←پرسشهای وابسته
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
*[[نادان]] در حالیکه خود موجب قطع [[نیکی]] است، اما توقع دارد [[مردمان]] از او تشکر کنند. [[نادان]] به [[مردمان]] از روی نادانی [[بدی]] میکند، اما توقع [[نیکی]] از آنان دارد. [[نادان]] صفتی را بد میشمارد، اما خود دارای آن صفت است. [[نادان]] کنترل زبان خویش را در [[اختیار]] ندارد. و هر آنچه به ذهنش خطور میکند بیآنکه بیندیشد بر زبان جاری میسازد. [[نادان]] [[راز]] دیگران را افشا میکند. [[نادان]] در کارهایش همواره خلل و [[نقص]] وجود دارد و هرگز کاری را تمام و کمال انجام نمیدهد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 753.</ref>. | *[[نادان]] در حالیکه خود موجب قطع [[نیکی]] است، اما توقع دارد [[مردمان]] از او تشکر کنند. [[نادان]] به [[مردمان]] از روی نادانی [[بدی]] میکند، اما توقع [[نیکی]] از آنان دارد. [[نادان]] صفتی را بد میشمارد، اما خود دارای آن صفت است. [[نادان]] کنترل زبان خویش را در [[اختیار]] ندارد. و هر آنچه به ذهنش خطور میکند بیآنکه بیندیشد بر زبان جاری میسازد. [[نادان]] [[راز]] دیگران را افشا میکند. [[نادان]] در کارهایش همواره خلل و [[نقص]] وجود دارد و هرگز کاری را تمام و کمال انجام نمیدهد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 753.</ref>. | ||
*[[امام]] {{ع}} [[مردمان]] را از پیوند و نزدیکی با نادانان برحذر میدارد، زیرا [[نادان]] [[شناخت]] درستی از موقعیتها و سود و زیانها ندارد. در نتیجه گاه میخواهد سود برساند، اما زیان میرساند<ref>نهج البلاغه، نامه ۳۱</ref>. بهدلیل عدم [[شناخت]]، [[زشتیها]] را زیبا میبیند و زیباییها را زشت میانگارد و سعی بر این دارد که آنها را آنگونه که میبیند نزد دیگران جلوه دهد<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۹۹</ref>. [[مدارا]] کردن با [[نادان]]، [[انسان]] را به [[رنج]] و زحمت میاندازد و موافقت کردن با او موجب نابودی [[انسان]] است، زیرا او کاری میکند که به ضرر [[دنیا]] و [[آخرت]] است. [[مخالفت]] با او موجب [[آزار]] است، چون ممکن است به سبب نادانی و تکبری که گریبانگیر اوست به [[آدمی]] آسیب برساند و از طرفی برای انسانی که قرار رفاقت با کسی میگذارد، [[مخالفت]] با رفیق [[شایسته]] نیست و همصحبتی با او سخت و دشوار است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 753.</ref>. | *[[امام]] {{ع}} [[مردمان]] را از پیوند و نزدیکی با نادانان برحذر میدارد، زیرا [[نادان]] [[شناخت]] درستی از موقعیتها و سود و زیانها ندارد. در نتیجه گاه میخواهد سود برساند، اما زیان میرساند<ref>نهج البلاغه، نامه ۳۱</ref>. بهدلیل عدم [[شناخت]]، [[زشتیها]] را زیبا میبیند و زیباییها را زشت میانگارد و سعی بر این دارد که آنها را آنگونه که میبیند نزد دیگران جلوه دهد<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۹۹</ref>. [[مدارا]] کردن با [[نادان]]، [[انسان]] را به [[رنج]] و زحمت میاندازد و موافقت کردن با او موجب نابودی [[انسان]] است، زیرا او کاری میکند که به ضرر [[دنیا]] و [[آخرت]] است. [[مخالفت]] با او موجب [[آزار]] است، چون ممکن است به سبب نادانی و تکبری که گریبانگیر اوست به [[آدمی]] آسیب برساند و از طرفی برای انسانی که قرار رفاقت با کسی میگذارد، [[مخالفت]] با رفیق [[شایسته]] نیست و همصحبتی با او سخت و دشوار است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 753.</ref>. | ||
==جهل بسیط و مرکب== | |||
*[[جهل]]، هرچند امر عدمی است؛ به اعتبار عدم مضاف، از [[احکام]] وجود برخوردار است، و به دو نوع "[[جهل]] بسیط" و "[[جهل]] مرکب" تقسیم میشود. هر کدام از این دو [[جهل]] نتایج و متفرعات خاص خود را در [[مباحث اعتقادی]] و [[اخلاقی]] دارد. | |||
*"[[جهل]] بسیط"، آن است که [[انسان]] چیزی را نمیداند، ولی خودش میداند که نمیداند. اینگونه [[جهل]] زود برطرف میشود؛ زیرا وقتی که [[انسان]] چیزی را نداند، و بداند که نمیداند در [[مقام]] [[دانایی]] آن بر میآید، و یا لااقل به حرف دیگران گوش میدهد و چنانچه [[حقیقت]] را یافت، میپذیرد. ابتلای این [[جهل]] خطر چندانی ندارد. | |||
*ولی "[[جهل]] مرکب"، آن است که [[انسان]] چیزی را نمیداند، ولی نمیداند که نمیداند. اینگونه [[جهل]]، علاجناپذیر است؛ چون [[غرور]] او اجازه نمیدهد که [[جهل]] او برطرف شود<ref>سبب آنکه آن را مرکب نامیدهاند، این است که در آن دو جهل نهفته است، جهل اول، اینکه آدمی چیزی را برخلاف آنچه حقیقت است معتقد باشد؛ در حالی که حقیقت امر بر او مجهول مانده است. جهل دوم، اینکه باور کند اعتقاد او عین صواب است. (تهانوی، موسوعة کشاف: اصطلاحات الفنون و العلوم، واژه «جهل»)</ref>. | |||
*خوب است که [[انسان]] یا ساده باشد و یا [[عاقل]] و فهمیده کامل. معمولاً آدمهای ساده، خودشان هم از سادگی خود اطلاع دارند؛ ولی افراد نیم زرنگ که در بعضی موارد زرنگ هستند، [[خیال]] میکنند که خیلی زرنگاند و همواره کارهای خود را خردمندانه میدانند. | |||
*[[غزالی]] جملهای دارد که میگوید: وجود ناقصِ همه چیز از عدم محض بهتر است، جز [[علم]] و [[دانش]]. بر اساس این جمله، [[انسان]] هر مقدار از [[مال]] و [[ثروت]] و [[سلامتی]] و... بهرهمند باشد، از آنکه هیچ نداشته باشد بهتر است؛ ولی [[علم]] و [[دانش]] اینگونه نیست. [[انسان]] کم سواد، از بیسواد بدتر است؛ زیرا [[خیال]] میکند خیلی باسواد است؛ لذا هیچگاه دنبال تکمیل آن نمیرود<ref>مطهری، آشنایی با قرآن، ج۱ و ۲، ص۱۵۷.</ref>. | |||
*به نظر [[ملاصدرا]]، [[علم]] هم مانند [[جهل]] دو نوع است: "[[علم]] بسیط"، یعنی [[علم]] کسی که میداند؛ ولی نمیداند که میداند و "[[علم]] مرکب"، که ترکیب از دو [[علم]] است: یکی [[علم]] به چیزی و دیگری [[علم]] به [[علم]]<ref>صدرالمتألهین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج۱، ص۱۱۶.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۰۴-۱۰۵.</ref>. | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |