پرش به محتوا

سلمان فارسی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱: خط ۱۱:
'''سلمان فارسی''' از برجسته‎‎ترین [[صحابی پیامبر]]{{صل}} و از [[شیعیان]] خاص [[حضرت علی]]{{ع}} بود. او بعد از [[آیین زرتشت]]، [[دین مسیحیت]] را [[انتخاب]] کرد، ولی بعد از شنیدن آوازۀ [[ظهور]] [[پیامبر]]{{صل}} در [[مکه]] در جست و‎ جوی [[حضرت]] بود و سرانجام در [[مدینه]] ایشان را [[ملاقات]] کرده و [[مسلمان]] شد و همواره همراه [[پیامبر]]{{صل}} بود و خدمات ارزنده‎‎ای انجام داده و [[مقام]] والایی یافت و مفتخر به [[حدیث]] [[سلمان]] از ما [[اهل بیت]] است گردید.
'''سلمان فارسی''' از برجسته‎‎ترین [[صحابی پیامبر]]{{صل}} و از [[شیعیان]] خاص [[حضرت علی]]{{ع}} بود. او بعد از [[آیین زرتشت]]، [[دین مسیحیت]] را [[انتخاب]] کرد، ولی بعد از شنیدن آوازۀ [[ظهور]] [[پیامبر]]{{صل}} در [[مکه]] در جست و‎ جوی [[حضرت]] بود و سرانجام در [[مدینه]] ایشان را [[ملاقات]] کرده و [[مسلمان]] شد و همواره همراه [[پیامبر]]{{صل}} بود و خدمات ارزنده‎‎ای انجام داده و [[مقام]] والایی یافت و مفتخر به [[حدیث]] [[سلمان]] از ما [[اهل بیت]] است گردید.


==[[سلمان فارسی]]==
*ابو‎‎عبدالله یا همان [[سلمان فارسی]] از برجسته‎‎ترین [[صحابی پیامبر]]{{صل}} و از [[شیعیان]] خاص و [[یاران حضرت علی]]{{ع}} بود<ref>ثقفی کوفی، ابراهیم، الغارات، ص۴۲۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۱۶.</ref>. نام اصلی او "ماهو" یا "روزبه"<ref>در منابع کهن، مطلقاً اشاره‎ای به نام سابق او نشده است؛ اما از قرن ششم، منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص نام قبل از اسلام او را "ماهبد بن بدخشان بن آذرحسمس بن مرد سالار" ضبط کرده و در منابع دیگر نیز از این زمان به بعد، اسامی شبیه به این مورد را ضبط کرده‌اند که احتمالاً همۀ آنها تصحیف کلمه "ماه‌به" در ردیف "روزبه" و "سال‌به" از اسامی رایج ایرانی پیش اسلام در ایران است و همچنین کلمه "آذرجسس" نیز تغیر یافته "آذر گشنسب" است.</ref> است<ref>ر.ک: تونه‎ای، مجتبی، موعود‎نامه، ص۴۰۸.</ref>. [[سلمان]]، ایرانی و دهقان‎‌زاده‎‌ای<ref>عبارت دهقان در عصر ساسانی صرفا معادل کشاورز نیست و دهقانان طبقه‎ای قابل اعتنا در حکومت به شمار می‌رفتند.</ref> از ناحیۀ جی [[اصفهان]] یا [[کازرون]] یا را‎مهر‎مز بود و در دورۀ ساسانیان در خانواده‎‌ای زرتشتی می‌‎زیست<ref>ر.ک: تونه‎ای، مجتبی، موعود‎نامه، ص۴۰۸.</ref>، او نیز در [[کودکی]] از [[پیروان]] این [[آیین]] بود<ref>عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۳۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۱۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۶.</ref>.<ref>ر.ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‎نامۀ تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۶۲.</ref> [[سلمان]]، نامی بود که [[پیامبر اسلام]] برای او [[انتخاب]] کرد و چون او را از [[بردگی]] [[آزاد]] کرده بود، به [[سلمان]] محمدی [[شهرت]] یافت و [[کنیه]] ابو‎عبدالله برایش [[انتخاب]] شد. او [[سلمان]] را الخیر، ابوالبینّات و ابوالمرشد نیز خطاب می‌‎کردند. هر‎گاه از خودش می‎‌پرسیدند [[فرزند]] کیستی، می‎‌گفت من [[سلمان]] [[فرزند]] [[اسلام]] و از آدمی‎‌زادگانم<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۱، ص ۴۶۴ ـ ۴۶۸.</ref>. 
==[[سلمان]] و [[مسیحیت]]==
*[[سلمان]] روزی از طرف [[پدر]] برای [[سرکشی]] به مزرعه فرستاده شده بود که در مسیر راه خود، عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول [[نیایش]] و [[عبادت]] بودند.[[روح]] کنجکاوی و پرسشگری وی باعث شد تا او به دنبال حقیقتِ این [[آیین]] تازه باشد و از [[پیروان]] آن دربارۀ دینشان سؤالاتی پرسید و علاقۀ خود را نیز به آنان ابراز کرد و با [[راهنمایی]] آنان [[آیین مسیحیت]] را [[انتخاب]] کرد و بدین [[دلیل]] مورد مؤاخذۀ [[پدر]] و [[خانواده]] قرار گرفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۶ ـ ۵۷؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۵.</ref>.<ref>ر.ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‎نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۶۲ ـ۵۶۳.</ref> او ابتدا از خانوادۀ خود جدا شد و به ‌سوی [[شام]]، مرکز [[مسیحیت]] آن زمان رفت و در کلیسایی، هفت سال به خدمت‎‌گزاری مشغول شد و بعد در مراکز مسیحیِ [[موصل]]، نصیبین و عموریه به کسب [[دانش]] پرداخت. استادان بزرگ [[معنویت]] [[مسیحی]]، مدارج [[سیر و سلوک]] را در آن [[آیین]] به‌ خوبی به او آموختند و مراکز [[مسیحی]] در آن دوران، ملازم با [[انتظار ظهور]] [[پیامبر جدید]] بود<ref>ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۴۶۴ـ ۴۶۸.</ref>.
==داستان [[اسلام آوردن]] [[سلمان]]==
*از آنجا که وعدۀ [[ظهور]] پارکلتوس ([[فارقلیط]])<ref>یعنی پیامبر بزرگی که پس از عیسی{{ع}} خواهد آمد.</ref> در [[انجیل]] آمده بود و [[راهبان]] [[مسیحی]] [[انتظار]] او را می‌‎کشیدند، [[سلمان]] نیز شیفتۀ [[ظهور]] [[پیامبر]] بود و مشتاقانه در [[انتظار]] [[بعثت]] او به سر می‎‌برد<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۱، ص۴۶۴ ـ ۴۶۸.</ref> و به خاطر شوقش از آن مراکز، همراه کاروانی برای پیدا کردن [[پیامبر]]{{صل}} به [[حجاز]] رفت؛ ولی اهالی کاروان او را به یک [[یهودی]] فروختند و او نیز [[سلمان]] را به زنی به نام خلیسه در یثرب فروخت و او کارهای مزارع و نخلستان‎‌های این [[زن]] را در یثرب انجام می‎‌داد تا اینکه باخبر شد [[پیامبر]]{{صل}} در [[مکه]] به امر [[رسالت]] [[مبعوث]] شده است؛ اما نتوانست تا زمانی که [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]] بیاید وی را ببیند<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۱۵ـ ۲۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۷ ـ ۵۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۶.</ref>.<ref>ر.ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‎نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۶۲ ـ۵۶۳.</ref>
[[سلمان]] از آخرین [[راهب]] [[مسیحی]] که کنارش بود، وعدۀ [[ظهور]] [[پیامبر]]{{صل}} را داده و گفته بود [[آخرین پیامبر]] سه نشانه دارد: [[صدقه]] نمی‎‌پذیرد؛ هدیه را قبول می‎‌کند و بر شانه‎‌اش مهر [[نبوت]] نقش بسته است؛ از این ‌رو وقتی [[پیامبر]]{{صل}} را در منطقۀ [[قبا]] [[ملاقات]] کرد، مقداری خرما برای ایشان به عنوان [[صدقه]] برد و دید که [[حضرت]] به [[یاران]] خود فرمودند بخورید؛ ولی خود ایشان از آن خرما‎ها نخوردند؛ زیرا [[صدقه]] بود. روز دیگر در [[مدینه]]، وقتی که [[پیامبر]]{{صل}} را دید مقداری خرما به ایشان هدیه داد و ایشان از خرما‎ها خوردند. [[سلمان]] برای دیدن نشانۀ سوم یک روز، زمانی که [[پیامبر]]{{صل}} برای [[تشییع]] یکی از [[اصحاب]] خود به "مقیع الفرقد" آمده بودند، پشت سر [[حضرت]] قرار گرفت و با کنار رفتن جامۀ ایشان، مهر [[رسالت]] را بر پشت [[رسول خدا]]{{صل}} دید و خود را بر آن افکند و بوسید و گریست و سپس [[اسلام]] آورد و داستان خود را برای [[حضرت]] حکایت کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۱۹ ـ۲۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۹؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۶ـ۴۸۷.</ref>.<ref>ر.ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‎نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۶۳ ـ۵۶۴.</ref>
==[[آزادی]] از [[بردگی]]==
*[[پیامبر]]{{صل}} نیز برای [[آزادی]] او از [[بردگی]] [[دستور]] داد تا با ارباب خود [[قرارداد]] ببندد که در ازای سیصد تا چهارصد درخت خرمای زرد و قرمز که می‎‌کارد و به ثمر می‎‌رساند، [[آزاد]] شود؛ اما این کار چند سال طول می‎‌کشید و با [[اعجاز]] [[پیامبر]]{{صل}} بود که درختان خرما به سرعت به ثمر نشستند و خرمای تازه دادند و [[سلمان]] [[آزاد]] شد و به همین [[دلیل]]، [[سلمان]] در جنگ‌‎های اولیه [[اسلام]] [[شرکت]] نداشت<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ص۲۲۰ـ۲۲۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۹؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۶۷.</ref> و نخستین [[جنگی]] که موفق شد در آن شرکت کند، [[جنگ خندق]] بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۳؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۱۱۹.</ref>.<ref>ر.ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‌‎نامۀ تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۶۴.</ref>
==اقدامات [[سلمان]]==
*[[سلمان]] بعد از [[مسلمان]] شدن از هیچ خدمتی در محضر [[پیامبر]]{{صل}} فروگذاری نکرد، برخی از این اقدامات عبارت‌اند از:
#پیشنهاد حفر [[خندق]] در [[جنگ احزاب]]: زمانی که به خاطر حرکت [[قریش]] و [[سپاه]] [[عظیم]] [[عرب]] و نیز پیمان‌‎شکنی [[یهود]] [[هراس]] بر فضای [[مدینه]] [[سایه]] افکنده بود. [[پیامبر]]{{صل}}، [[یاران]] خود را برای [[مشورت]] فراخواند. گروهی قایل بودند از [[مدینه]] خارج شوند و هر جا با [[دشمن]] رو به رو شدند دست به [[شمشیر]] ببرند. اما [[سلمان فارسی]] پیشنهاد [[تاریخی]] خود را مطرح کرد، مبنی بر اینکه به رسم [[ایرانیان]] هنگام [[جنگ]] در اطراف [[شهر]]، خندقی حفر شود. [[حضرت]]، پیشنهاد او را پذیرفت و علت ماندگاری نام [[سلمان]] در [[تاریخ]] از حضور او در [[جنگ خندق]] بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۲۲۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۳۵.</ref>.
#مترجم [[قرآن]]: پس از [[فتح]] [[ایران]]، [[سلمان]] ابتدا به ترجمه و [[تفسیر قرآن]] پرداخت و برای [[پیامبر]]{{صل}} نیز کار مترجمی [[زبان فارسی]] به [[عربی]] و برعکس را انجام می‎‌داد<ref>ترکی، محمد رضا، پارسای پارسی، ص۹۶.</ref>.<ref>ر.ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‎نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۶۴ ـ ۵۶۵.</ref> ترجمۀ "بسم [[الله]] الرحمن [[الرحیم]]" "به ‌نام [[خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]" منتسب به [[سلمان فارسی]] است و اولین سوره‎‌ای که [[تفسیر]] کرد [[سوره یوسف]] بود<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۱، ص۴۶۴ ـ ۴۶۸.</ref>.
#استانداری [[مداین]]: [[مداین]]، یکی از شهرهای سرسبز، خرم و افسانه‎‌ای و پایتخت ساسانیان در [[ایران]] قبل از [[اسلام]] بود که به دست [[مسلمانان]] [[فتح]] شد. [[سلمان]] در زمان [[خلیفه دوم]] با [[مشورت]] [[حضرت علی]]{{صل}} برخلاف [[انتظار]] [[مردم]] [[مداین]] که [[انتظار]] حاکمی [[جوان]] را می‎‌کشیدند، [[حاکم]] [[مداین]] شد و در [[خانه]] کوچکی کنار [[مسجد]] اقامت گزید و به [[ادارۀ امور]] مشغول شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۵.</ref>. گفته شده: [[مستمری]] ماهیانه [[سلمان]] در دوران استانداری‎‌اش، پنج هزار درهم بود و در آن زمان بر سی هزار [[مسلمان]] حکومت می‌‎کرد و دو [[جامه]] داشت که هنگام [[سخنرانی]] یکی را به زیر پای خود پهن می‎کرد و یکی را به دوش می‎‌افکند و همۀ سهم خود از [[بیت المال]] را [[صدقه]] می‎‌داد و غذای خود را از مزد حصیر‎بافی تأمین می‎‌نمود<ref>معارف و معاریف، ج ۶، ص ۳۱۵.</ref>.<ref>ر.ک: تونه‌ای، مجتبی، موعود‎نامه، ص۴۰۸.</ref>
#حضور مستمر در جنگ‌‎های [[فتح]] [[ایران]]: [[سلمان]] در زمان [[خلافت عمر]]، حضور [[مستمری]] در [[فتوحات]] [[مسلمانان]] و جنگ‎‌های [[فتح]] [[ایران]] داشت.
# [[مذاکره]] کننده با [[مردم]] [[مداین]]: در [[فتح]] [[مداین]] با [[مردم]] [[شهر]] [[مذاکره]] کرد و آنان پذیرفتند که [[جزیه]] بپردازند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۵.</ref>.<ref>ر.ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‎نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۶۵.</ref>
# [[گرایش]] دادن [[مردم ایران]] به [[اسلام ناب]] [[شیعی]]: [[سلمان]] حلقۀ وصلی بود برای گرویدن [[مردم ایران]] به [[اسلام ناب]] [[شیعی]] و [[امام علی]]{{ع}} و بازیابی ریشه‎‌های اصیل و [[الهی]] دیرینۀ خود که در قالب اموری چون [[زبان فارسی]]، [[هنر]] [[ناب]] ایرانی، حکمت‎‌های اشراقی و بسیاری امور دیگر برقرار ماند. [[انحرافات]] و کژی‌‎هایی که بر اثر [[انحطاط]] در [[ایران]] پیش آمده بود با [[درایت]] و سعۀ صدر [[سلمان]] و زمینه‎‌سازی برای حکمای ایرانی، از میان رفت و [[تجدید]] حیاتی در [[تمدن]] [[مردم ایران]] [[زمین]] پدید آمد که حاصل آن [[تمدن]] ایرانی اسلامیِ [[ناب]] و [[الهی]] است<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج ‎البلاغه، ج۱، ص ۴۶۴ـ ۴۶۸.</ref>.
==[[فضایل]] [[سلمان]]==
*برخی از [[فضایل]] [[سلمان]] عبارت‌اند از:
#نزدیکی به [[پیامبر]]{{صل}}: [[سلمان]] پس از [[تشرف]] به [[دین اسلام]] به یکی از نزدیک‎‌ترین [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} تبدیل شد و مورد [[ستایش]] [[پیامبر]]{{صل}} و سایر [[معصومان]]{{ع}} قرار گرفت. برخی از [[سخنان پیامبر]]{{صل}} در مورد [[سلمان]] عبارت‌اند از:
##«[[سلمان]] از ما [[اهل بیت]] است»<ref>{{متن حدیث|سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ‌}}؛ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۶۹۱، ح ۶۵۳۹.</ref>. این بزرگ‎‌ترین فضیلتی است که برای [[سلمان]] [[ذکر]] شده است.
##«هر کس می‌‎خواهد به مردی بنگرد که دلش [[نورانی]] گشته است، به [[سلمان]] بنگرد»<ref>تاریخ دمشق، ج ۲۱، ص ۴۰۸.</ref>.<ref>ر.ک: محمدی ری‌‎شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۰.</ref>
##«[[خداوند]] مرا [[فرمان]] داد تا چهار تن را [[دوست]] بدارم:[[علی ]]{{ع}}، [[مقداد]]، [[ابوذر]] و [[سلمان]]»<ref>معجم رجال الحدیث، ج ۸، ص ۳۱۴.</ref>.<ref>ر.ک: تونه‎ای، مجتبی، موعود‎نامه، ص۴۰۸.</ref>
##«[[انسان‌ها]] از زمان [[آدم]] تا امروز مانند دندانه‎‌های شانه برابرند، فضلی برای [[عرب]] و [[عجم]] نیست و برای سرخ بر سیاه، مگر به [[تقوا]]. [[سلمان]] دریایی بی‎‌انتهاست و گنجی تمام‎‌ناشدنی، [[سلمان]] از ما [[اهل بیت]] است، به [[نرمی]] و [[روانی]] [[حکمت]] را می‎‌پراکند و [[برهان]] را نشر می‎‌دهد»<ref>ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۴۶۴ـ ۴۶۸.</ref>.
#دارای [[علم]] اولین و آخرین:[[علی ]]{{ع}} فرمودند: «او، دانش‌ نخستین و آخرین را دریافت و کتاب اول و آخر را خواند. او، دریایی است پایان‎‌ناپذیر!»<ref>الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۸۶.</ref>.<ref>ر.ک: محمدی ری‎شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص۸۴۰.</ref>
#حامل [[اسم اعظم]]؛
# [[قدرت]] [[تصرف]] در [[طبیعت]]؛
#در زمرۀ متوسمین<ref>عبرت گیر‎ند‎گان، عاقلان.</ref>؛
# [[آگاهی]] از منایا<ref>علم به آجال و مرگ و میر افراد.</ref>؛
# [[زهد]] و [[ساده زیستی]]: او در [[زندگی شخصی]]، فردی [[وارسته]] از مادیات بود و مشهور است که حتی خانه‌‎ای نداشت. او مغازه ای را در بازار [[انتخاب]] و از [[صاحب]] آن اجاره کرد و همان‎‌جا را [[مرکز حکومت]] و [[قضاوت]] خود قرار داد. [[سلمان]] زنبیل می‎‌بافت و از درآمد سلّه‎‎‏‎‎‎‎‎‎‎‌‎‏‏با‎فی امرار معاش می‎‌کرد.
# [[دفاع از حریم ولایت]]: [[سلمان]]، پس از [[پیامبر خدا]]، از مسیر [[حق]]، برنگشت و از معدود کسانی بود که در [[مسجد]] به پا خاست و از "[[خلافت]] [[حق]]" و "[[حق]] [[خلافت]]"، [[دفاع]] کرد<ref>ر.ک: دانشنامه نهج ‎البلاغه، ج۱، ص ۴۶۴ـ ۴۶۸.</ref>.
#از [[یاران]] و همراهان [[حضرت مهدی]]{{ع}} در [[هنگام ظهور]] و پس از [[رجعت]]: او که [[شایستگی]] [[سرپرستی]] [[کارها]] را در روزگار [[پیامبر]]{{صل}} و [[امیر مؤمنان]]{{ع}} داشته، از [[مسؤولان]] برجستۀ [[حکومتی]] [[حضرت صاحب الامر]]{{ع}} نیز قرار می‎‌گیرد<ref>ارشاد مفید، ص ۳۶۵؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۲۵۶؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۴۶.</ref>.<ref>ر.ک: تونه‎ای، مجتبی، موعود‎نامه، ص۴۰۸.</ref>
#رابطۀ عمیق با [[علی]]{{ع}} و [[همسر]] و [[فرزندان]] او: [[سلمان]] با [[امام علی]]{{ع}}، [[همسر]] گرامی‎‌اش [[زهرا]]{{س}} و [[فرزندان]] او رابطه‎‌ای عمیق و [[الهی]] داشت که گاهی [[طاقت]] دوری او برای آن‎‌ها سخت می‎‌شد. از [[سلمان فارسی]] [[روایت]] شده که گفت: "ده روز بعد از [[رحلت]] [[پیغمبر]] [[عزیز]] [[اسلام]]{{صل}} از منزل خود خارج و با [[حضرت علی بن ابی طالب]]{{ع}} مواجه شدم." [[علی]] به من گفت: "ای [[سلمان]] تو بعد از [[پیامبر خدا]] به [[دیدار]] ما نمی‎‌آیی و بر ما [[جفا]] کردی." گفتم: "ای [[حبیب]] من، ای اباالحسن دربارۀ شما [[جفا]] نشده، چیزی مرا از [[زیارت]] شما [[محروم]] کرده، [[غم]] و [[اندوه]] [[رحلت]] [[رسول]] خداست." [[علی]] فرمودند: "ای [[سلمان]]، بیا در منزل [[فاطمه زهرا]]، زیرا او به تو [[لطف]] دارد»<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۱، ص۴۶۴ ـ ۴۶۸.</ref>.
# [[همراهی]] [[علی ]]{{ع}} در [[خاکسپاری]] [[فاطمه]] [[زهرا]]{{س}}:  او از شیفتگان [[علی]]{{ع}} و [[آل پیامبر]]{{صل}} بود و از معدود کسانی بود که در تاریکی‎‌های غمبار شب در [[خاکسپاری]] [[فاطمه]] [[زهرا]]{{س}}، [[علی ]]{{ع}} را [[همراهی]] کرد و بر او [[نماز]] خواند<ref>ر.ک: محمدی ری‎شهری، محمد، گزیدۀ دانشنامۀ امیرالمؤمنین، ص۸۴۰.</ref>.
#شرکت در [[تدفین]] [[پیامبر]]{{صل}}: او از جمله معدود افرادی بود که در [[تدفین]] [[رسول خدا]]{{صل}}شرکت داشت و بر [[بدن]] آن [[حضرت]] [[نماز]] خواند<ref>ثقفی کوفی، ابراهیم، الغارات، ص۴۲۸.</ref>.<ref>ر.ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‌‎نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۶۵.</ref>
==[[وفات]] [[سلمان]]==
*[[سلمان]] از جمله انسان‎‌های کاملی بود که به وسیلۀ [[علم غیب]] از [[مرگ]] خود باخبر بود و حتی روز  و [[ساعت]] [[مرگ]] خویش را می‎‌دانست. او در [[مدائن]] مریض شد و بیماری‎‌اش شدت یافت، زمانی که [[اطمینان]] پیدا کرد لحظه‌های آخر [[زندگی]] را می‌‎گذراند، به [[وصیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} عمل کرد و [[دستور]] داد تا وی را به [[قبرستان]] ببرند تا با مردگان صحبت کند و این [[سخن گفتن]] نشانه‎‌ای بود بر اینکه اجلش فرا رسیده است. او در بامداد سه [[شنبه]] در سال ۳۴ یا ۳۶ قمری از همسرش مقداری مشک‌‌طلبید و [[بدن]] خود را با آن خوشبو کرد و بعد [[منتظر]] ماند تا مرگش فرا برسد. طبق وصیتش [[حضرت علی]]{{ع}} و [[قنبر]] برای مراسم تدفینش آمدند و او را [[غسل]] و [[کفن]] کرده و به [[خاک]] سپردند. سن وی در این ایام، بین دویست و پنجاه تا سیصد و پنجاه سال بوده است<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۶۹؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۳، ص۱۱۹.</ref>.
*دربارۀ سن [[سلمان]] [[اختلاف]] نظر وجود دارد، اما آنچه از [[کلام]] خود او و استنادات [[تاریخی]] می‎‌توان یافت، قول صد و اندی سال درست‎‌تر است<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۱، ص ۴۶۴ـ ۴۶۸.</ref>. امروزه [[قبر]] او در نزدیکی ایوان کسری و تیسفون، [[صحن]] و بارگاهی دارد و هر [[روزه]]، [[زوار]] زیادی وی را [[زیارت]] می‌‎کنند<ref>ر.ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‎نامۀ تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۶۶ ـ۵۶۷.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۲٬۸۶۰

ویرایش