پرش به محتوا

سیره پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۵ ژوئن ۲۰۲۰
جز
جایگزینی متن - 'شعب ابی طالب' به 'شعب ابی طالب'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'شعب ابی طالب' به 'شعب ابی طالب')
خط ۱۸: خط ۱۸:
*[[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} روش، اسلوب و [[منطق]] داشت و ما [[مسلمانان]] موظفیم که [[سیره]] ایشان را بشناسیم و [[منطق]] عملی ایشان را [[کشف]] کنیم برای اینکه از آن [[منطق]] در عمل استفاده بکنیم.
*[[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} روش، اسلوب و [[منطق]] داشت و ما [[مسلمانان]] موظفیم که [[سیره]] ایشان را بشناسیم و [[منطق]] عملی ایشان را [[کشف]] کنیم برای اینکه از آن [[منطق]] در عمل استفاده بکنیم.
*آیا [[انسان]] می‌تواند از اول تا آخر [[عمر]] یک [[منطق]] داشته باشد که آن [[منطق]] برای او اصالت داشته باشد؟ یا اصلاً [[بشر]] نمی‌تواند یک [[منطق]] ثابت داشته باشد؛ یعنی [[انسان]] تابع شرایط زمانی و مکانی و تابع شرایط [[زندگی]] و به‌خصوص تابع موضع‌گیری طبقاتی است و در هر وضعی از شرایط [[اجتماعی]] و [[اقتصادی]] باشد، جبراً از یک [[منطق]] متناسب با آن شرایط [[پیروی]] می‌کند؟ این مسئله مهمی است که در دنیای امروز مطرح است. مارکسیسم بر این اساس است.
*آیا [[انسان]] می‌تواند از اول تا آخر [[عمر]] یک [[منطق]] داشته باشد که آن [[منطق]] برای او اصالت داشته باشد؟ یا اصلاً [[بشر]] نمی‌تواند یک [[منطق]] ثابت داشته باشد؛ یعنی [[انسان]] تابع شرایط زمانی و مکانی و تابع شرایط [[زندگی]] و به‌خصوص تابع موضع‌گیری طبقاتی است و در هر وضعی از شرایط [[اجتماعی]] و [[اقتصادی]] باشد، جبراً از یک [[منطق]] متناسب با آن شرایط [[پیروی]] می‌کند؟ این مسئله مهمی است که در دنیای امروز مطرح است. مارکسیسم بر این اساس است.
*[[زندگی]] عملی [[پیامبر اکرم]] این نظریه را نقض کرد. [[پیامبر]] است و شعب [[ابی طالب]] و جمع اندکی از [[اصحاب]] که در دره‌ای محبوس‌اند؛ [[آب]]، [[غذا]] و نیازمندی‌های دیگر به آنها نمی‌رسد و آن‌چنان بر آنان سخت است که بعضی از [[مسلمانان]] که در [[مکه]] اسلامشان را مخفی کرده بودند با [[مسلمانان]] شعب و به‌ویژه [[امام علی|علی]]{{ع}} رابطه برقرار کرده بودند و در آن تاریکی‌های شب به آنان [[غذا]] می‌رساندند و [[مسلمین]] هر کدام اندکی می‌خوردند، همین‌قدر که سد جوعشان بشود. این [[پیامبر]] بعد می‌رسد به [[سال دهم هجری]]. در [[سال دهم هجری]]، حکومت‌های [[جهان]] در مقابل او [[احساس]] خطر می‌کنند. نه تنها تمام جزیرة‌العرب تحت [[نفوذ]] او است و به‌صورت یک [[قدرت]] تمام در آمده است، بلکه قدرتمندان [[جهان]] [[پیش‌بینی]] می‌کنند که این [[قدرت]] به زودی از جزیرة‌العرب سرریز می‌کند و متوجه آنها خواهد شد. در همان حال، با [[پیامبرِ]] شعب [[ابی طالب]] ذره‌ای از نظر [[روحیه]] فرق نکرده است.
*[[زندگی]] عملی [[پیامبر اکرم]] این نظریه را نقض کرد. [[پیامبر]] است و [[شعب ابی طالب]] و جمع اندکی از [[اصحاب]] که در دره‌ای محبوس‌اند؛ [[آب]]، [[غذا]] و نیازمندی‌های دیگر به آنها نمی‌رسد و آن‌چنان بر آنان سخت است که بعضی از [[مسلمانان]] که در [[مکه]] اسلامشان را مخفی کرده بودند با [[مسلمانان]] شعب و به‌ویژه [[امام علی|علی]]{{ع}} رابطه برقرار کرده بودند و در آن تاریکی‌های شب به آنان [[غذا]] می‌رساندند و [[مسلمین]] هر کدام اندکی می‌خوردند، همین‌قدر که سد جوعشان بشود. این [[پیامبر]] بعد می‌رسد به [[سال دهم هجری]]. در [[سال دهم هجری]]، حکومت‌های [[جهان]] در مقابل او [[احساس]] خطر می‌کنند. نه تنها تمام جزیرة‌العرب تحت [[نفوذ]] او است و به‌صورت یک [[قدرت]] تمام در آمده است، بلکه قدرتمندان [[جهان]] [[پیش‌بینی]] می‌کنند که این [[قدرت]] به زودی از جزیرة‌العرب سرریز می‌کند و متوجه آنها خواهد شد. در همان حال، با [[پیامبرِ]] [[شعب ابی طالب]] ذره‌ای از نظر [[روحیه]] فرق نکرده است.
*در حدود [[سال دهم هجرت]] که [[شهرت]] [[پیامبر]] در همه جا پیچیده است، یک [[عرب]] بیابانی [[خدمت]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} می‌آید. وقتی که می‌خواهد با [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} حرف بزند، روی آن چیزهایی که از [[حاکمان]] شنید - [[رعب]] [[پیامبر]] او را می‌گیرد، زبانش به لکنت می‌افتد. [[پیامبر]]{{صل}} آزرده می‌شود؛ او را در آغوش می‌گیرد و می‌فشارد که بدنش [[بدن]] او را لمس کند -[[برادر]]! آسان بگو، از چه می‌ترسی؟ من آن جباری که تو [[خیال]] کرده‌ای نیستم. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان بز شیر می‌دوشید. من مثل [[برادر]] تو هستم، هر چه می‌خواهد [[دل]] تنگت بگو.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>
*در حدود [[سال دهم هجرت]] که [[شهرت]] [[پیامبر]] در همه جا پیچیده است، یک [[عرب]] بیابانی [[خدمت]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} می‌آید. وقتی که می‌خواهد با [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} حرف بزند، روی آن چیزهایی که از [[حاکمان]] شنید - [[رعب]] [[پیامبر]] او را می‌گیرد، زبانش به لکنت می‌افتد. [[پیامبر]]{{صل}} آزرده می‌شود؛ او را در آغوش می‌گیرد و می‌فشارد که بدنش [[بدن]] او را لمس کند -[[برادر]]! آسان بگو، از چه می‌ترسی؟ من آن جباری که تو [[خیال]] کرده‌ای نیستم. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان بز شیر می‌دوشید. من مثل [[برادر]] تو هستم، هر چه می‌خواهد [[دل]] تنگت بگو.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>


۲۱۸٬۰۶۷

ویرایش