سران قاسطین: تفاوت میان نسخهها
←معاویة بن ابی سفیان
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۹: | خط ۹: | ||
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | ||
==معاویة بن ابی سفیان== | ==[[معاویة بن ابی سفیان]]== | ||
[[معاویه]]، بیست سالْ قبل از هجرتْ زاده شد و در [[سال هشتم هجری]] و در زیر برق خیره کننده [[شمشیر]] [[مجاهدان]] [[اسلام]]، با اکراه و [[اجبار]]، [[تسلیم]] [[آیین]] [[محمد]]{{صل}} شد. او و همگِنانش عنوان "طُلَقاء" گرفتند. در زمان [[خلافت عمر]]، به [[ولایت]] [[شام]]، [[منصوب]] شد. او از ابتدای [[حاکمیت]]، برای خود، [[حکومتی]] استبدادی و [[پادشاهی]] پدید آورد و صلای [[استقلال]] سرداد. [[عمر]] بنا به ملاحظاتی با [[معاویه]] کنار میآمد. در [[خلافت عثمان]]- که [[حاکمیت]] به سوی تسلط [[امویان]] پیش میرفت-، [[معاویه]] همچنان به [[ستمگریها]] و فتنهجوییهای خود ادامه میداد و ابعاد جاهطلبی و [[خوشگذرانی]] را بدون دغدغه خاطر میگسترد. [[حاکمیت]] بیست ساله او با سیاستهای: در [[جهل]] نگه داشتن و تحمیق [[مردم]]، ایجاد [[رعب]] و [[وحشت]] در [[دل]] [[شهروندان]] و دور نگهداشتن [[جامعه]] از [[آگاهی]]، زمینه را برای هر گونه [[اقدام]] به نفع وی در [[شام]]، آماده کرده بود. او از آغاز [[خلافت امام علی]]{{ع}} آهنگ [[مخالفت]] با وی ساز کرد و در تحریک [[طلحه]] و [[زبیر]]، بسیار کوشید و [[جنگ صفین]] را [[علیه ]][[امام علی]]{{ع}} [[رهبری]] کرد. | [[معاویه]]، بیست سالْ قبل از هجرتْ زاده شد و در [[سال هشتم هجری]] و در زیر برق خیره کننده [[شمشیر]] [[مجاهدان]] [[اسلام]]، با اکراه و [[اجبار]]، [[تسلیم]] [[آیین]] [[محمد]]{{صل}} شد. او و همگِنانش عنوان "طُلَقاء" گرفتند. در زمان [[خلافت عمر]]، به [[ولایت]] [[شام]]، [[منصوب]] شد. او از ابتدای [[حاکمیت]]، برای خود، [[حکومتی]] استبدادی و [[پادشاهی]] پدید آورد و صلای [[استقلال]] سرداد. [[عمر]] بنا به ملاحظاتی با [[معاویه]] کنار میآمد. در [[خلافت عثمان]]- که [[حاکمیت]] به سوی تسلط [[امویان]] پیش میرفت-، [[معاویه]] همچنان به [[ستمگریها]] و فتنهجوییهای خود ادامه میداد و ابعاد جاهطلبی و [[خوشگذرانی]] را بدون دغدغه خاطر میگسترد. [[حاکمیت]] بیست ساله او با سیاستهای: در [[جهل]] نگه داشتن و تحمیق [[مردم]]، ایجاد [[رعب]] و [[وحشت]] در [[دل]] [[شهروندان]] و دور نگهداشتن [[جامعه]] از [[آگاهی]]، زمینه را برای هر گونه [[اقدام]] به نفع وی در [[شام]]، آماده کرده بود. او از آغاز [[خلافت امام علی]]{{ع}} آهنگ [[مخالفت]] با وی ساز کرد و در تحریک [[طلحه]] و [[زبیر]]، بسیار کوشید و [[جنگ صفین]] را [[علیه ]][[امام علی]]{{ع}} [[رهبری]] کرد. | ||
[[معاویه]] پس از جریان حَکمیت، به غارتگریها و هجومهای وحشیانه علیه مناطقی که [[حکومت علوی]] را پذیرفته بودند، دامن زد و در [[زمین]]، [[فساد]] بسیاری به بار آورد و آبادانیها و نسلها را به نابودی کشاند. او به سال ۴۱ هجری، با [[نیرنگ]] خاص و جوسازی و غوغاسالاری، [[صلح]] را بر [[امام حسن]]{{ع}} تحمیل کرد و بدینسان، با [[غلبه]] بر تمامی [[مخالفان]]، پایههای حکومتش را محکم ساخت و پس از آن، آزاررسانی به [[شیعیان]] [[علی]]{{ع}} و طرفداران آن بزرگوار را دامن زد و گسترد، تا بدانجا که برای همگنان و همراهان خودش نیز غیر قابل [[تحمل]] بود. داستان رویارویی [[مغیره]] با او و گزارش [[مغیره]] از موضع بس خصمانه وی [[علیه ]][[دین اسلامی]] حنیف، ضمن آن که نشانگر اوج [[پلیدی]] اوست، نشاندهنده عمق کینهتوزیاش نیز بود. او در [[سب علی]]{{ع}} بسیار [[افراط]] میکرد و چون از او خواستند که دست نگه دارد، گفت: نه، به [[خدا]] [[سوگند]]، [از آن، دست نمیکشم] تا [[کودکان]] بر آن پرورش یابند و بزرگْسالان بر آن پیر شوند و هیچ گویندهای برایش فضیلتی نگوید<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص ۵۷.</ref>. گزارشهایی که [[ابن ابی الحدید]] به [[نقل]] از کتاب الأحداث مدائنی و دیگر منابع کهن درباره [[فضیلت]] ستیزی [[معاویه]] و فضیلتسازیاش برای خود و وضع و [[جعل حدیث]] میدهد، ما را [[آگاه]] میسازد حقیقتْ این است که اینها در راستای [[تفکر]] قیصری و کسرایی و دیگرگونسازی آموزههای [[دین]] بوده است. [[امامت]] او بر [[نماز]] در [[مدینه]] و نگفتن {{متن قرآن|بسم الله الرحمن الرحیم}} و [[احتجاجات]] [[مهاجران]] و [[انصار]] با او، میتواند دلیلی گویا بر این همه به حساب آید. | [[معاویه]] پس از جریان حَکمیت، به غارتگریها و هجومهای وحشیانه علیه مناطقی که [[حکومت علوی]] را پذیرفته بودند، دامن زد و در [[زمین]]، [[فساد]] بسیاری به بار آورد و آبادانیها و نسلها را به نابودی کشاند. او به سال ۴۱ هجری، با [[نیرنگ]] خاص و جوسازی و غوغاسالاری، [[صلح]] را بر [[امام حسن]]{{ع}} تحمیل کرد و بدینسان، با [[غلبه]] بر تمامی [[مخالفان]]، پایههای حکومتش را محکم ساخت و پس از آن، آزاررسانی به [[شیعیان]] [[علی]]{{ع}} و طرفداران آن بزرگوار را دامن زد و گسترد، تا بدانجا که برای همگنان و همراهان خودش نیز غیر قابل [[تحمل]] بود. داستان رویارویی [[مغیره]] با او و گزارش [[مغیره]] از موضع بس خصمانه وی [[علیه ]][[دین اسلامی]] حنیف، ضمن آن که نشانگر اوج [[پلیدی]] اوست، نشاندهنده عمق کینهتوزیاش نیز بود. او در [[سب علی]]{{ع}} بسیار [[افراط]] میکرد و چون از او خواستند که دست نگه دارد، گفت: نه، به [[خدا]] [[سوگند]]، [از آن، دست نمیکشم] تا [[کودکان]] بر آن پرورش یابند و بزرگْسالان بر آن پیر شوند و هیچ گویندهای برایش فضیلتی نگوید<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص ۵۷.</ref>. گزارشهایی که [[ابن ابی الحدید]] به [[نقل]] از کتاب الأحداث مدائنی و دیگر منابع کهن درباره [[فضیلت]] ستیزی [[معاویه]] و فضیلتسازیاش برای خود و وضع و [[جعل حدیث]] میدهد، ما را [[آگاه]] میسازد حقیقتْ این است که اینها در راستای [[تفکر]] قیصری و کسرایی و دیگرگونسازی آموزههای [[دین]] بوده است. [[امامت]] او بر [[نماز]] در [[مدینه]] و نگفتن {{متن قرآن|بسم الله الرحمن الرحیم}} و [[احتجاجات]] [[مهاجران]] و [[انصار]] با او، میتواند دلیلی گویا بر این همه به حساب آید. | ||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
*[[صحیح مسلم (کتاب)|صحیح مسلم]]- به [[نقل]] از [[ابن عباس]]-: من در میان [[کودکان]]، بازی میکردم که [[پیامبر خدا]] آمد. من پشت دری [[پنهان]] شدم. آن گاه [[پیامبر خدا]] آمد و دست برشانه من گذاشت و فرمود: "برو و [[معاویه]] را نزد من فرا خوان". من آمدم و گفتم: او [[غذا]] میخورد. باز به من فرمود: "برو و [[معاویه]] را نزد من فرا خوان". من [دوباره] آمدم و گفتم: او [[غذا]] میخورد. آن گاه فرمود: "[[خداوند]]، شکمش را سیر نگرداند!"<ref>صحیح مسلم، ج ۴، ص ۲۰۱۰، ح ۹۶.</ref>. | *[[صحیح مسلم (کتاب)|صحیح مسلم]]- به [[نقل]] از [[ابن عباس]]-: من در میان [[کودکان]]، بازی میکردم که [[پیامبر خدا]] آمد. من پشت دری [[پنهان]] شدم. آن گاه [[پیامبر خدا]] آمد و دست برشانه من گذاشت و فرمود: "برو و [[معاویه]] را نزد من فرا خوان". من آمدم و گفتم: او [[غذا]] میخورد. باز به من فرمود: "برو و [[معاویه]] را نزد من فرا خوان". من [دوباره] آمدم و گفتم: او [[غذا]] میخورد. آن گاه فرمود: "[[خداوند]]، شکمش را سیر نگرداند!"<ref>صحیح مسلم، ج ۴، ص ۲۰۱۰، ح ۹۶.</ref>. | ||
*[[پیامبر خدا]]{{صل}}: هرگاه [[معاویه]] را بر [[منبر]] من دیدید، او را بکشید<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}}: إذا رَأَیتُم مُعاوِیةَ عَلی مِنبَری فَاقتُلوهُ}} (تهذیب التهذیب، ج ۱، ص ۶۳۷ ش ۱۷۰۸).</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۸۴-۳۹۰.</ref>. | *[[پیامبر خدا]]{{صل}}: هرگاه [[معاویه]] را بر [[منبر]] من دیدید، او را بکشید<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}}: إذا رَأَیتُم مُعاوِیةَ عَلی مِنبَری فَاقتُلوهُ}} (تهذیب التهذیب، ج ۱، ص ۶۳۷ ش ۱۷۰۸).</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۸۴-۳۹۰.</ref>. | ||
==عمرو بن عاص== | ==عمرو بن عاص== | ||
او سیاستبازی فریبگر، نیرنگبازی چیرهدست، و شخصیتی چند چهره و شگفتانگیز است. او را یکی از چهار فرد [[زیرک]] و هوشمند [[عرب]] دانستهاند. او ریشه در [[فحشا]] دارد. مادرش (نابغه)، از بدکارههای مشهور بود. چون عمرو در سال ۵۰ [[قبل از هجرت]] به [[دنیا]] آمد، مادرش او را به پنج نفر منسوب میدانست و از این میان، عاص را برگزید و بدو ملحقش کرد. بدین ترتیب، عمرو در دامن کسی رشد یافت که [[پیامبر]]{{صل}} را بسیار هجو میکرد؛ همان کسی که سوره "کوثر"، او را "ابتر (نسلْ گسیخته)" خواند و [[امام حسن]]{{ع}} از او چنین یاد کرد: وی پستترین آنانِ از جهت نَسَب، و پلیدترین آنها از نظر [[جایگاه]] است<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۶، ص ۲۹۱.</ref>. به روزگاری که [[پیامبر]] در [[مکه]] بود، [[عمرو بن عاص]]، ایشان را بسیار [[آزار]] میداد و هجو میکرد. [[پیامبر خدا]] در برابر این همه خیرهسری و هرزهدرایی، او را نفرین کرد و فرمود: بار خدایا! [[عمرو بن عاص]]، مرا هجو کرده است و تو میدانی که من شاعر نیستم. پس در برابر هر بیت شعری که مرا هجو کرده است، بر او نفرین فرست<ref>الإیضاح، ص ۸۴.</ref>. هنگامی که گروهی از [[مسلمانان]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کردند، [[عمرو بن عاص]]، فرستاده [[قریش]] بود که به دربار [[نجاشی]] رفت تا آنان را بازگردانَد که در این [[مأموریت]]، [[توفیق]] نیافت. | او سیاستبازی فریبگر، نیرنگبازی چیرهدست، و شخصیتی چند چهره و شگفتانگیز است. او را یکی از چهار فرد [[زیرک]] و هوشمند [[عرب]] دانستهاند. او ریشه در [[فحشا]] دارد. مادرش (نابغه)، از بدکارههای مشهور بود. چون عمرو در سال ۵۰ [[قبل از هجرت]] به [[دنیا]] آمد، مادرش او را به پنج نفر منسوب میدانست و از این میان، عاص را برگزید و بدو ملحقش کرد. بدین ترتیب، عمرو در دامن کسی رشد یافت که [[پیامبر]]{{صل}} را بسیار هجو میکرد؛ همان کسی که سوره "کوثر"، او را "ابتر (نسلْ گسیخته)" خواند و [[امام حسن]]{{ع}} از او چنین یاد کرد: وی پستترین آنانِ از جهت نَسَب، و پلیدترین آنها از نظر [[جایگاه]] است<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۶، ص ۲۹۱.</ref>. به روزگاری که [[پیامبر]] در [[مکه]] بود، [[عمرو بن عاص]]، ایشان را بسیار [[آزار]] میداد و هجو میکرد. [[پیامبر خدا]] در برابر این همه خیرهسری و هرزهدرایی، او را نفرین کرد و فرمود: بار خدایا! [[عمرو بن عاص]]، مرا هجو کرده است و تو میدانی که من شاعر نیستم. پس در برابر هر بیت شعری که مرا هجو کرده است، بر او نفرین فرست<ref>الإیضاح، ص ۸۴.</ref>. هنگامی که گروهی از [[مسلمانان]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کردند، [[عمرو بن عاص]]، فرستاده [[قریش]] بود که به دربار [[نجاشی]] رفت تا آنان را بازگردانَد که در این [[مأموریت]]، [[توفیق]] نیافت. |