پرش به محتوا

نیرنگ‌های دشمنان امام علی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۳: خط ۲۳:
شرح [[نهج البلاغة]]: [[روایت]] شده است که [[محمد بن علی باقر]]{{ع}} به یکی از [[یاران]] خود گفت: "فلانی! چقدر از [[قریش]] و [[حمایت]] آنان از هم علیه ما [[ستم]] دیدیم و [[شیعیان]] و [[دوستداران]] ما چه [[قدر]] [[ستم]] دیدند! [[پیامبر خدا]] در [[گذشت]] و به [[مردم]]، خبر داده بود که ما سزاوارترینِ [[مردم]] [در سرپرستی‌] بر آنان هستیم. [[قریش]]، علیه ما همدست شدند تا آنکه [[حکومت]] را از سر جای خودش بیرون بردند و با همان [[حق]] و [[حجت]] ما، بر ضد انصارْ [[استدلال]] نمودند. آن گاه، [[حکومت]] را دست به دست گرداندند تا این که به ما باز گشت؛ ولی باز، [[بیعت]] ما را شکستند و علیه ما [[جنگ]] به راه انداختند؛ و صاحب [[حکومت]] ([[علی]]{{ع}})، همواره در [[سختی]] فزاینده بود تا آنکه کشته شد. آن گاه با پسرش [[حسن]]{{ع}} [[بیعت]] شد و با او پیمانْ بسته شد؛ ولی بعداً به وی [[نیرنگ]] زدند و او را [[تسلیم]] کردند. عراقیان به وی [[هجوم]] آوردند، تا آنجا که خنجری در پهلویش فرو بردند و اردوگاهش را [[غارت]] کردند و خلخال [[مادران]] فرزندانش را بردند تا این که با [[معاویه]] [[مصالحه]] کرد و [[خون]] خود و [[خاندان]] بسیار اندک خویش را [[حفظ]] کرد. آن گاه، بیست هزار نفر از عراقیان با [[حسین]]{{ع}} [[بیعت]] کردند؛ ولی بعداً به او [[نیرنگ]] زدند و در حالی که بیعتش بر گردنشان بود، بر وی [[خروج]] کردند و او را کشتند. پس از آن، ما [[اهل بیت]]، همواره [[خوار]] گشته‌ایم و مورد [[ستم]] قرار گرفته‌ایم، کنار زده شده‌ایم، [[اهانت]] شده‌ایم، [[محروم]] گشته‌ایم، کشته شده‌ایم، ترسانده شده‌ایم و بر [[خون]] خود و [[خون]] دوستدارانمان در [[امان]] نبوده‌ایم. و [[دروغگویان]] منکر [[[منزلت]] ما]، به خاطر [[دروغ]] و انکارشان، جایگاهی به دست آوردند که به [[وسیله]] آن، در هر شهری به [[حاکمان]] خویش و [[قاضیان]] [[جور]] و [[کارگزاران]] نابه‌کار، [[تقرب]] می‌جویند و [[احادیث]] ساختگی و [[دروغ]] برایشان خوانند و از ما چیزهایی [[نقل]] می‌کنند که نگفته‌ایم و انجام نداده‌ایم تا ما را در بین [[مردم]]، مبغوض سازند.
شرح [[نهج البلاغة]]: [[روایت]] شده است که [[محمد بن علی باقر]]{{ع}} به یکی از [[یاران]] خود گفت: "فلانی! چقدر از [[قریش]] و [[حمایت]] آنان از هم علیه ما [[ستم]] دیدیم و [[شیعیان]] و [[دوستداران]] ما چه [[قدر]] [[ستم]] دیدند! [[پیامبر خدا]] در [[گذشت]] و به [[مردم]]، خبر داده بود که ما سزاوارترینِ [[مردم]] [در سرپرستی‌] بر آنان هستیم. [[قریش]]، علیه ما همدست شدند تا آنکه [[حکومت]] را از سر جای خودش بیرون بردند و با همان [[حق]] و [[حجت]] ما، بر ضد انصارْ [[استدلال]] نمودند. آن گاه، [[حکومت]] را دست به دست گرداندند تا این که به ما باز گشت؛ ولی باز، [[بیعت]] ما را شکستند و علیه ما [[جنگ]] به راه انداختند؛ و صاحب [[حکومت]] ([[علی]]{{ع}})، همواره در [[سختی]] فزاینده بود تا آنکه کشته شد. آن گاه با پسرش [[حسن]]{{ع}} [[بیعت]] شد و با او پیمانْ بسته شد؛ ولی بعداً به وی [[نیرنگ]] زدند و او را [[تسلیم]] کردند. عراقیان به وی [[هجوم]] آوردند، تا آنجا که خنجری در پهلویش فرو بردند و اردوگاهش را [[غارت]] کردند و خلخال [[مادران]] فرزندانش را بردند تا این که با [[معاویه]] [[مصالحه]] کرد و [[خون]] خود و [[خاندان]] بسیار اندک خویش را [[حفظ]] کرد. آن گاه، بیست هزار نفر از عراقیان با [[حسین]]{{ع}} [[بیعت]] کردند؛ ولی بعداً به او [[نیرنگ]] زدند و در حالی که بیعتش بر گردنشان بود، بر وی [[خروج]] کردند و او را کشتند. پس از آن، ما [[اهل بیت]]، همواره [[خوار]] گشته‌ایم و مورد [[ستم]] قرار گرفته‌ایم، کنار زده شده‌ایم، [[اهانت]] شده‌ایم، [[محروم]] گشته‌ایم، کشته شده‌ایم، ترسانده شده‌ایم و بر [[خون]] خود و [[خون]] دوستدارانمان در [[امان]] نبوده‌ایم. و [[دروغگویان]] منکر [[[منزلت]] ما]، به خاطر [[دروغ]] و انکارشان، جایگاهی به دست آوردند که به [[وسیله]] آن، در هر شهری به [[حاکمان]] خویش و [[قاضیان]] [[جور]] و [[کارگزاران]] نابه‌کار، [[تقرب]] می‌جویند و [[احادیث]] ساختگی و [[دروغ]] برایشان خوانند و از ما چیزهایی [[نقل]] می‌کنند که نگفته‌ایم و انجام نداده‌ایم تا ما را در بین [[مردم]]، مبغوض سازند.


شدت و اوج این [[کارها]] در زمان [[معاویه]]، پس از [[شهادت]] [[حسن]]{{ع}} بود که [[شیعیان]] ما در هر شهری کشته شدند و با صِرف [[گمان]]، دست‌ها و پاهایشان [[قطع]] شد و هر کس که از او به عنوان [[دوستدار]] ما یا مرتبط با ما یاد می‌شد، زندانی گشت یا اموالش به [[غارت]] رفت و یا خانه‌اش ویران شد. و پیوسته گرفتاری‌های ما، تا زمان [[عبید الله بن زیاد]] ([[قاتل]] [[حسین]]{{ع}}) رو به شدت و افزایش بود. سپس حَجاجْ سر رسید و با شدت تمام [[شیعیان]] را کشت و با هر [[گمان]] و تهمتی آنان را به مجازات رساند. کار به جایی رسید که اگر به کسی "زِندیق" یا "[[کافر]]" می‌گفتند، برایش دوست‌داشتنی‌تر از آن بود که به وی "[[شیعه]] [[علی]]" بگویند. نیز چنان شد که افراد خوش‌نام- که شاید به واقع، [[پرهیزگار]] و [[راستگو]] هم بودند- در ### [[313]]### برخی از [[زمامداران]] گذشته، احادیثی بزرگ و شگفتْ [[نقل]] می‌کردند، حالْ آنکه [[خداوند متعال]]، هرگز چنین فضیلت‌هایی را برای ایشان نیافریده بود و نه آنان چنین بودند و نه چنین اتفاق افتاده بود. آنان می‌پنداشتند که این [[احادیث]]، حق‌اند؛ زیرا بسیاری از کسانی که به [[دروغگویی]] و یا کم‌پَروایی شناخته نمی‌شدند، آنها را [[روایت]] کرده بودند".
شدت و اوج این [[کارها]] در زمان [[معاویه]]، پس از [[شهادت]] [[حسن]]{{ع}} بود که [[شیعیان]] ما در هر شهری کشته شدند و با صِرف [[گمان]]، دست‌ها و پاهایشان [[قطع]] شد و هر کس که از او به عنوان [[دوستدار]] ما یا مرتبط با ما یاد می‌شد، زندانی گشت یا اموالش به [[غارت]] رفت و یا خانه‌اش ویران شد. و پیوسته گرفتاری‌های ما، تا زمان [[عبید الله بن زیاد]] ([[قاتل]] [[حسین]]{{ع}}) رو به شدت و افزایش بود. سپس حَجاجْ سر رسید و با شدت تمام [[شیعیان]] را کشت و با هر [[گمان]] و تهمتی آنان را به مجازات رساند. کار به جایی رسید که اگر به کسی "زِندیق" یا "[[کافر]]" می‌گفتند، برایش دوست‌داشتنی‌تر از آن بود که به وی "[[شیعه]] [[علی]]" بگویند. نیز چنان شد که افراد خوش‌نام- که شاید به واقع، [[پرهیزگار]] و [[راستگو]] هم بودند- در [[فضیلت]] برخی از [[زمامداران]] گذشته، احادیثی بزرگ و شگفتْ [[نقل]] می‌کردند، حالْ آنکه [[خداوند متعال]]، هرگز چنین فضیلت‌هایی را برای ایشان نیافریده بود و نه آنان چنین بودند و نه چنین اتفاق افتاده بود. آنان می‌پنداشتند که این [[احادیث]]، حق‌اند؛ زیرا بسیاری از کسانی که به [[دروغگویی]] و یا کم‌پَروایی شناخته نمی‌شدند، آنها را [[روایت]] کرده بودند".


[[ابو الحسن]]، [[علی بن محمد بن ابی سیف مداینی]]، در کتاب الأحداث آورده است‌ که: پس از عام الجماعه، [[معاویه]] در بخش نامه‌ای یکسان به همه کارگزارانش نوشت: [حکومت‌] نسبت به کسی که چیزی از [[فضایل]] [[ابو تراب]] و خاندانش را [[نقل]] کند، تعهدی ندارد. پس، [[خطیبان]] در هر روستا و بر هر [[منبر]]، [[علی]]{{ع}} را [[لعن]] می‌کردند، از او [[برائت]] می‌جستند و درباره او و خاندانش بد می‌گفتند. در آن زمان، [[کوفیان]]، به خاطر بسیار بودن [[شیعیان]] [[علی]]{{ع}} در [[کوفه]]، گرفتارترینِ [[مردم]] بودند. [[معاویه]]، زیاد بن [[سمیه]] را بر آنجا گمارد و [[بصره]] را هم به قلمرو وی افزود. او به جستجوی [[شیعیان]] پرداخت- و او آنان را می‌شناخت؛ زیرا در روزگار [[علی]]{{ع}} از آنان بود- و آنان را در زیر هر سنگ و کلوخی [یافت و] کشت، و ترساند. او دست‌ها و پاها را برید، چشم‌ها را میل کشید، آنان را بر شاخه درختان به [[دار]] آویخت، تبعیدشان نمود و از عراقْ آواره کرد، تا جایی که در [[کوفه]] [[شیعه]] شناخته شده‌ای نمانْد. [[معاویه]] به همه [[کارگزاران]] خود نوشت که [[گواهی]] هیچ یک از [[شیعیان]] [[علی]]{{ع}} و [[خاندان]] وی را نپذیرند. [نیز] نوشت: "در اطرافتان، [[پیروان]] [[عثمان]] و [[دوستداران]] و وابستگان او و نیز آنان را که [[فضایل]] (برتری‌ها) و [[مناقب]] (بزرگی‌های) او را [[روایت]] می‌کنند، بنگرید و به نشست‌هایشان نزدیک شوید و مقربشان بدارید و بزرگشان بشمارید و هر چیزی را که فردی از آنان [[روایت]] می‌کند، به همراه نام وی، نام [[پدر]] و نام خاندانش برایم بنویسید". آنان چنین کردند و در باب برتری‌ها و بزرگی‌های [[عثمان]]، بسیار [[نقل]] کردند، به خاطر این که [[معاویه]] برای آنان [[پاداش]]، [[لباس]]، هدیه و [[زمین]] می‌فرستاد و آنها را در بین [[عرب]] و [[غیر عرب]] (مَوالی) تقسیم می‌نمود. این کار به همه [[شهرها]] گسترش یافت و [گروهی‌] برای به دست آوردن [[منزلت]] و [[دنیا]]، با هم مسابقه می‌دادند. چنین نبود که یکی از [[مردم]]، پیش کارگزاری از [[کارگزاران]] [[معاویه]] بیاید و [[فضیلت]] و منقبتی برای عثمانْ [[نقل]] کند، ولی نام وی نوشته نشود و [[مقرب]] نگردد و مورد توجه قرار نگیرد. تا مدت‌ها کار، چنین بود.
[[ابو الحسن]]، [[علی بن محمد بن ابی سیف مداینی]]، در کتاب الأحداث آورده است‌ که: پس از عام الجماعه، [[معاویه]] در بخش نامه‌ای یکسان به همه کارگزارانش نوشت: [حکومت‌] نسبت به کسی که چیزی از [[فضایل]] [[ابو تراب]] و خاندانش را [[نقل]] کند، تعهدی ندارد. پس، [[خطیبان]] در هر روستا و بر هر [[منبر]]، [[علی]]{{ع}} را [[لعن]] می‌کردند، از او [[برائت]] می‌جستند و درباره او و خاندانش بد می‌گفتند. در آن زمان، [[کوفیان]]، به خاطر بسیار بودن [[شیعیان]] [[علی]]{{ع}} در [[کوفه]]، گرفتارترینِ [[مردم]] بودند. [[معاویه]]، زیاد بن [[سمیه]] را بر آنجا گمارد و [[بصره]] را هم به قلمرو وی افزود. او به جستجوی [[شیعیان]] پرداخت- و او آنان را می‌شناخت؛ زیرا در روزگار [[علی]]{{ع}} از آنان بود- و آنان را در زیر هر سنگ و کلوخی [یافت و] کشت، و ترساند. او دست‌ها و پاها را برید، چشم‌ها را میل کشید، آنان را بر شاخه درختان به [[دار]] آویخت، تبعیدشان نمود و از عراقْ آواره کرد، تا جایی که در [[کوفه]] [[شیعه]] شناخته شده‌ای نمانْد. [[معاویه]] به همه [[کارگزاران]] خود نوشت که [[گواهی]] هیچ یک از [[شیعیان]] [[علی]]{{ع}} و [[خاندان]] وی را نپذیرند. [نیز] نوشت: "در اطرافتان، [[پیروان]] [[عثمان]] و [[دوستداران]] و وابستگان او و نیز آنان را که [[فضایل]] (برتری‌ها) و [[مناقب]] (بزرگی‌های) او را [[روایت]] می‌کنند، بنگرید و به نشست‌هایشان نزدیک شوید و مقربشان بدارید و بزرگشان بشمارید و هر چیزی را که فردی از آنان [[روایت]] می‌کند، به همراه نام وی، نام [[پدر]] و نام خاندانش برایم بنویسید". آنان چنین کردند و در باب برتری‌ها و بزرگی‌های [[عثمان]]، بسیار [[نقل]] کردند، به خاطر این که [[معاویه]] برای آنان [[پاداش]]، [[لباس]]، هدیه و [[زمین]] می‌فرستاد و آنها را در بین [[عرب]] و [[غیر عرب]] (مَوالی) تقسیم می‌نمود. این کار به همه [[شهرها]] گسترش یافت و [گروهی‌] برای به دست آوردن [[منزلت]] و [[دنیا]]، با هم مسابقه می‌دادند. چنین نبود که یکی از [[مردم]]، پیش کارگزاری از [[کارگزاران]] [[معاویه]] بیاید و [[فضیلت]] و منقبتی برای عثمانْ [[نقل]] کند، ولی نام وی نوشته نشود و [[مقرب]] نگردد و مورد توجه قرار نگیرد. تا مدت‌ها کار، چنین بود.
خط ۳۴: خط ۳۴:


حَجاج، به وی خندید و گفت: به خاطر ظرافت آنچه بِدان [[متوسل]] شدی، تو را [[زمامدار]] فلان منطقه گردانیدم. ابن [[عرفه]]- مشهور به نفْطویه، که یکی از [[محدثان]] بزرگ و برجسته است- در [[تاریخ]] خود، مطلبی [[نقل]] کرده که مؤید این خبر است. او گفته است: بسیاری از [[احادیث]] ساختگی درباره [[فضایل]] [[صحابیان]]، در روزگار [[بنی امیه]] با [[انگیزه]] [[تقرب]] جُستن به ایشان [[جعل]] شده است؛ چرا که آنها می‌پنداشتند با این کار، [[بنی هاشم]] را منکوب [و از میدان به در] می‌کنند<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱۱، ص ۴۳.</ref>.
حَجاج، به وی خندید و گفت: به خاطر ظرافت آنچه بِدان [[متوسل]] شدی، تو را [[زمامدار]] فلان منطقه گردانیدم. ابن [[عرفه]]- مشهور به نفْطویه، که یکی از [[محدثان]] بزرگ و برجسته است- در [[تاریخ]] خود، مطلبی [[نقل]] کرده که مؤید این خبر است. او گفته است: بسیاری از [[احادیث]] ساختگی درباره [[فضایل]] [[صحابیان]]، در روزگار [[بنی امیه]] با [[انگیزه]] [[تقرب]] جُستن به ایشان [[جعل]] شده است؛ چرا که آنها می‌پنداشتند با این کار، [[بنی هاشم]] را منکوب [و از میدان به در] می‌کنند<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱۱، ص ۴۳.</ref>.
==[[انگیزه]] [[سیاسی]] در پس نیرنگ‌های [[دشمنان]] وی‌==
==[[انگیزه]] [[سیاسی]] در پس نیرنگ‌های [[دشمنان]] وی‌==
* [[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}}: [[مروان بن حکم]] گفت: در بین [[مردم]]، هیچ کس همانند [[یار]] شما ([[علی]]) از [[یار]] ما ([[عثمان]]) [[دفاع]] نکرد. گفتم: پس چرا بر [[منبر]]، وی را [[دشنام]] می‌گویید؟ گفت: چون [[حکومت]]، جز با این کار، سامان نمی‌یابد<ref>{{متن حدیث|الإمام زین العابدین{{ع}}: قالَ مَروانُ بنُ الحَکمِ: ما کانَ فِی القَومِ أحَدٌ أدفَعَ عَن صاحِبِنا مِن صاحِبِکم- یعنی عَلِیاً عَن عُثمانَ- قالَ: قُلتُ: فَما لَکم تَسُبونَهُ عَلَی المِنبَرِ؟! قالَ: لا یستَقیمُ الأمرُ إلابِذلِک}} (تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۳۸).</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۷۸۹-۷۹۹.</ref>.
* [[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}}: [[مروان بن حکم]] گفت: در بین [[مردم]]، هیچ کس همانند [[یار]] شما ([[علی]]) از [[یار]] ما ([[عثمان]]) [[دفاع]] نکرد. گفتم: پس چرا بر [[منبر]]، وی را [[دشنام]] می‌گویید؟ گفت: چون [[حکومت]]، جز با این کار، سامان نمی‌یابد<ref>{{متن حدیث|الإمام زین العابدین{{ع}}: قالَ مَروانُ بنُ الحَکمِ: ما کانَ فِی القَومِ أحَدٌ أدفَعَ عَن صاحِبِنا مِن صاحِبِکم- یعنی عَلِیاً عَن عُثمانَ- قالَ: قُلتُ: فَما لَکم تَسُبونَهُ عَلَی المِنبَرِ؟! قالَ: لا یستَقیمُ الأمرُ إلابِذلِک}} (تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۳۸).</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۷۸۹-۷۹۹.</ref>.
۵۳٬۳۷۰

ویرایش