سرگذشت زندگی پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخهها
←دوران کودکی
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
*از [[کودکی]] آثار [[عظمت]] و فوقالعادگی از چهره، [[رفتار]] و گفتار [[محمد]]{{صل}} پیدا بود. [[عبدالمطلب]] که کفالت او را بر عهده داشت، به [[فراست]] دریافته بود نوهاش آیندهای درخشان دارد. هشت ساله بود که جدش [[عبدالمطلب]] درگذشت و طبق [[وصیت]] او، [[ابوطالب]] عموی بزرگش عهدهدار کفالت او شد. [[ابوطالب]] نیز از [[رفتار]] عجیب این [[کودک]] که با سایر [[کودکان]] شباهت نداشت، در شگفت میماند. هرگز دیده نشد که او مانند [[کودکان]] همسالش نسبت به [[غذا]] [[حرص]] و علاقه نشان دهد؛ به غذای اندک اکتفا میکرد و از [[زیادهروی]] [[امتناع]] میورزید. بر خلاف [[کودکان]] همسالش و بر خلاف عادت و [[تربیت]] آن روز، موهای خویش را مرتب میکرد و سر و صورت خود را تمیز نگه میداشت. [[ابوطالب]] روزی از او خواست که در حضور او جامههایش را بکند و به بستر رود؛ او این [[دستور]] را با [[کراهت]] تلقی کرد و چون نمیخواست از [[دستور]] عموی خویش تمرد کند، به عمو گفت: روی خویش را برگردان تا بتوانم جامهام را بکنم. | *از [[کودکی]] آثار [[عظمت]] و فوقالعادگی از چهره، [[رفتار]] و گفتار [[محمد]]{{صل}} پیدا بود. [[عبدالمطلب]] که کفالت او را بر عهده داشت، به [[فراست]] دریافته بود نوهاش آیندهای درخشان دارد. هشت ساله بود که جدش [[عبدالمطلب]] درگذشت و طبق [[وصیت]] او، [[ابوطالب]] عموی بزرگش عهدهدار کفالت او شد. [[ابوطالب]] نیز از [[رفتار]] عجیب این [[کودک]] که با سایر [[کودکان]] شباهت نداشت، در شگفت میماند. هرگز دیده نشد که او مانند [[کودکان]] همسالش نسبت به [[غذا]] [[حرص]] و علاقه نشان دهد؛ به غذای اندک اکتفا میکرد و از [[زیادهروی]] [[امتناع]] میورزید. بر خلاف [[کودکان]] همسالش و بر خلاف عادت و [[تربیت]] آن روز، موهای خویش را مرتب میکرد و سر و صورت خود را تمیز نگه میداشت. [[ابوطالب]] روزی از او خواست که در حضور او جامههایش را بکند و به بستر رود؛ او این [[دستور]] را با [[کراهت]] تلقی کرد و چون نمیخواست از [[دستور]] عموی خویش تمرد کند، به عمو گفت: روی خویش را برگردان تا بتوانم جامهام را بکنم. | ||
*[[ابوطالب]] از این سخن [[کودک]] در شگفت شد؛ زیرا در [[عرب]] آن روز حتی مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمتهای [[بدن]] خود احتراز نداشتند. [[ابوطالب]] میگوید: من هرگز از او [[دروغ]] نشنیدم، کار ناشایسته و [[خنده]] بیجا ندیدم، به بازیهای بچهها رغبت نمیکرد، [[تنهایی]] و [[خلوت]] را [[دوست]] میداشت و در همه حال [[متواضع]] بود.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]] ج ۲، ص ۲۵۲.</ref> | *[[ابوطالب]] از این سخن [[کودک]] در شگفت شد؛ زیرا در [[عرب]] آن روز حتی مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمتهای [[بدن]] خود احتراز نداشتند. [[ابوطالب]] میگوید: من هرگز از او [[دروغ]] نشنیدم، کار ناشایسته و [[خنده]] بیجا ندیدم، به بازیهای بچهها رغبت نمیکرد، [[تنهایی]] و [[خلوت]] را [[دوست]] میداشت و در همه حال [[متواضع]] بود.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]] ج ۲، ص ۲۵۲.</ref> | ||
[[پیامبر اکرم]] بعدها در دوره [[رسالت]]، از [[کودکی]] خودش فرمود: گاهی [[احساس]] میکردم که گویی یک [[نیروی غیبی]] مرا [[تأیید]] میکند. | *[[پیامبر اکرم]] بعدها در دوره [[رسالت]]، از [[کودکی]] خودش فرمود: گاهی [[احساس]] میکردم که گویی یک [[نیروی غیبی]] مرا [[تأیید]] میکند. | ||
*[[امام باقر]]{{ع}} میفرماید: فرشتگانی بودند که از [[کودکی]] او را [[همراهی]] میکردند. [[پیامبر]] فرمود: من گاهی [[سلام]] میشنیدم، و کسی به من میگفت [[السلام]] علیک یا [[محمد]]! نگاه میکردم، کسی را نمیدیدم. گاهی با خودم [[فکر]] میکردم شاید این سنگ یا درخت است که دارد به من [[سلام]] میدهد، بعد فهمیدم [[فرشته]] [[الهی]] بود که به من [[سلام]] میداده است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار ج ۱۶، ص ۱۹۸.</ref> <ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref> | *[[امام باقر]]{{ع}} میفرماید: فرشتگانی بودند که از [[کودکی]] او را [[همراهی]] میکردند. [[پیامبر]] فرمود: من گاهی [[سلام]] میشنیدم، و کسی به من میگفت [[السلام]] علیک یا [[محمد]]! نگاه میکردم، کسی را نمیدیدم. گاهی با خودم [[فکر]] میکردم شاید این سنگ یا درخت است که دارد به من [[سلام]] میدهد، بعد فهمیدم [[فرشته]] [[الهی]] بود که به من [[سلام]] میداده است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار ج ۱۶، ص ۱۹۸.</ref> <ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref> | ||