}} [[ظلم]] کرد اشاره به همین جریان شوم است. [[سقیفه]]، نمادى از [[ظلم]] است و در [[ادبیات]] عامیانه سقیفه‌بندى به دروغ‌پردازى و [[فریب]] گفته مى‌شود.<ref>لغت‌نامه، دهخدا</ref> این [[ستم]] در [[تاریخ]] صدر [[اسلام]] اتفاق افتاد. به [[روایت]] [[امام صادق]]{{ع}}، [[نزول]] آیۀ نجوى {{متن قرآن|مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ...}}<ref>مجادله، آیۀ ۷</ref> دربارۀ [[ابوبکر]]، [[عمر]]، ابو عبیدۀ جرّاح، [[عبد الرحمن بن عوف]]، [[سالم موسى ابى حذیفه]] و [[مغیرة بن شعبه]] نازل شد که جمع شدند و معاهده‌اى بین خود نوشتند و بر این امر توافق کردند که {{عربی|لئن مضى محمّد صلّى اللّه علیه و آله لا تکون الخلافة فى بنى هاشم و لا النّبوّة أبدا}}. این [[آیه]]، و آیۀ دیگرى که مى‌فرماید: {{متن قرآن|أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم}}<ref>«آیا پنداشتند که ما اسرار و رمزگویى و نجواى آنان را نمى‌شنویم؟» زخرف، آیه ۸۰</ref> دربارۀ آنان و توطئه آن روزشان نازل شد. [[امام صادق]]{{ع}} مى‌فرماید به [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]]{{صل}} این خبر رسید که گروهى از [[قریش]] مى‌گویند: [[محمد]]، [[حکومت]] را در [[خاندان]] خود محکم ساخته است. اگر بمیرد، خاندانش را از [[قدرت]] کنار مى‌زنیم و در غیر آنان قرار مى‌دهیم.<ref>امالى، مفید، ص ۱۱۳</ref> [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "هیچ روزى جز روز کشته شدن [[امام حسین]]{{ع}}، شبیه آن روز توطئه نبود. خداى متعال هم پیشتر [[پیامبر]] عزیزش را از این واقعه [[آگاه]] ساخته بود که آن روز که آن معاهده‌نامه نوشته شد، [[امام حسین|حسین]] به [[شهادت]] رسید و [[حکومت]] از بنى هاشم بیرون رفت: {{عربی|إذا کتب الکتاب قتل الحسین{{ع}} و خرج الملک من بنى هاشم}}. و این، ماجرایى است شگفت! همان حقیقتى است که در [[شعر]] باقلانى آمده بود و ریشۀ حوادث [[عاشورا]] را در روز [[سقیفه]] نشان مى‌دهد. [[شهید]] پاک‌نژاد مى‌نویسد: [[سقیفه]] را در [[قلب]] [[غدیر خم]] فرو برید، تا همچنان‌که گریز و پرهیزهاى [[معشوق]] در [[دل]] [[عاشق]] محو مى‌شود و هرچه فاقد اتصال است فرومى‌ریزد، همه و همه در [[روحانیت]] [[غدیر]] فرو رود و بریزد و [[تطهیر]] شود و اگر [[سقیفه]] را در خلسه‌هایى از [[اشتباهات]]، از [[غدیر]] بزرگتر و مهمتر تصور کردید، [[غدیر]] را چون نشتر در [[قلب]] [[سقیفه]] فروکنید تا از این غدّۀ ملتهب هرچه ردّ پاى جاه‌طلبی‌ها و کهنه‌پردازیهاست بیرون ریزد.(...).<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۱۰.</ref>


*آنچه در سقیفه اتفاق افتاد، بناى کجى بود که آثار شومش تاکنون باقى است. چه نیکو گفته است شهید پاک‌نژاد: در سقیفه، ورشکستگى {{عربی|إنّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم}} اعلام گردید و برترى اشرافیت و دربارهاى اموى و عباسى تأیید شد. در سقیفه، {{عربی|منّا أمیر و منکم وزیر}} جاى {{عربی|منّا أهل البیت}} را گرفت. در سقیفه، [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[عثمان]]، [[ابو عبیده]]، [[عبدالرحمان بن عوف]]، [[سالم مولى حذیفه]]، [[خالد بن ولید]]، [[سعد وقّاص]] و [[معاویه]] غالب شدند و [[امام علی|على]]، [[عباس]]، [[سلمان]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[حجر]]، [[عمّار]]، [[میثم]] و [[صعصعه]] مغلوب گردیدند. . . در سقیفه، صدها اجتهاد در مقابل نصّ، شرعى شناخته گردید. . . در سقیفه گفته شد آن‌کس که خیبر را گشود، نگذاشتند سقیفه را بگشاید. . . در سقیفه گفته شد [[بنى هاشم]] و پیروان على بهتر است همان [[نبوت]] را بچسبند و خلافت از نبوّت جداست. . . در سقیفه به تصویب رسید، هرکس بر مسلمانان امیر شود، مشمول {{عربی|منّا أمیر}} بوده و اولو الأمر شناخته مى‌شود، ولو آنکه سبط نبىّ گرامى و تمام یاران و فرزندانش را گرسنگى و تشنگى دهد و به قتل برساند و زنانش را اسیر، شهر به شهر بگرداند. . . در سقیفه مى‌گویند ابابکر که تعیین جانشین کرد و نبىّ گرامى که جانشینى معین نکردند، هردو درست بوده است! . . . در سقیفه، این مطلب را وارد و جالب دانستند که نه سر فرماندهى اسامۀ جوان انتخاب خوبى بود، نه انتخاب‌کردن على جوان به خلافت کارى درست است!.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۱۰.</ref>
*آنچه در [[سقیفه]] اتفاق افتاد، بناى کجى بود که آثار شومش تاکنون باقى است. چه [[نیکو]] گفته است [[شهید]] پاک‌نژاد: در [[سقیفه]]، ورشکستگى {{عربی|إنّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم}} اعلام گردید و برترى اشرافیت و دربارهاى اموى و عباسى تأیید شد. در [[سقیفه]]، {{عربی|منّا أمیر و منکم وزیر}} جاى {{عربی|منّا أهل البیت}} را گرفت. در [[سقیفه]]، [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[عثمان]]، [[ابو عبیده]]، [[عبدالرحمان بن عوف]]، [[سالم مولى حذیفه]]، [[خالد بن ولید]]، [[سعد وقّاص]] و [[معاویه]] غالب شدند و [[امام علی|على]]، [[عباس]]، [[سلمان]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[حجر]]، [[عمّار]]، [[میثم]] و [[صعصعه]] مغلوب گردیدند... در [[سقیفه]]، صدها [[اجتهاد]] در مقابل [[نصّ]]، شرعى شناخته گردید... در [[سقیفه]] گفته شد آن‌کس که [[خیبر]] را گشود، نگذاشتند [[سقیفه]] را بگشاید... در [[سقیفه]] گفته شد [[بنى هاشم]] و [[پیروان]] على بهتر است همان [[نبوت]] را بچسبند و [[خلافت]] از [[نبوّت]] جداست... در [[سقیفه]] به تصویب رسید، هرکس بر [[مسلمانان]] [[امیر]] شود، مشمول {{عربی|منّا أمیر}} بوده و اولو الأمر شناخته مى‌شود، ولو آنکه [[سبط]] نبىّ گرامى و تمام [[یاران]] و فرزندانش را گرسنگى و تشنگى دهد و به [[قتل]] برساند و زنانش را [[اسیر]]، شهر به شهر بگرداند... در [[سقیفه]] مى‌گویند ابابکر که تعیین [[جانشین]] کرد و نبىّ گرامى که جانشینى معین نکردند، هردو درست بوده است!... در [[سقیفه]]، این مطلب را وارد و جالب دانستند که نه سر فرماندهى اسامۀ [[جوان]] [[انتخاب]] خوبى بود، نه انتخاب‌کردن على [[جوان]] به [[خلافت]] کارى درست است!.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۱۰.</ref>




۲۱۸٬۰۵۸

ویرایش