پرش به محتوا

عصمت امام: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۹٬۹۹۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳ ژوئن ۲۰۲۰
خط ۳۸: خط ۳۸:
## [[امام کاظم]]{{ع}} به [[نقل]] از [[امام سجاد]]{{ع}} یکی از مؤلفه‌های [[امامت]] و [[امام]] را [[عصمت]] ذکر کرده و می‌‌فرماید: «[[امام]] از ما [[اهل بیت]] باید [[معصوم]] باشد و [[عصمت]] در ظاهر وجود کسی نیست که مشخص شود به همین [[دلیل]]، [[امام]] باید از طریق [[نص]] مشخص شود»<ref>{{متن حدیث|الْإِمَامُ‏ مِنَّا لَا یَکُونُ‏ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَیْسَتِ‏ الْعِصْمَةُ فِی‏ ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَیُعْرَفَ‏ بِهَا وَ لِذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً}}؛‏ معانی الأخبار، باب العصمة، ص ۳۱۲.</ref>.
## [[امام کاظم]]{{ع}} به [[نقل]] از [[امام سجاد]]{{ع}} یکی از مؤلفه‌های [[امامت]] و [[امام]] را [[عصمت]] ذکر کرده و می‌‌فرماید: «[[امام]] از ما [[اهل بیت]] باید [[معصوم]] باشد و [[عصمت]] در ظاهر وجود کسی نیست که مشخص شود به همین [[دلیل]]، [[امام]] باید از طریق [[نص]] مشخص شود»<ref>{{متن حدیث|الْإِمَامُ‏ مِنَّا لَا یَکُونُ‏ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَیْسَتِ‏ الْعِصْمَةُ فِی‏ ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَیُعْرَفَ‏ بِهَا وَ لِذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً}}؛‏ معانی الأخبار، باب العصمة، ص ۳۱۲.</ref>.
##همچنین در دعاهایی که از [[ائمه]]{{ع}} به دست ما رسیده به [[عصمت]] ایشان اشاره شده است چنانکه در [[زیارت جامعه کبیره]] آمده است: {{متن حدیث|عَصَمَکُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَکُمْ تَطْهِیراً}}<ref>من لایحضره الفقیه، ج ۱، ۶۰۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.</ref>
##همچنین در دعاهایی که از [[ائمه]]{{ع}} به دست ما رسیده به [[عصمت]] ایشان اشاره شده است چنانکه در [[زیارت جامعه کبیره]] آمده است: {{متن حدیث|عَصَمَکُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَکُمْ تَطْهِیراً}}<ref>من لایحضره الفقیه، ج ۱، ۶۰۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.</ref>
==[[عصمت امام]] از دیدگاه [[متکلمین]] [[امامیه]]==
*[[متکلمین]] امامیّه ادلّه فراوانی بر [[عصمت امام]] بیان کرده‌اند. ایشان بنا بر قاعده [[افضلیت]] [[مقام امامت]] و [[قبح]] [[عقلی]] [[تقدیم مفضول بر فاضل]]، بر لدنّی بودن [[علم امام]] نیز تاکید نمود‌ه‌اند. آنان سپس نتیجه گرفته‌اند کسی که [[خلیفه رسول خدا]]{{صل}} و [[معصوم]] و [[منصوص]] از طرف [[پروردگار]] است، قطعاً در [[علوم]] و [[هدایت]]، مؤیَّد به [[علوم]] ربّانی است. ایشان بدین ترتیب مسئله [[عصمت امام]] را به طور مستقل مورد بحث قرار داده‌اند.
*مرحوم [[علامه حلی]] عمده مباحث کتاب "[[الفین (کتاب)|الفین]]" خود را با ادلّه [[عقلی]] و [[نقلی]] به مسئله [[عصمت امام]] اختصاص داده است و مسئله [[علم امام]] را در باب [[ضرورت]] [[افضلیت]] [[مقام امامت]] درج نموده است. این کتاب نیز همین سیر را دنبال می‌کند.
*ذیلاً دیدگاه برخی از متکلّمین امامیّه در مورد [[عصمت]] بیان می‌گردد:
===بیان [[شیخ مفید]]===
*[[شیخ مفید]] همان ادله‌ای را که درباره [[عصمت]] [[پیامبران الهی]]{{عم}} وجود دارد، برای [[ضرورت]] [[عصمت امام]] نیز بیان می‌کند؛ ایشان می‌گوید: "اگر بنا باشد [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} که جایگزین او در [[هدایت]] [[امت]] بر [[صراط مستقیم]] است، [[معصوم]] نباشد، سه محذور پیش می‌آید: اوّل آنکه [[امّت]] محتاج امامی دیگر برای [[اصلاح]] خطای [[امام]] می‌شود تا درست از [[نادرست]] تفکیک گردد؛ دوم، [[ضرورت]] برخورد [[امّت]] با [[امام]] از باب [[امر به معروف و نهی از منکر]] است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای [[ارشاد]] و [[اصلاح]] در میان [[مردم]] ندارد؛ و سوم، از بین رفتن اصل [[قاعده لطف]] در [[ضرورت امامت]] است؛ از آن جهت که [[امام]] باید [[حافظ شریعت]] [[الهی]] باشد و با عدم [[عصمت]]، وی [[قادر]] نیست این [[مسئولیت]] را انجام دهد"<ref>{{عربی|يشترط العصمة في الإمام كما تشترط في النبي. فإن قيل: ما الدليل على ان الإمام يجب ان يكون معصوماً؟ فالجواب: الدليل على ذلك من وجوه: الأول: انه لو جاز عليه الخطأ لافتقر إلى امام آخر يسدده وننقل الكلام إليه ويتسلسل أو يثبت المطلوب. الثاني: انه لو فعل الخطيئة فاما ان يجب الانكار عليه أو لا فان وجب الانكار عليه سقط محله من القلوب ولم يتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم يجب الانكار عليه سقط وجوب النهي عن المنكر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم يكن معصوما لم يؤمن عليه الزيادة فيه والنقصان منه}}؛ النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۴۰.</ref>.
===بیان [[سید مرتضی علم الهدی]]===
بعد از [[شیخ مفید]]، [[شاگرد]] ایشان [[سید مرتضی علم الهدی]]، در توضیح بیانات استاد می‌گوید: پس از [[پذیرفتن]] آنکه [[وصیّ]] [[رسول خدا]]{{صل}} در امر [[هدایت]] و [[حفاظت از دین]] جایگزین او است، [[عقل]] به عنوان امری [[بدیهی]] به [[عصمت امام]] [[حکم]] می‌کند. ایشان سپس ادلّه خود را به این ترتیب بیان می‌نماید: <ref>{{عربی|قد ثبت أنه حافظ الشرع و حجه فيه، و أن الأمر ربما انتهى في الشريعة أو بعضها الى أن یكون هو المؤدي لها عن النبي. و من كان بهذه الصفة فلا بدّ عندنا و عند محصّلي خصومنا من وجوب عصمته، و كیف يحفظ الشرع بمن ليس بمعصوم أو يثق بأداء من ليس بمأمون}}؛ الذخیره فی علم الکلام (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ ه.ق.)، ص۴۳۲.</ref>.
*ماحصل بیان [[سید مرتضی]]، در ادامه همان بیانات استادش است؛ به این ترتیب که: [[امام]] [[حافظ]] [[شریعت اسلام]] و [[حجّت الهی]] بر خلایق است؛ او همچنین مبین [[امور دینی]] از طرف آخرین [[رسول خدا]]{{صل}} است و چگونه ممکن است کسی که چنین مسؤلیّت خطیری برعهده دارد، [[معصوم]] نباشد.
===بیان [[محقّق طوسی]]===
*مرحوم [[خواجه نصیر طوسی]]، ادلّه [[سید مرتضی علم الهدی]] و [[شیخ طوسی]] را تکمیل می‌کند و پنج [[دلیل]] پیرامون [[ضرورت]] [[عصمت امام]] بیان می‌دارد. ایشان تصریح داشته است:{{عربی|امتناع التسلسل يوجب عصمته، ولأنه حافظ للشرع، و لوجوب الإنكار عليه، لو أقدم على المعصيه فيضاد أمر الطاعة، و يفوت الغرض من نصبه، و لا نحطاط رتبته عن أقلّ العوام}}<ref>تجرید الاعتقاد (ط جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ص۲۲۲.</ref>.
===بیان [[علامه حلی]]===
*[[علامه حلی]]، در توضیح بیانات استادش، مطالب [[ارزشمندی]] را در [[اثبات عصمت امام]] بیان می‌دارد که در اینجا به قسمتی از آن اشاره می‌کنیم:
*بیان [[مرحوم علامه]] در [[تبیین]] [[استدلال]] [[محقّق طوسی]] است و لذا همان سیر را دنبال می‌کند؛ به این ترتیب که اگر [[امام]] [[معصوم]] نباشد، باید برای [[اطمینان]] از صحّت بیانات او، فرد [[معصوم]] دیگری او را [[تأیید]] نماید و اگر دومی نیز [[معصوم]] نباشد، به همین نحو سلسله‌وار باید به یک [[معصوم]] ختم شود. در غیر این صورت، اگر معصومی وجود نداشته باشد، [[تسلسل]] محال لازم می‌آید<ref>{{عربی|ذهبت الإمامية والإسماعيلية إلى أن الإمام يجب أن يكون معصوما وخالف فيه جميع الفرق، والدليل على ذلك وجوه: الأول: أن الإمام لو لم يكن معصوما لزم التسلسل، والتالي باطل فالمقدم مثله، بيان الشرطية أن المقتضي لوجوب نصب الإمام هو تجويز الخطأ على الرعية، فلو كان هذا المقتضي ثابتا في حق الإمام وجب أن يكون له إمام آخر ويتسلسل أو ينتهي إلى إمام لا يجوز عليه الخطأ فيكون هو الإمام الأصلي}}.</ref>
*[[امام]] [[حافظ]] [[شرع]] است (صغری) و [[حافظ]] [[شرع]] باید [[معصوم]] باشد (کبری)؛ پس [[امام]] باید [[معصوم]] باشد.
*برای [[اثبات]] صغری، می‌توان وجوه مختلفی را برای [[حفاظت]] از [[شرع]] در نظر گرفت که همگی [[باطل]] است و تنها [[عصمت امام]] برای [[حفاظت]] [[شرع]] از تغییر و [[تحریف]] باقی می‌ماند؛ به این ترتیب که [[حافظ]] [[شرع]]، می‌تواند یکی از این موارد باشد:
{{ستون-شروع|3}}
#[[قرآن]]؛
#[[سنّت]]؛
#[[اجماع]]؛
#[[قیاس]]؛
#[[برائت]] اصلیّه؛
#[[امام]].
{{پایان}}
*'''احتمال اوّل [[قرآن]]'''؛ که [[حافظ]] [[شرع]] نیست؛ زیرا در [[قرآن]] تنها کلیّات بیان شده و تفاصیل و جزئیات و تفاصیل [[احکام]] [[نیازمند]] مبیّنی زنده و آسمانی است.
*'''احتمال دوم [[سنّت]]'''؛ که این نیز [[حافظ]] [[شرع]] نیست؛ زیرا که [[سنّت نبوی]]{{صل}} یا به صورت خبر [[متواتر]] است و یا [[خبر واحد]]؛ خبر [[متواتر]] که در زمینه [[احکام]]، بسیار نادر و انگشت‌شمار است؛ و امّا [[خبر واحد]]، که آمیخته با [[روایات]] جعلی بسیار است و غیر قابل [[اعتماد]] می‌باشد؛ علاوه براین، این [[اخبار]] محدود است و تفاصیل بسیاری از [[احکام]] در آنها نیامده است.
*'''احتمال سوّم [[اجماع]]'''؛ که این نیز [[حافظ]] [[شرع]] نیست؛ زیرا:
#در بسیاری از وقایع و حوادث اجماعی محقّق نشده و این در حالی است که می‌دانیم قطعاً همه وقایع دارای حکمی [[الهی]] است.
#اگر معصومی در میان [[انسان‌ها]] نباشد، [[اجماع]] آنها بر یک مطلب ارزشی ندارد؛ چون همان‌گونه که ارتکاب [[خطا]] برای فردفرد آنها محتمل است، درباره مجموع [[انسان‌ها]] نیز ممکن است.
#ممکن است که [[اجماع]] [[امّت]] بر امری، یا بنا بر دلیلی معتبر و یا به خاطر اماره ظنّیّه معتبره و یا بدون [[دلیل]] باشد؛ در این صورت، اماره اگر بر اساس [[دلیل]] معتبری بود، پس اصالت با [[دلیل]] می‌بود و آن [[دلیل]] مشهور می‌شد و به ما نیز می‌رسید؛ و اما اگر [[اجماع]] بر اساس اماره ظنّیّه بوده باشد، این امر عادتاً ممتنع است که همه [[مسلمانان]] در بلاد گوناگون در عصری بر اماره‌ای متّفق شوند و به فرض هم اگر شده باشند، به ما نیز می‌رسید؛ و اگر بدون [[دلیل]] و اماره، [[اجماع]] محقّق شده باشد، چنین اجماعی از اصل [[باطل]] است.
*'''احتمال چهارم [[قیاس]] و [[استحسان]]''': اینکه [[حافظ]] [[شرع]] باشد از اساس [[باطل]] است؛ زیرا:
#بطلان آن در [[اصول فقه]] [[ثابت]] گردیدهإ
#به فرض آنکه به [[زعم]] برخی [[باطل]] نباشد، در بسیاری [[احکام]] راهی به سوی [[قیاس]] نیست؛ چون [[قیاس]]، اصل و فرع و جامع می‌طلبد و این ارکان در همه جا فراهم نیست.
*'''احتمال پنجم [[برائت]] اصلیّه'''
# [[اجماع]] [[مسلمین]] بر آن است که [[برائت]] اصلیّه [[حافظ]] [[شرع]] نیست؛
#اگر این امور می‌توانست [[حافظ]] [[شرع]] باشد، دیگر چه نیازی به [[بعثت]] [[انبیاء]]{{عم}} بود؟ در چنین وضیعتی خود [[انسان]] در هر مسأله‌ای که دچار [[شک]] می‌شد، می‌توانست از این اصل استفاده کند و [[حکم]] به [[وجوب]] یا [[حرمت]] دهد و...
*پس تنها احتمال باقی‌ مانده [[امام]] است که او [[حافظ]] و نگهبان [[شرع]] باشد.
*اکنون به [[اثبات]] کبری می‌پردازیم؛ یعنی: امامی که [[حافظ]] [[شرع]] است، باید [[معصوم]] باشد؛ و الا ممکن است بر اساس [[هواهای نفسانی]] و یا [[خطا]] و [[نسیان]]، حکمی را تغییر دهد و این با [[مقام]] [[حافظ]] بودن سازگار نیست<ref>{{عربی|الثاني: أن الإمام حافظ للشرع فيجب أن يكون معصوما، أما المقدمة الأولى فلأن الحافظ للشرع ليس هو الكتاب لعدم إحاطته بجميع الأحكام التفصيلية ولا السنة لذلك أيضا ولا إجماع الأمة، لأن كل واحد منهم على تقدير عدم المعصوم فيهم يجوز عليه الخطأ فالمجموع كذلك، ولأن إجماعهم ليس لدلالة وإلا لاشتهرت ولا لأمارة إذ يمتنع اتفاق الناس في سائر البقاع على الأمارة الواحدة، كما نعلم بالضرورة عدم اتفاقهم على أكل طعام معين في وقت واحد، أو لا لهما فيكون باطلا، ولا القياس لبطلان القول به على ما ظهر في أصول الفقه وعلى تقدير تسليمه فليس بحافظ للشرع بالاجماع، ولا البراءة الأصلية لأنه لو وجب المصير إليها لما وجب بعثة الأنبياء وللاجماع على عدم حفظها للشرع فلم يبق إلا الإمام فلو جاز الخطأ عليه لم يبق وثوق بما تعبدنا الله تعالى به وما كلفناه، وذلك مناقض للغرض من التكليف وهو الانقياد إلى مراد الله تعالى}}.</ref>
*[[دلیل]] سوم بر [[عصمت امام]] آنکه: اگر از [[امام]] [[خطا]] و یا معصیتی سر بزند، عموم ادلّه [[امر به معروف و نهی از منکر]]، او را نیز در بر می‌گیرد و در نتیجه، بر دیگران [[واجب]] است که با [[امام]] [[مخالفت]] نمایند و عمل او را [[زشت]] بدانند؛ در حالی که این مطلب با صریح [[کلام الهی]] که [[دستور]] به [[اطاعت محض]] و بی‌چون و چرا از [[امام]] می‌دهد ناسازگار است که می‌فرماید:{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.
*بنابراین [[آیه]]، اگر [[اولی‌الامر]] غیر [[معصوم]] بودند، [[خدای حکیم]] هرگز چنین دستوری نمی‌داد؛ پس [[امام]] باید [[معصوم]] باشد<ref>{{عربی|الثالث: أنه لو وقع منه الخطأ لوجب الانكار عليه وذلك يضاد أمر الطاعة له بقوله تعالى: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}؛ سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.
*[[علامه حلی]] [[برهان]] چهارم را با ترتیب [[قیاس]] استثنایی بیان می‌دارد و متذکر می‌شود که اگر [[امام]] [[معصوم]] نباشد، از [[نصب امام]]، [[نقض غرض]] پدید می‌آید و چون [[تالی]] [[باطل]] است، مقدّم نیز [[باطل]] می‌شود؛ زیرا غرض از [[نصب امام]]، انقیاد و [[تسلیم]] بی‌چون و چرای [[مردم]] در برابر او است و حال اگر خود [[امام]] اهل [[عصیان]] و [[فسق]] [[فجور]] باشد، [[اعتماد]] [[جامعه]] از او سلب می‌گردد و نمی‌تواند [[هادی]] [[امّت]] به خیر و و [[صلاح]] و [[حافظ دین]] از [[انحراف]] باشد و این مستلزم [[نقض غرض]] از [[نصب امام]] است
<ref>{{عربی|الرابع: لو وقع منه المعصية لزم نقض الغرض من نصب الإمام، والتالي باطل فالمقدم مثله، بيان الشرطية أن الغرض من إقامته انقياد الأمة له وامتثال أوامره واتباعه فيما يفعله، فلو وقعت المعصية منه لم يجب شئ من ذلك وهو مناف لنصبه}}</ref>
*[[دلیل]] پنجم، بر اساس اصل [[عقلی]] دیگری است که [[خداوند]] درباره [[رهبران]] [[دینی]] بیان فرموده و آن اینکه: بازخواست [[الهی]] [[انسان‌ها]] در [[قیامت]]، بر مبنای [[میزان]] [[عقلی]] است که [[خداوند]] به هرکس [[عنایت]] نموده است؛ چنان‌که خطاب به [[رسول خدا]]{{صل}} می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا}}<ref>«و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۴-۷۵.</ref><ref>سیاق آیات قبل و بعد، عظمت و شدّت عقاب الهی را در قبال خطای امام بیان می‌کند؛ چنان که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا * وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا * سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا}} «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی * و به راستی نزدیک بود که تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرون رانند و در آن صورت (آنها نیز) پس از تو جز اندکی درنگ نداشتند * بنا بر سنتی (انجام یافته) با پیامبران ما که پیش از تو فرستادیم و در سنّت ما هیچ دگرگونی نمی‌یابی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۷؛ نیز در سوره الحاقه، با بیانی تهدیدگونه می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ}} «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم * آنگاه هیچ یک از شما (آن را) از وی بازدارنده نبود» سوره حاقه، آیه ۴۴.</ref>.
*مراد از {{متن قرآن|ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ}}<ref>«آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم» سوره اسراء، آیه ۷۵.</ref> [[عذاب]] چند برابر در [[دنیا]] و [[آخرت]] است؛ چون بنا بر فرض، [[امام]] عاقل‌ترین [[انسان‌ها]] است، [[گناه]] او در نزد [[پروردگار]]، عظیم‌تر از دیگر [[مردمان]] می‌باشد و در نتیجه، به واسطه [[معصیت]]، [[مقام]] او از عوام‌الناس هم پایین‌تر می‌شود. بدین ترتیب، [[ارتکاب گناه]] از سوی [[امام]]، یعنی اوّلاً [[تقدیم مفضول بر فاضل]] در امر خطیر [[هدایت]] که عقلاً [[قبیح]] است و ثانیاً، این امر مستلزم آن است که [[خداوند]] [[هدایت]] [[امّت]] را به دست فردی بسپارد که مستحقّ [[آتش]] جهنّم و [[عقاب الهی]] است؛ در این صورت چگونه ممکن است که مبغوض، [[هادی]] به سوی [[محبوب]] باشد؟!{{عربی|الخامس: أنه لو وقع منه المعصية لزم أن يكون أقل درجة من العوام، لأن عقله أشد ومعرفته بالله تعالى وثوابه وعقابه أكثر، فلو وقع منه المعصية كان أقل حالا من رعيته، وكل ذلك باطل قطعا}}.
*[[علامه حلی]]، به تبع بیان [[محقّق طوسی]]، در پایان [[ادله عصمت]]، اشاره به اصل مهمّی در این باب می‌نماید: [[عصمت]] نه به معنای عدم [[قدرت]] بر [[گناه]] است؛ که چنین امری برای فرد [[ارزش]] نیست؛ چنان‌که [[ملائکه]] هرگز گناهی مرتکب نمی‌شوند و این فضیلتی برای آنان محسوب نمی‌گردد؛ زیرا آنها [[قدرت]] [[عصیان]] ندارند؛ از همین رو است که [[شیخ طوسی]] تصریح می‌نماید: {{عربی|قال: ولا تنافي العصمة القدرة}}.
*[[علامه حلی]] در شرح این سخن، بعد از بیان نظرهای گوناگون پیرامون [[عصمت امام]]، ابراز داشته است: {{عربی|منهم من فسرها بأنها ملكة نفسانية لا يصدر عن صاحبها معها المعاصي. وآخرون قالوا: العصمة لطف يفعله الله تعالى بصاحبها لا يكون له معه داع إلى ترك الطاعة وارتكاب المعصية، وأسباب هذا اللطف أمور أربعة: أحدها: أن يكون لنفسه أو لبدنه خاصية تقتضي ملكة مانعة من الفجور وهذه الملكة مغايرة للفعل. الثاني: أن يحصل له علم بمثالب المعاصي ومناقب الطاعات. الثالث: تأكيد هذه العلوم بتتابع الوحي والإلهام من الله تعالى. الرابع: مؤاخذته على ترك الأولى بحيث يعلم أنه لا يترك مهملا بل يضيق عليه الأمر في غير الواجب من الأمور الحسنة. فإذا اجتمعت هذه الأمور كان الانسان معصوما}}<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط، مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۶۵.</ref>.
*توضیح آنکه: [[عصمت]]، [[لطف الهی]] در [[حق]] [[معصوم]] است که به واسطه چهار امر، هرگز گناهی از او صادر نمی‌شود؛ اوّل آنکه به واسطه شدّت تقوایی که [[امام]] دارد، در او ملکه اجتناب از [[معاصی]] به وجود آمده است؛ دوم آنکه [[معرفت]] او به [[توحید]] از یک سو و [[گناه]] از سوی دیگر، در مرتبه‌ای است که شدّت [[نورانیّت]] [[انس]] با [[حق]] و شدّت کدورت و [[زشتی]] [[عصیان]] [[الهی]] برای [[امام]] مکشوف شده و در نتیجه، او هرگز رغبتی به [[گناه]] ندارد؛ همان طور که مزاج سالم از غذای [[فاسد]] و متعفّن [[نفرت]] دارد، تا چه رسد به اینکه آن را تناول کند؛ ثالثاً، [[سنّت الهی]] بر آن است که هنگامی که شخصی مراتب [[تقوا]] را [[طی]] می‌کند، به تناسب [[میزان]] تقوا‌، تحت [[ولایت الهی]] قرار می‌گیرد و [[خداوند]] خود [[تربیت]] و [[هدایت]] او را بر عهده می‌گیرد و درنتیجه، او را از [[شرور]] [[شیطانی]] و القائات [[نفس امّاره]] [[حفظ]] می‌کند؛ چنان‌که خطاب به [[شیطان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلًا}}<ref>«تو بر بندگان من چیرگی نداری و پروردگارت (آنان را) کارساز، بس» سوره اسراء، آیه ۶۵.</ref>.
*همچنین درباره [[انبیاء]]{{عم}} که [[هدایتگران]] [[امّت]] خود به سوی [[عالم امر]] بوند، می‌فرماید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>.
*[[امام]]، که بنا بر فرض، در عالی‌ترین مرتبه از [[تقوا]] و [[معرفت]] به [[توحید]] و [[قیامت]] و [[شناخت]] آثار و عواقب [[گناه]] است، نه تنها هرگز [[میل به گناه]] نمی‌کند، بلکه دائماً مأنوس با [[خداوند]] و [[عوالم]] [[ملکوت]] است؛ و لذا [[علامه حلی]] در امر چهارم از حصول ملکه [[تقوی]] ابراز می‌دارد: [[اولیاء الهی]]{{عم}} در ترک اولی مأنوس هم [[مؤاخذه]] می‌شوند، تا چه رسد به [[گناه]]؛ خطاب تند [[پروردگار]] به [[حضرت نوح]]{{ع}} در درخواست [[نجات]] [[فرزند]] کافرش هنگام [[غرق]] شدن در [[طوفان]] و نیز [[عذاب]] [[حضرت]] [[یونس]]{{ع}} در شکم ماهی به واسطه ترک اولی و رها کردن زود هنگام [[قوم]] خود، شواهدی بر این مطلب است؛ چنان که فرمود:{{متن حدیث|حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ}}<ref>کشف الغمه فی معرفه الأئمه{{عم}} (ط. بنی‌هاشمی، ۱۳۸۱ ه.ق)، ج۲، ص۲۵۴.</ref>.
===بیان [[علامه]] نوبخت===
*[[ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت]] که از متکلّمین [[قرن چهارم]] [[شیعه]] است، بعد از [[تبیین]] [[برهان لطف]] و [[اثبات]] [[امامت عامّه]]، با چند [[دلیل]]، [[عصمت امام]] را ثابت می‌کند و [[علامه حلی]] در شرح آن، هفت [[دلیل]] [[تبیین]] می‌نماید. اهمّ این [[براهین]] بر محور [[برهان لطف]] است؛ ماحصل آنکه: چنانچه [[امام]] [[معصوم]] نباشد، [[تسلسل]] [[باطل]] پدید می‌آید؛ زیرا لازم است که او به [[معصوم]] دیگری متّصل باشد.
*همچنین [[اطاعت]] از غیر معصوم [[قبیح]] است. [[دلیل]] دیگر آنکه، [[امام]] [[اسوه]] تامّ و [[حقّ]] مطلق است و چنانچه چنین اسوه‌ای [[معصوم]] نباشد،[[باطل]] در او راه پیدا می‌کند. همچنین، بنا بر [[قاعده لطف]]، [[حفاظت]] از [[شرع]] در همه زمان‌ها امری [[واجب]] است و مختصّ زمان [[پیامبر]]{{صل}} نیست. همچنین به [[دلیل]] آنکه [[امام]] باید اوصاف [[رسول خدا]]{{صل}}، به ویژه [[ولایت]] را داشته باشد، ضرورتاً باید از [[عصمت الهی]] نیز بهره‌مند باشد<ref>در اینجا تفصیل بیان علامه حلّی را به دلیل اهمیّت آن ذکر می‌کنیم: {{عربی|أقول: ذهب أصحابنا الإمامیه رحمهم الله إلی وجوب عصمه الإمام و هو قول الإسماعیلیه خلافا لجمیع الفرق. لنا وجوه: الأوّل: أنه لو لم یکن الإمام معصوما لزم التسلسل و اللازم باطل فالملزوم مثله؛ بیان الملازمه أنا قد بینا أن عله الحاجه إلی الإمام هی جواز الخطاء، فلو کانت هذه العله موجوده فی الإمام لزم احتیاجه إلی إمام آخر؛ و ذلک عین التسلسل. الثانی: أنا مأمورون بطاعه الإمام بالإجماع، و لقوله تعالی: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...}}. فلو أمر بمعصیته لزم التناقض لثبوت النهی عن المعصیه مع الأمر بطاعته و اللازم باطل فالملزوم مثله؛ و هو عدم العصم. الثالث: أنه إمام و الإمام من یفعل الشیء لأجل أنه فعله لا من یفعل مثل فعله مطلقا و إلا کانت الیهود و النصاری أئمه لنا فی کثیر من الأحکام، و ذلک باطل بالاتفاق، و إذا کان کذلک ثبت أنا مأمورون باتباعه و بأن یفعل مثل فعله لیتحقّق الإمامه فیجب أن یکون معصوما؛ لأن الأمر باتّباع غیر المعصوم قبیح؛ لجواز إقدامه علی الخطاء. الرابع: أنا مکلّفون فی کل واقعه باتّباع الحق فیها، و الناس مختلفون، و لا یجوز أن یکون الحق من کل واحد منهم لاستحاله حقّیه النّقیضین فلا بدّ و أن یکون بعضهم محقّا و اتّباعه یستلزم العلم بصدقه، و غیر المعصوم لیس کذلک فوجب أن یکون معصوما. الخامس: أن الأحکام الشّرعیه غیر بدیهیه و لا یستقل العقل بإدراک الکل منها فلابدّ من أدله ترشد إلیها، و الرأی باطل؛ لوقوع الخلاف فیه و إفادته الظن و هو منهی عنه، و لاتفاق أکثر الصحابه علی ابطاله. وکذلک الخبر الواحد، و التواتر مفقود الأول فی اکثر الاحکام، فلابد من المعصوم الذی یعلم الحکم بقوله. السادس: أن الشریعه غیر مختصّه بالقرن الاوّل بالإجماع بل هی ثابته فی حق المکلّفین إلی یوم القیامه فلابد لها من حافظ. و لا یجوز أن یکون هو الکتاب؛ لوقوع التزاع؛ و لعدم إحاطته بجمیع الأحکام و لا السنه؛ لذلک أیضا، و لوقوع الإجماع علی ذلک، ولا مجموع الأمه لجواز الخطاء علی کل واحد منهم إذا خلوا عن المعصوم فیکون الکل کذلک؛ و لأنه{{صل}} قال ان لاترجعوا بعدی کفارا؛ و ذلک نهی للجمیع، فیجب تصور الخطاء علیهم؛ و إلا لکان النهی قبیحاً؛ و لقوله تعالی {{متن قرآن|أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ}} و ذلک خطاب للجمیع و لو کان المجموع معصوما لاستحال ذلک فلم یبق الحافظ إلا الإمام، و إنما یکون حافظا لو کان معصوما و الا لجاز وقوع الخلل فی الشریعه. السابع: أن خصایص الرّسول{{صل}} متحقّقه فی الإمام: من کونه یولّی و لا یولّی، و یعزل و لا یعزل، و غیر ذلک فثبت فیه احکامه فیکون معصوما کعصمته}} (أنوار الملکوت فی شرح الیاقوت (ط، الشریف الرضی، ۱۳۶۳ ه.ش.)، ص۲۰۵)؛ و نیز مراجه کنید به براهین فاضل مقداد در: اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه (ط. دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۲۲ ه.ق.)، ص۳۳۰).</ref>.
===بیان محقّق [[لاهیجی]]===
*محقّق [[لاهیجی]]، [[علم]] و [[عصمت]] و سایر [[فضایل]] [[امام]] را با استفاده از [[برهان لطف]] از زوایای مختلف [[اثبات]] نموده است. در ادامه با اندکی تغییر، بیان او را ذکر می‌کنیم:
#بدان که خلاف است در [[وجوب]] [[عصمت امام]]؛ [[امامیه]] برآنند که [[عصمت امام]] [[واجب]] است و دیگران برآنند که [[واجب]] نیست و حقْ [[وجوب]] [[عصمت]] است؛ زیرا چنان‌که [[وجود امام]] [[لطف]] است، [[عصمت امام]] نیز [[لطف]] است. بلکه [[لطف]] بودن متحقّق نشود مگر به [[عصمت]]؛ زیرا [[امام]] غیرمعصوم، [[مأمون]] نیست از [[حیف]] و میل که موجب وقوع خلل وفتن در امر [[دین]] و [[دنیا]] شود و این لامحاله منافی‌ لطف است.
#ایضاً غرض از [[نصب امام]]، حصول [[اطاعت]] و [[انقیاد]] است و هرگاه [[معصوم]] نباشد و [[خطا]] و [[معصیت]] بر او روا باشد، اطاعتش [[واجب]] نبوَد، بلکه مخالفتش [[واجب]] شود و این مناقض [[لطف]] و غرض [[امامت]] است.
#ایضاً [[امامت]]، [[خلافت]] [[پیغمبر]]{{صل}} است و [[خلیفه]] باید که کار مستخلف از او آید. و چون مستخلف [[واجب]] العصمه است، [[خلیفه]] نیز باید که [[واجب]] العصمه باشد؛ تا [[مأمون]] باشد از صدور امری که منافی [[خلافت]] باشد و به [[یقین]] کار مستخلف از او حاصل تواند شد.
*نتیجه آنکه: به طریق [[قیاس]] استثنایی می‌توان گفت اگر [[امام]] [[معصوم]] نباشد، [[نقض غرض]] از [[لطف الهی]] رخ می‌دهد و [[مخالفت با امام]] [[واجب]] است و [[خلافت]] از [[رسول]]{{صل}} از او نشاید. لکن [[نقض غرض]] و [[لزوم]] [[مخالفت]] و عدم حصول کار [[خلافت]]، [[باطل]] است. نتیجه آن است که [[امام]] [[واجب]] است [[معصوم]] باشد. و هو المطلوب"<ref>سرمایه ایمان در اصول اعتقادات (ط. الزهراء، ۱۳۷۲ هش). ص۱۱۵.</ref>.
===بیان [[ابن‌میثم بحرانی]]==
*[[ابن‌میثم بحرانی]] در [[اثبات عصمت امام]] چنین موضعی اتخاذ نموده است: از آنجا که [[امام]] طریق وصول عباد به [[رحمت]] رحیمیّه [[پروردگار]] است، او می‌باید منزّه از همه آلودگی‌ها باشد. در غیر این صورت، [[امّت]] محتاج امامی دیگر برای [[اصلاح]] خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم [[معصوم]] نباشد، [[تسلسل]] لازم می‌آید که [[باطل]] است. در نتیجه،[[امامت]] بر [[امّت]] می‌باید به شخصی [[معصوم]] ختم شود.
*عبارت [[ابن‌میثم بحرانی]] چنین است: {{عربی|انه يجب أن يكون الإمام معصوما، و يدل عليه وجهان: (احدهما) لولم یکن معصوما للزم وجوب اثبات ائمه لا نهایه لها، لکن اللازم باطل فالملزوم کذلک. بیان الملازمه: انه لولم یکن معصوما فبتقدیر صدور المعصیه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به علیها و یثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یکن ملطوفا له، و هو باطل علی ما مر، و یکون الکلام فی ذلک الأمام کالکلام فیه، و یلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر}}<ref>قواعد المرام فی علم الکلام (ط. مکتبه آیه‌الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۶ه.ق)، ص۱۷۸.</ref>.
وی در ادامه بیان خود در مورد [[ضرورت]] [[عصمت امام]]، [[حریم]] [[عصمت]] را نیز چنین بیان می‌کند: "بدان که [[عصمت امام]] باید از جمیع اموری باشد که در [[عصمت انبیاء]]{{عم}} نیز معتبر بوده است؛ یعنی [[گناهان کبیره]] و صغیره و [[کفر]] و [[سهو]] و [[خطا]] و [[اخلاق]] ذمیمه و [[عیوب]] و امراض مزمنه منفّره و [[دنائت]] آباء و امّهات و رذالت [[قبیله]] و مانند اینها؛ زیرا همه اینها موجب [[نفرت]] و عدم رغبت طبایع است که منافی [[وجوب اطاعت]] و [[انقیاد]] است و [[نقض غرض]] لازم آید"<ref>سرمایه ایمان در اصول اعتقادات (ط. الزهراء، ۱۳۷۲ ه.ش)، ص۱۱۵؛ فصل دوم در وجوب عصمت و افضلیت امام و وجوب تنصیص از جانب خدا و رسول{{صل}}.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۹۲-۲۰۳.</ref>.


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
* [[آیا عصمت امام با خاتمیت ناسازگار است؟ (پرسش)]]
* [[آیا عصمت امام با خاتمیت ناسازگار است؟ (پرسش)]]
==منابع==
==منابع==
{{فهرست اثر}}
{{فهرست اثر}}
۱۱۵٬۲۱۳

ویرایش