عرفان: تفاوت میان نسخهها
←تاریخچه عرفان
(←مقدمه) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
*به [[عارفان]]، سالک، اهل [[معرفت]]، [[اهل دل]]، اهل معنی و... هم گفته میشود. آنان معتقدند برای [[شناخت]] [[خدا]] باید مراحلی را طی کرد و برنامههایی در [[سلوک]] و عمل داشت. عرفان شاخهها و شعبهها و گرایشهای فراوان و مختلفی دارد و بین عرفان و تصوف هم فرق است و مرز میان دراویش و [[صوفیه]] با [[عارفان]] نباید آمیخته شود، هر چند بعضی تصوف را شاخهای از عرفان دانستهاند. عرفان واقعی در [[معرفت]] و معارفی است که از طریق [[قرآن]] و [[اهل بیت]]{{عم}} به دست میآید و [[سلوک]] و [[سیره]] [[امامان]] [[بهترین]] [[الگو]] و نمونه عرفان عملی است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[ فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]].</ref>. | *به [[عارفان]]، سالک، اهل [[معرفت]]، [[اهل دل]]، اهل معنی و... هم گفته میشود. آنان معتقدند برای [[شناخت]] [[خدا]] باید مراحلی را طی کرد و برنامههایی در [[سلوک]] و عمل داشت. عرفان شاخهها و شعبهها و گرایشهای فراوان و مختلفی دارد و بین عرفان و تصوف هم فرق است و مرز میان دراویش و [[صوفیه]] با [[عارفان]] نباید آمیخته شود، هر چند بعضی تصوف را شاخهای از عرفان دانستهاند. عرفان واقعی در [[معرفت]] و معارفی است که از طریق [[قرآن]] و [[اهل بیت]]{{عم}} به دست میآید و [[سلوک]] و [[سیره]] [[امامان]] [[بهترین]] [[الگو]] و نمونه عرفان عملی است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[ فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]].</ref>. | ||
==تاریخچه | ==تاریخچه عرفان== | ||
[[انسان]] بعد از پیدایی در این عالم و [[بلوغ]] و تکاملش در حدّ [[تعقل]] و | *[[انسان]] بعد از پیدایی در این عالم و [[بلوغ]] و تکاملش در حدّ [[تعقل]] و اندیشمند شدن، اوّل چیزی را که [[مشاهده]] میکند نفس خویش است و سپس [[جهان]] پیرامونش؛ از اینگونه مشاهدات، مفهوم عامی را تحصیل میکند که از آن به وجود و هستی تعبیر میکنند. در پی آن، سؤالهای عدیدهای برایش مطرح میشود؛ از جمله: هستی چیست؟ [[انسان]] چیست؟ چه ارتباطی بین [[انسان]] و هستی وجود دارد؟ لذا در اثر کوشش برای پیدا کردن پاسخ این گونه سؤالها و حصول معلومات، درباره اجزای معیّن [[عالم هستی]] و موجودات و و اشیا در آن، [[علوم]] مختلفی ظاهر میشود و جمعِ کثیری از محققین را به خود مشغول میکند، با این حال سؤال اصلی درباره هستی که حقیقتاً چیست، همچنان باقی میماند. با آمدن [[انبیا]] و [[رسولان]] و خبر دادن آنها از [[عوالم]] غیر محسوس، که [[سیطره]] بر این عالَم محسوس دارند، توسعه به خصوصی در این اینگونه [[پرسشها]] نزد [[انسان]] پیدا شد، همچنین اشکالها و پیچیدگی آن نیز بیشتر گردید <ref>ابنترکه، شرح فصوص الحکم، ص۳.</ref>. | ||
به سبب فَحص از [[حقیقت]] هستی و وصول به جواب، عده زیادی از انسانهای لایق به نام [[فلاسفه]] و [[اهل]] نظر، مشغول [[تفکر]] و تحلیل شده و معلومات فراوانی پیدا کردند و با آن معلومات پی به مجهولات بسیاری بردند، اما عده دیگری با این [[اعتقاد]] پیدا شدند که وصول به [[حق]] صرفاً با نظر ممکن نیست، بلکه راه وصول به [[حق]] فقط با مجاهدات و [[نفسانی]] | *به سبب فَحص از [[حقیقت]] هستی و وصول به جواب، عده زیادی از انسانهای لایق به نام [[فلاسفه]] و [[اهل]] نظر، مشغول [[تفکر]] و تحلیل شده و معلومات فراوانی پیدا کردند و با آن معلومات پی به مجهولات بسیاری بردند، اما عده دیگری با این [[اعتقاد]] پیدا شدند که وصول به [[حق]] صرفاً با نظر ممکن نیست، بلکه راه وصول به [[حق]] فقط با مجاهدات و [[نفسانی]] میسور است<ref>عرفان بیش از آنکه نظری، نگرشی و علمی باشد، عملی و عینی است. بنابراین با گفتن، شنیدن و خواندن حاصل نمیشود، بلکه با عمل کردن، چشیدن، تجربه نمودن و تحمل مشکلات و ریاضت، ممکن و مقدور خواهد بود. همه عرفانها برای نیل به چنین هدفی دستورها و آیینهایی را برای سلوک پیروان خویش تدوین نمودهاند. محمدجواد رودگر، فصلنامه کتاب زنان، شماره ۱۶.</ref> و پس از [[معرفت نفس]]، خود به خود توسعهای برای [[معرفت]] [[عوالم]] دیگر برای [[انسان]] حاصل میشود، البته به [[قدر]] [[علم]] و [[شناخت نفس]] و نه بیشتر. این افراد به اسم [[صوفی]] و [[عارف]] عملی و اهلِ تعرف نامیده شدند و طریق آنها هم [[عرفان]] عملی و تصوف [[لقب]] یافت <ref>برای آشنایی بیشتر از تصوف و فرقههای آن با عرفان، ر.ک: محمدحسین طباطبائی، ظهور شیعه به ضمیمه مصاحبه پرفسور هانری کُربن، ص۶۱؛ یحیی کبیر، مبانی عرفان، ص۱۶۷ به بعد؛ سید حسین ابراهیمیان، سیری در سلوک عرفان، ص۲۱- ۲۲.</ref>. | ||
به سبب مطالب | *به سبب مطالب غیر منسجم و محدود تصوف و [[عرفان]] عملی درباره هستی، [[انسان]] و [[جهان]]، متفکرانی با دقت نظر و [[کشف و شهود]] توأم با [[عقل]] [[الهی]] در صدد [[انسجام]] و [[منظم]] کردن مطالب برآمدند و [[ارتباط]] صحیح مطالب را در قالب نظامی جامع تعقیب نمودند و از این رو [[عرفان]] نظری که "[[محییالدّین بن عربی]]"<ref>عارف مشهور قرن هفتم (۵۶۰ – ۶۳۸ق) و صاحب کتابهای ارزشمند فصوص الحکم و فتوحات المکیه.</ref> یکی از پایهگذاران آن است، روی کار آمد. پس از وی افرادی همچون: "[[صدرالدّین قونوی]]"<ref>متوفای ۶۷۱ ق و صاحب کتاب مفتاح الغیب.</ref>، "[[سعیدالدّین سعید فَرغانی]]"<ref>متوفای ۷۰۰ ق و نویسنده کتاب مشارق الدّراری.</ref> "[[مؤیّدالدّین جَندی]]"<ref>متوفای ۶۹۰ ق و یکی از شارحین فصوص الحکم ابن عربی.</ref> ادامه دهنده این طریق شدند <ref>ر.ک: محمدداوود قیصری رومی، شرح فصوص الحکم ابن عربی، همان، مقدمه استاد سید جلالالدّین آشتیانی.</ref>. | ||
اما چون اکثرِ مطالب [[اهل عرفان]] به طور مستقیم و نیز [[عقلی]] قابل عرضه در مجامع [[ | *اما چون اکثرِ مطالب [[اهل عرفان]] به طور مستقیم و نیز [[عقلی]] قابل عرضه در مجامع [[علمی]] نبود، عدهای در صدد [[تبیین]] آن مسائل با مَنهِج برهانی بر آمدند و با استفاده از روش تلفیق بین [[افکار]] مشّاء، اِشراق و [[عرفان]]، مطالب را قابل عرضه در مجامع [[علمی]] نمودند که از جمله آنها "[[صائنالدّین بن ترکه]]"<ref>یکی از شارحین فصوص الحکم ابن عربی.</ref> و پس از وی "[[محمد بن ابراهیم ملاصدرای شیرازی]]"<ref>عارف و فیلسوف قرن یازدهم که از مهمترین آثار وی میتوان اسفار اربعه را نام برد.</ref> بود. البته [[ملاصدرا]] با ایجاد اصولی بنیادین در [[مکتب]] تلفیق بین [[معارف]] [[عرفانی]]، [[فلسفی]] و [[قرآنی]]، [[مکتب]] جدیدی به نام "[[حکمت]] متعالیه"<ref>امروزه در حوزههای علمیه قم این مکتب ارائه میشود که از جمله بزرگان این مکتب علامه طباطبائی و امام خمینی هستند.</ref> تأسیس کرد که [[حدّ وسط]] [[عرفان]] و [[حکمت]] به حساب میآید<ref>یحیی کبیر، مبانی عرفان، ص۲، با اندکی تلخیص و تصرف.</ref>. | ||
[[عرفان]] بر دو رکن [[استوار]] است: | *[[عرفان]] بر دو رکن [[استوار]] است: | ||
بنابراین، [[عرفان]] مقولهای [[باطنی]]، جانمایهای متافیزیکی، با ساحتی | #بیان [[توحید]]؛ | ||
یکی از دستآوردها و پیآمدهای مهمّ بحث [[انسان کامل]]، فهمپذیری نظریه [[عرفانی]] "[[ولایت]]" است. مسئلهای که از مهمترین بحثهای [[ | #بیان [[موحد]]. | ||
"هجویری" در کتاب [[کشف]] | *از این رو یکی از مطالب بسیار مهم در [[عرفان]] نظری، بیان [[انسان]] [[حقیقی]] و کامل است. از نظر عرفا [[انسان کامل]] همانا موحدی است که نه تنها به [[وحدت]] [[شهود]] راه یافته، بلکه به [[وحدت]] شخصی وجود، باریافته است و نه تنها آن وجود واحد را همواره با خود میبیند، بلکه [[باطن]] خود را که همان [[خلیفه]] مطلق خداست، در خدمتِ مستخلفٌ عنه خویش [[مشاهده]] مینماید. بیان [[مقام]] [[انسان کامل]] به عهده بسیاری [[عارفان]] واصل قرار گرفته، ولی یکی از آنان که به طور گسترده درباره [[انسان]] و [[حقیقت]] و [[راز]] و رمز پیدایی و پرورش وی پرداخت، "[[قونوی]]"<ref>"صدرالدّین قونوی" در کتاب مفتاح الغیب در قالب سؤالهای هفدهگانه و پاسخهای نغز و لطیف، به تبیین این مسئله پرداخت که "ابنفناری" در کتاب مصباح الانس مطالب وی را شرح داد.</ref> است. البته گذشته از متون به یاد ماندنی "شیخ اکبر"<ref>محییالدّین بن عربی.</ref> و "شیخ کبیر"<ref>صدرالدّین قونوی.</ref>، اولین کسی که رسالهای با عنوان [[انسان کامل]] نوشت "[[عزّالدین نَسَفی]]"<ref>عارف سالهای (۶۰۰-۷۰۰ق).</ref> بود <ref>به گفته شهید مطهری، تعبیر انسان کامل را نخستین بار در قرن هفتم هجری عارف نامدار اسلامی محییالدین عربی - پدر عرفان اسلامی - مطرح کرد. او در کتاب فصوص الحکم که یک اثر عمیق عرفانی و از یافتههای شهودی آن عارف بزرگ است، در این باره چنین میگوید: "انسان کامل، نگین انگشتر عالم آفرینش است"، همچنین در رسالهای به نام نسخة الحق مینویسد: "خداوندی را سپاس میگویم که انسان کامل را معلم فرشته قرار داده و با نفس او گردش فلک آفرینش انجام میگیرد". این تعبیرهای محییالدّین عربی، باعث شد که اصطلاح انسان کامل وارد فرهنگ و ادبیات اسلامی شود، به طوری که پس از وی پیروان مکتب عرفانیاش، حقایق و معارف بسیار شگرفی را با عنوان انسان کامل، در متون عرفانی طرح کردهاند (مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۱۶ و ۱۷).</ref> و بعدها [[عارف]] گرانقدرِ عالَمِ [[تشیع]] "[[سید حیدر آملی]]"<ref>سید حیدر آملی، معروف به صوفی (حدود ۷۲۰-۷۹۰ق) یکی از برجستهترین شاگردان و شارحان مکتب ابن عربی است. وی در عین تقریر، به تهذیب تعالیم ابن عربی براساس مبانی فکری شیعی پرداخته است. کتاب جامع الاسرار و منبع الانوار جامعترین اثر موجود سیدحیدر است. وی در این کتاب میکوشد تا نشان دهد حقیقت تصوف و تشیع یکی است و در خاتمه آن تصریح میکند که به قصد تلفیق بین تصوف و تشیع آن را نوشته است: عبدالحسین زرین کوب، دنباله جستوجو در تصوف ایران، ص۱۴۰.</ref> در کتاب [[شریف]] جامعالاسرار و منبعالانوار و همچنین "[[صائنالدّین بن ترکه]]" در شرح فصوص الحکم [[ابن عربی]] و آخر تمهید القواعد مطالب دلپذیری را در این مورد ارائه کردند<ref>برخی معتقدند: مفهوم انسان کامل با تمام آمیختگیای که با عقاید اسلامی، قرآن، حدیث و کلام شیعی دارد، دارای ریشههای غیراسلامی است. بر طبق تحقیق ابوالعلاء عفیفی، عقاید ابن عربی در باب انسان کامل یا حقیقت محمدیه، تحت تأثیر اندیشههای یونانی است. از طرفی هانس هاپنریش شدر (Hans beinrich schauder) ریشههای ایرانی این اندیشه را مدّ نظر قرار داده و گفته است: "اندیشه انسان کامل رابطهای استوار با اندیشههای شرق باستان به ویژه جانب ایرانی آن دارد. یا باید گفت ترکیبی است از جنبههای ایرانی و هلنی". وی میکوشد که ریشههای این فکر را با مفهوم انسان نخستین در اوستا مربوط کند. همچنین گوتس (Goetze) به این نتیجه رسیده است که در قرن پنجم قبل از میلاد در ایران، تناظری میان انسان به عنوان عالم اصغر و جهان به عنوان عالم اکبر وجود داشته است؛ یعنی این اعتقاد وجود داشته که جهان، عالم اکبر است و انسان عالَم اصغر و در نبردی که میان جهان مینوی و جهان اهریمنی وجود دارد انسان به عنوان پیامبر و رسول خداوند در برابر نیروهای اهریمنی به دفاع برمیخیزد. همچنان که در آیین مانی نیز چنین است. آنچه مسلّم است این است که برداشت اساطیری از مفهوم انسان از ویژگیهای تفکر ایرانی است و هیچکدام از ادیان آسیای غربی و آیین یهود به اینگونه پرسشها که: انسان از کجا میآید، به کجا میرود و چه باید بکند، نپرداختهاند. حال آنکه در تفکر ایرانی این مسئله شیوع کامل دارد، محمدرضا شفیعی کدکنی $انسان کامل% روزنامه همشهری، ۱۶/۱/۱۳۷۷.</ref>. | ||
*بنابراین، [[عرفان]] مقولهای [[باطنی]]، جانمایهای متافیزیکی، با ساحتی فرا عقلی، در مسیر [[توحید]] [[ناب]] و [[فناء فی الله]] شدن و بقاء بالله یافتن است، تا [[انسان]] با سیر و سلوک الی [[الله]]، [[مظهر]] اسمای جلال و [[جمال الهی]]، مصداق بارز خلیفه اللهی و آیینهدارِ طلعت [[یار]] شود<ref>محمدجواد رودگر، فصلنامه کتاب زنان، شماره ۱۶.</ref> و مُحَلاّ به [[مقام ولایت]] گردد. | |||
*یکی از دستآوردها و پیآمدهای مهمّ بحث [[انسان کامل]]، فهمپذیری نظریه [[عرفانی]] "[[ولایت]]" است. مسئلهای که از مهمترین بحثهای [[اسلامی]] شمرده میشود و در [[حکمت]]، [[کلام]]، [[فقه]] و [[سیاست]] مطرح شده و در طول سدههای گذشته به عنوان محوریترین مسئله [[عرفان]] نظری و اساس و پایه آن و جنبه [[باطن]] [[اسلام]] مورد توجه انجمنهای [[عرفانی]] قرار گرفته و گاه بحثهای نظری آن جنبه عملی یافته و به مص [[عینی]] آن دامن گسترانده و حتی جریانهای تندِ [[اجتماعی]] را به دنبال داشته است. | |||
*"[[هجویری]]" در کتاب [[کشف المحجوب]] درباره اهمیت [[ولایت]] در [[عرفان]] گفته است: "بدان که قاعده و اساس [[طریقت]] تصوف و [[معرفت]]، جمله بر [[ولایت]] و [[اثبات]] آن است که جمله [[مشایخ]] اندر [[حکم]] [[اثبات]] آن موافقند، اما هر کسی به عبارتی دگرگون بیان این ظاهر کردهاند"<ref>جلابی هجویری، کشف المحجوب، ص۲۶۵.</ref><ref>[[هادی اکبری ملکآبادی| اکبری ملکآبادی، هادی]] و [[رقیه یوسفی سوته| یوسفی سوته، رقیه]] ، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۲۶-۳۲.</ref>. | |||
==منابع== | ==منابع== |