پرش به محتوا

جاهلیت در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۸: خط ۱۸:
*در دائره المعارف [[قرآن]] لیدن نیز مدخل [[جاهلیت]] به عصر [[نادانی]] ارجاع شده است<ref>Encyclopeadia of the Quran, Jahiliyya.</ref>. واژه [[جهل]] در متون [[اسلامی]] گاه در برابر [[عقل]] کاربرد یافته است؛ ولی با توجه به اینکه واژه [[عقل]] در مفهوم [[خرد]] کاربرد متأخری داشته و در پی عصر ترجمه آغاز شده، نمی‌توان از کاربرد آن در [[صدر اسلام]] [[اطمینان]] داشت، زیرا مشتقات [[عقل]] در [[ادبیات]] [[جاهلی]] به مفهوم مهار و مهار زدن بوده است<ref>فرهنگ تطبیقی، ج ۲، ص ۵۷۷، «عقل».</ref>.
*در دائره المعارف [[قرآن]] لیدن نیز مدخل [[جاهلیت]] به عصر [[نادانی]] ارجاع شده است<ref>Encyclopeadia of the Quran, Jahiliyya.</ref>. واژه [[جهل]] در متون [[اسلامی]] گاه در برابر [[عقل]] کاربرد یافته است؛ ولی با توجه به اینکه واژه [[عقل]] در مفهوم [[خرد]] کاربرد متأخری داشته و در پی عصر ترجمه آغاز شده، نمی‌توان از کاربرد آن در [[صدر اسلام]] [[اطمینان]] داشت، زیرا مشتقات [[عقل]] در [[ادبیات]] [[جاهلی]] به مفهوم مهار و مهار زدن بوده است<ref>فرهنگ تطبیقی، ج ۲، ص ۵۷۷، «عقل».</ref>.
*در کاربرد دیگری در [[صدر اسلام]]، [[ابوالحکم]]، از سران [[قریش]] در میان [[مسلمانان]] به [[ابوجهل]] [[شهرت]] یافت<ref>فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۸، «حکم».</ref>. در این کاربرد [[جهل]] در برابر [[حکمت]] قرار گرفته است که معنای آن در آن دوره، خودداری از کارهایی است که [[فساد]] در پی می‌‌آورد<ref>فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۸، «حکم».</ref>. حکمای [[عرب]] کسانی بودند که سخنانشان [[حکمت]] و درس [[زندگی]] تلقی می‌‌شد و در قالب [[شعر]] و ضرب المثل در سطح [[جامعه]] گسترش می‌‌یافت<ref>المفصل، ج ۸، ص ۳۳۸ - ۳۳۹.</ref>.
*در کاربرد دیگری در [[صدر اسلام]]، [[ابوالحکم]]، از سران [[قریش]] در میان [[مسلمانان]] به [[ابوجهل]] [[شهرت]] یافت<ref>فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۸، «حکم».</ref>. در این کاربرد [[جهل]] در برابر [[حکمت]] قرار گرفته است که معنای آن در آن دوره، خودداری از کارهایی است که [[فساد]] در پی می‌‌آورد<ref>فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۸، «حکم».</ref>. حکمای [[عرب]] کسانی بودند که سخنانشان [[حکمت]] و درس [[زندگی]] تلقی می‌‌شد و در قالب [[شعر]] و ضرب المثل در سطح [[جامعه]] گسترش می‌‌یافت<ref>المفصل، ج ۸، ص ۳۳۸ - ۳۳۹.</ref>.
*در [[قرآن کریم]] [[لقمان حکیم]] معرفی شده است. وی در [[وصیت]] خود به فرزندش، [[شرک]] را بزرگ ترین [[ستم]] معرفی کرد؛ به عبارت دیگر، [[لقمان حکیم]] در گفتمان [[وحی]]، دیگران را به [[توحید]] فرا می‌‌خواند و از این رو [[شرک]] منافی با [[حکمت]] خواهد بود{{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و به راستی ما به لقمان فرزانگی  داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۲- ۱۳.</ref>.در [[تورات]] نیز چنین کاربردی وجود دارد<ref>کتاب مقدس، اشعیا، ۴۴: ۲۵.</ref>. علاوه بر معانی گفته شده، گلدزیهر و ایزوتسو [[جاهلیت]] را معادل توحش و در برابر حِلم معنا کرده اند<ref>See: Encyclopeadia of the Quran, Age of Ignorance.</ref>.
*در [[قرآن کریم]] [[لقمان حکیم]] معرفی شده است. وی در [[وصیت]] خود به فرزندش، [[شرک]] را بزرگ ترین [[ستم]] معرفی کرد؛ به عبارت دیگر، [[لقمان حکیم]] در گفتمان [[وحی]]، دیگران را به [[توحید]] فرا می‌‌خواند و از این رو [[شرک]] منافی با [[حکمت]] خواهد بود {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و به راستی ما به لقمان فرزانگی  داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۲- ۱۳.</ref>.در [[تورات]] نیز چنین کاربردی وجود دارد<ref>کتاب مقدس، اشعیا، ۴۴: ۲۵.</ref>. علاوه بر معانی گفته شده، گلدزیهر و ایزوتسو [[جاهلیت]] را معادل توحش و در برابر حِلم معنا کرده اند<ref>See: Encyclopeadia of the Quran, Age of Ignorance.</ref>.
*توجه به این نکته اهمیت دارد که مصدر "[[جهالت]]" چه مفاهیمی را منتقل نمی‌کرده تا واژه [[جاهلیت]] که براساس قواعد ادبی مصدر جعلی است به کار رود. واژه [[جاهلیت]] تنها در [[آیات]] [[مدنی]] به کار رفته است؛ نخستین بار در [[آیه]] {{متن قرآن|ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسًا يَغْشَى طَائِفَةً مِنْكُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ مَا لَا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ}}<ref>«آنگاه، (خداوند) پس از آن اندوه با خوابی سبک آرامشی بر شما فرو فرستاد که گروهی از شما را فرا گرفت و گروهی (دیگر) که در اندیشه جان خود بودند با پنداری جاهلی به خداوند گمان نادرست بردند؛ می‌گفتند: آیا ما در این کار (از خود) اختیاری داریم؟ بگو: بی‌گمان یکسره کار با خداوند است، (آنان) در خویش چیزی نهان می‌دارند که بر تو آشکار نمی‌کنند، می‌گویند: اگر ما در این کار اختیاری داشتیم اینجا کشته نمی‌شدیم، بگو: اگر در خانه‌هایتان (نیز) می‌بودید، آنان که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود به سوی کشتارگاه‌های خویش بیرون می‌آمدند، و (چنین شد) تا خداوند آنچه در اندرون خود دارید بیازماید و آنچه در دل‌هایتان دارید بپالاید و خداوند به اندیشه‌ها داناست» سوره آل عمران، آیه۱۵۴.</ref> و در شرح رخدادهای [[نبرد]] [[احد]] از این واژه استفاده شده است. این [[آیه]] درباره گروهی از [[مسلمانان]] [[سخن]] می‌‌گوید که در [[اندیشه]] خود هستند و [[گمان]] دارند در رویارویی با [[قریش]] کشته خواهند شد. آنان خواهان شرکت نکردن در این [[نبرد]] بودند؛ ولی از آن [[بیم]] داشتند که تصمیمشان با واکنشی ناخوشایند از سوی [[خدا]] همراه شود، از همین رو از [[پیامبر]] پرسیدند: آیا می‌‌توانیم خواسته ای داشته باشیم؟ [[خداوند]] در پاسخ به آنان فرمود که این اللّه است که درخواست (امر) می‌‌کند؛ به عبارت دیگر در این [[آیه]] [[خداوند]] خود را متولی [[مؤمنان]] دانسته، از آنان می‌‌خواهد به خواسته‌های او تن دهند و [[نگرانی]] به [[دل]] راه ندهند. در این بخش از [[آیه]]، نگرش این افراد به [[خداوند]] نادرست و نگرشی [[جاهلی]] به شمار آمده است. بنا به گزارش کلبی، [[عرب پیش از اسلام]]، اللّه را آفریننده می‌‌دانست و در [[زندگی]] آنان نقش دیگری نداشت<ref>الاصنام، ص ۳۳.</ref>. در [[آیه]] {{متن قرآن|وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی  مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت  هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>. نیز از [[زنان پیامبر]] خواسته شده تا در خانه‌های خود بمانند و زیبایی‌های خود را برای [[خودنمایی]] به دیگران نشان ندهند. [[خداوند]] در این [[آیه]] [[خودنمایی]] [[زنان]] را به [[جاهلیت]] نسبت می‌‌دهد و آن را نامطلوب می‌‌شمارد.
*توجه به این نکته اهمیت دارد که مصدر "[[جهالت]]" چه مفاهیمی را منتقل نمی‌کرده تا واژه [[جاهلیت]] که براساس قواعد ادبی مصدر جعلی است به کار رود. واژه [[جاهلیت]] تنها در [[آیات]] [[مدنی]] به کار رفته است؛ نخستین بار در [[آیه]] {{متن قرآن|ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسًا يَغْشَى طَائِفَةً مِنْكُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ مَا لَا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ}}<ref>«آنگاه، (خداوند) پس از آن اندوه با خوابی سبک آرامشی بر شما فرو فرستاد که گروهی از شما را فرا گرفت و گروهی (دیگر) که در اندیشه جان خود بودند با پنداری جاهلی به خداوند گمان نادرست بردند؛ می‌گفتند: آیا ما در این کار (از خود) اختیاری داریم؟ بگو: بی‌گمان یکسره کار با خداوند است، (آنان) در خویش چیزی نهان می‌دارند که بر تو آشکار نمی‌کنند، می‌گویند: اگر ما در این کار اختیاری داشتیم اینجا کشته نمی‌شدیم، بگو: اگر در خانه‌هایتان (نیز) می‌بودید، آنان که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود به سوی کشتارگاه‌های خویش بیرون می‌آمدند، و (چنین شد) تا خداوند آنچه در اندرون خود دارید بیازماید و آنچه در دل‌هایتان دارید بپالاید و خداوند به اندیشه‌ها داناست» سوره آل عمران، آیه۱۵۴.</ref> و در شرح رخدادهای [[نبرد]] [[احد]] از این واژه استفاده شده است. این [[آیه]] درباره گروهی از [[مسلمانان]] [[سخن]] می‌‌گوید که در [[اندیشه]] خود هستند و [[گمان]] دارند در رویارویی با [[قریش]] کشته خواهند شد. آنان خواهان شرکت نکردن در این [[نبرد]] بودند؛ ولی از آن [[بیم]] داشتند که تصمیمشان با واکنشی ناخوشایند از سوی [[خدا]] همراه شود، از همین رو از [[پیامبر]] پرسیدند: آیا می‌‌توانیم خواسته ای داشته باشیم؟ [[خداوند]] در پاسخ به آنان فرمود که این اللّه است که درخواست (امر) می‌‌کند؛ به عبارت دیگر در این [[آیه]] [[خداوند]] خود را متولی [[مؤمنان]] دانسته، از آنان می‌‌خواهد به خواسته‌های او تن دهند و [[نگرانی]] به [[دل]] راه ندهند. در این بخش از [[آیه]]، نگرش این افراد به [[خداوند]] نادرست و نگرشی [[جاهلی]] به شمار آمده است. بنا به گزارش کلبی، [[عرب پیش از اسلام]]، اللّه را آفریننده می‌‌دانست و در [[زندگی]] آنان نقش دیگری نداشت<ref>الاصنام، ص ۳۳.</ref>.
*در [[آیه]] {{متن قرآن|وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی  مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت  هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>. نیز از [[زنان پیامبر]] خواسته شده تا در خانه‌های خود بمانند و زیبایی‌های خود را برای [[خودنمایی]] به دیگران نشان ندهند. [[خداوند]] در این [[آیه]] [[خودنمایی]] [[زنان]] را به [[جاهلیت]] نسبت می‌‌دهد و آن را نامطلوب می‌‌شمارد.
*در [[آیه]] {{متن قرآن|إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که کافران به ننگ - ننگ جاهلی- دل نهادند  و خداوند، آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آنان را به فرمان پرهیزگاری پایبند کرد و آنان بدان سزاوارتر و شایسته آن بودند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره فتح، آیه۲۶.</ref> که از رخدادهای [[صلح حدیبیه]] و [[فتح مکه]] در سال هشتم سخن می‌‌گوید، سومین کاربرد [[جاهلیت]] صورت گرفته است. بر اساس [[روایات]] [[شأن]] نزولی، در ماجرای [[صلح حدیبیه]] [[قریشیان]] براساس [[تعصب قومی]] خود، انجام برخی امور را بر خود عار و ننگ می‌‌دانستند و از این رو با حرارت بر مواضع خود از جمله حذف الرحمن [[الرحیم]] و نیز حذف [[وصف]] [[رسول]] اللّه برای [[محمد]] از [[پیمان]] [[نامه]] [[حدیبیه]] پافشاری می‌‌کردند که این [[رفتار]] در [[سوره فتح]]، [[حمیت]] [[جاهلی]] خوانده شده است<ref>جامع البیان، ج ۲۶، ص ۱۳۴ - ۱۳۵؛ التبیان، ج ۹، ص ۳۳۴.</ref>؛ ولی بر اساس گزارشی دیگر، [[قریش]] که [[پیامبر]] را [[قاتل]] [[پدران]] و [[برادران]] خود می‌‌دانست، حضور [[پیامبر]] را در [[مکه]] برای مراسم [[حج]] عار می‌‌شمرد، ازاین رو [[قرآن]] ممانعت [[قریش]] از انجام مراسم [[حج]] را [[حمیت]] [[جاهلی]] و نادرست می‌‌داند<ref>مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۱۰.</ref>.
*در [[آیه]] {{متن قرآن|إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که کافران به ننگ - ننگ جاهلی- دل نهادند  و خداوند، آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آنان را به فرمان پرهیزگاری پایبند کرد و آنان بدان سزاوارتر و شایسته آن بودند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره فتح، آیه۲۶.</ref> که از رخدادهای [[صلح حدیبیه]] و [[فتح مکه]] در سال هشتم سخن می‌‌گوید، سومین کاربرد [[جاهلیت]] صورت گرفته است. بر اساس [[روایات]] [[شأن]] نزولی، در ماجرای [[صلح حدیبیه]] [[قریشیان]] براساس [[تعصب قومی]] خود، انجام برخی امور را بر خود عار و ننگ می‌‌دانستند و از این رو با حرارت بر مواضع خود از جمله حذف الرحمن [[الرحیم]] و نیز حذف [[وصف]] [[رسول]] اللّه برای [[محمد]] از [[پیمان]] [[نامه]] [[حدیبیه]] پافشاری می‌‌کردند که این [[رفتار]] در [[سوره فتح]]، [[حمیت]] [[جاهلی]] خوانده شده است<ref>جامع البیان، ج ۲۶، ص ۱۳۴ - ۱۳۵؛ التبیان، ج ۹، ص ۳۳۴.</ref>؛ ولی بر اساس گزارشی دیگر، [[قریش]] که [[پیامبر]] را [[قاتل]] [[پدران]] و [[برادران]] خود می‌‌دانست، حضور [[پیامبر]] را در [[مکه]] برای مراسم [[حج]] عار می‌‌شمرد، ازاین رو [[قرآن]] ممانعت [[قریش]] از انجام مراسم [[حج]] را [[حمیت]] [[جاهلی]] و نادرست می‌‌داند<ref>مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۱۰.</ref>.
*آخرین کاربرد واژه [[جاهلیت]] در [[آیه]] {{متن قرآن|أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}<ref>«آیا داوری (دوره) «جاهلیّت» را می‌جویند؟ و برای گروهی که یقین دارند، در داوری از خداوند بهتر کیست؟» سوره مائده، آیه۵۰.</ref> است. در این [[سوره]] از [[پیامبر]] خواسته شده در صورتی که [[اهل کتاب]] برای [[داوری]] نزد او آمدند بر اساس [[وحی]] میان آنان [[قضاوت]] کند و خواست طرفین را در نظر نگیرد؛ آن گاه [[تمایل]] متشاکیان به [[داوری]] جانبدارانه، [[داوری]] [[جاهلی]] دانسته شده و در برابر [[داوری الهی]] قرار گرفته است. [[مفسران]] در [[شأن نزول]] این [[آیه]] گزارش‌هایی متفاوت آورده‌اند؛ بر اساس گزارشی [[قبیله]] [[یهودی]] [[بنی نضیر]] به [[دلیل]] [[برتری]] خود بر [[بنی قریظه]] که هر دو در [[یثرب]] [[زندگی]] می‌‌کردند، قراردادی را بر آنان تحمیل و دیه اعضای خود را بیش از دیه اعضای [[بنی قریظه]] تعریف کرده بودند. پس از [[مهاجرت]] [[پیامبر]]، در اختلافی میان این دو [[قبیله]] به [[داوری]] نزد [[پیامبر]] آمدند و [[بنی نضیر]] [[انتظار]] داشت جانب او در [[داوری]] رعایت شود و [[پیمان]] سابق [[تأیید]] گردد؛ ولی [[قرآن]] آن را نادرست دانست و [[پیامبر]] به [[برابری]] دیه آن دو [[قبیله]] [[حکم]] کرد<ref>جامع البیان، ج ۵، ص ۲۱۲؛ اسباب النزول، ص ۱۰۸ - ۱۰۹.</ref>. در گزارش دیگری آمده است که [[یهودیان]] [[داوری]] [[پیامبر]] را درباره دو زناکار [[یهودی]] نپذیرفتند که این [[آیه]] نازل شد<ref>التبیان، ج ۳، ص ۵۲۷؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۳، ص ۹۹۱؛ زادالمسیر، ج ۲، ص ۲۸۷.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[جاهلیت (مقاله)|مقاله «جاهلیت»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۹.</ref>.
*آخرین کاربرد واژه [[جاهلیت]] در [[آیه]] {{متن قرآن|أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}<ref>«آیا داوری (دوره) «جاهلیّت» را می‌جویند؟ و برای گروهی که یقین دارند، در داوری از خداوند بهتر کیست؟» سوره مائده، آیه۵۰.</ref> است. در این [[سوره]] از [[پیامبر]] خواسته شده در صورتی که [[اهل کتاب]] برای [[داوری]] نزد او آمدند بر اساس [[وحی]] میان آنان [[قضاوت]] کند و خواست طرفین را در نظر نگیرد؛ آن گاه [[تمایل]] متشاکیان به [[داوری]] جانبدارانه، [[داوری]] [[جاهلی]] دانسته شده و در برابر [[داوری الهی]] قرار گرفته است. [[مفسران]] در [[شأن نزول]] این [[آیه]] گزارش‌هایی متفاوت آورده‌اند؛ بر اساس گزارشی [[قبیله]] [[یهودی]] [[بنی نضیر]] به [[دلیل]] [[برتری]] خود بر [[بنی قریظه]] که هر دو در [[یثرب]] [[زندگی]] می‌‌کردند، قراردادی را بر آنان تحمیل و دیه اعضای خود را بیش از دیه اعضای [[بنی قریظه]] تعریف کرده بودند. پس از [[مهاجرت]] [[پیامبر]]، در اختلافی میان این دو [[قبیله]] به [[داوری]] نزد [[پیامبر]] آمدند و [[بنی نضیر]] [[انتظار]] داشت جانب او در [[داوری]] رعایت شود و [[پیمان]] سابق [[تأیید]] گردد؛ ولی [[قرآن]] آن را نادرست دانست و [[پیامبر]] به [[برابری]] دیه آن دو [[قبیله]] [[حکم]] کرد<ref>جامع البیان، ج ۵، ص ۲۱۲؛ اسباب النزول، ص ۱۰۸ - ۱۰۹.</ref>. در گزارش دیگری آمده است که [[یهودیان]] [[داوری]] [[پیامبر]] را درباره دو زناکار [[یهودی]] نپذیرفتند که این [[آیه]] نازل شد<ref>التبیان، ج ۳، ص ۵۲۷؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۳، ص ۹۹۱؛ زادالمسیر، ج ۲، ص ۲۸۷.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[جاهلیت (مقاله)|مقاله «جاهلیت»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۹.</ref>.
خط ۵۴: خط ۵۵:
*در میان [[قبایل]] جنوبی [[یمنی]] تبار بت‌های متعددی شناخته شده بودند؛ وَدّ در دومة الجَنْدَل (در شمال شبه جزیره) پرستیده می‌‌شد. عمده پیروانش و همچنین متولیان امور [[معبد]] وَدّ را [[قبیله کلب]] تشکیل می‌‌دادند <ref>المنمق، ص ۳۲۷؛ الاصنام، ص ۱۰.</ref>. یَغوث به شکل شیر بود و مذحج و اهل جرش آن را می‌‌پرستیدند و بر سر تصاحب آن درگیری‌هایی میان [[قبایل]] روی داده بود<ref>الاصنام، ص ۱۰؛ تفسیر ثعلبی، ج ۱۰، ص ۴۷؛ المحبّر، ص ۳۱۷.</ref>. یَعوق به شکل اسب بود و قبایلی چون هَمْدان آن را می‌‌پرستیدند؛ ولی در [[عصر حضور]] [[پیامبر]] [[پیروان]] چندانی نداشت<ref>الاصنام، ص ۱۰؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۷۹؛ تفسیر ثعلبی، ج ۱۰، ص ۴۷.</ref>. [[پرستش]] نَسْر نیز به [[حمیریان]] نسبت داده شده است که به شکل پرنده بود<ref>الاصنام، ص ۱۱؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۰؛ تفسیر ثعلبی، ج ۱۰، ص ۴۷.</ref>. خولانیان عمیانس را می‌‌پرستیدند و هر ساله به ویژه در [[تنگدستی]] و دشواری بخشی از دام‌ها و محصولات [[کشاورزی]] خود را به او می‌‌بخشیدند<ref>الاصنام، ص ۴۳؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۰.</ref>. [[قبایل]] دیگری چون دوس، بجیله و خثعم، [[ذوالخلصه]] را درون [[کعبه]] ای در [[یمن]] [[عبادت]] می‌‌کردند و همچون [[هبل]] در [[مکه]]، چند تیر هم اندازه نشاندار (قدح) در برابرش بود تا پیروانش را در تصمیم‌گیری [[یاری]] کند<ref>الاصنام، ص ۳۴؛ الاغانی، ج ۹، ص ۶۵؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۳۷۴.</ref>. *ذوالکفین<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۳۱؛ الاصنام، ص ۳۷؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۹۰.</ref> و ذوالشری<ref>الاصنام، ص ۳۸؛ معجم البلدان، ج ۳، ص ۳۳۰.</ref> در جنوب شبه جزیره و الاقیصر در سرمرزهای [[شام]]<ref>الاصنام، ص ۳۸؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۲۳۸.</ref> را نیز باید از بت‌های [[قبایل]] جنوبی دانست.
*در میان [[قبایل]] جنوبی [[یمنی]] تبار بت‌های متعددی شناخته شده بودند؛ وَدّ در دومة الجَنْدَل (در شمال شبه جزیره) پرستیده می‌‌شد. عمده پیروانش و همچنین متولیان امور [[معبد]] وَدّ را [[قبیله کلب]] تشکیل می‌‌دادند <ref>المنمق، ص ۳۲۷؛ الاصنام، ص ۱۰.</ref>. یَغوث به شکل شیر بود و مذحج و اهل جرش آن را می‌‌پرستیدند و بر سر تصاحب آن درگیری‌هایی میان [[قبایل]] روی داده بود<ref>الاصنام، ص ۱۰؛ تفسیر ثعلبی، ج ۱۰، ص ۴۷؛ المحبّر، ص ۳۱۷.</ref>. یَعوق به شکل اسب بود و قبایلی چون هَمْدان آن را می‌‌پرستیدند؛ ولی در [[عصر حضور]] [[پیامبر]] [[پیروان]] چندانی نداشت<ref>الاصنام، ص ۱۰؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۷۹؛ تفسیر ثعلبی، ج ۱۰، ص ۴۷.</ref>. [[پرستش]] نَسْر نیز به [[حمیریان]] نسبت داده شده است که به شکل پرنده بود<ref>الاصنام، ص ۱۱؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۰؛ تفسیر ثعلبی، ج ۱۰، ص ۴۷.</ref>. خولانیان عمیانس را می‌‌پرستیدند و هر ساله به ویژه در [[تنگدستی]] و دشواری بخشی از دام‌ها و محصولات [[کشاورزی]] خود را به او می‌‌بخشیدند<ref>الاصنام، ص ۴۳؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۰.</ref>. [[قبایل]] دیگری چون دوس، بجیله و خثعم، [[ذوالخلصه]] را درون [[کعبه]] ای در [[یمن]] [[عبادت]] می‌‌کردند و همچون [[هبل]] در [[مکه]]، چند تیر هم اندازه نشاندار (قدح) در برابرش بود تا پیروانش را در تصمیم‌گیری [[یاری]] کند<ref>الاصنام، ص ۳۴؛ الاغانی، ج ۹، ص ۶۵؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۳۷۴.</ref>. *ذوالکفین<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۳۱؛ الاصنام، ص ۳۷؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۹۰.</ref> و ذوالشری<ref>الاصنام، ص ۳۸؛ معجم البلدان، ج ۳، ص ۳۳۰.</ref> در جنوب شبه جزیره و الاقیصر در سرمرزهای [[شام]]<ref>الاصنام، ص ۳۸؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۲۳۸.</ref> را نیز باید از بت‌های [[قبایل]] جنوبی دانست.
*شایان گفتن است که با توجه به چندخدایی بودن [[عرب پیش از اسلام]]، آنان از همه [[خدایان]] [[انتظار]] یکسانی نداشتند، بلکه برای هر نیازی به خدای آن مراجعه می‌‌کردند. بر اساس [[آیات قرآنی]]، مخاطبان [[قرآن]]، اللّه را [[خالق]] [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] می‌‌دانستند. [[آیات]] {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ می‌گویند: خداوند، بگو: سپاس، خداوند راست اما  بیشتر آنان نمی‌دانند» سوره لقمان، آیه ۲۵.</ref>، {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ}}<ref>و چون از ایشان بپرسی: آسمان‌ها و زمین را که آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند بگو: پس آیا آنچه را به جای خداوند به پرستش می‌خوانید دیده‌اید؟ اگر خداوند گزندی برای من بخواهد آیا آنان گزند او را از من می‌گردانند؟ یا اگر بخشایشی برای من بخواهد، می‌توانند بخشایش او را باز دارند؟ بگو: خداوند مرا بس؛ توکّل‌کنندگان تنها بر او توکّل دارند سوره زمر، آیه ۳۸.</ref>، {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ}}<ref>«و اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است خواهند گفت آنها را (خداوند) پیروزمند دانا آفریده است» سوره زخرف، آیه ۹.</ref>، {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ}}<ref>«و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آنان را آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند پس چگونه (از حق) بازگردانده می‌شوند؟» سوره زخرف، آیه ۸۷.</ref> و نیز {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ}}<ref>«و اگر از آنان بپرسید که چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام کرده است خواهند گفت: خداوند؛ پس چگونه (از حق) باز گردانده می‌شوند؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۱.</ref> صریحاً به این [[باور]] اشاره دارند. عموم این [[آیات]] مکی هستند و بیش از همه [[قبایل]] و طوایف، ناظر به [[قریش]] نازل شده‌اند.
*شایان گفتن است که با توجه به چندخدایی بودن [[عرب پیش از اسلام]]، آنان از همه [[خدایان]] [[انتظار]] یکسانی نداشتند، بلکه برای هر نیازی به خدای آن مراجعه می‌‌کردند. بر اساس [[آیات قرآنی]]، مخاطبان [[قرآن]]، اللّه را [[خالق]] [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] می‌‌دانستند. [[آیات]] {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ می‌گویند: خداوند، بگو: سپاس، خداوند راست اما  بیشتر آنان نمی‌دانند» سوره لقمان، آیه ۲۵.</ref>، {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ}}<ref>و چون از ایشان بپرسی: آسمان‌ها و زمین را که آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند بگو: پس آیا آنچه را به جای خداوند به پرستش می‌خوانید دیده‌اید؟ اگر خداوند گزندی برای من بخواهد آیا آنان گزند او را از من می‌گردانند؟ یا اگر بخشایشی برای من بخواهد، می‌توانند بخشایش او را باز دارند؟ بگو: خداوند مرا بس؛ توکّل‌کنندگان تنها بر او توکّل دارند سوره زمر، آیه ۳۸.</ref>، {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ}}<ref>«و اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است خواهند گفت آنها را (خداوند) پیروزمند دانا آفریده است» سوره زخرف، آیه ۹.</ref>، {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ}}<ref>«و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آنان را آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند پس چگونه (از حق) بازگردانده می‌شوند؟» سوره زخرف، آیه ۸۷.</ref> و نیز {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ}}<ref>«و اگر از آنان بپرسید که چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام کرده است خواهند گفت: خداوند؛ پس چگونه (از حق) باز گردانده می‌شوند؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۱.</ref> صریحاً به این [[باور]] اشاره دارند. عموم این [[آیات]] مکی هستند و بیش از همه [[قبایل]] و طوایف، ناظر به [[قریش]] نازل شده‌اند.
*افزون بر صفت [[خالقیت]] اللّه، در یک [[آیه]] اشاره شده که آنان بارش [[باران]] را نیز به اللّه نسبت می‌‌دادند{{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«و اگر از آنان بپرسی چه کسی از آسمان، آبی فرو فرستاد و بدان زمین را پس از آنکه مرده بود زنده گردانید؟ خواهند گفت: خداوند؛ بگو: سپاس خداوند را؛ بلکه بیشتر آنان خرد نمی‌ورزند» سوره عنکبوت، آیه ۶۳.</ref>. [[آب]]، [[نیاز]] اولیه ساکنان منطقه گرم و خشک شبه جزیره بود. بارش [[باران]] برای طوایف صحرانشینی که اقتصادشان بر چرای دام مبتنی است، [[بخشش]] [[حیات]] است و این [[نیاز]] همواره آنان را متوجه نیرویی می‌‌ساخت تا به هنگام [[نیاز]] از او برای بارش کمک بخواهند. بنا به گزارشی [[رهبر]] [[خزاعه]] در سفرش به [[شام]] بتی را با خود به [[مکه]] آورد که برای طلب [[باران]] و [[پیروزی بر دشمن]]، [[عبادت]] می‌‌شد<ref>ر. ک: السیرة النبویه، ج ۱، ص ۷۷؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۱۸۷ - ۱۸۸.</ref>.
*افزون بر صفت [[خالقیت]] اللّه، در یک [[آیه]] اشاره شده که آنان بارش [[باران]] را نیز به اللّه نسبت می‌‌دادند {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«و اگر از آنان بپرسی چه کسی از آسمان، آبی فرو فرستاد و بدان زمین را پس از آنکه مرده بود زنده گردانید؟ خواهند گفت: خداوند؛ بگو: سپاس خداوند را؛ بلکه بیشتر آنان خرد نمی‌ورزند» سوره عنکبوت، آیه ۶۳.</ref>. [[آب]]، [[نیاز]] اولیه ساکنان منطقه گرم و خشک شبه جزیره بود. بارش [[باران]] برای طوایف صحرانشینی که اقتصادشان بر چرای دام مبتنی است، [[بخشش]] [[حیات]] است و این [[نیاز]] همواره آنان را متوجه نیرویی می‌‌ساخت تا به هنگام [[نیاز]] از او برای بارش کمک بخواهند. بنا به گزارشی [[رهبر]] [[خزاعه]] در سفرش به [[شام]] بتی را با خود به [[مکه]] آورد که برای طلب [[باران]] و [[پیروزی بر دشمن]]، [[عبادت]] می‌‌شد<ref>ر. ک: السیرة النبویه، ج ۱، ص ۷۷؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۱۸۷ - ۱۸۸.</ref>.
*جلب روزی، دفع آفات و بلیات، رفع [[نگرانی‌ها]]، [[حفظ]] کیان [[قبیله]] و بسیاری از دیگر نیازها را [[عرب جاهلی]] از بت‌های خود می‌‌خواست و گزارشی دال بر تقاضای این امور از اللّه در دست نیست. در گزارش‌ها آمده که [[ابوسفیان]] پس از [[پیروزی]] در [[اُحد]] آن را به [[هبل]] نسبت داد<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۹۳؛ الطبقات، ج ۲، ص ۳۶؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۹۶.</ref>. بنا به [[آیه]] {{متن قرآن|وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا}}<ref>«و به جای خداوند خدایانی گزیدند تا برای آنان مایه عزت باشند» سوره مریم، آیه ۸۱.</ref> برخی [[خدایان]] به [[قبیله]] [[عزت]] می‌‌بخشیدند تا در هماوردی با دیگران [[برتر]] باشند. [[نیاز]] دیگر [[قبایل]]، [[تأمین امنیت]] و [[حمایت]] بود و این [[نیاز]] آنان را به [[پرستش]] خدایانی کشانیده بود: {{متن قرآن|وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ}}<ref>«و به جای خداوند خدایانی برگزیدند بدین امید که یاوری شوند» سوره یس، آیه ۷۴.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِيَاءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ سَبِيلٍ}}<ref>«و سرورانی ندارند که در برابر خداوند آنان را یاری کنند و هر که را خداوند در گمراهی وانهد راه به جایی نخواهد برد» سوره شوری، آیه ۴۶.</ref>، {{متن قرآن|مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا}}<ref>«آنان را برای گناهشان، غرق کردند و به درون آتش راندند و در برابر خداوند برای خویش یاوری نیافتند» سوره نوح، آیه ۲۵.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ}}<ref>«و شما نه در زمین و نه در آسمان به ستوه آورنده (ی خداوند) نیستید و در برابر خداوند هیچ یار و یاوری ندارید» سوره عنکبوت، آیه ۲۲.</ref>؛ {{متن قرآن|أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ}}<ref>«آیا ندانسته‌ای فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و جز خداوند یار و یاوری ندارید؟» سوره بقره، آیه ۱۰۷.</ref> یکی از کارکردهای [[خدایان]] برطرف ساختن [[نگرانی]] پیروانی بود که از فرجام کاری که در پی آن بودند، [[اطمینان]] نداشتند. در [[مکه]] این کار با قدحی که در برابر [[بت]] [[هبل]] قرار داشت انجام می‌‌شد. در این قدح ۷ تیر چوبین بود که بر هریک دستوری حک شده بود و کسی که جویای نظر [[بت]] بود یکی از آن تیرها را برداشته، به دستورش عمل می‌‌کرد.
*جلب روزی، دفع آفات و بلیات، رفع [[نگرانی‌ها]]، [[حفظ]] کیان [[قبیله]] و بسیاری از دیگر نیازها را [[عرب جاهلی]] از بت‌های خود می‌‌خواست و گزارشی دال بر تقاضای این امور از اللّه در دست نیست. در گزارش‌ها آمده که [[ابوسفیان]] پس از [[پیروزی]] در [[اُحد]] آن را به [[هبل]] نسبت داد<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۹۳؛ الطبقات، ج ۲، ص ۳۶؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۹۶.</ref>. بنا به [[آیه]] {{متن قرآن|وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا}}<ref>«و به جای خداوند خدایانی گزیدند تا برای آنان مایه عزت باشند» سوره مریم، آیه ۸۱.</ref> برخی [[خدایان]] به [[قبیله]] [[عزت]] می‌‌بخشیدند تا در هماوردی با دیگران [[برتر]] باشند. [[نیاز]] دیگر [[قبایل]]، [[تأمین امنیت]] و [[حمایت]] بود و این [[نیاز]] آنان را به [[پرستش]] خدایانی کشانیده بود: {{متن قرآن|وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ}}<ref>«و به جای خداوند خدایانی برگزیدند بدین امید که یاوری شوند» سوره یس، آیه ۷۴.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِيَاءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ سَبِيلٍ}}<ref>«و سرورانی ندارند که در برابر خداوند آنان را یاری کنند و هر که را خداوند در گمراهی وانهد راه به جایی نخواهد برد» سوره شوری، آیه ۴۶.</ref>، {{متن قرآن|مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا}}<ref>«آنان را برای گناهشان، غرق کردند و به درون آتش راندند و در برابر خداوند برای خویش یاوری نیافتند» سوره نوح، آیه ۲۵.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ}}<ref>«و شما نه در زمین و نه در آسمان به ستوه آورنده (ی خداوند) نیستید و در برابر خداوند هیچ یار و یاوری ندارید» سوره عنکبوت، آیه ۲۲.</ref>؛ {{متن قرآن|أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ}}<ref>«آیا ندانسته‌ای فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و جز خداوند یار و یاوری ندارید؟» سوره بقره، آیه ۱۰۷.</ref> یکی از کارکردهای [[خدایان]] برطرف ساختن [[نگرانی]] پیروانی بود که از فرجام کاری که در پی آن بودند، [[اطمینان]] نداشتند. در [[مکه]] این کار با قدحی که در برابر [[بت]] [[هبل]] قرار داشت انجام می‌‌شد. در این قدح ۷ تیر چوبین بود که بر هریک دستوری حک شده بود و کسی که جویای نظر [[بت]] بود یکی از آن تیرها را برداشته، به دستورش عمل می‌‌کرد.
*در [[قبایل]] [[یمنی]] پیرو [[ذوالخلصه]] نیز چنین آیینی وجود داشته است<ref>الاصنام، ص ۳۵؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۴۷.</ref>. این نکته نیز گفتنی است که در دوره [[جاهلی]] هر [[قبیله]] و [[طایفه]] ای به خدایی [[باور]] داشت. بسیاری از بتخانه‌های [[عرب جاهلی]] در مناطق گوناگون شبه جزیره قرار داشتند که افرادی که به آنها سادن گفته می‌‌شد متولی امور آن بودند. در [[مکه]] [[طایفه]] [[بنی عبدالدار]] متولی امور [[کعبه]] بودند. بنی صرمه متولی امور عُزّی، اَزْدیان متولی امور [[منات]] و ثقفیان متولی امور [[لات]] بودند<ref>الاصنام، ص ۱۶؛ المحبّر، ص ۳۱۵؛ الانساب، ج ۴، ص ۷۰؛ ج ۸، ص ۲۰۸.</ref>. به افرادی که تقویم، زمان [[حج]]، ماه [[مقدس]] و هنگام [[زیارت]] [[معابد]] را مشخص می‌‌کردند نسأة گفته می‌‌شد<ref>الآثار الباقیه، ج ۷۱؛ التنبیه والاشراف، ص ۱۸۵ - ۱۸۶.</ref>. کاربرد واژه‌های برگرفته از مصدر [[استفتاء]] بیانگر رواج این گونه [[پرسش‌ها]] و پاسخ‌های [[دینی]] در آن دوره است؛ از جمله {{متن قرآن|يَسْتَفْتُونَكَ}}<ref> سوره نساء، آیه ۱۲۷.</ref>، {{متن قرآن|يُفْتِيكُمْ}}<ref> سوره نساء، آیه ۱۷۶.</ref>، {{متن قرآن|أَفْتُونِي}}<ref> سوره نمل، آیه ۳۲.</ref>، {{متن قرآن|أَفْتِنَا}}<ref> سوره یوسف، آیه ۴۶.</ref>، {{متن قرآن|لَا تَسْتَفْتِ }}<ref> سوره کهف، آیه ۲۲.</ref> و {{متن قرآن|فَاسْتَفْتِهِمْ }}<ref> سوره صافات، آیه ۱۱.</ref>.
*در [[قبایل]] [[یمنی]] پیرو [[ذوالخلصه]] نیز چنین آیینی وجود داشته است<ref>الاصنام، ص ۳۵؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۴۷.</ref>. این نکته نیز گفتنی است که در دوره [[جاهلی]] هر [[قبیله]] و [[طایفه]] ای به خدایی [[باور]] داشت. بسیاری از بتخانه‌های [[عرب جاهلی]] در مناطق گوناگون شبه جزیره قرار داشتند که افرادی که به آنها سادن گفته می‌‌شد متولی امور آن بودند. در [[مکه]] [[طایفه]] [[بنی عبدالدار]] متولی امور [[کعبه]] بودند. بنی صرمه متولی امور عُزّی، اَزْدیان متولی امور [[منات]] و ثقفیان متولی امور [[لات]] بودند<ref>الاصنام، ص ۱۶؛ المحبّر، ص ۳۱۵؛ الانساب، ج ۴، ص ۷۰؛ ج ۸، ص ۲۰۸.</ref>. به افرادی که تقویم، زمان [[حج]]، ماه [[مقدس]] و هنگام [[زیارت]] [[معابد]] را مشخص می‌‌کردند نسأة گفته می‌‌شد<ref>الآثار الباقیه، ج ۷۱؛ التنبیه والاشراف، ص ۱۸۵ - ۱۸۶.</ref>. کاربرد واژه‌های برگرفته از مصدر [[استفتاء]] بیانگر رواج این گونه [[پرسش‌ها]] و پاسخ‌های [[دینی]] در آن دوره است؛ از جمله {{متن قرآن|يَسْتَفْتُونَكَ}}<ref> سوره نساء، آیه ۱۲۷.</ref>، {{متن قرآن|يُفْتِيكُمْ}}<ref> سوره نساء، آیه ۱۷۶.</ref>، {{متن قرآن|أَفْتُونِي}}<ref> سوره نمل، آیه ۳۲.</ref>، {{متن قرآن|أَفْتِنَا}}<ref> سوره یوسف، آیه ۴۶.</ref>، {{متن قرآن|لَا تَسْتَفْتِ }}<ref> سوره کهف، آیه ۲۲.</ref> و {{متن قرآن|فَاسْتَفْتِهِمْ }}<ref> سوره صافات، آیه ۱۱.</ref>.
خط ۷۴: خط ۷۵:
==[[جهان]] [[پنهان]]==
==[[جهان]] [[پنهان]]==
*در بسیاری از [[فرهنگ‌ها]] و بنا به تفکیک هستی و موجودات به دو گروه مرئی و نامرئی، [[جهان]] نیز به دو بخش عیان و [[پنهان]] قسمت می‌‌شود. [[عرب]] در [[تفسیر]] یا تعلیل اموری خاص به ویژه [[بیماری]]، دشواری، [[بلا]] و دیگر مسائل که پاسخ آن را نمی‌دانست، آن را به [[غیب]] نسبت می‌‌داد که [[جن]] برجسته ترین و مهم ترین ساکن آن بود. آنها در یک تقسیم دوگانه از [[جن]] و حن سخن گفته‌اند. در این طبقه‌بندی سگ جزو حن و بدتر از [[جن]] است و [[انسان]] برای دفع شرّ چشم سگ همواره بهتر است غذایی جلو آن بیندازد<ref>الحیوان، ج ۱، ص ۱۴۶، ۱۹۲ - ۱۹۳.</ref>.
*در بسیاری از [[فرهنگ‌ها]] و بنا به تفکیک هستی و موجودات به دو گروه مرئی و نامرئی، [[جهان]] نیز به دو بخش عیان و [[پنهان]] قسمت می‌‌شود. [[عرب]] در [[تفسیر]] یا تعلیل اموری خاص به ویژه [[بیماری]]، دشواری، [[بلا]] و دیگر مسائل که پاسخ آن را نمی‌دانست، آن را به [[غیب]] نسبت می‌‌داد که [[جن]] برجسته ترین و مهم ترین ساکن آن بود. آنها در یک تقسیم دوگانه از [[جن]] و حن سخن گفته‌اند. در این طبقه‌بندی سگ جزو حن و بدتر از [[جن]] است و [[انسان]] برای دفع شرّ چشم سگ همواره بهتر است غذایی جلو آن بیندازد<ref>الحیوان، ج ۱، ص ۱۴۶، ۱۹۲ - ۱۹۳.</ref>.
*در برابر، طبقه‌بندی [[قرآن]] از دو بخش [[انسان]] و [[جن]] تشکیل شده است{{متن قرآن|ِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ}}<ref>«در آن (بهشت) ها زنان چشم فرو هشته  اند که پیش از آن (شوی) ها، هیچ آدمی و پری به آنها دست نزده است» سوره الرحمن، آیه ۵۶.</ref>. همان طور که در [[ادبیات]] پارسی دیوانه دیو زده است، در [[ادبیات]] [[عربی]] نیز [[مجنون]] [[جن]] زده است. کاربرد واژگان متعددی برای گونه‌های مختلف [[جن]] از جمله عامر، [[روح]]، [[شیطان]]، [[عفریت]] و [[ملک]]<ref>الحیوان، ج ۱، ص ۱۴۶، ۱۹۲ - ۱۹۳؛ ج ۶، ص ۴۱۵.</ref> بیانگر رواج این [[اندیشه]] در میان [[مردمان]] شبه جزیره پیش از [[اسلام]] است. به نظر می‌‌رسد که [[مردمان]] شبه جزیره [[قدرت]] و تأثیر [[جن]] بر [[زندگی]] روزمره خود را در اندازه [[خدایان]] می‌‌دیدند و [[مناسک]] و اعمالی را برای جلب [[رضایت]] آنها انجام می‌‌دادند.
*در برابر، طبقه‌بندی [[قرآن]] از دو بخش [[انسان]] و [[جن]] تشکیل شده است {{متن قرآن|ِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ}}<ref>«در آن (بهشت) ها زنان چشم فرو هشته  اند که پیش از آن (شوی) ها، هیچ آدمی و پری به آنها دست نزده است» سوره الرحمن، آیه ۵۶.</ref>. همان طور که در [[ادبیات]] پارسی دیوانه دیو زده است، در [[ادبیات]] [[عربی]] نیز [[مجنون]] [[جن]] زده است. کاربرد واژگان متعددی برای گونه‌های مختلف [[جن]] از جمله عامر، [[روح]]، [[شیطان]]، [[عفریت]] و [[ملک]]<ref>الحیوان، ج ۱، ص ۱۴۶، ۱۹۲ - ۱۹۳؛ ج ۶، ص ۴۱۵.</ref> بیانگر رواج این [[اندیشه]] در میان [[مردمان]] شبه جزیره پیش از [[اسلام]] است. به نظر می‌‌رسد که [[مردمان]] شبه جزیره [[قدرت]] و تأثیر [[جن]] بر [[زندگی]] روزمره خود را در اندازه [[خدایان]] می‌‌دیدند و [[مناسک]] و اعمالی را برای جلب [[رضایت]] آنها انجام می‌‌دادند.
*در [[باور]] [[جاهلی]]، [[جنیان]] نیز همچون دیگران به گونه قبیله‌ای [[زندگی]] می‌‌کنند و با یکدیگر [[همبستگی]] دارند. گاه نیز با هم می‌‌جنگند که موجب گرد و غبار می‌‌شود. در منابع به نام [[طایفه]] ای از [[جنیان]] یعنی بنی عزوان اشاره شده است<ref>الحیوان، ج ۱، ص ۲۰۳؛ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۸۹؛ القاموس المحیط، ج ۴، ص ۳۶۲، «عز».</ref>. [[مرگ]] بسیاری از [[انسان‌ها]] به [[جن]] نسبت داده شده است. درگیری [[طایفه]] قرشی [[بنی سهم]] با جنّیان در [[تاریخ]] [[مکه]]، حادثه ای بارز دانسته شده که [[طی]] آن شمار فراوانی از سهمیان کشته شدند. در برابر، [[بنی سهم]] با متحدان خود به وادی‌ها و کوهستان‌ها حمله ور شدند و بر [[جنیان]] [[غلبه]] یافتند<ref>اخبار مکه، ج ۲، ص ۱۶ - ۱۷.</ref>. [[مرگ]] [[سعد بن عباده خزرجی]] [[رهبر]] [[خزرج]] پس از [[مخالفت]] با [[رهبری]] [[ابوبکر]]<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۴۶۴؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۹۰ - ۲۹۱.</ref>، نیز [[مرگ]] آوازخوانی به نام غریض<ref>الاغانی، ج ۲، ص ۶۰۰ - ۶۰۱؛ الحیوان، ج ۱، ص ۱۹۹.</ref>، [[حرب بن امیه]]، [[مرداس بن ابی عامر]]، [[طالب بن ابی طالب]]، [[عمرو بن عدی لخمی]] و دیوانگی [[عمارة بن ولید بن مغیره]] به [[جنیان]] نسبت داده شده است<ref>الحیوان، ج ۱، ص ۱۹۹.</ref>؛ همچنین گفته شده: [[ذی القرنین]] و [[بلقیس]] [[ملکه سبا]] به [[جن]] [[نسب]] می‌‌برند<ref>الآثار الباقیه، ص ۴۷.</ref> و [[عمرو بن یربوع تمیمی]] هم با [[جنیان]] [[ازدواج]] کرد<ref>الحیوان، ج ۶، ص ۳۹۸.</ref>.
*در [[باور]] [[جاهلی]]، [[جنیان]] نیز همچون دیگران به گونه قبیله‌ای [[زندگی]] می‌‌کنند و با یکدیگر [[همبستگی]] دارند. گاه نیز با هم می‌‌جنگند که موجب گرد و غبار می‌‌شود. در منابع به نام [[طایفه]] ای از [[جنیان]] یعنی بنی عزوان اشاره شده است<ref>الحیوان، ج ۱، ص ۲۰۳؛ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۸۹؛ القاموس المحیط، ج ۴، ص ۳۶۲، «عز».</ref>. [[مرگ]] بسیاری از [[انسان‌ها]] به [[جن]] نسبت داده شده است. درگیری [[طایفه]] قرشی [[بنی سهم]] با جنّیان در [[تاریخ]] [[مکه]]، حادثه ای بارز دانسته شده که [[طی]] آن شمار فراوانی از سهمیان کشته شدند. در برابر، [[بنی سهم]] با متحدان خود به وادی‌ها و کوهستان‌ها حمله ور شدند و بر [[جنیان]] [[غلبه]] یافتند<ref>اخبار مکه، ج ۲، ص ۱۶ - ۱۷.</ref>. [[مرگ]] [[سعد بن عباده خزرجی]] [[رهبر]] [[خزرج]] پس از [[مخالفت]] با [[رهبری]] [[ابوبکر]]<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۴۶۴؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۹۰ - ۲۹۱.</ref>، نیز [[مرگ]] آوازخوانی به نام غریض<ref>الاغانی، ج ۲، ص ۶۰۰ - ۶۰۱؛ الحیوان، ج ۱، ص ۱۹۹.</ref>، [[حرب بن امیه]]، [[مرداس بن ابی عامر]]، [[طالب بن ابی طالب]]، [[عمرو بن عدی لخمی]] و دیوانگی [[عمارة بن ولید بن مغیره]] به [[جنیان]] نسبت داده شده است<ref>الحیوان، ج ۱، ص ۱۹۹.</ref>؛ همچنین گفته شده: [[ذی القرنین]] و [[بلقیس]] [[ملکه سبا]] به [[جن]] [[نسب]] می‌‌برند<ref>الآثار الباقیه، ص ۴۷.</ref> و [[عمرو بن یربوع تمیمی]] هم با [[جنیان]] [[ازدواج]] کرد<ref>الحیوان، ج ۶، ص ۳۹۸.</ref>.
*گاه [[جنیان]] به کمک [[انسان‌ها]] می‌‌آیند و با صدایی که هاتف خوانده می‌‌شود او را [[راهنمایی]] می‌‌کنند یا از [[آینده]] به او خبر می‌‌دهند<ref>الحیوان، ج ۶، ص ۴۲۴.</ref>. بنا به [[فرهنگ]] پیش از [[اسلام]]، [[جنیان]] در اماکن [[رعب]] انگیزی که رفت و آمد وجود ندارد یا شب هنگام در [[قبرستان]] هستند. گفته شده: در منطقه‌ای به نام و بار که بسیار آباد است و محصولات فراوانی دارد [[جنیان]] [[زندگی]] می‌‌کنند و به دیگران اجازه نمی‌دهند وارد آن شوند<ref>الحیوان، ج ۶، ص ۴۲۳، ۴۲۷.</ref>. [[مردمان]] [[عرب]] هنگام ساخت، خرید یا انتقال به [[خانه]] [[جدید]] [[قربانی]] می‌‌کردند تا [[مانع]] سکونت [[جن]] در آنجا شوند<ref>غریب الحدیث، ابن سلام، ج ۲، ص ۲۲۱؛ معانی الاخبار، ص ۲۸۲.</ref>. معمولاً در هر [[قبیله]] یا مجموعه، کاهنی بود تا در [[تصمیم]] گیری‌های مهم با او [[مشورت]] کنند. سوداء دختر [[زهرة بن کلاب]] مدتی کاهن [[قریش]] بود<ref>حیاة الحیوان، ج ۲، ص ۵۳۹.</ref>.
*گاه [[جنیان]] به کمک [[انسان‌ها]] می‌‌آیند و با صدایی که هاتف خوانده می‌‌شود او را [[راهنمایی]] می‌‌کنند یا از [[آینده]] به او خبر می‌‌دهند<ref>الحیوان، ج ۶، ص ۴۲۴.</ref>. بنا به [[فرهنگ]] پیش از [[اسلام]]، [[جنیان]] در اماکن [[رعب]] انگیزی که رفت و آمد وجود ندارد یا شب هنگام در [[قبرستان]] هستند. گفته شده: در منطقه‌ای به نام و بار که بسیار آباد است و محصولات فراوانی دارد [[جنیان]] [[زندگی]] می‌‌کنند و به دیگران اجازه نمی‌دهند وارد آن شوند<ref>الحیوان، ج ۶، ص ۴۲۳، ۴۲۷.</ref>. [[مردمان]] [[عرب]] هنگام ساخت، خرید یا انتقال به [[خانه]] [[جدید]] [[قربانی]] می‌‌کردند تا [[مانع]] سکونت [[جن]] در آنجا شوند<ref>غریب الحدیث، ابن سلام، ج ۲، ص ۲۲۱؛ معانی الاخبار، ص ۲۸۲.</ref>. معمولاً در هر [[قبیله]] یا مجموعه، کاهنی بود تا در [[تصمیم]] گیری‌های مهم با او [[مشورت]] کنند. سوداء دختر [[زهرة بن کلاب]] مدتی کاهن [[قریش]] بود<ref>حیاة الحیوان، ج ۲، ص ۵۳۹.</ref>.
*افزون بر [[پیشگویی]]، [[داوری]] در اختلاف‌ها را نیز [[کاهنان]] بر عهده داشتند. در درگیری [[هاشم]] و پسر برادرش [[امیه]] یکی از [[کاهنان]] [[خزاعی]] [[داوری]] کرد<ref>المستطرف، ص ۳۳۳.</ref>. در درگیری [[قبایل]] یثرب نیز کاهنی به نام [[ابوبرزه اسلمی]] [[داوری]] کرد<ref>جامع البیان، ج ۵، ص ۹۷.</ref>.
*افزون بر [[پیشگویی]]، [[داوری]] در اختلاف‌ها را نیز [[کاهنان]] بر عهده داشتند. در درگیری [[هاشم]] و پسر برادرش [[امیه]] یکی از [[کاهنان]] [[خزاعی]] [[داوری]] کرد<ref>المستطرف، ص ۳۳۳.</ref>. در درگیری [[قبایل]] یثرب نیز کاهنی به نام [[ابوبرزه اسلمی]] [[داوری]] کرد<ref>جامع البیان، ج ۵، ص ۹۷.</ref>.
*در [[قرآن کریم]] اشاره شده که [[مشرکان]]، [[پیامبر]] را کاهن یا شاعر دانسته‌اند؛ ولی [[خداوند]] این نسبت را که به مفهوم [[ارتباط]] با [[شیطان]] و دریافت [[اخبار]] از اوست از [[پیامبر]] نفی کرده است{{متن قرآن|وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«و گفتار شاعر نیست؛ اندک ایمان می‌آورید و نه گفتار پیشگوست؛ اندک پند می‌پذیرید» سوره حاقه، آیه ۴۱-۴۲.</ref>؛ {{متن قرآن|فَذَكِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ}}<ref>«بنابراین پند بده  که تو، به (برکت) نعمت پروردگارت نه پیشگویی  و نه دیوانه بلکه می‌گویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ  برای اوییم» سوره طور، آیه ۲۹ -۳۰.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[جاهلیت (مقاله)|مقاله «جاهلیت»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۹.</ref>.
*در [[قرآن کریم]] اشاره شده که [[مشرکان]]، [[پیامبر]] را کاهن یا شاعر دانسته‌اند؛ ولی [[خداوند]] این نسبت را که به مفهوم [[ارتباط]] با [[شیطان]] و دریافت [[اخبار]] از اوست از [[پیامبر]] نفی کرده است {{متن قرآن|وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«و گفتار شاعر نیست؛ اندک ایمان می‌آورید و نه گفتار پیشگوست؛ اندک پند می‌پذیرید» سوره حاقه، آیه ۴۱-۴۲.</ref>؛ {{متن قرآن|فَذَكِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ}}<ref>«بنابراین پند بده  که تو، به (برکت) نعمت پروردگارت نه پیشگویی  و نه دیوانه بلکه می‌گویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ  برای اوییم» سوره طور، آیه ۲۹ -۳۰.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[جاهلیت (مقاله)|مقاله «جاهلیت»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۹.</ref>.


==[[باور]] به [[مرگ]] و [[قیامت]]==
==[[باور]] به [[مرگ]] و [[قیامت]]==
خط ۹۰: خط ۹۱:
*[[عرب پیش از اسلام]] به برخی [[دانش‌ها]] اهمیت بیشتری می‌‌داد. نسب‌شناسی از این [[دانش‌ها]] بود که به عالم آن نسابه می‌‌گفتند. [[عقیل بن ابی طالب]]، [[جبیر بن مطعم]]، [[ابوجهم بن حذیفه]]<ref>الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۲، ج ۳، ص ۱۰۷۸؛ ج ۴، ص ۱۶۲۳.</ref>، [[مخرمة بن نوفل]] و [[حویطب بن عبدالعزی]] در میان [[قریش]] و [[دغفل بن حنظله شیبانی]]، [[صحار عبدی]] و [[صعصعة بن صوحان عبدی]] جزو [[نسب]] شناسان معروف بودند<ref>البیان والتبیین، ج ۱، ص ۲۵۹ - ۲۶۳.</ref>.
*[[عرب پیش از اسلام]] به برخی [[دانش‌ها]] اهمیت بیشتری می‌‌داد. نسب‌شناسی از این [[دانش‌ها]] بود که به عالم آن نسابه می‌‌گفتند. [[عقیل بن ابی طالب]]، [[جبیر بن مطعم]]، [[ابوجهم بن حذیفه]]<ref>الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۲، ج ۳، ص ۱۰۷۸؛ ج ۴، ص ۱۶۲۳.</ref>، [[مخرمة بن نوفل]] و [[حویطب بن عبدالعزی]] در میان [[قریش]] و [[دغفل بن حنظله شیبانی]]، [[صحار عبدی]] و [[صعصعة بن صوحان عبدی]] جزو [[نسب]] شناسان معروف بودند<ref>البیان والتبیین، ج ۱، ص ۲۵۹ - ۲۶۳.</ref>.
*برخی از [[مردمان]] [[جاهلی]] چون [[قس بن ساعده]] و [[اکثم بن صیفی]]، [[حکیم]] خوانده شده اند<ref>الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۶۲؛ العقد الفرید، ج ۱، ص ۸۷، ۱۸۹.</ref>. [[حکیم]] به فرد با تجربه‌ای گفته می‌‌شد که با سخنان، عبارات، داستان‌ها و ضرب المثل‌های خود راه درست را به دیگران می‌‌آموخت و آنان را از [[خطا]] می‌‌رهانید.
*برخی از [[مردمان]] [[جاهلی]] چون [[قس بن ساعده]] و [[اکثم بن صیفی]]، [[حکیم]] خوانده شده اند<ref>الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۶۲؛ العقد الفرید، ج ۱، ص ۸۷، ۱۸۹.</ref>. [[حکیم]] به فرد با تجربه‌ای گفته می‌‌شد که با سخنان، عبارات، داستان‌ها و ضرب المثل‌های خود راه درست را به دیگران می‌‌آموخت و آنان را از [[خطا]] می‌‌رهانید.
*در [[تاریخ]] [[جاهلی]] شخصیت‌های برجسته‌ چون [[لقمان]] بودند که از [[حکما]] دانسته می‌‌شدند{{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>. برخی از [[انصار]] [[صحیفه]] [[لقمان]] را در [[اختیار]] داشتند<ref>الروض الانف، ج ۴، ص ۴۱.</ref>. [[سلیمان]] [[حکیم]] نیز از شخصیت‌های معروف به [[حکمت]] در دوره [[جاهلی]] است. گفته شده که وی ۳۰۰۰ ضرب المثل ارائه کرده و ۱۰۰۵ سرود سروده است<ref>کتاب مقدس، پادشاه اول، ۴: ۳۲؛ دوم تواریخ ۹: ۵ - ۶.</ref>.
*در [[تاریخ]] [[جاهلی]] شخصیت‌های برجسته‌ چون [[لقمان]] بودند که از [[حکما]] دانسته می‌‌شدند {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>. برخی از [[انصار]] [[صحیفه]] [[لقمان]] را در [[اختیار]] داشتند<ref>الروض الانف، ج ۴، ص ۴۱.</ref>. [[سلیمان]] [[حکیم]] نیز از شخصیت‌های معروف به [[حکمت]] در دوره [[جاهلی]] است. گفته شده که وی ۳۰۰۰ ضرب المثل ارائه کرده و ۱۰۰۵ سرود سروده است<ref>کتاب مقدس، پادشاه اول، ۴: ۳۲؛ دوم تواریخ ۹: ۵ - ۶.</ref>.
*درباره پزشکان [[عرب]] در دوره [[جاهلی]] اطلاعات فراوانی در [[اختیار]] نیست. [[حارث بن کَلَدَه ثقفی]]<ref> المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۶؛ الاوائل، ابوهلال، ص ۲۲۱؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.</ref>، [[ابن ابی رِمثَه تمیمی]]<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۳۲۸؛ سنن ابی داود، ج ۲، ص ۲۹۰.</ref>، [[ضماد ازدی]]<ref>الاستیعاب، ج ۲، ص ۷۵۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۱.</ref> و فردی [[انصاری]]<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۴۲۴؛ الطبقات، ج ۳، ص ۲۶۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۴۱۴.</ref> را از پزشکان [[عصر جاهلی]] دانسته‌اند. [[حارث بن کلده ثقفی]] در منابع کهن به طبیب [[عرب]] [[شهرت]] یافته<ref>المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۶؛ الاوائل، ابوهلال، ص ۲۲۱؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.</ref> و سخنان فراوانی به او نسبت داده شده است؛ از جمله اینکه در [[ملاقات]] خود با انوشیروان از [[دانش]] خود سخن گفته یا [[دانش]] خود را از [[فارس]] فراگرفته<ref>الطبقات، ج ۶، ص ۴۷؛ المعارف، ص ۲۸۸؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.</ref> که قابل [[اعتماد]] نیست. حِذیَم از [[تیم]] الرباب را نیز از اطبای برجسته [[عصر جاهلی]] و [[برتر]] از [[حارث بن کلده ثقفی]] دانسته اند<ref>مجمع الامثال، ج ۱، ص ۴۵۶؛ خزانة الادب، ج ۴، ص ۳۴۱.</ref>. زنانی چون حمنه دختر جحش (دختر عمه [[پیامبر]])، [[رفیده انصاری]]<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۳۸؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۴۹؛ الطبقات، ج ۸، ص ۱۹۱.</ref>، [[ام عطیه انصاری]]<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۹۴۷؛ الطبقات، ج ۸، ص ۳۳۳.</ref> و لیلا از [[قبیله]] [[غفار]]<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۹۱۰؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۵۴۳.</ref> در نبردهای [[پیامبر]] به مداوای زخمیان می‌‌پرداختند.
*درباره پزشکان [[عرب]] در دوره [[جاهلی]] اطلاعات فراوانی در [[اختیار]] نیست. [[حارث بن کَلَدَه ثقفی]]<ref> المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۶؛ الاوائل، ابوهلال، ص ۲۲۱؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.</ref>، [[ابن ابی رِمثَه تمیمی]]<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۳۲۸؛ سنن ابی داود، ج ۲، ص ۲۹۰.</ref>، [[ضماد ازدی]]<ref>الاستیعاب، ج ۲، ص ۷۵۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۱.</ref> و فردی [[انصاری]]<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۴۲۴؛ الطبقات، ج ۳، ص ۲۶۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۴۱۴.</ref> را از پزشکان [[عصر جاهلی]] دانسته‌اند. [[حارث بن کلده ثقفی]] در منابع کهن به طبیب [[عرب]] [[شهرت]] یافته<ref>المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۶؛ الاوائل، ابوهلال، ص ۲۲۱؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.</ref> و سخنان فراوانی به او نسبت داده شده است؛ از جمله اینکه در [[ملاقات]] خود با انوشیروان از [[دانش]] خود سخن گفته یا [[دانش]] خود را از [[فارس]] فراگرفته<ref>الطبقات، ج ۶، ص ۴۷؛ المعارف، ص ۲۸۸؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.</ref> که قابل [[اعتماد]] نیست. حِذیَم از [[تیم]] الرباب را نیز از اطبای برجسته [[عصر جاهلی]] و [[برتر]] از [[حارث بن کلده ثقفی]] دانسته اند<ref>مجمع الامثال، ج ۱، ص ۴۵۶؛ خزانة الادب، ج ۴، ص ۳۴۱.</ref>. زنانی چون حمنه دختر جحش (دختر عمه [[پیامبر]])، [[رفیده انصاری]]<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۳۸؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۴۹؛ الطبقات، ج ۸، ص ۱۹۱.</ref>، [[ام عطیه انصاری]]<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۹۴۷؛ الطبقات، ج ۸، ص ۳۳۳.</ref> و لیلا از [[قبیله]] [[غفار]]<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۹۱۰؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۵۴۳.</ref> در نبردهای [[پیامبر]] به مداوای زخمیان می‌‌پرداختند.
*[[مردمان]] [[جاهلی]] به جابه جایی و [[صعود]] و فرود سیارات ([[نجوم]]) اهمیت می‌‌دادند. در تقویم [[جاهلی]] هر سال به ۲۸ نوء تقسیم می‌‌شد و هر نوء که ۱۳ روز بود به نام کوکب خاصی نامگذاری شده بود و در نتیجه [[گرما]]، سرما، باد، رطوبت، خشکی و بارندگی به کوکب زمان آن نسبت داده می‌‌شد و موجب رواج [[باور]] به تأثیر کواکب و انواء شده بود<ref>غریب الحدیث، ابن سلام، ج ۱، ص ۳۲۰؛ لسان العرب، ج ۱، ص ۱۷۵ - ۱۷۶، «نوأ».</ref> که [[دین اسلام]] به رویارویی با آن برخاست. آنان همچنین [[آسمان]] را به برج‌هایی متعدد قسمت کرده بودند که در [[قرآن]] نیز بدان اشاره شده است: {{متن قرآن|وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ}}<ref>«سوگند به آسمان که باروها دارد،» سوره بروج، آیه ۱.</ref> [[عرب]] به [[محاسبه]] ایام بر اساس حرکت ماه توجه داشت: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}<ref>«اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برج‌ها نهاد تا شمار سال‌ها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به حق نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان می‌کند» سوره یونس، آیه ۵.</ref> آنان ۲۸ منزل در مسیر حرکت ماه تعریف کرده بودند: {{متن قرآن|وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ}}<ref>«و برای ماه منزلگاه‌هایی برآورد کردیم  (که در آنها سیر می‌کند) تا مانند شاخه کهنه خوشه خرما (به هلال‌وارگی) بازگردد» سوره یس، آیه ۳۹.</ref>، با این حال سفرهای بازرگانی [[قریش]] در زمستان و تابستان: {{متن قرآن|إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ}}<ref>«پیوستگی آنان در سفر زمستانی و تابستانی» سوره قریش، آیه ۲.</ref> و کوچ‌های [[قبایل]] بیابان نشین، با تقویم شمسی سازگارتر بود و در منابع رومی نیز اشاره شده که تقویم [[عرب]] تقویم ثابتی (شمسی) بود<ref>رک: المفصل، ج ۸، ص ۵۱۱.</ref>.
*[[مردمان]] [[جاهلی]] به جابه جایی و [[صعود]] و فرود سیارات ([[نجوم]]) اهمیت می‌‌دادند. در تقویم [[جاهلی]] هر سال به ۲۸ نوء تقسیم می‌‌شد و هر نوء که ۱۳ روز بود به نام کوکب خاصی نامگذاری شده بود و در نتیجه [[گرما]]، سرما، باد، رطوبت، خشکی و بارندگی به کوکب زمان آن نسبت داده می‌‌شد و موجب رواج [[باور]] به تأثیر کواکب و انواء شده بود<ref>غریب الحدیث، ابن سلام، ج ۱، ص ۳۲۰؛ لسان العرب، ج ۱، ص ۱۷۵ - ۱۷۶، «نوأ».</ref> که [[دین اسلام]] به رویارویی با آن برخاست. آنان همچنین [[آسمان]] را به برج‌هایی متعدد قسمت کرده بودند که در [[قرآن]] نیز بدان اشاره شده است: {{متن قرآن|وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ}}<ref>«سوگند به آسمان که باروها دارد،» سوره بروج، آیه ۱.</ref> [[عرب]] به [[محاسبه]] ایام بر اساس حرکت ماه توجه داشت: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}<ref>«اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برج‌ها نهاد تا شمار سال‌ها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به حق نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان می‌کند» سوره یونس، آیه ۵.</ref> آنان ۲۸ منزل در مسیر حرکت ماه تعریف کرده بودند: {{متن قرآن|وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ}}<ref>«و برای ماه منزلگاه‌هایی برآورد کردیم  (که در آنها سیر می‌کند) تا مانند شاخه کهنه خوشه خرما (به هلال‌وارگی) بازگردد» سوره یس، آیه ۳۹.</ref>، با این حال سفرهای بازرگانی [[قریش]] در زمستان و تابستان: {{متن قرآن|إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ}}<ref>«پیوستگی آنان در سفر زمستانی و تابستانی» سوره قریش، آیه ۲.</ref> و کوچ‌های [[قبایل]] بیابان نشین، با تقویم شمسی سازگارتر بود و در منابع رومی نیز اشاره شده که تقویم [[عرب]] تقویم ثابتی (شمسی) بود<ref>رک: المفصل، ج ۸، ص ۵۱۱.</ref>.
خط ۹۸: خط ۹۹:
*[[جامعه]] [[پیش از بعثت]] به دو بخش یکجانشین و کوچ نشین طبقه‌بندی شده بود. ساکنان [[شهرها]] و روستاهای شبه جزیره را اهل مَدَر می‌‌گفتند و بیابان نشینان را اهل وَبَر، زیرا خیمه‌های کوچ نشینان<ref>المفصل، ج ۴، ص ۲۷۱.</ref> از پشم شتر (وَبَر)<ref>العین، ج ۸، ص ۳۸؛ لسان العرب، ج ۵، ص ۲۷۱، «وبر».</ref> تهیه می‌‌شد و [[خانه]] اهالی روستا و [[شهر]] از مَدَر (خشت و [[گِل]])<ref>لسان العرب، ج ۵، ص ۱۶۲، «مدر».</ref>.
*[[جامعه]] [[پیش از بعثت]] به دو بخش یکجانشین و کوچ نشین طبقه‌بندی شده بود. ساکنان [[شهرها]] و روستاهای شبه جزیره را اهل مَدَر می‌‌گفتند و بیابان نشینان را اهل وَبَر، زیرا خیمه‌های کوچ نشینان<ref>المفصل، ج ۴، ص ۲۷۱.</ref> از پشم شتر (وَبَر)<ref>العین، ج ۸، ص ۳۸؛ لسان العرب، ج ۵، ص ۲۷۱، «وبر».</ref> تهیه می‌‌شد و [[خانه]] اهالی روستا و [[شهر]] از مَدَر (خشت و [[گِل]])<ref>لسان العرب، ج ۵، ص ۱۶۲، «مدر».</ref>.
*در برخی منابع مفهوم [[عرب]] متمایز از [[اعراب]] دانسته شده و [[اعراب]] به بیابان نشینان و [[عرب]] به یکجانشینان اطلاق شده است<ref>الصحاح، ج ۱، ص ۱۷۸، «عرب».</ref>.
*در برخی منابع مفهوم [[عرب]] متمایز از [[اعراب]] دانسته شده و [[اعراب]] به بیابان نشینان و [[عرب]] به یکجانشینان اطلاق شده است<ref>الصحاح، ج ۱، ص ۱۷۸، «عرب».</ref>.
*[[جامعه]] از واحدهای کوچکی به نام [[قبیله]] و [[قبیله]] از مجموعه افرادی تشکیل می‌‌شد که با یکدیگر رابطه خونی و جدی مشترک داشتند. میان اعضای [[قبیله]] [[همبستگی]] شدیدی موسوم به [[عصبیت]] [[حاکم]] بود که [[آداب و رسوم]] [[قبیله]] ضامن آن بود، [[پایبندی]] به [[آداب و رسوم]] و [[سنن]] [[قبیله]]، از اصول [[زندگی]] [[قبیله]] ای است و اعضا مایل نیستند آن را تغییر دهند. [[حق]] در این [[نظام]] همیشه با اعضای [[قبیله]] خودی است، حتی اگر متجاوز باشد. [[تعدی]] به هر عضو [[قبیله]] به معنای شکسته شدن [[حریم]] [[قبیله]] است و در این صورت همه خود را موظف به [[حمایت]] از [[قبیله]] می‌‌دانند. قالب قبیله‌ای [[جامعه]] شبه [[جزیره عربستان]]، به سبب اقلیم خشک و بیابانی آن همواره باز تولید می‌‌شد<ref>المفصل، ج ۴، ص ۳۱۳ - ۳۲۰.</ref>. بیابان نشینان، [[زندگی]] در بیابان‌های گرم و خشک را بر [[شهر]] و روستا ترجیح می‌‌دادند و به آن خو کرده و عمده [[حیات]] خود را در پی [[آب]]، علوفه و چراگاه سپری می‌‌کردند تا در برابر تهدیدهای طبیعی، [[خشکسالی]] و [[قحطی]] [[مقاومت]] کرده، بقای خود را تضمین کنند. دشواری تحصیل [[مال]] برای بیابان نشین و [[فقر]] [[طبیعت]] او را منفعت‌جو، منتگذار و طمعکار کرده بود و به سبب [[نگرانی]] از [[فقر]]، دختر خود را زنده به [[گور]] می‌‌کرد که [[قرآن]] از این کار [[نهی]] کرد{{متن قرآن|وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ}}<ref>«و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند:» سوره تکویر، آیه ۸.</ref>. گسترش تقاضا بر اثر زاد و ولد و افزایش جمعیت و نیز محدود بودن امکانات طبیعی، موجب رقابت و حمله مجموعه‌های [[قوی]] به ضعیف می‌‌شد و این امر تهدیدی دیگر بود که هر [[قبیله]] با آن روبه رو می‌‌شد. [[همبستگی]] و [[عصبیت]] اعضای [[قبیله]] نسبت به [[هویت]] و حیثیت آن و از سوی دیگر [[حمایت]] [[قبیله]] از اعضای خود رابطه دوسویه و مداومی را میان آنها پدید می‌‌آورد. افراد، با [[پیمان]] ([[بیعت]]) با [[رهبر]] [[قبیله]] [[تبعیت]] خود را از او برای [[حفظ]] کیان [[قبیله]] اعلام می‌‌کردند، بر این اساس [[تعدی]] به هر فرد، [[تعدی]] به [[قبیله]] او به شمار می‌‌آمد و [[تعدی]] به [[قبیله]] برای اعضای آن خطایی نابخشودنی بود. در سطوح بالاتر معمولاً میان مجموعه‌های گوناگون [[منافع]] مشترک و رقبای مشترکی پدید می‌‌آمد که [[پیمان‌ها]] و [[اتحادیه ]](حلف) [[قبایل]] را صورت می‌‌داد که بسته به نوع [[منفعت]] و دوام آن تفاوت داشت.
*[[جامعه]] از واحدهای کوچکی به نام [[قبیله]] و [[قبیله]] از مجموعه افرادی تشکیل می‌‌شد که با یکدیگر رابطه خونی و جدی مشترک داشتند. میان اعضای [[قبیله]] [[همبستگی]] شدیدی موسوم به [[عصبیت]] [[حاکم]] بود که [[آداب و رسوم]] [[قبیله]] ضامن آن بود، [[پایبندی]] به [[آداب و رسوم]] و [[سنن]] [[قبیله]]، از اصول [[زندگی]] [[قبیله]] ای است و اعضا مایل نیستند آن را تغییر دهند. [[حق]] در این [[نظام]] همیشه با اعضای [[قبیله]] خودی است، حتی اگر متجاوز باشد. [[تعدی]] به هر عضو [[قبیله]] به معنای شکسته شدن [[حریم]] [[قبیله]] است و در این صورت همه خود را موظف به [[حمایت]] از [[قبیله]] می‌‌دانند. قالب قبیله‌ای [[جامعه]] شبه [[جزیره عربستان]]، به سبب اقلیم خشک و بیابانی آن همواره باز تولید می‌‌شد<ref>المفصل، ج ۴، ص ۳۱۳ - ۳۲۰.</ref>. بیابان نشینان، [[زندگی]] در بیابان‌های گرم و خشک را بر [[شهر]] و روستا ترجیح می‌‌دادند و به آن خو کرده و عمده [[حیات]] خود را در پی [[آب]]، علوفه و چراگاه سپری می‌‌کردند تا در برابر تهدیدهای طبیعی، [[خشکسالی]] و [[قحطی]] [[مقاومت]] کرده، بقای خود را تضمین کنند. دشواری تحصیل [[مال]] برای بیابان نشین و [[فقر]] [[طبیعت]] او را منفعت‌جو، منتگذار و طمعکار کرده بود و به سبب [[نگرانی]] از [[فقر]]، دختر خود را زنده به [[گور]] می‌‌کرد که [[قرآن]] از این کار [[نهی]] کرد {{متن قرآن|وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ}}<ref>«و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند:» سوره تکویر، آیه ۸.</ref>. گسترش تقاضا بر اثر زاد و ولد و افزایش جمعیت و نیز محدود بودن امکانات طبیعی، موجب رقابت و حمله مجموعه‌های [[قوی]] به ضعیف می‌‌شد و این امر تهدیدی دیگر بود که هر [[قبیله]] با آن روبه رو می‌‌شد. [[همبستگی]] و [[عصبیت]] اعضای [[قبیله]] نسبت به [[هویت]] و حیثیت آن و از سوی دیگر [[حمایت]] [[قبیله]] از اعضای خود رابطه دوسویه و مداومی را میان آنها پدید می‌‌آورد. افراد، با [[پیمان]] ([[بیعت]]) با [[رهبر]] [[قبیله]] [[تبعیت]] خود را از او برای [[حفظ]] کیان [[قبیله]] اعلام می‌‌کردند، بر این اساس [[تعدی]] به هر فرد، [[تعدی]] به [[قبیله]] او به شمار می‌‌آمد و [[تعدی]] به [[قبیله]] برای اعضای آن خطایی نابخشودنی بود. در سطوح بالاتر معمولاً میان مجموعه‌های گوناگون [[منافع]] مشترک و رقبای مشترکی پدید می‌‌آمد که [[پیمان‌ها]] و [[اتحادیه ]](حلف) [[قبایل]] را صورت می‌‌داد که بسته به نوع [[منفعت]] و دوام آن تفاوت داشت.
*[[اخلاق]] بیابان نشینان [[عرب]] متأثر از اقلیم و [[نظام اجتماعی]] آنان بود. از سویی ارتباط‌های آنان عمدتاً به اعضای [[قبیله]] و [[همسایگان]] خود محدود بود و در نتیجه کمتر [[اندیشه]] خود را به کار می‌‌گرفتند و به [[ساده لوحی]]، خرافه‌گرایی و [[تعصب]] کور متمایل می‌‌شدند و از سویی دیگر بر اثر [[وضع اجتماعی]] و تهدیدهای فرارو از آنان افرادی [[خشن]]، [[عبوس]] و تندخو ساخته بود که [[قبیله]]، نیاکان و هرآنچه را به [[قبیله]] آنان تعلق داشت [[برتر]] می‌‌دانستند<ref>نک: الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۸؛ الکامل، ج ۳، ص ۱۴۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۲۵۳.</ref> و به آنان [[فخر]] می‌‌فروختند و در برابر حمله دیگران [[کینه]] توز و انتقامجو بودند.
*[[اخلاق]] بیابان نشینان [[عرب]] متأثر از اقلیم و [[نظام اجتماعی]] آنان بود. از سویی ارتباط‌های آنان عمدتاً به اعضای [[قبیله]] و [[همسایگان]] خود محدود بود و در نتیجه کمتر [[اندیشه]] خود را به کار می‌‌گرفتند و به [[ساده لوحی]]، خرافه‌گرایی و [[تعصب]] کور متمایل می‌‌شدند و از سویی دیگر بر اثر [[وضع اجتماعی]] و تهدیدهای فرارو از آنان افرادی [[خشن]]، [[عبوس]] و تندخو ساخته بود که [[قبیله]]، نیاکان و هرآنچه را به [[قبیله]] آنان تعلق داشت [[برتر]] می‌‌دانستند<ref>نک: الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۸؛ الکامل، ج ۳، ص ۱۴۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۲۵۳.</ref> و به آنان [[فخر]] می‌‌فروختند و در برابر حمله دیگران [[کینه]] توز و انتقامجو بودند.
*[[عرب]] بیابانی برای ابراز [[قدرت]] خود عادت کرده بود بلند سخن بگوید و کمتر [[مهربان]]، خوش [[اخلاق]] و [[خنده]] رو باشد و در [[وصف]] [[کرم]]، [[شجاعت]] و دیگر صفات نیکوی خود [[مبالغه]] کند<ref>الرسائل، ص ۴۷۷، ۵۲۲؛ ر. ک: المفصل، ج ۴، ص ۲۹۱ - ۲۹۹.</ref>. [[جواد علی]] پس از توضیح و شمردن [[خلق و خوی]] [[عرب]] بیابانی، از [[روحیات]] او با عنوان "عُبَیّة الجاهلیه" یاد کرده است<ref>المفصل، ج ۴، ص ۲۹۱.</ref>.
*[[عرب]] بیابانی برای ابراز [[قدرت]] خود عادت کرده بود بلند سخن بگوید و کمتر [[مهربان]]، خوش [[اخلاق]] و [[خنده]] رو باشد و در [[وصف]] [[کرم]]، [[شجاعت]] و دیگر صفات نیکوی خود [[مبالغه]] کند<ref>الرسائل، ص ۴۷۷، ۵۲۲؛ ر. ک: المفصل، ج ۴، ص ۲۹۱ - ۲۹۹.</ref>. [[جواد علی]] پس از توضیح و شمردن [[خلق و خوی]] [[عرب]] بیابانی، از [[روحیات]] او با عنوان "عُبَیّة الجاهلیه" یاد کرده است<ref>المفصل، ج ۴، ص ۲۹۱.</ref>.
*در [[قرآن]] به مناسبت به ویژگی‌های خلقی [[ناپسند]] آنان اشاره شده است. در بعضی [[آیات]] از [[سخن گفتن]] با صدای بلند [[نهی]] یا به صدای الاغ [[تشبیه]] شده است{{متن قرآن|وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ}}<ref>«و در راه رفتنت میانه‌رو باش و از آوایت فرو کاه که ناپسندترین بانگ‌ها بانگ درازگوشان است» سوره لقمان، آیه ۱۹.</ref>؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید؛ مبادا کردارهایتان بی‌آنکه خود دریابید تباه گردد» سوره حجرات، آیه ۲.</ref>. [[آیات]] مشیر به [[خوش خلقی]] [[پیامبر]]، واکنش دیگری در برابر [[اخلاق]] تند بیابانگردان بود{{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>؛ {{متن قرآن|فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ}}<ref>«پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>. به میزانی که [[عرب]] بیابان نشین به یکجانشینی و [[زندگی]] شهری نزدیک می‌‌شد [[روحیه]] و [[خلق]] و خویش دگرگون می‌‌شد. این فرایند با استقرار [[قبایل]] در حاشیه [[شهرها]] و آبادی‌ها آغاز می‌‌شد و می‌‌توانست بر اثر [[مهاجرت]] به سکونت در [[شهرها]] بینجامد. در این فرایند به مرور با [[فرهنگ]]، [[زبان]] و [[دین]] آشنا می‌‌شدند و تحت تأثیر آنان قرار می‌‌گرفتند. معمولاً مناطق حاصل‌خیزی چون [[یمن]]، عمان، یثرب، [[شام]] و [[بین النهرین]] و مناطق روستایی نشین [[حجاز]] جزو عمده مناطق سکونت عرب‌های یکجانشین بوده است که در حواشی شبه جزیره قرار دارند. شهرهایی چون [[مکه]] نیز بر اثر بازرگانی و اهمیت مذهبی پدید آمده بود؛ ولی در عین حال [[نظام]] قبیله‌ای و هنجارهای [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] آن به رغم فاصله گرفتن از بیابان نشینی همچنان در آن [[حفظ]] شده بود؛ امری که [[ابن خلدون]] در [[قرن هفتم]] [[هجری]] از آن سخن گفت و آن را عَصَبیّت خواند<ref>تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۱۵۹.</ref>.  
*در [[قرآن]] به مناسبت به ویژگی‌های خلقی [[ناپسند]] آنان اشاره شده است. در بعضی [[آیات]] از [[سخن گفتن]] با صدای بلند [[نهی]] یا به صدای الاغ [[تشبیه]] شده است {{متن قرآن|وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ}}<ref>«و در راه رفتنت میانه‌رو باش و از آوایت فرو کاه که ناپسندترین بانگ‌ها بانگ درازگوشان است» سوره لقمان، آیه ۱۹.</ref>؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید؛ مبادا کردارهایتان بی‌آنکه خود دریابید تباه گردد» سوره حجرات، آیه ۲.</ref>. [[آیات]] مشیر به [[خوش خلقی]] [[پیامبر]]، واکنش دیگری در برابر [[اخلاق]] تند بیابانگردان بود {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>؛ {{متن قرآن|فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ}}<ref>«پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>. به میزانی که [[عرب]] بیابان نشین به یکجانشینی و [[زندگی]] شهری نزدیک می‌‌شد [[روحیه]] و [[خلق]] و خویش دگرگون می‌‌شد. این فرایند با استقرار [[قبایل]] در حاشیه [[شهرها]] و آبادی‌ها آغاز می‌‌شد و می‌‌توانست بر اثر [[مهاجرت]] به سکونت در [[شهرها]] بینجامد. در این فرایند به مرور با [[فرهنگ]]، [[زبان]] و [[دین]] آشنا می‌‌شدند و تحت تأثیر آنان قرار می‌‌گرفتند. معمولاً مناطق حاصل‌خیزی چون [[یمن]]، عمان، یثرب، [[شام]] و [[بین النهرین]] و مناطق روستایی نشین [[حجاز]] جزو عمده مناطق سکونت عرب‌های یکجانشین بوده است که در حواشی شبه جزیره قرار دارند. شهرهایی چون [[مکه]] نیز بر اثر بازرگانی و اهمیت مذهبی پدید آمده بود؛ ولی در عین حال [[نظام]] قبیله‌ای و هنجارهای [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] آن به رغم فاصله گرفتن از بیابان نشینی همچنان در آن [[حفظ]] شده بود؛ امری که [[ابن خلدون]] در [[قرن هفتم]] [[هجری]] از آن سخن گفت و آن را عَصَبیّت خواند<ref>تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۱۵۹.</ref>.  
*[[عصبیت]] قبیله‌ای همواره تنش‌هایی را میان [[قبایل]] [[رقیب]] یا همجوار پدید می‌‌آورد. در [[سال هشتم هجری]] که تقریبا عمده [[قبایل]] [[حجاز]] [[اسلام]] را پذیرفته بودند، همچنان [[تصفیه]] حساب‌های [[قبیله]] ای وجود داشت. به نظر می‌‌رسد در گزارش‌هایی منسوب به [[پیامبر]]{{صل}}، ایشان از آن با عنوان "امر الجاهلیه" یاد کرده‌اند؛ بر اساس گزارشی ایشان پس از [[قتل]] ناروای افرادی از [[بنی جذیمه]] به دست [[خالد بن ولید]] که به بهانه [[اسلام]] نیاوردن آنان صورت گرفته بود، [[حضرت علی]] را [[مأمور]] کرد با پرداخت دیه و خسارت، [[رضایت]] آنان را جلب کند. در این [[روایت]] [[پیامبر]]{{صل}} از [[امام علی]]{{ع}} خواسته "امر [[جاهلیت]]" را زیر پا نهد. به نظر می‌‌رسد در این کاربرد، تعبیر امر [[جاهلیت]] ناظر به هواداری‌هایی است که مبنای آن [[قبیله]]، تیره و مجموعه ای با نسبت مشترک بود<ref>المغازی، ج ۳، ص ۸۸۲؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۰ - ۴۳۱؛ شرح الاخبار، ج ۱، ص ۳۰۹ - ۳۱۰.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[جاهلیت (مقاله)|مقاله «جاهلیت»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۹.</ref>.
*[[عصبیت]] قبیله‌ای همواره تنش‌هایی را میان [[قبایل]] [[رقیب]] یا همجوار پدید می‌‌آورد. در [[سال هشتم هجری]] که تقریبا عمده [[قبایل]] [[حجاز]] [[اسلام]] را پذیرفته بودند، همچنان [[تصفیه]] حساب‌های [[قبیله]] ای وجود داشت. به نظر می‌‌رسد در گزارش‌هایی منسوب به [[پیامبر]]{{صل}}، ایشان از آن با عنوان "امر الجاهلیه" یاد کرده‌اند؛ بر اساس گزارشی ایشان پس از [[قتل]] ناروای افرادی از [[بنی جذیمه]] به دست [[خالد بن ولید]] که به بهانه [[اسلام]] نیاوردن آنان صورت گرفته بود، [[حضرت علی]] را [[مأمور]] کرد با پرداخت دیه و خسارت، [[رضایت]] آنان را جلب کند. در این [[روایت]] [[پیامبر]]{{صل}} از [[امام علی]]{{ع}} خواسته "امر [[جاهلیت]]" را زیر پا نهد. به نظر می‌‌رسد در این کاربرد، تعبیر امر [[جاهلیت]] ناظر به هواداری‌هایی است که مبنای آن [[قبیله]]، تیره و مجموعه ای با نسبت مشترک بود<ref>المغازی، ج ۳، ص ۸۸۲؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۰ - ۴۳۱؛ شرح الاخبار، ج ۱، ص ۳۰۹ - ۳۱۰.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[جاهلیت (مقاله)|مقاله «جاهلیت»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۹.</ref>.


۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش