پرش به محتوا

جعفر بن علی الهادی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'سئوال' به 'سؤال'
جز (جایگزینی متن - '==پرسش‌های وابسته== {{پرسمان' به '{{پرسمان')
جز (جایگزینی متن - 'سئوال' به 'سؤال')
خط ۳۴: خط ۳۴:
*ما قسمتی از آن [[نامه]] را از "[[احتجاج]]" [[نقل]] می‌کنیم: "... این مفسد ([[جعفر]] [[کذّاب]]) که بر [[خداوند]] [[دروغ]] بسته، و ادّعای [[امامت]] دارد، نمی‌دانم به چه چیز خود نظر داشته است‌؟ ... [[خداوند]] گواه است که او [[چهل]] روز [[نماز]] واجبش را ترک کرد، به این منظور که با ترک [[نماز]] بتواند شعبده‌بازی را یاد بگیرد! شاید خبر آن به شما هم رسیده باشد. ظرف‌های شراب او را همه دیده‌اند. علاوه بر این‌ها، آثار و علایم [[نافرمانی]] وی از [[امر و نهی]] الهی، مشهود و نزد همگان محقّق است. چنان‌چه ادعای وی مبتنی بر [[معجزه]] است، [[معجزه]] خود را بیاورد و نشان دهد؛ و اگر حجّتی دارد آن را اقامه نماید، و چنان‌چه دلیلی دارد ذکر کند<ref>احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۴۶۸.</ref>.
*ما قسمتی از آن [[نامه]] را از "[[احتجاج]]" [[نقل]] می‌کنیم: "... این مفسد ([[جعفر]] [[کذّاب]]) که بر [[خداوند]] [[دروغ]] بسته، و ادّعای [[امامت]] دارد، نمی‌دانم به چه چیز خود نظر داشته است‌؟ ... [[خداوند]] گواه است که او [[چهل]] روز [[نماز]] واجبش را ترک کرد، به این منظور که با ترک [[نماز]] بتواند شعبده‌بازی را یاد بگیرد! شاید خبر آن به شما هم رسیده باشد. ظرف‌های شراب او را همه دیده‌اند. علاوه بر این‌ها، آثار و علایم [[نافرمانی]] وی از [[امر و نهی]] الهی، مشهود و نزد همگان محقّق است. چنان‌چه ادعای وی مبتنی بر [[معجزه]] است، [[معجزه]] خود را بیاورد و نشان دهد؛ و اگر حجّتی دارد آن را اقامه نماید، و چنان‌چه دلیلی دارد ذکر کند<ref>احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۴۶۸.</ref>.
*و از این طریق است که [[عثمان بن سعید]]، [[جعفر کذاب]] را رسوا می‌کند. [[امام سجاد]] {{ع}} در پاسخ [[ابو خالد کابلی]] که از آن حضرت پرسید، چرا [[ششمین امام]] ملقب به [[صادق]] است، در حالی که همه شما [[صادق]] می‌باشید؟ فرمود: به جهت این‌که در نسل پنجم او، مردی باشد به نام [[جعفر]] که او به [[دروغ]]، [[دعوی امامت]] کند و او [[جعفر]] [[کذّاب]] است<ref>بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۲۲۷.</ref>. [[جعفر]] [[کذّاب]] در سال ٢٧١ به سن [[چهل]] و پنج سالگی در [[سامرا]] درگذشت<ref>معارف و معاریف، ج ۴، ص ۱۶۵.</ref><ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص ۲۴۶.</ref>.
*و از این طریق است که [[عثمان بن سعید]]، [[جعفر کذاب]] را رسوا می‌کند. [[امام سجاد]] {{ع}} در پاسخ [[ابو خالد کابلی]] که از آن حضرت پرسید، چرا [[ششمین امام]] ملقب به [[صادق]] است، در حالی که همه شما [[صادق]] می‌باشید؟ فرمود: به جهت این‌که در نسل پنجم او، مردی باشد به نام [[جعفر]] که او به [[دروغ]]، [[دعوی امامت]] کند و او [[جعفر]] [[کذّاب]] است<ref>بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۲۲۷.</ref>. [[جعفر]] [[کذّاب]] در سال ٢٧١ به سن [[چهل]] و پنج سالگی در [[سامرا]] درگذشت<ref>معارف و معاریف، ج ۴، ص ۱۶۵.</ref><ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص ۲۴۶.</ref>.
*[[جعفر]] از پسران [[امام هادی]]{{ع}} بود و از خط پدران پاکش، [[منحرف]] گشته بود و راه [[خطا]] را پیش گرفته بود. [[انحراف]] [[جعفر]]، عجیب‌تر از [[انحراف]] پسر [[حضرت نوح|نوح نبی]]{{ع}} نبود، کسی که [[خداوند]] درباره‌‌اش می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ}}<ref> او فرزندت نیست؛ زیرا او عملی بسیار ناشایسته دارد؛ سوره هود، آیه ۴۶.</ref>. [[انحراف]] [[جعفر]] به سبب سهل انگاری پدرش در [[تربیت]] او نبوده است؛ بلکه به سبب همنشینی با [[فاسقان]] و [[منحرفان]] بود و روشن است که چنین رابطه‌ای، مؤثر بوده است. ما چگونگی ارتباط او با منحرفین را نمی‌دانیم؛ کسی که به رسوایی مبتلا شد و عار و ننگ را برای خود به ارمغان آورد. عجیب این است که [[امام عسکری]]{{ع}}، هنگامی که فرزندش [[امام زمان]] {{ع}} را به [[شیعیان]] مورد اعتمادش نشان داد و [[خواص]] را از ولادتش با خبر کرد، برادرش [[جعفر]] را به آن، [[آگاه]] نکرد و او نمی‌دانست که برادرش، فرزندی دارد و شاید می‌دانسته است و به سبب اهداف خود، [[سکوت]] کرده است. ۱۵ روز قبل از [[وفات]]، [[امام عسکری]]{{ع}} نامه‌های متعددی برای [[شیعیان]] خود در مداین نوشت و آنها را به خادمش "[[ابو الادیان]]" داد و به او فرمود: "[[نامه‌ها]] را به [[شهرها]] برسان که سفرت، ۱۵ روز طول می‌کشد و روز پانزدهم، داخل [[سامرا]] می‌شوی و صدای ناله و شیون از خانه‌ام می‌شنوی و مرا [[غسل]] داده شده، می‌یابی". ابولادیان می‌گوید عرض کردم:‌ای مولای من! [[امام]] بعد از شما کیست؟ فرمود: "آن که جواب [[نامه‌ها]] را از تو بخواهد، [[قائم]] بعد از من است". گفتم: "علایم بیشتری، برایم ذکر کن؟" فرمود: "هر کس که بر من [[نماز]] میت بخواند؛ او [[قائم]] بعد از من است". گفتم: بیشتر بفرما؟ فرمود: "هر کس که از همیان<ref>همیان، کیسه‌ای که آذوقه سفر را در آن می‌گذارند و دور کمر می‌بندند.</ref> خبر دهد؛ او [[قائم]] بعد از من است". سپس [[حیا]] و هیبت [[امام]]{{ع}}، مانع از آن شد که سئوال کنم در همیان چه چیز است. با [[نامه‌ها]] خارج شدم و به سوی مداین حرکت کردم؛ جواب‌های آنها را دریافت نمودم و در روز پانزدهم، داخل [[سامرا]] شدم (همان طور که [[امام]]{{ع}} گفته بود)،  صدای شیون و ناله از خانه‌‌اش شنیدم و دیدم که او [[غسل]] داده شده است و برادرش، [[جعفر]] جلوی درِ خانه بود و [[شیعیان]] به او تسلیت و تهنیت می‌گفتند (یعنی به [[خلافت]] و [[امامت]] تهنیت می‌گفتند). پس با خود گفتم: اگر این [[امام]] باشد، [[امامت]] [[باطل]] شده، به سبب اینکه او را می‌شناسم؛ شراب انگور می‌خورد، در قصر جوسق<ref>جوسق، قصر مقتدر عباسی است.</ref> قمار می‌کند و با طنبور<ref>طنبور، آلت لهو و غنا.</ref> می‌نوازد. پس جلو رفتم و تسلیت و تهنیت گفتم؛ ولی چیزی از من نپرسید؛ سپس [[عقید]]، (خادم [[امام عسکری]]{{ع}}) خارج شد و به او گفت:‌ای آقای من! برادرت [[کفن]] شده، پس بایست و بر او [[نماز]] گزار. [[جعفر]] و [[شیعیان]] اطرافش داخل شدند در حالی که جلوی آنها، [[سمان]]، [[حسن بن علی]] و دو جاسوس [[معتصم]] بودند؛ هنگامی که داخل خانه رفتیم، [[جعفر]] بن [[علی]] برای ادای [[نماز]] بر برادرش جلو رفت تا اینکه خواست، [[تکبیر]] بگوید، کودکی با صورت گندم گون، موهای پر پشت و دندان‌هایی باز و شمرده، جلو آمد و ردای [[جعفر]] را گرفت و گفت: "ای عمو! عقب برو که من به ادای [[نماز]] بر پدرم [[شایسته]] ترم". [[جعفر]] عقب رفت در حالی که صورت او زرد شده بود؛پس آن کودک جلو رفت و بر پدرش [[نماز]] گذارد و [[دفن]] کرد و در کنار [[قبر]] او به من فرمود: "ای بصری! جواب نامه‌ها- که با توست- کجایند؟" آنها را به او دادم و پیش خودم گفتم: این، دو علامت، فقط همیان باقی مانده است. از خانه خارج شدم و به سوی [[جعفر]] رفتم، نزد او بودم که [[حاجز]] وشاء گفت: ای آقای من! آن کودک کیست؟ گفت: به [[خدا]] قسم که تا به حال او را ندیده‌ام و نمی‌شناسم! ما نشسته بودیم که در آن هنگام، عده‌ای از [[قم]] آمدند و سراغ [[امام عسکری]]{{ع}} گرفتند و بر [[شهادت]] او [[آگاه]] شدند. گفتند: پس [[امام]] بعد او کیست؟ [[مردم]] به [[جعفر]] اشاره کردند؛ پس آنها به او [[سلام]] کردند و تسلیت و تهنیت گفتند و عَرضه داشتند: نزد ما [[نامه‌ها]] و اموالی هست؛ پس ما را [[آگاه]] کن که [[نامه‌ها]] چه چیز است؟ و [[مال]]، چقدر است؟ [[جعفر]] ایستاد و لباس‌هایش را تکاند و گفت: از من می‌خواهید، [[علم غیب]] بگویم؟! در این هنگام، خادم [[امام مهدی]] {{ع}} از خانه خارج شد و گفت: همراه شما، فلان [[نامه]] و فلان است و همیانی دارید که در آن هزار [[دینار]] است که ده [[دینار]] آنها، تقلبی است. آنها، [[نامه‌ها]] و [[اموال]] را به او دادند و گفتند: کسی که تو را برای گرفتن اینها [[راهنمایی]] کرد، [[امام]] است<ref>کمال الدین؛ صدوق؛ ج ۲، صص ۴۷۵ - ۴۷۶، چاپ تهران، سال ۱۳۹۵ هجری.</ref>.
*[[جعفر]] از پسران [[امام هادی]]{{ع}} بود و از خط پدران پاکش، [[منحرف]] گشته بود و راه [[خطا]] را پیش گرفته بود. [[انحراف]] [[جعفر]]، عجیب‌تر از [[انحراف]] پسر [[حضرت نوح|نوح نبی]]{{ع}} نبود، کسی که [[خداوند]] درباره‌‌اش می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ}}<ref> او فرزندت نیست؛ زیرا او عملی بسیار ناشایسته دارد؛ سوره هود، آیه ۴۶.</ref>. [[انحراف]] [[جعفر]] به سبب سهل انگاری پدرش در [[تربیت]] او نبوده است؛ بلکه به سبب همنشینی با [[فاسقان]] و [[منحرفان]] بود و روشن است که چنین رابطه‌ای، مؤثر بوده است. ما چگونگی ارتباط او با منحرفین را نمی‌دانیم؛ کسی که به رسوایی مبتلا شد و عار و ننگ را برای خود به ارمغان آورد. عجیب این است که [[امام عسکری]]{{ع}}، هنگامی که فرزندش [[امام زمان]] {{ع}} را به [[شیعیان]] مورد اعتمادش نشان داد و [[خواص]] را از ولادتش با خبر کرد، برادرش [[جعفر]] را به آن، [[آگاه]] نکرد و او نمی‌دانست که برادرش، فرزندی دارد و شاید می‌دانسته است و به سبب اهداف خود، [[سکوت]] کرده است. ۱۵ روز قبل از [[وفات]]، [[امام عسکری]]{{ع}} نامه‌های متعددی برای [[شیعیان]] خود در مداین نوشت و آنها را به خادمش "[[ابو الادیان]]" داد و به او فرمود: "[[نامه‌ها]] را به [[شهرها]] برسان که سفرت، ۱۵ روز طول می‌کشد و روز پانزدهم، داخل [[سامرا]] می‌شوی و صدای ناله و شیون از خانه‌ام می‌شنوی و مرا [[غسل]] داده شده، می‌یابی". ابولادیان می‌گوید عرض کردم:‌ای مولای من! [[امام]] بعد از شما کیست؟ فرمود: "آن که جواب [[نامه‌ها]] را از تو بخواهد، [[قائم]] بعد از من است". گفتم: "علایم بیشتری، برایم ذکر کن؟" فرمود: "هر کس که بر من [[نماز]] میت بخواند؛ او [[قائم]] بعد از من است". گفتم: بیشتر بفرما؟ فرمود: "هر کس که از همیان<ref>همیان، کیسه‌ای که آذوقه سفر را در آن می‌گذارند و دور کمر می‌بندند.</ref> خبر دهد؛ او [[قائم]] بعد از من است". سپس [[حیا]] و هیبت [[امام]]{{ع}}، مانع از آن شد که سؤال کنم در همیان چه چیز است. با [[نامه‌ها]] خارج شدم و به سوی مداین حرکت کردم؛ جواب‌های آنها را دریافت نمودم و در روز پانزدهم، داخل [[سامرا]] شدم (همان طور که [[امام]]{{ع}} گفته بود)،  صدای شیون و ناله از خانه‌‌اش شنیدم و دیدم که او [[غسل]] داده شده است و برادرش، [[جعفر]] جلوی درِ خانه بود و [[شیعیان]] به او تسلیت و تهنیت می‌گفتند (یعنی به [[خلافت]] و [[امامت]] تهنیت می‌گفتند). پس با خود گفتم: اگر این [[امام]] باشد، [[امامت]] [[باطل]] شده، به سبب اینکه او را می‌شناسم؛ شراب انگور می‌خورد، در قصر جوسق<ref>جوسق، قصر مقتدر عباسی است.</ref> قمار می‌کند و با طنبور<ref>طنبور، آلت لهو و غنا.</ref> می‌نوازد. پس جلو رفتم و تسلیت و تهنیت گفتم؛ ولی چیزی از من نپرسید؛ سپس [[عقید]]، (خادم [[امام عسکری]]{{ع}}) خارج شد و به او گفت:‌ای آقای من! برادرت [[کفن]] شده، پس بایست و بر او [[نماز]] گزار. [[جعفر]] و [[شیعیان]] اطرافش داخل شدند در حالی که جلوی آنها، [[سمان]]، [[حسن بن علی]] و دو جاسوس [[معتصم]] بودند؛ هنگامی که داخل خانه رفتیم، [[جعفر]] بن [[علی]] برای ادای [[نماز]] بر برادرش جلو رفت تا اینکه خواست، [[تکبیر]] بگوید، کودکی با صورت گندم گون، موهای پر پشت و دندان‌هایی باز و شمرده، جلو آمد و ردای [[جعفر]] را گرفت و گفت: "ای عمو! عقب برو که من به ادای [[نماز]] بر پدرم [[شایسته]] ترم". [[جعفر]] عقب رفت در حالی که صورت او زرد شده بود؛پس آن کودک جلو رفت و بر پدرش [[نماز]] گذارد و [[دفن]] کرد و در کنار [[قبر]] او به من فرمود: "ای بصری! جواب نامه‌ها- که با توست- کجایند؟" آنها را به او دادم و پیش خودم گفتم: این، دو علامت، فقط همیان باقی مانده است. از خانه خارج شدم و به سوی [[جعفر]] رفتم، نزد او بودم که [[حاجز]] وشاء گفت: ای آقای من! آن کودک کیست؟ گفت: به [[خدا]] قسم که تا به حال او را ندیده‌ام و نمی‌شناسم! ما نشسته بودیم که در آن هنگام، عده‌ای از [[قم]] آمدند و سراغ [[امام عسکری]]{{ع}} گرفتند و بر [[شهادت]] او [[آگاه]] شدند. گفتند: پس [[امام]] بعد او کیست؟ [[مردم]] به [[جعفر]] اشاره کردند؛ پس آنها به او [[سلام]] کردند و تسلیت و تهنیت گفتند و عَرضه داشتند: نزد ما [[نامه‌ها]] و اموالی هست؛ پس ما را [[آگاه]] کن که [[نامه‌ها]] چه چیز است؟ و [[مال]]، چقدر است؟ [[جعفر]] ایستاد و لباس‌هایش را تکاند و گفت: از من می‌خواهید، [[علم غیب]] بگویم؟! در این هنگام، خادم [[امام مهدی]] {{ع}} از خانه خارج شد و گفت: همراه شما، فلان [[نامه]] و فلان است و همیانی دارید که در آن هزار [[دینار]] است که ده [[دینار]] آنها، تقلبی است. آنها، [[نامه‌ها]] و [[اموال]] را به او دادند و گفتند: کسی که تو را برای گرفتن اینها [[راهنمایی]] کرد، [[امام]] است<ref>کمال الدین؛ صدوق؛ ج ۲، صص ۴۷۵ - ۴۷۶، چاپ تهران، سال ۱۳۹۵ هجری.</ref>.
*نکاتی درباره این [[روایت]]:  
*نکاتی درباره این [[روایت]]:  
#[[جعفر کذاب]]، خودش را برای [[امامت کبری]] و [[خلافت]] عظمی آماده کرده بود در حالی که فاقد جمیع قابلیت‌های [[امامت]] بود و به [[مقام]] جنایات و فسوقش [[آگاه]] بود و این، نشانه عدم [[پرهیزکاری]] و بی مبالاتی‌‌اش نسبت به [[دین]] بود و اگر چنین نبود، باید خودش را از این [[مقام]] بلند، کنار می‌کشید و هنگامی که بعضی [[مردم]]، [[خلافت]] و [[امامت]] را به او تهنیت گفتند، او چیزی نگفت که نشانه این است که تهنیت [[مردم]] را قبول کرده است.
#[[جعفر کذاب]]، خودش را برای [[امامت کبری]] و [[خلافت]] عظمی آماده کرده بود در حالی که فاقد جمیع قابلیت‌های [[امامت]] بود و به [[مقام]] جنایات و فسوقش [[آگاه]] بود و این، نشانه عدم [[پرهیزکاری]] و بی مبالاتی‌‌اش نسبت به [[دین]] بود و اگر چنین نبود، باید خودش را از این [[مقام]] بلند، کنار می‌کشید و هنگامی که بعضی [[مردم]]، [[خلافت]] و [[امامت]] را به او تهنیت گفتند، او چیزی نگفت که نشانه این است که تهنیت [[مردم]] را قبول کرده است.
۲۱۸٬۱۳۹

ویرایش