پرش به محتوا

عبدالمطلب: تفاوت میان نسخه‌ها

۶٬۵۸۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۰ ژوئن ۲۰۲۰
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ')| ' به ')|')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[عبدالمطلب (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[عبدالمطلب (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
'''عبدالمطلب:''' جد [[پیامبر اسلام]]{{صل}} وی [[فرزند]] [[هاشم بن عبد مناف]] و بزرگ [[قبیله قریش]] در دوران خود بود و در [[مکه]] می‌زیست. از مردان [[پاکی]] بود که در [[عصر جاهلیت]] و [[شرک]]، به [[پاکی]] و [[نیکی]] [[زندگی]] کرد. به [[خدا]] [[عقیده]] داشت و دوران [[کودکی]] [[حضرت محمد]]{{صل}} را [[درک]] کرده بود. ماجرای حمله [[سپاه]] ابرهه به [[کعبه]] و نابودی فیل سواران در زمان او اتفاق افتاد. هنگام درگذشت او، [[حضرت محمد]]{{صل}} هشت ساله بود. [[قبر]] او در [[قبرستان]] [[ابوطالب]] در [[مکه]] است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[ فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۴۶.</ref>.


==مقدمه==
==مقدمه==
*ابوالحارث شَیبة الحمد، [[عبدالمطلب بن هاشم]]، ملقب به [[فیاض]]، از بزرگان [[قریش]] و سروران و مهتران [[عرب]] در [[عصر جاهلیت]]، در [[مدینه]] از مادری به نام سَلمی متولد شد. هاشم، [[پدر]] او پیش از [[تولد]] وی در [[شام]] درگذشت و و سال‌های اولیه [[زندگی]] خود را میان بستگان مادری خود در [[مدینه]] سپری کرد. پس از چندی عمویش مطلب او را رهسپار [[مکه]] کرد. بدین جهت نام او را عبدالمطلب نهادند. پس از درگذشت مطلب، عبدالمطلب به سیادت و مهتری [[قریش]] رسید و [[فضایل]] نیکش بر همگان [[آشکار]] شد. عبدالمطلب همچون نیاکانش، بر [[آیین]] [[خداپرستی]] بود و هرگز [[فکر]] و اندیشه‌اش با افکار جاهلی در نیامیخت.
*شَیبة بن [[هاشم]]، ملقب به [[عبدالمطلب]]، جد بزرگوار [[رسول اکرم]]{{صل}}، از بزرگان [[قریش]] و مشهورترین چهره‌های [[عصر جاهلی]] است. پدرش پیش از [[تولد]] او در [[شام]] درگذشت و او در [[مدینه]] متولد و [[دوران کودکی]] را نزد مادرش "[[سلمی]]" سپری کرد. پس از مدتی عمویش مُطلب، او را به [[مکه]] آورد و چون مطلّب شیبه را پشت سر خود بر شتر سوار کرده بود، [[مردم]] [[مکه]] [[گمان]] کردند او [[بنده]] مطلّب است که در [[مدینه]] خریداری کرده؛ لذا  او را "[[عبدالمطلب]]" نامیدند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۶۴-۶۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۷-۱۳۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۶-۶۷.</ref>. پس از [[مرگ]] مطلّب، [[عبدالمطلب]] [[رئیس]] [[قبیله]] شد و به خاطر [[بزرگواری]] و [[حسن]] تدبیرش، در میان  [[قریش]] [[محبوبیت]] زیادی به دست آورد<ref>ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۰۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۴۲.</ref>. او مانند نیاکانش، بر [[آیین]] [[خداپرستی]] بود و قوانینی در دوره [[جاهلیت]] وضع کرد که پس از [[اسلام]] هم اعتبار داشت<ref>ر.ک: محمدزاده، محسن، عبدالمطلب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۷۷-۷۹؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴۶؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۴۲-۵۴۳.</ref>.
*قوانینی که او در دوره [[جاهلیت]] وضع کرد، پس از [[اسلام]] هم به اعتبار پیشین باقی‌ماند. آن [[قوانین]] عبارت بودند از: [[حرمت]] [[ازدواج]] با زنان پدران؛ چنانچه گنجی یافت شود، [[خمس]] آن را باید جدا کرد و [[صدقه]] داد؛ وی دیه [[قتل]] را صد شتر و تعداد [[طواف]] دور خانه را هفت طوف قرار داد. او می‌گسار نبود و دختران را زنده به [[گور]] نمی‌کرد. هنگامی که [[سپاه]] ابرهه برای ویران‌ساختن [[خانه خدا]] به‌سوی [[مکه]] به راه افتادند، او به تنهایی در [[مکه]] باقی ماند و به [[نیایش]] و [[راز]] و نیاز با [[خدا]] پرداخت.
==اوصاف [[عبدالمطلب]]==
*عبدالمطلب می‌دانست که از [[نسل]] او [[پیامبر آخرالزمان]] [[مبعوث]] خواهد شد و خود [[آرزوی دیدار]] و [[ایمان]] به او می‌کرد و فرزندانش را به [[ایمان آوردن]] به او فرامی‌خواند. او [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را بسیار [[دوست]] می‌داشت و به او [[محبت]] می‌کرد. [[پیامبر]] را بر زانوان خود می‌نشاند و می‌بوسید. [[امام علی]] {{ع}} در فرازهایی از [[نهج البلاغه]] در [[احتجاج]] با [[معاویه]] بر [[افضلیت]] [[خاندان]] خویش از جمله عبدالمطلب، نیای خویش بر نیای [[معاویه]] سخن رانده است.
* [[عبدالمطلب]]، زیباترین، خوش‌اندام‌ترین، کریم‌ترین و پاکدامن ترینِ [[مردم]] بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳-۱۴.</ref>. او نخستین کسی است که در [[غار حرا]] به [[اعتکاف]] پرداخت و وسعت [[کرم]] او علاوه بر [[انسان‌ها]]، پرندگان و حیوانات را نیز در بر می‌گرفت  از این‌رو او را "[[فیاض]]" و "مطعم الطیر السماء" [[لقب]] دادند<ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵؛ شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۱۵۹.</ref>. [[رسول اکرم]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|إنّ اللّه یبعث جدّی عبد المطّلب امّة واحدة فی هیئة الأنبیاء و زیّ الملوک}}<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۴۴۶.</ref>.<ref>ر.ک: محمدزاده، محسن، عبدالمطلب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۸۴-۸۵.</ref>
*[[پیامبر اکرم]] {{صل}} هشت ساله بود که عبدالمطلب بدرود حیات گفت و در منطقه حجون از مناطق [[حجاز]] [[دفن]] شد. او قیمومیت [[پیامبر]] را به [[ابوطالب]]، [[پدر]] گرامی [[امام علی]] {{ع}} سپرد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 542-543.</ref>.
==حمله [[سپاه]] ابرهه به [[مکه]]==
 
*در زمان [[عبدالمطلب]] در [[یمن]] [[پادشاهی]] بود با نام ابرهه، زمانی که او متوجه تقدس و مرکزیت [[مکه]] و [[احترام]] [[مردم]] به این [[شهر]] شد، با لشکری آماده به سمت [[مکه]] به راه افتاد. در نزدیکی [[مکه]]، [[عبدالمطلب]] نزد ابرهه رفت و شتران [[غارت]] شده‌اش را‌طلبید؛ ابرهه تعجب کرد و گفت: "ما می‌خواهیم [[خانه خدا]] را [[تخریب]] کنیم؛ ولی تو به دنبال شترهایت هستی؟!" عبدالمطلّب گفت: "من مالک شترهایم هستم و آن [[خانه]] نیز [[مالکی]] دارد که اگر بخواهد، می‌تواند آن را [[حفظ]] کند"<ref>شیخ مفید، امالی، ص۳۱۲-۳۱۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۳۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۴.</ref>. وقتی [[عبدالمطلب]] به [[مکه]] بازگشت به [[مردم]] [[دستور]] داد به کوه‌ها بروند سپس حلقه [[کعبه]] را به دست گرفت و به [[دعا]] و [[تضرع]] مشغول شد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۲-۲۵۳؛ و ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۱۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۴.</ref>. وقتی [[سپاهیان]] حبشی آماده شدند به [[مکه]] حمله کنند، ناگهان مرغانی که هر یک سنگریزه‌هایی در منقار داشتند در هوا [[آشکار]] شده و سنگریزه‌ها را بر سر مهاجمان ‌ریختند و به جز معدودی همۀ سربازان [[جان]] دادند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۴؛ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۵۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۶.</ref>.<ref>ر.ک: محمدزاده، محسن، عبدالمطلب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۷۹-۸۰.</ref>
==[[سرپرستی]] عبدالمطلب==
==حفر [[زمزم]]==
*پس از [[مرگ]] [[آمنه]]، [[رسول خاتم]]{{صل}} تحت تکفل جدش عبدالمطلب قرار گرفت. رسم آن زمان چنان بود که هر روز در کنار [[کعبه]] برای عبدالمطلب فرش پهن می‌کردند و فرزندانش در اطراف آن فرش، روی [[زمین]] می‌نشستند تا عبدالمطلب می‌آمد و روی آن فرش می‌نشست و [[فرزندان]] همراه او روی فرش مینشستند. [[رسول اکرم]]{{صل}} گاهی روی آن فرش می‌رفت و عموهای آن [[حضرت]]، [[مانع]] وی می‌شدند؛ ولی عبدالمطلب به آنها می‌گفت که فرزندم را رها کنید که به [[خدا]] قسم! [[صاحب]] [[مقام]] بزرگی خواهد شد. سپس او را می‌گرفت و در کنار خود، روی فرش می‌نشاند<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۸-۲۴۹.</ref>.
*سال‌ها قبل از [[تولد]] [[عبدالمطلب]]، قبیله‌ای به نام "[[جرهم]]" بر [[مکه]] [[حکومت]] می‌کردند. [[عمر]] بن [[حارث]] آخرین [[حاکم مکه]] از قبیلۀ "[[جرهم]]" زمانی که دید نمی‌تواند در برابر قبیلۀ [[خزاعه]] [[مقاومت]] کند و به زودی [[شکست]] خواهد خورد به درون [[خانه کعبه]] رفت و جواهرات و هدایای نفیسی را که برای [[کعبه]] آورده بودند را به درون [[چاه زمزم]] ریخت و [[چاه]] را با [[خاک]] پر کرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۷۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۹۵.</ref>. [[عبدالمطلب]] پیوسته در [[فکر]] بود تا جای [[چاه]] را یافته و آن را حفر کند تا اینکه روزی در کنار [[خانه کعبه]] خوابیده بود که در [[خواب]]، [[دستور]] حفر [[چاه]] را به او دادند و جای آن را نیز به وی نشان دادند. این [[خواب]] دو سه مرتبه تکرار شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۴۲-۱۴۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۹۳-۹۴.</ref>. [[عبدالمطلب]]، [[زمزم]] را حفر کرد و هدایا و جواهرات [[کعبه]] را بیرون آورد و همۀ آن را برای [[کعبه]] و [[زینت]] روی آن [[خرج]] کرد. او کندن [[چاه]] را ادامه داد تا اینکه به آب رسید<ref>ر.ک: محمدزاده، محسن، عبدالمطلب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۸۰-۸۱.</ref>.
==[[سرپرستی]] [[رسول خدا]]{{صل}}==
* [[پیامبر]]{{صل}} پس از [[وفات]] پدرش، تحت [[سرپرستی]] جدش [[عبدالمطلب]] بود. [[عبدالمطلب]] به خاطر [[یتیمی]] و [[مکارم اخلاق]] [[حضرت]]، خیلی به او علاقه و [[محبت]] داشت و با اطلاعاتی که دربارۀ آیندۀ درخشان و [[پیامبری]] این [[فرزند]] به دست آورده بود، پسرانش را به [[ایمان آوردن]] به او فرامی‌خواند<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۵.</ref>. رسم آن زمان چنان بود که هر روز در کنار [[کعبه]] برای [[عبدالمطلب]] فرش پهن می‌کردند و فرزندانش در اطراف آن فرش، روی [[زمین]] می‌نشستند. [[رسول اکرم]]{{صل}} که [[کودکی]] شش یا هفت ساله بود گاهی روی آن فرش می‌رفت و عموهای آن [[حضرت]]، [[مانع]] وی می‌شدند؛ ولی [[عبدالمطلب]] به آنها می‌گفت فرزندم را رها کنید که به [[خدا]] قسم! صاحب [[مقام]] بزرگی خواهد شد و من روزی را می‌بینم که بر شما [[سیادت]] کند و [[مردم]] را به [[فرمان]] خویش در آورد و سپس او را می‌گرفت و در کنار خویش می‌نشانید و دست بر شانه‌اش می‌کشید و گونه‌اش را می‌بوسید<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۸۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۵.</ref>. پس از [[مرگ]] ناگوار [[آمنه]] [[مادر حضرت]]، عبدالمطلّب در [[حفاظت]] [[پیامبر]]{{صل}} توجه بیشتری داشت<ref>ر.ک: محمدزاده، محسن، عبدالمطلب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۸۲-۸۳؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴۶؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۴۲-۵۴۳.</ref>.
==[[وفات]] [[عبدالمطلب]]==
* [[پیامبر اکرم]]{{صل}} هشت ساله بود که [[عبدالمطلب]] [[چشم]] از [[جهان]] فروبست. [[قریش]]، [[مرگ]] او را بزرگ شمرده و بدنش را با آب و سدر [[غسل]] دادند و در دو برد [[یمنی]] که [[ارزش]] هر یک، معادل دو هزار مثقال طلا بود پوشاندند. پیکر او، چند روز بر دست‌های [[مردم]] [[تشییع]] ‌شد و در محله "حجون" در کنار [[قبر]] جدش قصی بن [[کلاب]] [[دفن]] گردید<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۸۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳.</ref>. مورخان عمرعبدالمطلب را هنگام مرگش ۸۰، ۱۱۰، ۱۲۰ و ۱۴۰ سال  گفته اند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۱۸۸؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳.</ref>.<ref>ر.ک: محمدزاده، محسن، عبدالمطلب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۸۳-۸۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴۶؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۴۲-۵۴۳.</ref>


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
۱۱۴٬۱۱۴

ویرایش