پرش به محتوا

اشعث بن قیس کندی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' آن‌ها ' به ' آنها '
جز (جایگزینی متن - 'رده:اتمام لینک داخلی' به '')
جز (جایگزینی متن - ' آن‌ها ' به ' آنها ')
خط ۸: خط ۸:
==اشعث در [[مقام]] [[والی آذربایجان]] در [[حکومت امام علی]]{{ع}}==
==اشعث در [[مقام]] [[والی آذربایجان]] در [[حکومت امام علی]]{{ع}}==
*[[امام علی]]{{ع}} پس از تکیه زدن بر کرسی [[خلافت]] نسبت به همه [[کارگزاران حکومتی عصر عثمان]] تجدید نظر کرد، برخی را برکنار ساخت و برخی را بنا به [[مصالح جامعه]] [[مسلمین]] بر [[منصب]] خویش باقی گذاشت. تصمیم [[امام]] بر این [[استوار]] شد که [[اشعث]] را بر کارگزاری [[آذربایجان]] باقی بگذارد. از این‌رو در نامه‌ای، که بخشی از آن در [[نهج البلاغه]] آمده است، گذشته وی را به یادش می‌آورد و وی را در جبران گذشته [[تشویق]] می‌کند: "... اگر سستی‌هایی در تو رخ نمی‌داد، پیش از دیگران در این امر [[اقدام]] می‌کرد؛ شاید آخر کارت باعث [[ستایش]] و جبران اول آن شود..."<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 106.</ref>.
*[[امام علی]]{{ع}} پس از تکیه زدن بر کرسی [[خلافت]] نسبت به همه [[کارگزاران حکومتی عصر عثمان]] تجدید نظر کرد، برخی را برکنار ساخت و برخی را بنا به [[مصالح جامعه]] [[مسلمین]] بر [[منصب]] خویش باقی گذاشت. تصمیم [[امام]] بر این [[استوار]] شد که [[اشعث]] را بر کارگزاری [[آذربایجان]] باقی بگذارد. از این‌رو در نامه‌ای، که بخشی از آن در [[نهج البلاغه]] آمده است، گذشته وی را به یادش می‌آورد و وی را در جبران گذشته [[تشویق]] می‌کند: "... اگر سستی‌هایی در تو رخ نمی‌داد، پیش از دیگران در این امر [[اقدام]] می‌کرد؛ شاید آخر کارت باعث [[ستایش]] و جبران اول آن شود..."<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 106.</ref>.
*[[اشعث]] در [[جنگ جمل]] حضور نداشت. پس از [[جنگ جمل]]، [[امام علی]]{{ع}} در نامه‌ای که بخشی از آن از نظر گذشت، به او [[فرمان]] داد تا [[اموال]] [[آذربایجان]] را تحویل دهد: حوزه فرمانروایی‌ات طعمه تو نیست، بلکه امانتی است بر گردن تو، و از تو خواسته‌اند که [[فرمان‌بردار]] کسی باشی که فراتر از توست. تو را نرسد که خود هرچه خواهی، رعیت را [[فرماندهی]] یا خود را درگیر کاری بزرگ کنی، مگر آن‌که دستوری به تو رسیده باشد. در دستان تو [[مالی]] است از [[اموال]] [[خداوند]] عزّوجلّ و تو خزانه‌داری تا آن را به من [[تسلیم]] کنی. [[امید]] است که من برای تو بدترین [[والیان]] نباشم؛ و السلام<ref>نهج البلاغه، نامه ۵: {{متن حدیث|وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَکَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِیقَةٍ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ [تَعَالَی‏] عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّی تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ وَ لَعَلِّی أَلَّا أَکُونَ شَرَّ وُلَاتِکَ لَکَ وَ السَّلَام‏}}</ref>. وقتی [[نامه]] [[امام]]{{ع}} به او رسید، با برخی از دوستانش به [[مشورت]] نشست و [[وحشت]] خود از [[امام]] را (به‌جهت سوءاستفاده از [[بیت المال]]) با آن‌ها در میان گذاشت و ابراز داشت که نزد [[معاویه]] می‌رود و به او می‌پیوندد. [[مشاوران]] این عمل را نکوهیدند و گفتند: "در این صورت [[مرگ]] برای تو از این کار بهتر است، زیرا شهر و دیار و [[خویشان]] خود را رها کرده و دنباله‌روی [[اهل شام]] گشته‌ای." خبر این ماجرا به [[کوفه]] و [[امام]]{{ع}} رسید. [[امام]]{{ع}} نامه‌ای به او نوشت و او را مورد توبیخ و سرزنش قرار داد و وی را به‌سوی خویش فراخواند. [[نامه]] [[امام]] را حجر بن عدیّ پیش او برد و او را با خود به نُخَیله، منطقه‌ای نزدیک [[کوفه]]، آورد. [[اشعث]] [[اموال]] خود را [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} عرضه کرد. [[روایت]] است که [[ارزش]] [[اموال]] او (که به ناحق از [[بیت المال]] [[مسلمین]] کسب کرده‌ بود) به صد هزار یا چهارصدهزار درهم می‌رسید. [[امام]]{{ع}} نخست همه [[اموال]] وی را ضبط کرد، اما سی‌هزار درهم را به او بازگرداند. [[اشعث]] گفت این مبلغ برای من کم است. [[امام]]{{ع}} فرمود حتی یک درهم زیادتر از این به تو نمی‌دهم: به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر تمامش را واگذاری از همه چیز برایت بهتر است. هیچ [[گمان]] ندارم که بر تو [[حلال]] باشد و اگر به این مطلب [[یقین]] می‌داشتم همین را هم به تو نمی‌دادم<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 106-107.</ref>.
*[[اشعث]] در [[جنگ جمل]] حضور نداشت. پس از [[جنگ جمل]]، [[امام علی]]{{ع}} در نامه‌ای که بخشی از آن از نظر گذشت، به او [[فرمان]] داد تا [[اموال]] [[آذربایجان]] را تحویل دهد: حوزه فرمانروایی‌ات طعمه تو نیست، بلکه امانتی است بر گردن تو، و از تو خواسته‌اند که [[فرمان‌بردار]] کسی باشی که فراتر از توست. تو را نرسد که خود هرچه خواهی، رعیت را [[فرماندهی]] یا خود را درگیر کاری بزرگ کنی، مگر آن‌که دستوری به تو رسیده باشد. در دستان تو [[مالی]] است از [[اموال]] [[خداوند]] عزّوجلّ و تو خزانه‌داری تا آن را به من [[تسلیم]] کنی. [[امید]] است که من برای تو بدترین [[والیان]] نباشم؛ و السلام<ref>نهج البلاغه، نامه ۵: {{متن حدیث|وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَکَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِیقَةٍ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ [تَعَالَی‏] عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّی تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ وَ لَعَلِّی أَلَّا أَکُونَ شَرَّ وُلَاتِکَ لَکَ وَ السَّلَام‏}}</ref>. وقتی [[نامه]] [[امام]]{{ع}} به او رسید، با برخی از دوستانش به [[مشورت]] نشست و [[وحشت]] خود از [[امام]] را (به‌جهت سوءاستفاده از [[بیت المال]]) با آنها در میان گذاشت و ابراز داشت که نزد [[معاویه]] می‌رود و به او می‌پیوندد. [[مشاوران]] این عمل را نکوهیدند و گفتند: "در این صورت [[مرگ]] برای تو از این کار بهتر است، زیرا شهر و دیار و [[خویشان]] خود را رها کرده و دنباله‌روی [[اهل شام]] گشته‌ای." خبر این ماجرا به [[کوفه]] و [[امام]]{{ع}} رسید. [[امام]]{{ع}} نامه‌ای به او نوشت و او را مورد توبیخ و سرزنش قرار داد و وی را به‌سوی خویش فراخواند. [[نامه]] [[امام]] را حجر بن عدیّ پیش او برد و او را با خود به نُخَیله، منطقه‌ای نزدیک [[کوفه]]، آورد. [[اشعث]] [[اموال]] خود را [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} عرضه کرد. [[روایت]] است که [[ارزش]] [[اموال]] او (که به ناحق از [[بیت المال]] [[مسلمین]] کسب کرده‌ بود) به صد هزار یا چهارصدهزار درهم می‌رسید. [[امام]]{{ع}} نخست همه [[اموال]] وی را ضبط کرد، اما سی‌هزار درهم را به او بازگرداند. [[اشعث]] گفت این مبلغ برای من کم است. [[امام]]{{ع}} فرمود حتی یک درهم زیادتر از این به تو نمی‌دهم: به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر تمامش را واگذاری از همه چیز برایت بهتر است. هیچ [[گمان]] ندارم که بر تو [[حلال]] باشد و اگر به این مطلب [[یقین]] می‌داشتم همین را هم به تو نمی‌دادم<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 106-107.</ref>.


==[[نیرنگ‌بازی]] [[اشعث]] برای [[جاه و مقام]]==
==[[نیرنگ‌بازی]] [[اشعث]] برای [[جاه و مقام]]==
خط ۱۸: خط ۱۸:


==نقش [[اشعث]] در ماجرای [[حکمیّت]]==
==نقش [[اشعث]] در ماجرای [[حکمیّت]]==
*نقش [[اشعث]] در ماجرای [[حکمیت]] نیز، نقشی بارز و تأثیرگذار است. چنان‌که [[نقل]] می‌کنند، [[اشعث]] نظر [[معاویه]] را در مورد یک [[حَکَم]] از [[شام]] و یک [[حَکَم]] از [[عراق]] پسندید و همراه قبیله‌اش، با اینکه [[امام]] [[ابوموسی]] را [[شایسته]] [[حکمیت]] نمی‌دانست و [[ابن عباس]] و [[مالک اشتر]] را برای این امر مناسب می‌دید، اما آن‌ها بر [[انتخاب]] [[ابوموسی]] پای فشردند. [[امام]] وقتی تنها [[رضایت]] و [[خرسندی]] آن‌ها را در [[حکمیّت]] [[ابوموسی]] دید، فرمود: پس هرچه می‌خواهید بکنید و بدین‌ترتیب [[ابوموسی]] که فردی ضعیف النفس و مخالف با [[امام]] بود به [[حکمیّت]] [[انتخاب]] شد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 108.</ref>.
*نقش [[اشعث]] در ماجرای [[حکمیت]] نیز، نقشی بارز و تأثیرگذار است. چنان‌که [[نقل]] می‌کنند، [[اشعث]] نظر [[معاویه]] را در مورد یک [[حَکَم]] از [[شام]] و یک [[حَکَم]] از [[عراق]] پسندید و همراه قبیله‌اش، با اینکه [[امام]] [[ابوموسی]] را [[شایسته]] [[حکمیت]] نمی‌دانست و [[ابن عباس]] و [[مالک اشتر]] را برای این امر مناسب می‌دید، اما آنها بر [[انتخاب]] [[ابوموسی]] پای فشردند. [[امام]] وقتی تنها [[رضایت]] و [[خرسندی]] آنها را در [[حکمیّت]] [[ابوموسی]] دید، فرمود: پس هرچه می‌خواهید بکنید و بدین‌ترتیب [[ابوموسی]] که فردی ضعیف النفس و مخالف با [[امام]] بود به [[حکمیّت]] [[انتخاب]] شد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 108.</ref>.


==ارتباط [[اشعث]] با [[ابن ملجم]]==
==ارتباط [[اشعث]] با [[ابن ملجم]]==
۲۱۸٬۶۱۸

ویرایش