پرش به محتوا

امامت خاصه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' آن‌ها ' به ' آنها '
جز (جایگزینی متن - '''']]؛' به '''']]')
جز (جایگزینی متن - ' آن‌ها ' به ' آنها ')
خط ۱۳: خط ۱۳:
==[[پیشوایی]] [[اهل‌بیت]] [[پیامبر]] {{صل}} و تداوم [[امت]] در میان آنان==
==[[پیشوایی]] [[اهل‌بیت]] [[پیامبر]] {{صل}} و تداوم [[امت]] در میان آنان==
*مطابق فرمایش [[امام علی]] {{ع}}، اگر [[امت اسلامی]] روی [[هدایت]] را دیدند و به [[عزت]] رسیدند، به [[برکت]] [[پیامبر]] {{صل}} و [[خانواده]] ایشان بوده است<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۴ نهج البلاغه|خطبه ۴]]</ref>. [[اهل‌بیت]] [[پیامبر]]، هم از جهت [[قرابت]] و هم از جهت [[مصاحبت]] و [[اطاعت]]، نزدیک‌ترین افراد به پیامبرند. [[شهید]] آنان (حمزه [[حمزة بن عبدالمطلب]])، [[سید]] [[شهیدان]] و [[شیر خدا]] و دیگر [[شهید]] آنان، [[جعفر]]، ذوالجناحین و طیّار [[بهشت]] ([[جعفر بن ابی‌طالب]]) است. بانوی بانوان عالم [[فاطمه]] {{س}} از این [[خاندان]] است و دو سالار [[جوانان]] [[بهشت]]، [[حسن]] و [[حسین]] از ایشان هستند. آنان وام‌دار خدایند، اما [[مردم]] یکسره وام‌دار ایشان<ref>نهج البلاغه، نامه ۲۸ و حکمت ۱۹۰</ref>. پس از [[پیامبر]]، نزدیک‌ترین اشخاص از [[اهل‌بیت]] [[رسول خدا]] به ایشان [[فاطمه زهرا]] {{س}} و همسرش [[علی]] {{ع}}، داماد و پسر [[عموی پیامبر]] هستند. [[رسول خدا]] [[علی]] {{ع}} را برادر خود و [[صلح]] با او را [[صلح]] با خود و [[جنگ]] با او را [[جنگ]] با خود نامید<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 117.</ref>.
*مطابق فرمایش [[امام علی]] {{ع}}، اگر [[امت اسلامی]] روی [[هدایت]] را دیدند و به [[عزت]] رسیدند، به [[برکت]] [[پیامبر]] {{صل}} و [[خانواده]] ایشان بوده است<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۴ نهج البلاغه|خطبه ۴]]</ref>. [[اهل‌بیت]] [[پیامبر]]، هم از جهت [[قرابت]] و هم از جهت [[مصاحبت]] و [[اطاعت]]، نزدیک‌ترین افراد به پیامبرند. [[شهید]] آنان (حمزه [[حمزة بن عبدالمطلب]])، [[سید]] [[شهیدان]] و [[شیر خدا]] و دیگر [[شهید]] آنان، [[جعفر]]، ذوالجناحین و طیّار [[بهشت]] ([[جعفر بن ابی‌طالب]]) است. بانوی بانوان عالم [[فاطمه]] {{س}} از این [[خاندان]] است و دو سالار [[جوانان]] [[بهشت]]، [[حسن]] و [[حسین]] از ایشان هستند. آنان وام‌دار خدایند، اما [[مردم]] یکسره وام‌دار ایشان<ref>نهج البلاغه، نامه ۲۸ و حکمت ۱۹۰</ref>. پس از [[پیامبر]]، نزدیک‌ترین اشخاص از [[اهل‌بیت]] [[رسول خدا]] به ایشان [[فاطمه زهرا]] {{س}} و همسرش [[علی]] {{ع}}، داماد و پسر [[عموی پیامبر]] هستند. [[رسول خدا]] [[علی]] {{ع}} را برادر خود و [[صلح]] با او را [[صلح]] با خود و [[جنگ]] با او را [[جنگ]] با خود نامید<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 117.</ref>.
*به بیان [[امام علی]] {{ع}} [[اهل‌بیت]]، گنجینه [[اسرار]] پیامبرند و [[آگاه]] از [[علوم]] او، پشتیبان رسول‌اند و پشتوانه رفعت [[دین]] او. کسی را نتوان با [[آل محمد]] {{صل}} مقایسه کرد و کسی را نتوان با آنان برابر داشت که همگان وام‌دار خیر جاویدی هستند که از آنان نصیب برده‌اند. [[آل محمد]] {{صل}} پی و اساس دین‌اند و ستون [[یقین]] و [[حق]] اختصاصی [[ولایت]] به آنان تعلق دارد. تندروان باید به ایشان بازگردند و بازماندگان باید خود را به آنان رسانند<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۲ نهج البلاغه|خطبه ۲]]</ref>. آنان‌اند [[راسخان در علم]]. از آن‌ها باید خواست که [[تاریکی]] و کوری را برطرف سازند و [[هدایت]] به ارمغان آرند. [[امامت]] در میان آنان که شاخه‌ای از [[خاندان]] هاشم و فرعی از [[قبیله]] قریش‌اند باقی و برقرار خواهد بود<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۴۲</ref>. اگر [[قریش]] شجره پیامبرند، [[اهل بیت]] میوه و ثمره آن [[حضرت]] هستند که باید حرمتشان پاس داشته شود<ref>نهج البلاغه، خطبه ۶۵</ref>. اگر [[مهاجران]] [[قریش]] به قرابتشان به [[رسول الله]] {{صل}} می‌نازند و مدعی‌اند که [[جانشینی پیامبر]] باید در میان آنان باشد، [[اهل بیت پیامبر]] نزدیک‌ترین بیت [[قریش]] به پیامبرند و اگر [[انصار]] به [[یاری]] دادن [[رسول الله]] مفتخرند، اینان در [[یاری]] [[رسول خدا]] بر آنان سبقت دارند<ref>نهج البلاغه، نامه ۲۸</ref>. [[نبوت]] بر شاخسار این [[خاندان]] سر برآورده و [[فرشته]] [[رسالت]] در این خانه فرود آمده است. [[آل محمد]] معادن [[دانش]] و سرچشمه‌های حکمت‌اند. [[رحمت خدا]] نصیب کسی خواهد شد که یاور و دوستدار آنان باشد و سطوت و تازیانه [[عذاب]] [[خدا]] بهره کسی خواهد بود که [[دشمن]] و بدخواه آنان باشد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷</ref>. [[پیامبران]] پشتیبان [[میانه‌روی]] در جامعه‌اند که کندروان با رساندن خود به آنان و تندروان با بازگشتن به سویشان، راه میانه را باز می‌یابند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۰۹</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 117-118.</ref>.
*به بیان [[امام علی]] {{ع}} [[اهل‌بیت]]، گنجینه [[اسرار]] پیامبرند و [[آگاه]] از [[علوم]] او، پشتیبان رسول‌اند و پشتوانه رفعت [[دین]] او. کسی را نتوان با [[آل محمد]] {{صل}} مقایسه کرد و کسی را نتوان با آنان برابر داشت که همگان وام‌دار خیر جاویدی هستند که از آنان نصیب برده‌اند. [[آل محمد]] {{صل}} پی و اساس دین‌اند و ستون [[یقین]] و [[حق]] اختصاصی [[ولایت]] به آنان تعلق دارد. تندروان باید به ایشان بازگردند و بازماندگان باید خود را به آنان رسانند<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۲ نهج البلاغه|خطبه ۲]]</ref>. آنان‌اند [[راسخان در علم]]. از آنها باید خواست که [[تاریکی]] و کوری را برطرف سازند و [[هدایت]] به ارمغان آرند. [[امامت]] در میان آنان که شاخه‌ای از [[خاندان]] هاشم و فرعی از [[قبیله]] قریش‌اند باقی و برقرار خواهد بود<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۴۲</ref>. اگر [[قریش]] شجره پیامبرند، [[اهل بیت]] میوه و ثمره آن [[حضرت]] هستند که باید حرمتشان پاس داشته شود<ref>نهج البلاغه، خطبه ۶۵</ref>. اگر [[مهاجران]] [[قریش]] به قرابتشان به [[رسول الله]] {{صل}} می‌نازند و مدعی‌اند که [[جانشینی پیامبر]] باید در میان آنان باشد، [[اهل بیت پیامبر]] نزدیک‌ترین بیت [[قریش]] به پیامبرند و اگر [[انصار]] به [[یاری]] دادن [[رسول الله]] مفتخرند، اینان در [[یاری]] [[رسول خدا]] بر آنان سبقت دارند<ref>نهج البلاغه، نامه ۲۸</ref>. [[نبوت]] بر شاخسار این [[خاندان]] سر برآورده و [[فرشته]] [[رسالت]] در این خانه فرود آمده است. [[آل محمد]] معادن [[دانش]] و سرچشمه‌های حکمت‌اند. [[رحمت خدا]] نصیب کسی خواهد شد که یاور و دوستدار آنان باشد و سطوت و تازیانه [[عذاب]] [[خدا]] بهره کسی خواهد بود که [[دشمن]] و بدخواه آنان باشد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷</ref>. [[پیامبران]] پشتیبان [[میانه‌روی]] در جامعه‌اند که کندروان با رساندن خود به آنان و تندروان با بازگشتن به سویشان، راه میانه را باز می‌یابند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۰۹</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 117-118.</ref>.


==[[کمالات امام علی]] {{ع}} و [[شایستگی]] ایشان برای [[امامت]]==
==[[کمالات امام علی]] {{ع}} و [[شایستگی]] ایشان برای [[امامت]]==
خط ۲۱: خط ۲۱:
*قریشیان چون در اوایل امر [[رسول خدا]] می‌خواستند به او طعنه زنند به [[ایمان]] من به او اشاره می‌کردند و می‌گفتند آیا رسالتت را کسانی جز امثال این پسر [[تصدیق]] می‌کنند؟ اما من از شمار آن کسانم که در [[راه خدا]] از ملامت ملامتگران باکی ندارند. از کسانی هستم که نشان صدّیقان در چهره دارند و سخنشان سخن ابراز است، آبادگران شب به [[نیایش]] و روشنگران روز به هدایت‌اند. [[تمسک]] به ریسمان [[قرآن]] دارند، سنّت [[خدا]] و رسولش را زنده می‌کنند، جاه‌طلب و برتری‌جو نیستند، [[خیانت]] نمی‌کنند و خرابی به بار نمی‌آورند. ارواحشان در [[بهشت]] و بدن‌هایشان به [[عبادت]] [[خدا]] مشغول است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰: {{متن حدیث|وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلَّا مِثْلُ هَذَا يَعْنُونَنِي وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ سِيمَاهُمْ سِيمَا الصِّدِّيقِينَ وَ كَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ يُحْيُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ لَا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لَا يَعْلُونَ وَ لَا يَغُلُّونَ وَ لَا يُفْسِدُونَ قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل‏}}</ref>. از کسانی (به عنوان [[خلیفه پیامبر]]) در کنار من یاد می‌شود که هم‌پایه من نیستند و سابقه مرا در [[اسلام]] ندارند؛ سابقه‌ای که هیچ کس به آن نزدیک نتواند شد<ref>نهج البلاغه، نامه ۹: {{متن حدیث|فَيَا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ يُقْرَنُ بِي مَنْ لَمْ يَسْعَ بِقَدَمِي وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ كَسَابِقَتِي الَّتِي لَا يُدْلِي أَحَدٌ بِمِثْلِهَا}}</ref>. در برابر [[فتنه]] می‌ایستم، همان‌گونه که در برابر [[کفر]] ایستادم نه ترسی به [[دل]] راه می‌دهم و ناتوان از رویارویی با آنم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۳ و ۱۰۲: {{متن حدیث|مَا [ضَعُفْتُ‏] عَجَزْتُ وَ لَا جَبُنْتُ وَ إِنَّ مَسِيرِي هَذَا لِمِثْلِهَا فَلَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ‏ مَا لِي وَ لِقُرَيْشٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ كَافِرِينَ وَ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ}}</ref>. مگر در میان شما به ثقل اکبر ([[قرآن]]) عمل نکردم و ثقل اصغر ([[فرزندان]] خود، [[حسن]] و [[حسین]]) را در میان شما نگذاشتم؟ من [[پرچم]] [[ایمان]] را در میانتان برافراشتم و بر [[حدود]] [[حلال]] و [[حرام]] آگاهتان کردم. بر تن شما از [[عدالت]] خود [[لباس]] عافیت پوشاندم، با گفتار و عمل خویش زمینه [[نیکوکاری]] را برایتان چیدم و بزرگی‌های [[اخلاقی]] خود را به شما نمایاندم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۵: {{متن حدیث|وَ هُوَ أَنَا أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيمَانِ وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي وَ فَرَشْتُكُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي}}</ref>. آن [[حضرت]] در پیش و پس این اوصاف، [[مردم]] را هشدار می‌دهند که تابع امر وی باشند، نه تابع [[رأی]] خودشان. جاه‌طلبی و مال‌اندوزی که دو انگیزه مهم برای کسانی است که به ناحق برای دست‌یابی به [[قدرت]] و [[حکومت]] می‌کوشند، در [[سیره]] آن [[حضرت]] دیده نشد و آن [[حضرت]] در عمل این صفات [[شایسته]] را از خود به نمایش گذاشت. آن [[حضرت]] خطاب به [[نماینده]] خویش [[عثمان بن حنیف]] که شنیده بود، در میهمانی اغنیا شرکت کرده، عتاب کرده و فرموده بود: ای پسر حنیف! ... بدان که هر مأمومی را امامی است که باید به او [[اقتدا]] کند و از [[نور]] علمش بهره گیرد. [[آگاه]] باش که [[امام]] شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه و از خورکش به دو قرص نان [[قناعت]] کرده است. شما تن دادن به چنین روشی را [[قدرت]] ندارید، ولی مرا با [[ورع]] و کوشش در [[عبادت]] و [[پاک‌دامنی]] و درستی [[یاری]] کنید. به [[خدا]] قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته و از غنایم فراوان آن ذخیره‌ای برنداشته و عوض این جامه کهنه‌ام جامه کهنه دیگری آماده نکرده‌ام... اگر می‌خواستم هر آینه می‌توانستم به عسل مصفّا و مغز این گندم و بافته‌های ابریشم راه برم، اما دور باد که هوای نفسم بر من [[غلبه]] کند و حرصم مرا به [[انتخاب]] غذاهای لذیذ وادارد، در حالی که شاید در [[حجاز]] یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست و به یاد نداشته باشد که شبی سیر خفته باشد، یا آن‌که شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکم‌های گرسنه و جگرهای سوزان باشد... آیا به این [[قناعت]] کنم که به من [[امیرمؤمنان]] گفته شود، ولی در سختی‌های روزگار با آنان شریک نباشم، یا در تلخی‌های زندگی الگویشان به حساب نیایم؟! آفریده نشدم تا خوردن غذاهای [[پاکیزه]] مرا سرگرم کند، به مانند حیوانی به آخوربسته که همه اندیشه‌اش علف خوردن است... (از فرط بی‌رغبتی‌ام به خوردنی‌های [[دنیا]]) این سخن میان همگان پیچیده که اگر خوراک [[فرزند]] [[ابوطالب]] این است پس ضعف و سستی او را از [[جنگ]] با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع خواهد شد! پس بدانید که درختان بیابانی چوبشان سخت‌تر، درختان سرسبز پوستشان نازک‌تر، گیاهان صحرایی آتششان قوی‌تر و خاموشی‌شان دیرتر است. من و [[رسول خدا]] همچون دو درختی هستیم که از یک ریشه رسته‌اند و چون ساعد و بازوییم. به [[خدا]] قسم، اگر [[عرب]] در [[جنگ]] با من همدست شوند من از مقابله با آنان روی برنگردانم و اگر فرصت‌ها دست دهد، شتابان بدان سو ([[شام]]) می‌روم و خواهم کوشید تا [[زمین]] را از این موجود وارونه ([[معاویه]]) [[پاک]] کنم تا سنگ‌ریزه‌ها از میان دانه‌های دروشده جدا شود<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۵: {{متن حدیث| ُ یَا ابْنَ حُنَیْفٍ... أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا کَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِیَ فِی عَیْنِی أَوْهَی وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ بَلَی کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیْرِ فَدَکٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ یَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکِمُ وَ إِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکْبَادٌ حَرَّی...  أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یُقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَکَ سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ وَ کَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیَةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَیْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْکُوسِ حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَیْنِ حَبِّ الْحَصِید}}</ref>.
*قریشیان چون در اوایل امر [[رسول خدا]] می‌خواستند به او طعنه زنند به [[ایمان]] من به او اشاره می‌کردند و می‌گفتند آیا رسالتت را کسانی جز امثال این پسر [[تصدیق]] می‌کنند؟ اما من از شمار آن کسانم که در [[راه خدا]] از ملامت ملامتگران باکی ندارند. از کسانی هستم که نشان صدّیقان در چهره دارند و سخنشان سخن ابراز است، آبادگران شب به [[نیایش]] و روشنگران روز به هدایت‌اند. [[تمسک]] به ریسمان [[قرآن]] دارند، سنّت [[خدا]] و رسولش را زنده می‌کنند، جاه‌طلب و برتری‌جو نیستند، [[خیانت]] نمی‌کنند و خرابی به بار نمی‌آورند. ارواحشان در [[بهشت]] و بدن‌هایشان به [[عبادت]] [[خدا]] مشغول است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰: {{متن حدیث|وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلَّا مِثْلُ هَذَا يَعْنُونَنِي وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ سِيمَاهُمْ سِيمَا الصِّدِّيقِينَ وَ كَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ يُحْيُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ لَا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لَا يَعْلُونَ وَ لَا يَغُلُّونَ وَ لَا يُفْسِدُونَ قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل‏}}</ref>. از کسانی (به عنوان [[خلیفه پیامبر]]) در کنار من یاد می‌شود که هم‌پایه من نیستند و سابقه مرا در [[اسلام]] ندارند؛ سابقه‌ای که هیچ کس به آن نزدیک نتواند شد<ref>نهج البلاغه، نامه ۹: {{متن حدیث|فَيَا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ يُقْرَنُ بِي مَنْ لَمْ يَسْعَ بِقَدَمِي وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ كَسَابِقَتِي الَّتِي لَا يُدْلِي أَحَدٌ بِمِثْلِهَا}}</ref>. در برابر [[فتنه]] می‌ایستم، همان‌گونه که در برابر [[کفر]] ایستادم نه ترسی به [[دل]] راه می‌دهم و ناتوان از رویارویی با آنم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۳ و ۱۰۲: {{متن حدیث|مَا [ضَعُفْتُ‏] عَجَزْتُ وَ لَا جَبُنْتُ وَ إِنَّ مَسِيرِي هَذَا لِمِثْلِهَا فَلَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ‏ مَا لِي وَ لِقُرَيْشٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ كَافِرِينَ وَ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ}}</ref>. مگر در میان شما به ثقل اکبر ([[قرآن]]) عمل نکردم و ثقل اصغر ([[فرزندان]] خود، [[حسن]] و [[حسین]]) را در میان شما نگذاشتم؟ من [[پرچم]] [[ایمان]] را در میانتان برافراشتم و بر [[حدود]] [[حلال]] و [[حرام]] آگاهتان کردم. بر تن شما از [[عدالت]] خود [[لباس]] عافیت پوشاندم، با گفتار و عمل خویش زمینه [[نیکوکاری]] را برایتان چیدم و بزرگی‌های [[اخلاقی]] خود را به شما نمایاندم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۵: {{متن حدیث|وَ هُوَ أَنَا أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيمَانِ وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي وَ فَرَشْتُكُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي}}</ref>. آن [[حضرت]] در پیش و پس این اوصاف، [[مردم]] را هشدار می‌دهند که تابع امر وی باشند، نه تابع [[رأی]] خودشان. جاه‌طلبی و مال‌اندوزی که دو انگیزه مهم برای کسانی است که به ناحق برای دست‌یابی به [[قدرت]] و [[حکومت]] می‌کوشند، در [[سیره]] آن [[حضرت]] دیده نشد و آن [[حضرت]] در عمل این صفات [[شایسته]] را از خود به نمایش گذاشت. آن [[حضرت]] خطاب به [[نماینده]] خویش [[عثمان بن حنیف]] که شنیده بود، در میهمانی اغنیا شرکت کرده، عتاب کرده و فرموده بود: ای پسر حنیف! ... بدان که هر مأمومی را امامی است که باید به او [[اقتدا]] کند و از [[نور]] علمش بهره گیرد. [[آگاه]] باش که [[امام]] شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه و از خورکش به دو قرص نان [[قناعت]] کرده است. شما تن دادن به چنین روشی را [[قدرت]] ندارید، ولی مرا با [[ورع]] و کوشش در [[عبادت]] و [[پاک‌دامنی]] و درستی [[یاری]] کنید. به [[خدا]] قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته و از غنایم فراوان آن ذخیره‌ای برنداشته و عوض این جامه کهنه‌ام جامه کهنه دیگری آماده نکرده‌ام... اگر می‌خواستم هر آینه می‌توانستم به عسل مصفّا و مغز این گندم و بافته‌های ابریشم راه برم، اما دور باد که هوای نفسم بر من [[غلبه]] کند و حرصم مرا به [[انتخاب]] غذاهای لذیذ وادارد، در حالی که شاید در [[حجاز]] یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست و به یاد نداشته باشد که شبی سیر خفته باشد، یا آن‌که شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکم‌های گرسنه و جگرهای سوزان باشد... آیا به این [[قناعت]] کنم که به من [[امیرمؤمنان]] گفته شود، ولی در سختی‌های روزگار با آنان شریک نباشم، یا در تلخی‌های زندگی الگویشان به حساب نیایم؟! آفریده نشدم تا خوردن غذاهای [[پاکیزه]] مرا سرگرم کند، به مانند حیوانی به آخوربسته که همه اندیشه‌اش علف خوردن است... (از فرط بی‌رغبتی‌ام به خوردنی‌های [[دنیا]]) این سخن میان همگان پیچیده که اگر خوراک [[فرزند]] [[ابوطالب]] این است پس ضعف و سستی او را از [[جنگ]] با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع خواهد شد! پس بدانید که درختان بیابانی چوبشان سخت‌تر، درختان سرسبز پوستشان نازک‌تر، گیاهان صحرایی آتششان قوی‌تر و خاموشی‌شان دیرتر است. من و [[رسول خدا]] همچون دو درختی هستیم که از یک ریشه رسته‌اند و چون ساعد و بازوییم. به [[خدا]] قسم، اگر [[عرب]] در [[جنگ]] با من همدست شوند من از مقابله با آنان روی برنگردانم و اگر فرصت‌ها دست دهد، شتابان بدان سو ([[شام]]) می‌روم و خواهم کوشید تا [[زمین]] را از این موجود وارونه ([[معاویه]]) [[پاک]] کنم تا سنگ‌ریزه‌ها از میان دانه‌های دروشده جدا شود<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۵: {{متن حدیث| ُ یَا ابْنَ حُنَیْفٍ... أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا کَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِیَ فِی عَیْنِی أَوْهَی وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ بَلَی کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیْرِ فَدَکٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ یَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکِمُ وَ إِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکْبَادٌ حَرَّی...  أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یُقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَکَ سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ وَ کَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیَةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَیْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْکُوسِ حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَیْنِ حَبِّ الْحَصِید}}</ref>.
*آن [[حضرت]] در بیانی دیگر فرموده‌اند: خدایا تو می‌دانی که آنچه انجام دادیم نه از سر [[اشتیاق]] به [[قدرت]] بود و نه برای زیاده‌خواهی در [[مال]] بی‌ارزش [[دنیا]]، بلکه برای آن بود که نشانه‌های دینت را به جایش بازگردانیم و [[اصلاح]] را ر شهرهایت [[آشکار]] کنیم تا [[بندگان]] ستم‌کشیده‌ات ایمنی یابند و [[حدود]] معطّل شده‌ات اقامه شود... و شما می‌دانید که [[حاکم]] بر نوامیس و [[جان]] و [[اموال]] و [[احکام]] نباید [[بخیل]] باشد تا در گردآوری [[مال]] [[مسلمانان]] به نفع خود [[حرص]] ورزد... و نباید ستم‌کار باشد تا آنان را به [[ستم]] خود از حقوقشان محروم کند و نباید به [[ستم]]، جانب‌دار عده‌ای باشد که قومی را بر [[قوم]] دیگر ترجیح دهند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱: {{متن حدیث| اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْ‏ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ ...ِ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْكَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ فَتَكُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ  ... ِ وَ لَا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ وَ لَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْم‏}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 120-121.</ref>.
*آن [[حضرت]] در بیانی دیگر فرموده‌اند: خدایا تو می‌دانی که آنچه انجام دادیم نه از سر [[اشتیاق]] به [[قدرت]] بود و نه برای زیاده‌خواهی در [[مال]] بی‌ارزش [[دنیا]]، بلکه برای آن بود که نشانه‌های دینت را به جایش بازگردانیم و [[اصلاح]] را ر شهرهایت [[آشکار]] کنیم تا [[بندگان]] ستم‌کشیده‌ات ایمنی یابند و [[حدود]] معطّل شده‌ات اقامه شود... و شما می‌دانید که [[حاکم]] بر نوامیس و [[جان]] و [[اموال]] و [[احکام]] نباید [[بخیل]] باشد تا در گردآوری [[مال]] [[مسلمانان]] به نفع خود [[حرص]] ورزد... و نباید ستم‌کار باشد تا آنان را به [[ستم]] خود از حقوقشان محروم کند و نباید به [[ستم]]، جانب‌دار عده‌ای باشد که قومی را بر [[قوم]] دیگر ترجیح دهند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱: {{متن حدیث| اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْ‏ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ ...ِ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْكَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ فَتَكُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ  ... ِ وَ لَا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ وَ لَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْم‏}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 120-121.</ref>.
*با همه فضیلت‌ و [[شایستگی]] که [[حضرت]] در احراز [[مقام امامت]] داشت، همواره دیگران به معارضه با او برخاستند. آن حضرت به صراحت در [[خطبه شقشقیه]] از [[سه خلیفه]] پیش از خود به جهت طمع در حکومتی که حقشان نبود، انتقاد کرده است<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]</ref>. انتقاداتی از این دست در مواضع متعدد از [[نهج البلاغه]] بازتاب یافته است. نمونه‌ای از آ‌ن‌ها سخن آن [[حضرت]] است که فرمود: اما چون [[خداوند]] پیامبرش را از [[دنیا]] برد، گروهی به پیشینه خود، به قهقهرا بازگشتند... از آنان‌که [[مأمور]] به مودّت با آن‌ها بودند جدا شدند و ساختمان ([[دین]] و [[حکومت]]) را از بنیادش برکندند و آن را در غیر جای خود بنیان نهادند. معدن تمام نادرستی‌ها و دروازه گام نهادن در هر گمراهی‌اند. غوطه‌ور در دریای [[حیرت]] و افتاده در مستی و جهالت‌اند. به شیوه فرعونیان، گروهی از [[آخرت]] [[دل]] بریده و به [[دنیا]] [[دل]] بسته و عدّه‌ای پیوند خود را با [[دین]] بریده و از آن جدا شده‌اند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۴۸: {{متن حدیث| حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ ... وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِن‏}}</ref>. هنگامی که شورای انتصابی [[خلیفه دوم]]، [[عثمان]] را به [[جانشینی]] [[عمر]] تعیین کرد، [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به آنان فرمود: نیک می‌دانید که من به [[حکومت]] از دیگران شایسته‌ترم. به [[خدا]] قسم زمام [[حکومت]] را مادام که امور [[مسلمین]] به [[سلامت]] بگذرد و ستمی در [[امت]] جز در [[حق]] من نباشد، رها می‌کنم به [[امید]] [[پاداش]] و [[فضیلت]] این کار و از سر روی‌گردانی از زر و زیور [[دنیا]] که شما در رسیدن به آن دچار رقابت شده‌اید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۷۲: {{متن حدیث| لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِه‏}}</ref>. حتی پس از آن‌که در پی بیست و پنج سال خانه‌نشینی، سرانجام [[حکومت]] و [[رهبری]] [[امت]] به او روی آورد، سه گروه که به [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]] شهرت یافته‌اند، در برابر ایشان ایستادند<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]</ref>. در بحبوحه [[شورش]] [[طلحه]] و [[زبیر]] که [[رهبری]] [[ناکثین]] را بر عهده داشتند، فرمود: [[سوگند]] به [[خدا]]! از زمانی که [[خداوند]] پیامبرش را به سوی خویش برد تا هم‌اکنون، همواره از [[حقّ]] خویش کنار زده شده‌ام و دیگران بر من ترجیح داده شده‌اند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۶: {{متن حدیث| فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا}}</ref>. آن [[حضرت]]، گرچه از جریانی که برای غصب [[حقوق]] [[اهل‌بیت]] [[پیامبر]] به راه افتاد و پس از ایشان هم تداوم یافت، شکایت داشت، فرجام کار را روشن و تماشایی می‌دید. وعده [[خدا]] و [[رسول]] در بازگشت [[حقوق]] [[اهل‌بیت]] به ایشان که در [[حکومت]] [[مهدی]] [[آل محمد]] {{صل}} تحقق می‌یابد، دورنمای زیبای آینده است. این سخن از آن [[حضرت]] است که فرموده بود: [[دنیا]] سرانجام پس از چموشی به ما خواهد آورد، چونان ماده‌شتر بدخو که به سوی بچه خود بازمی‌گردد. آن‌گاه [[امیرمؤمنان]] این [[آیه]] را خواند: "و می‌خواهیم بر آنان که [[مردم]] ناتوانشان داشته‌اند، منّت نهیم و آنان را [[امامان]] و [[وارثان]] گردانیم"<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۰۹: {{متن حدیث| لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِیبَ ذَلِکَ- {{متن قرآن|وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ}}«و برآنیم که بر آنان که در [[زمین]] ناتوان شمرده شده‌اند  منّت گذاریم و آنان را [[پیشوا]] گردانیم و آنان را [[وارثان]] (روی [[زمین]]) کنیم» سوره قصص، [[آیه]] ۵.‏}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 121-122.</ref>.
*با همه فضیلت‌ و [[شایستگی]] که [[حضرت]] در احراز [[مقام امامت]] داشت، همواره دیگران به معارضه با او برخاستند. آن حضرت به صراحت در [[خطبه شقشقیه]] از [[سه خلیفه]] پیش از خود به جهت طمع در حکومتی که حقشان نبود، انتقاد کرده است<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]</ref>. انتقاداتی از این دست در مواضع متعدد از [[نهج البلاغه]] بازتاب یافته است. نمونه‌ای از آ‌ن‌ها سخن آن [[حضرت]] است که فرمود: اما چون [[خداوند]] پیامبرش را از [[دنیا]] برد، گروهی به پیشینه خود، به قهقهرا بازگشتند... از آنان‌که [[مأمور]] به مودّت با آنها بودند جدا شدند و ساختمان ([[دین]] و [[حکومت]]) را از بنیادش برکندند و آن را در غیر جای خود بنیان نهادند. معدن تمام نادرستی‌ها و دروازه گام نهادن در هر گمراهی‌اند. غوطه‌ور در دریای [[حیرت]] و افتاده در مستی و جهالت‌اند. به شیوه فرعونیان، گروهی از [[آخرت]] [[دل]] بریده و به [[دنیا]] [[دل]] بسته و عدّه‌ای پیوند خود را با [[دین]] بریده و از آن جدا شده‌اند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۴۸: {{متن حدیث| حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ ... وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِن‏}}</ref>. هنگامی که شورای انتصابی [[خلیفه دوم]]، [[عثمان]] را به [[جانشینی]] [[عمر]] تعیین کرد، [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به آنان فرمود: نیک می‌دانید که من به [[حکومت]] از دیگران شایسته‌ترم. به [[خدا]] قسم زمام [[حکومت]] را مادام که امور [[مسلمین]] به [[سلامت]] بگذرد و ستمی در [[امت]] جز در [[حق]] من نباشد، رها می‌کنم به [[امید]] [[پاداش]] و [[فضیلت]] این کار و از سر روی‌گردانی از زر و زیور [[دنیا]] که شما در رسیدن به آن دچار رقابت شده‌اید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۷۲: {{متن حدیث| لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِه‏}}</ref>. حتی پس از آن‌که در پی بیست و پنج سال خانه‌نشینی، سرانجام [[حکومت]] و [[رهبری]] [[امت]] به او روی آورد، سه گروه که به [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]] شهرت یافته‌اند، در برابر ایشان ایستادند<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]</ref>. در بحبوحه [[شورش]] [[طلحه]] و [[زبیر]] که [[رهبری]] [[ناکثین]] را بر عهده داشتند، فرمود: [[سوگند]] به [[خدا]]! از زمانی که [[خداوند]] پیامبرش را به سوی خویش برد تا هم‌اکنون، همواره از [[حقّ]] خویش کنار زده شده‌ام و دیگران بر من ترجیح داده شده‌اند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۶: {{متن حدیث| فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا}}</ref>. آن [[حضرت]]، گرچه از جریانی که برای غصب [[حقوق]] [[اهل‌بیت]] [[پیامبر]] به راه افتاد و پس از ایشان هم تداوم یافت، شکایت داشت، فرجام کار را روشن و تماشایی می‌دید. وعده [[خدا]] و [[رسول]] در بازگشت [[حقوق]] [[اهل‌بیت]] به ایشان که در [[حکومت]] [[مهدی]] [[آل محمد]] {{صل}} تحقق می‌یابد، دورنمای زیبای آینده است. این سخن از آن [[حضرت]] است که فرموده بود: [[دنیا]] سرانجام پس از چموشی به ما خواهد آورد، چونان ماده‌شتر بدخو که به سوی بچه خود بازمی‌گردد. آن‌گاه [[امیرمؤمنان]] این [[آیه]] را خواند: "و می‌خواهیم بر آنان که [[مردم]] ناتوانشان داشته‌اند، منّت نهیم و آنان را [[امامان]] و [[وارثان]] گردانیم"<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۰۹: {{متن حدیث| لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِیبَ ذَلِکَ- {{متن قرآن|وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ}}«و برآنیم که بر آنان که در [[زمین]] ناتوان شمرده شده‌اند  منّت گذاریم و آنان را [[پیشوا]] گردانیم و آنان را [[وارثان]] (روی [[زمین]]) کنیم» سوره قصص، [[آیه]] ۵.‏}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 121-122.</ref>.


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش