پرش به محتوا

کاظمین: تفاوت میان نسخه‌ها

۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'به هم پیوستن' به 'به‌هم‌پیوستن'
جز (جایگزینی متن - '، ص:' به '، ص')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'به هم پیوستن' به 'به‌هم‌پیوستن')
خط ۲۲: خط ۲۲:
**و ... بسیاری دیگر از چهره‌های باایمان و نیکان و صالحان<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۶۸-۲۷۶.</ref>.
**و ... بسیاری دیگر از چهره‌های باایمان و نیکان و صالحان<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۶۸-۲۷۶.</ref>.
*سوگنامه [[امام کاظم|کاظم آل محمد]]{{ع}}: دیده‌ها، عبد صالح خدا را می‌جوید، دل‌ها، [[عشق]ه پاکان را می‎پرورد و چشم و دل، سراغ تو را می‌گیرد، که تو، تجسم عبودیت و تبلور صلاح و طهارتی. تو، قربانی استقامت و پیشوای راست قامتی. تو، [[امام]] مظلوم و مسموم، زجردیده زندانی جفایی، ای [[امام]]! ... ای رداپوش محنت در راه خدا، ای جرعه نوش جام بلا، ای به [[عشق]] مولا مبتلا، ای کاظمینِ تو، قبله اهل ولا! ... ای حجت [[حق]]، ای کعبه [[عشق]]، ای منزلگه شوق! تا [[حق]] را از زندان اتهام بیرون آوری، زندانی طاغوتیان شدی، تا ذهن تیره تاریخ را روشن کنی، به زندان‌های تاریک، تن دادی و آغوش گشودی، تا عزت [[امامت]] را تثبیت کنی، ظلمت محبس ستم را تحمل کردی، تا شرف دین و آبروی علی را حفظ کنی، همدم سلسله سنگین و حلقه‌های زنجیر شدی. تا غرور فرعونیِ هارون را در هم شکنی، موسی وار، از نیل بلا گذشتی، ای زندانی بغداد! ... ای شب زنده دار عابد، ای شیر بسته به زنجیر!خلفای عباسی می‌پنداشتند که با بند زدن به پای حق‌پوی تو، می‌توانند راهت را ببندند و با افکندن کُند و زنجیر بر دست و گردنت، قامت افراشته ات را به ذلت کشند، و با محبوس ساختنت، [[محبت]] تو را از دل حق‌پرستان بیرون کنند. اما غافل از آنکه نور را نمی‌توان پوشاند و عطر حقیقت را نمی‌توان پنهان کرد. تو رفتی، اما راه تو، در گام‌های زندانیان مبارز، ادامه یافت، ناله‌های دردمندانه‌ات، در فریاد خشمگین امت‌های انقلابی انعکاس داشت، عزت تو، الهام‌بخش ستمدیدگان شد، [[عشق]] تو، هر دل را خانه خود کرد، نام تو، تاریخ حماسه‌های مقاومت را زینت بخشید، شهادت مظلومانه ات، رسواگر سلطه شکنجه و شلاق گشت، و جای کبود تازیانه ها بر پیکر نحیف تو، خطوط روشنی از سیه روزی حکام جور را ترسیم کرد. ای [[امام کاظم|کاظم آل محمد]]{{ع}} ای مهار حکمت و حلم، بر دهان کف آلود خشونت و خشم غضب، از حلم تو خشمگین می‌شد، و صبر از صبر تو بی طاقت می‌گشت. حکومت ستم، از نستوهی تو، به ستوه می‌آمد، و مقاومت جائران، از مقاومت تو درهم می شکست، و زندانبانان، اسیر صفا و عبودیت تو می‌شدند، و محبس به محبس، شب زنده داری تو را جابه جا می‌کردند، زندان به زندان، ایمان و ذکر و تهجد تو را به بند می‌کشیدند، پای اراده ات را به حلقه‌های کین و حسد می‌آزردند، تن رنجورت را در ژرفای تاریک مطامیر، محبوس و معذّب می‌کردند، و جنازه مطهرت را مظلومانه و غریبانه، تشییع می‌نمودند ...<ref> {{عربی|«المضطهد بالظّلم، والمقبور بالجور، والمعذّب فی قعر السّجون وظُلَم المطامیر، ذی السّاق المرضوض بحلَقِ القیود، والجنازه المنادی علیها بِذُلّ الاستخفاف»}}، زیارت امام کاظم، مفاتیح الجنان.</ref>. شگفتا ...! که دوش تشییع کنندگان، آن کوه سکینه و وقار را چگونه تاب آورد؟ و جسر بغداد، چگونه آن پیکر را که به عظمت عرش بود، تحمل کرد. سلام بر نام معطّر و زیبایت، که الهام‌بخش صبوری و شکیبایی است، سلام بر سجاده ای که از اشک‌هایت خیس می‌شد، و بر زمینی که پیشانی و صورت بر آن می‌نهادی، و بر آن دست‌ها، که به درگاه خدا می‌گشودی، سلام بر گوهرهای غلطانی که از آسمان چشمانت بر گونه نورانی‌ات می‌چکید، سلام بر کُند و زنجیری که از بوسه بر دست و پایت، قداست یافت، سلام بر مرقد نور افشانت، که آسمان تیره عراق را روشن ساخته است، سلام بر تو، و بر پدران، و فرزندانت، و بر شیفتگان و پیروانت، سلام بر تو که مایه افتخار اسلامی، و شیعه، به وجود تو م‌بالد، و ایران، همراه [[عشق]] تو، پیکر فرزندان بسیاری از نسل تو را در آغوش کشیده است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۶۸-۲۷۶.</ref>.
*سوگنامه [[امام کاظم|کاظم آل محمد]]{{ع}}: دیده‌ها، عبد صالح خدا را می‌جوید، دل‌ها، [[عشق]ه پاکان را می‎پرورد و چشم و دل، سراغ تو را می‌گیرد، که تو، تجسم عبودیت و تبلور صلاح و طهارتی. تو، قربانی استقامت و پیشوای راست قامتی. تو، [[امام]] مظلوم و مسموم، زجردیده زندانی جفایی، ای [[امام]]! ... ای رداپوش محنت در راه خدا، ای جرعه نوش جام بلا، ای به [[عشق]] مولا مبتلا، ای کاظمینِ تو، قبله اهل ولا! ... ای حجت [[حق]]، ای کعبه [[عشق]]، ای منزلگه شوق! تا [[حق]] را از زندان اتهام بیرون آوری، زندانی طاغوتیان شدی، تا ذهن تیره تاریخ را روشن کنی، به زندان‌های تاریک، تن دادی و آغوش گشودی، تا عزت [[امامت]] را تثبیت کنی، ظلمت محبس ستم را تحمل کردی، تا شرف دین و آبروی علی را حفظ کنی، همدم سلسله سنگین و حلقه‌های زنجیر شدی. تا غرور فرعونیِ هارون را در هم شکنی، موسی وار، از نیل بلا گذشتی، ای زندانی بغداد! ... ای شب زنده دار عابد، ای شیر بسته به زنجیر!خلفای عباسی می‌پنداشتند که با بند زدن به پای حق‌پوی تو، می‌توانند راهت را ببندند و با افکندن کُند و زنجیر بر دست و گردنت، قامت افراشته ات را به ذلت کشند، و با محبوس ساختنت، [[محبت]] تو را از دل حق‌پرستان بیرون کنند. اما غافل از آنکه نور را نمی‌توان پوشاند و عطر حقیقت را نمی‌توان پنهان کرد. تو رفتی، اما راه تو، در گام‌های زندانیان مبارز، ادامه یافت، ناله‌های دردمندانه‌ات، در فریاد خشمگین امت‌های انقلابی انعکاس داشت، عزت تو، الهام‌بخش ستمدیدگان شد، [[عشق]] تو، هر دل را خانه خود کرد، نام تو، تاریخ حماسه‌های مقاومت را زینت بخشید، شهادت مظلومانه ات، رسواگر سلطه شکنجه و شلاق گشت، و جای کبود تازیانه ها بر پیکر نحیف تو، خطوط روشنی از سیه روزی حکام جور را ترسیم کرد. ای [[امام کاظم|کاظم آل محمد]]{{ع}} ای مهار حکمت و حلم، بر دهان کف آلود خشونت و خشم غضب، از حلم تو خشمگین می‌شد، و صبر از صبر تو بی طاقت می‌گشت. حکومت ستم، از نستوهی تو، به ستوه می‌آمد، و مقاومت جائران، از مقاومت تو درهم می شکست، و زندانبانان، اسیر صفا و عبودیت تو می‌شدند، و محبس به محبس، شب زنده داری تو را جابه جا می‌کردند، زندان به زندان، ایمان و ذکر و تهجد تو را به بند می‌کشیدند، پای اراده ات را به حلقه‌های کین و حسد می‌آزردند، تن رنجورت را در ژرفای تاریک مطامیر، محبوس و معذّب می‌کردند، و جنازه مطهرت را مظلومانه و غریبانه، تشییع می‌نمودند ...<ref> {{عربی|«المضطهد بالظّلم، والمقبور بالجور، والمعذّب فی قعر السّجون وظُلَم المطامیر، ذی السّاق المرضوض بحلَقِ القیود، والجنازه المنادی علیها بِذُلّ الاستخفاف»}}، زیارت امام کاظم، مفاتیح الجنان.</ref>. شگفتا ...! که دوش تشییع کنندگان، آن کوه سکینه و وقار را چگونه تاب آورد؟ و جسر بغداد، چگونه آن پیکر را که به عظمت عرش بود، تحمل کرد. سلام بر نام معطّر و زیبایت، که الهام‌بخش صبوری و شکیبایی است، سلام بر سجاده ای که از اشک‌هایت خیس می‌شد، و بر زمینی که پیشانی و صورت بر آن می‌نهادی، و بر آن دست‌ها، که به درگاه خدا می‌گشودی، سلام بر گوهرهای غلطانی که از آسمان چشمانت بر گونه نورانی‌ات می‌چکید، سلام بر کُند و زنجیری که از بوسه بر دست و پایت، قداست یافت، سلام بر مرقد نور افشانت، که آسمان تیره عراق را روشن ساخته است، سلام بر تو، و بر پدران، و فرزندانت، و بر شیفتگان و پیروانت، سلام بر تو که مایه افتخار اسلامی، و شیعه، به وجود تو م‌بالد، و ایران، همراه [[عشق]] تو، پیکر فرزندان بسیاری از نسل تو را در آغوش کشیده است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۶۸-۲۷۶.</ref>.
*[[امام جواد|حضرت جواد]]{{ع}}، پیشوایی که بیست و پنج بهار را رویاند و شکوفاند و خود، فروزان تر از خورشید، تابید و درخشید و خورشید را به خجلت واداشت. آنکه سخاوت باران را داشت، و کرامت دریا را و زلالی آب را. آنکه جود، قطره ای بود، در پیشانی بلندش، و علم، غنچه ای بود از گلستان وجودش، و حلم، گوهری بود، از گنجینه فضایلش. جواد بود، تقی بود، منتجب و مرتضی بود، فرزند رضا بود، راضی به قضا بود. علمش گسترده چون دریا بود. مأمون عباسی با همه دشمنی اش با او، چاره ای جز اعتراف به فضیلت ابن الرضا نداشت، تا آنجا که دخترش را به همسری [[امام]] درآورد. شخصیت حسد برانگیز [[امام جواد]]{{ع}} چنان بود که دستگاه خلافت، از حضور آن حضرت در مدینه، بیمناک بود و از به هم پیوستن قطرات [[ولایت]] هواداران می‌ترسید که رودی عظیم و دریایی موج خیز پدید آید. این بود که [[امام]] را از مدینه به بغداد احضار کرد. امّ الفضل، دختر مأمون که همسر او بود، همراهش به بغداد آمد<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۶۸-۲۷۶.</ref>.  
*[[امام جواد|حضرت جواد]]{{ع}}، پیشوایی که بیست و پنج بهار را رویاند و شکوفاند و خود، فروزان تر از خورشید، تابید و درخشید و خورشید را به خجلت واداشت. آنکه سخاوت باران را داشت، و کرامت دریا را و زلالی آب را. آنکه جود، قطره ای بود، در پیشانی بلندش، و علم، غنچه ای بود از گلستان وجودش، و حلم، گوهری بود، از گنجینه فضایلش. جواد بود، تقی بود، منتجب و مرتضی بود، فرزند رضا بود، راضی به قضا بود. علمش گسترده چون دریا بود. مأمون عباسی با همه دشمنی اش با او، چاره ای جز اعتراف به فضیلت ابن الرضا نداشت، تا آنجا که دخترش را به همسری [[امام]] درآورد. شخصیت حسد برانگیز [[امام جواد]]{{ع}} چنان بود که دستگاه خلافت، از حضور آن حضرت در مدینه، بیمناک بود و از به‌هم‌پیوستن قطرات [[ولایت]] هواداران می‌ترسید که رودی عظیم و دریایی موج خیز پدید آید. این بود که [[امام]] را از مدینه به بغداد احضار کرد. امّ الفضل، دختر مأمون که همسر او بود، همراهش به بغداد آمد<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۶۸-۲۷۶.</ref>.  
*خورشید حیات [[امام]] در بغداد غروب کرد، در بیست و پنج سالگی، آن هم با دسیسه خلیفه و هم دستی امّ الفضل. آه ... که این زهر، چه جگرهایی را از [[آل محمد|آل رسول]]{{صل}} دریده و سوخته است. از [[امام حسن|امام مجتبی]]{{ع}} گرفته، تا [[امام کاظم|حضرت کاظم]] و [[امام رضا]]{{عم}} و اینک حضرت جواد، جوان ترین [[امام]] شهید، که در اتاقی دربسته، چشم انتظار جرعه‌ای آب، با جگر سوخته و مسموم، به شهادت می‌رسد. و این، زمانی است که از احضار [[امام]] به بغداد، به فرمان معتصم عباسی هنوز یک سال نگذشته است، و چه بی وفاست این دنیا! از روزی که در هفت سالگی داغ پدر دید و به سوگ [[امام رضا|ثامن الائمه]]{{ع}} نشست، تا روزی که غریبانه جان سپرد، حدود ۱۹سال گذشت. سال‌هایی پرآشوب و خفقان بار. ولی شخصیت پرفروغ [[امام]] از همان خردسالی که به [[امامت]] رسید، چنان جاذبه داشت که زبانزد خاص و عام شد. ره گشای معضلات فکری، فقهی و اعتقادی امت بود و دشوارترین سؤال‌ها را بی درنگ پاسخ می‌داد و چرا نه؟ که علمش الهی بود و وصل به دریا. سرانجام، این حجت الهی در سال ۲۲۰هجری به شهادت رسید و در همان مقابر قریش، پشت قبر مطهر جدش [[امام کاظم|امام موسی کاظم]]{{ع}} به خاک آرمید<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۶۸-۲۷۶.</ref>.
*خورشید حیات [[امام]] در بغداد غروب کرد، در بیست و پنج سالگی، آن هم با دسیسه خلیفه و هم دستی امّ الفضل. آه ... که این زهر، چه جگرهایی را از [[آل محمد|آل رسول]]{{صل}} دریده و سوخته است. از [[امام حسن|امام مجتبی]]{{ع}} گرفته، تا [[امام کاظم|حضرت کاظم]] و [[امام رضا]]{{عم}} و اینک حضرت جواد، جوان ترین [[امام]] شهید، که در اتاقی دربسته، چشم انتظار جرعه‌ای آب، با جگر سوخته و مسموم، به شهادت می‌رسد. و این، زمانی است که از احضار [[امام]] به بغداد، به فرمان معتصم عباسی هنوز یک سال نگذشته است، و چه بی وفاست این دنیا! از روزی که در هفت سالگی داغ پدر دید و به سوگ [[امام رضا|ثامن الائمه]]{{ع}} نشست، تا روزی که غریبانه جان سپرد، حدود ۱۹سال گذشت. سال‌هایی پرآشوب و خفقان بار. ولی شخصیت پرفروغ [[امام]] از همان خردسالی که به [[امامت]] رسید، چنان جاذبه داشت که زبانزد خاص و عام شد. ره گشای معضلات فکری، فقهی و اعتقادی امت بود و دشوارترین سؤال‌ها را بی درنگ پاسخ می‌داد و چرا نه؟ که علمش الهی بود و وصل به دریا. سرانجام، این حجت الهی در سال ۲۲۰هجری به شهادت رسید و در همان مقابر قریش، پشت قبر مطهر جدش [[امام کاظم|امام موسی کاظم]]{{ع}} به خاک آرمید<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۶۸-۲۷۶.</ref>.
*اکنون، حرم کاظمین، با دو گنبد خورشیدگون، دو شاهد تابان بر دو آفتاب درخشانی است که در این گوشه از خاک عراق مدفونند. سلام بر او، که جواد [[امامان]] و [[امام]] جوادان است، و سخاوتی پرپر است در عنفوان جوانی<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۶۸-۲۷۶.</ref>.
*اکنون، حرم کاظمین، با دو گنبد خورشیدگون، دو شاهد تابان بر دو آفتاب درخشانی است که در این گوشه از خاک عراق مدفونند. سلام بر او، که جواد [[امامان]] و [[امام]] جوادان است، و سخاوتی پرپر است در عنفوان جوانی<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۶۸-۲۷۶.</ref>.
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش