پرش به محتوا

شهادت حضرت فاطمه زهرا: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «==مقدمه== *اوضاع جسمی فاطمه{{س}} پس از آتش زدن در خانه و سقط فرزند، روز ب...» ایجاد کرد)
 
خط ۵: خط ۵:
*[[مردم]] پس از شنیدن خبر [[وفات]] آن [[حضرت]]، همچنان در خانه نشسته و [[منتظر]] بودند که پیکر [[فاطمه]]{{س}} برای [[تشییع]] از منزل بیرون آورده شود تا آنها بر آن [[نماز]] بخوانند اما [[ابوذر]] نزد آنان آمد و گفت: "بازگردید که [[تشییع پیکر]] دختر [[رسول خدا]]{{صل}} به تأخیر افتاده است". [[مردم]] نیز یکی‌ یکی برخاستند و رفتند<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. اولین [[شب]] نبود [[فاطمه]]{{س}} برای [[امیرمؤمنان]] فرا رسید و در [[دل]] [[شب]]، آنگاه که چشم‌ها را [[خواب]] ربوده بود، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در حالی که جز [[حسنین]] و [[زینب]] و [[ام کلثوم]]{{عم}} و [[فضه]] [[کنیز]] [[فاطمه]]{{س}} و [[اسماء بنت عمیس]] کسی حاضر نبود، فاطمه‌اش را [[غسل]] داد<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۹ و ج۳، ص۱۵۹؛ علل الشرائع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۴؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.</ref> و شبانه<ref>دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.</ref> و مخفیانه<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۷؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص۳۹۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۱.</ref> به [[خاک]] سپرد. سپس در حالی که تمام وجود مبارکش را [[غم]] فرا گرفته بود و اشک‌هایش بر گونه‌هایش جاری بود، ایستاد<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص۳۹۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۱.</ref> و روی خود را به سوی [[قبر]] [[رسول خدا]]{{صل}} کرده، فرمود: "[[سلام]] بر تو ای [[رسول خدا]]! از جانب دخترت و دیدارکننده‌ات و آنکه در [[خاک]] رفته و از من جدا شده و در بقعه تو آمده و [[خدا]] زود رسیدن او را نزد تو برایش [[برگزیده]] است. ای [[رسول خدا]]! شکیبائیم از [[فراق]] محبوبه‌ات کم شده و خود داریم از [[سرور]] [[زنان]] [[جهان]] نابود گشته جز اینکه برای من در [[پیروی]] از [[سنت]] تو که در فراقت کشیدم جای [[دلداری]] باقی است، زیرا من سر تو را در لحد آرامگاهت نهادم و [[جان]] [[مقدس]] تو از میان گلو و سینه من خارج شد. آری در [[کتاب خدا]] برای من [[بهترین]] [[پذیرش]] (و [[صبر]] بر این [[مصیبت]]) است، {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ همانا [[امانت]] پس گرفته شد و گروگان دریافت شد و [[زهرا]] از دستم ربوده شد. ای [[رسول خدا]]! دیگر چه اندازه این [[آسمان]] نیلگون و [[زمین]] تیره در نظرم [[زشت]] جلوه می‌کند. اندوهم همیشگی باشد و شبم در بی‌خوابی گذرد و غمم پیوسته در [[دل]] است تا [[خدا]] خانه‌ای را که تو در آن اقامت داری برایم برگزیند، غصه‌ای دارم [[دل]] [[خون]] کن و اندوهی دارم هیجان‌انگیز چه زود میان ما جدایی افتاد. و در [[دنیا]] راهی برای گفتن و شرح دادن آن نیافت ولی اکنون میگوید و [[خدا]] هم [[داوری]] میفرماید و او [[بهترین]] داور است. [[سلام]] بر شما، سلام ‌کننده‌ای که نه [[خشمگین]] است و نه دلتنگ، زیرا اگر از اینجا برگردم بواسطه دلتنگیم نیست و اگر بمانم بواسطه [[بدگمانی]] به آن‌چه [[خدا]] به [[صابران]] [[وعده]] فرموده نباشد. وای وای باز هم [[بردباری]] مبارک‌تر و خوش‌نماترست. اگر [[چیرگی]] [[دشمنان]] زورگو نبود اقامت و درنگ در اینجا را چون معتکفان ملازمت می‌نمودم و مانند [[زن]] بچه مرده بر این [[مصیبت]] بزرگ شیون می‌کردم در برابر نظر [[خدا]] دخترت [[پنهان]] به [[خاک]] سپرده شد و حقش پایمال گشت و از ارثش جلوگیری شد با آنکه دیر زمانی نگذشته و یاد تو کهنه نگشته بود ای [[رسول خدا]] [[شکایت]] من تنها به سوی خداست و [[بهترین]] [[دلداری]] از جانب توست. ای [[رسول خدا]] [[درود]] [[خدا]] بر تو و [[سلام]] و رضوانش بر [[فاطمه]] باد<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۷؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱ و الامالی، شیخ طوسی، ص۱۰۹؛ نهج البلاغه، ص۳۲۰-۳۱۹.</ref>.
*[[مردم]] پس از شنیدن خبر [[وفات]] آن [[حضرت]]، همچنان در خانه نشسته و [[منتظر]] بودند که پیکر [[فاطمه]]{{س}} برای [[تشییع]] از منزل بیرون آورده شود تا آنها بر آن [[نماز]] بخوانند اما [[ابوذر]] نزد آنان آمد و گفت: "بازگردید که [[تشییع پیکر]] دختر [[رسول خدا]]{{صل}} به تأخیر افتاده است". [[مردم]] نیز یکی‌ یکی برخاستند و رفتند<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. اولین [[شب]] نبود [[فاطمه]]{{س}} برای [[امیرمؤمنان]] فرا رسید و در [[دل]] [[شب]]، آنگاه که چشم‌ها را [[خواب]] ربوده بود، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در حالی که جز [[حسنین]] و [[زینب]] و [[ام کلثوم]]{{عم}} و [[فضه]] [[کنیز]] [[فاطمه]]{{س}} و [[اسماء بنت عمیس]] کسی حاضر نبود، فاطمه‌اش را [[غسل]] داد<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۹ و ج۳، ص۱۵۹؛ علل الشرائع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۴؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.</ref> و شبانه<ref>دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.</ref> و مخفیانه<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۷؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص۳۹۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۱.</ref> به [[خاک]] سپرد. سپس در حالی که تمام وجود مبارکش را [[غم]] فرا گرفته بود و اشک‌هایش بر گونه‌هایش جاری بود، ایستاد<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص۳۹۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۱.</ref> و روی خود را به سوی [[قبر]] [[رسول خدا]]{{صل}} کرده، فرمود: "[[سلام]] بر تو ای [[رسول خدا]]! از جانب دخترت و دیدارکننده‌ات و آنکه در [[خاک]] رفته و از من جدا شده و در بقعه تو آمده و [[خدا]] زود رسیدن او را نزد تو برایش [[برگزیده]] است. ای [[رسول خدا]]! شکیبائیم از [[فراق]] محبوبه‌ات کم شده و خود داریم از [[سرور]] [[زنان]] [[جهان]] نابود گشته جز اینکه برای من در [[پیروی]] از [[سنت]] تو که در فراقت کشیدم جای [[دلداری]] باقی است، زیرا من سر تو را در لحد آرامگاهت نهادم و [[جان]] [[مقدس]] تو از میان گلو و سینه من خارج شد. آری در [[کتاب خدا]] برای من [[بهترین]] [[پذیرش]] (و [[صبر]] بر این [[مصیبت]]) است، {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ همانا [[امانت]] پس گرفته شد و گروگان دریافت شد و [[زهرا]] از دستم ربوده شد. ای [[رسول خدا]]! دیگر چه اندازه این [[آسمان]] نیلگون و [[زمین]] تیره در نظرم [[زشت]] جلوه می‌کند. اندوهم همیشگی باشد و شبم در بی‌خوابی گذرد و غمم پیوسته در [[دل]] است تا [[خدا]] خانه‌ای را که تو در آن اقامت داری برایم برگزیند، غصه‌ای دارم [[دل]] [[خون]] کن و اندوهی دارم هیجان‌انگیز چه زود میان ما جدایی افتاد. و در [[دنیا]] راهی برای گفتن و شرح دادن آن نیافت ولی اکنون میگوید و [[خدا]] هم [[داوری]] میفرماید و او [[بهترین]] داور است. [[سلام]] بر شما، سلام ‌کننده‌ای که نه [[خشمگین]] است و نه دلتنگ، زیرا اگر از اینجا برگردم بواسطه دلتنگیم نیست و اگر بمانم بواسطه [[بدگمانی]] به آن‌چه [[خدا]] به [[صابران]] [[وعده]] فرموده نباشد. وای وای باز هم [[بردباری]] مبارک‌تر و خوش‌نماترست. اگر [[چیرگی]] [[دشمنان]] زورگو نبود اقامت و درنگ در اینجا را چون معتکفان ملازمت می‌نمودم و مانند [[زن]] بچه مرده بر این [[مصیبت]] بزرگ شیون می‌کردم در برابر نظر [[خدا]] دخترت [[پنهان]] به [[خاک]] سپرده شد و حقش پایمال گشت و از ارثش جلوگیری شد با آنکه دیر زمانی نگذشته و یاد تو کهنه نگشته بود ای [[رسول خدا]] [[شکایت]] من تنها به سوی خداست و [[بهترین]] [[دلداری]] از جانب توست. ای [[رسول خدا]] [[درود]] [[خدا]] بر تو و [[سلام]] و رضوانش بر [[فاطمه]] باد<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۷؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱ و الامالی، شیخ طوسی، ص۱۰۹؛ نهج البلاغه، ص۳۲۰-۳۱۹.</ref>.
*[[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[قبر]] [[فاطمه]]{{س}} را به [[وصیت]] خود ایشان کاملاً مخفی کرد و در [[بقیع]] صورت قبرهای تازه‌ای نیز پدید آورد<ref>دلائل الأمامه، طبری، ص۱۳۶.</ref>. [[مردم]] وقتی از [[دفن]] شبانه [[فاطمه]]{{س}} باخبر شدند و به [[بقیع]] رفتند، قبرهای تازه‌ای را دیدند و نتوانستند تشخیص دهند که کدام یک، [[قبر]] [[فاطمه]]{{س}} است و با [[ناراحتی]] ناله سر داده، و یکدیگر را ملامت کردند و گفتند: پیامبرتان، تنها دختری از خود در میانتان گذارده بود که [[وفات]] کرد و [[دفن]] شد و شما نه بر دفنش حاضر بودید و نه بر نمازش و نه حتی محل قبرش را می‌دانید. در این هنگام، [[عمر]] و [[ابوبکر]] گفتند: به زنها بگویید بیایند و این قبرها را بشکافند تا [[بدن]] او را یافته و بر او [[نماز]] بگذاریم و قبرش را [[زیارت]] کنیم. وقتی خبر این [[تصمیم]] به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} رسید، در حالی که غضبناک بود و چشمانش سرخ و رگ‌های گردن مبارکش نمایان شده بود، و قبایی زرد بر تن داشت، که آن در هنگامی که کاری را نمی‌پسندید (مثل [[جنگ]]) به تن می‌کرد، با شمشیرش [[ذوالفقار]]، خود را به [[بقیع]] رساند، و فرمود: "این [[علی بن ابی‌طالب]] است و چنانکه می‌بینید به سوی شما آمده و به [[خدا]] قسم می‌خورد که اگر حتی یک سنگ از این قبرها جا به جا شود، همانا [[شمشیر]] را بر گردن [[فرمان]] دهندگان به این عمل خواهد گذاشت". [[عمر]] با تعدادی از یارانش نزد آن [[حضرت]] آمد و گفت: "چه خواهی کرد ای اباالحسن؟! به [[خدا]] قسم، قبرها را نبش می‌کنیم و بر [[فاطمه]] [[نماز]] می‌خوانیم". تا [[عمر]] این سخن را گفت [[امیرمؤمنان]]{{ع}} او را گرفت و تکانی داد و بر [[زمین]] کوفت و فرمود: "ای پسر [[زن]] سیاه! از حقم گذشتم مبادا که [[مردم]] از دینشان بازگردند اما [[قبر]] [[فاطمه]]؛ قسم به خدایی که [[جان]] [[علی]] در [[دست]] اوست اگر تو و یارانت کوچک‌ترین چیزی از آن بردارید، [[زمین]] را از خونتان [[سیراب]] می‌سازم؛ اگر می‌خواهی انجام بده ای [[عمر]]!" در این هنگام [[ابوبکر]] خود را به [[علی]]{{ع}} رساند و گفت: "ای ابالحسن! تو را به [[حق]] [[رسول خدا]] و [[حق]] [[خداوند]] قسم می‌دهم که او را رها کنی؛ ما کاری را که تو خوش نداری نمی‌کنیم".[[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیز او را رها ساخت و [[مردم]] پراکنده شدند<ref>دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۲.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۹۹-۳۰۶.</ref>
*[[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[قبر]] [[فاطمه]]{{س}} را به [[وصیت]] خود ایشان کاملاً مخفی کرد و در [[بقیع]] صورت قبرهای تازه‌ای نیز پدید آورد<ref>دلائل الأمامه، طبری، ص۱۳۶.</ref>. [[مردم]] وقتی از [[دفن]] شبانه [[فاطمه]]{{س}} باخبر شدند و به [[بقیع]] رفتند، قبرهای تازه‌ای را دیدند و نتوانستند تشخیص دهند که کدام یک، [[قبر]] [[فاطمه]]{{س}} است و با [[ناراحتی]] ناله سر داده، و یکدیگر را ملامت کردند و گفتند: پیامبرتان، تنها دختری از خود در میانتان گذارده بود که [[وفات]] کرد و [[دفن]] شد و شما نه بر دفنش حاضر بودید و نه بر نمازش و نه حتی محل قبرش را می‌دانید. در این هنگام، [[عمر]] و [[ابوبکر]] گفتند: به زنها بگویید بیایند و این قبرها را بشکافند تا [[بدن]] او را یافته و بر او [[نماز]] بگذاریم و قبرش را [[زیارت]] کنیم. وقتی خبر این [[تصمیم]] به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} رسید، در حالی که غضبناک بود و چشمانش سرخ و رگ‌های گردن مبارکش نمایان شده بود، و قبایی زرد بر تن داشت، که آن در هنگامی که کاری را نمی‌پسندید (مثل [[جنگ]]) به تن می‌کرد، با شمشیرش [[ذوالفقار]]، خود را به [[بقیع]] رساند، و فرمود: "این [[علی بن ابی‌طالب]] است و چنانکه می‌بینید به سوی شما آمده و به [[خدا]] قسم می‌خورد که اگر حتی یک سنگ از این قبرها جا به جا شود، همانا [[شمشیر]] را بر گردن [[فرمان]] دهندگان به این عمل خواهد گذاشت". [[عمر]] با تعدادی از یارانش نزد آن [[حضرت]] آمد و گفت: "چه خواهی کرد ای اباالحسن؟! به [[خدا]] قسم، قبرها را نبش می‌کنیم و بر [[فاطمه]] [[نماز]] می‌خوانیم". تا [[عمر]] این سخن را گفت [[امیرمؤمنان]]{{ع}} او را گرفت و تکانی داد و بر [[زمین]] کوفت و فرمود: "ای پسر [[زن]] سیاه! از حقم گذشتم مبادا که [[مردم]] از دینشان بازگردند اما [[قبر]] [[فاطمه]]؛ قسم به خدایی که [[جان]] [[علی]] در [[دست]] اوست اگر تو و یارانت کوچک‌ترین چیزی از آن بردارید، [[زمین]] را از خونتان [[سیراب]] می‌سازم؛ اگر می‌خواهی انجام بده ای [[عمر]]!" در این هنگام [[ابوبکر]] خود را به [[علی]]{{ع}} رساند و گفت: "ای ابالحسن! تو را به [[حق]] [[رسول خدا]] و [[حق]] [[خداوند]] قسم می‌دهم که او را رها کنی؛ ما کاری را که تو خوش نداری نمی‌کنیم".[[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیز او را رها ساخت و [[مردم]] پراکنده شدند<ref>دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۲.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۹۹-۳۰۶.</ref>
==اندوه [[امام علی]]{{ع}} در [[شهادت]] [[حضرت فاطمه]]{{س}}==
*[[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} در پی [[شهادت]]، بانوی بزرگ [[اسلام]]، بسیار [[اندوهگین]] شدند و فرمودند: «[[سلام]] بر تو ای [[رسول خدا]]، سلامی از طرف من و دخترت که هم‌اکنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسیده است. ای [[پیامبر خدا]]، [[صبر]] و [[بردباری]] من با از دست دادن [[فاطمه]]{{س}} کم شده و توان خویش‌داری ندارم، اما برای من که [[سختی]] جدایی تو را دیده و سنگینی [[مصیبت]] تو را کشیدم، [[شکیبایی]] ممکن است. این من بودم که با دست خود تو را در میان [[قبر]] نهادم و هنگام [[رحلت]]، [[جان]] گرامی تو میان سینه و گردنم پرواز کرد "پس همه ما از خداییم و به [[خدا]] باز می‌گردیم." پس امانتی که به من سپرده بودی برگردانده شد و به صاحبش رسید. از این پس، [[اندوه]] من جاودانه و شب‌هایم [[شب زنده‌داری]] است تا آن روز که [[خدا]] [[خانه]] [[زندگی]] تو را بر من برگزیند. به زودی دخترت تو را [[آگاه]] خواهد ساخت که [[امت]] تو چگونه در ستم‌کاری بر او [[اجتماع]] کردند. از [[فاطمه]]{{س}} بپرس و احوال اندوهناک ما را از او، خبر گیر، که هنوز روزگاری سپری نشده و یاد تو فراموش نگشته است. [[سلام]] من به هر دو شما؛ [[سلام]] [[وداع]] کننده‌ای که از روی [[ناخشنودی]] یا خسته‌دلی [[سلام]] نمی‌کند. اگر از [[خدمت]] تو باز می‌گردم از روی خستگی نیست و اگر در کنار قبرت می‌نشینم، از [[بدگمانی]] بدانچه [[خدا]] [[صابران]] را [[وعده]] داده نخواهد بود»<ref>{{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَیْکُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِین}}؛‏ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۲.</ref>.<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۰۲-۶۰۴؛ [[منیره شریعت‌جو|شریعت‌جو، منیره]]، [[حضرت فاطمه زهرا (مقاله)|حضرت فاطمه زهرا]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص:۳۱۹.</ref>
۲۱۷٬۴۹۱

ویرایش