حجاج بن یوسف ثقفی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - ']](' به ']] ('
برچسب: واگردانی |
جز (جایگزینی متن - ']](' به ']] (') |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
*حَجّاج در لغت بهمعنای کسی است که بسیار [[حج]] به جا میآورد و به مفهوم بریدن استخوان نیز هست. برخی گفتهاند: نام وی در [[کودکی]] کُلَیب بود و سپس [[حجاج]] نامیده شد. پارهای نیز گفتهاند: کلیب لقبی بود که برای تفأل و خوشیمنی، بر حسب [[سنّت]] [[عرب]]، به وی اطلاق شد. | *حَجّاج در لغت بهمعنای کسی است که بسیار [[حج]] به جا میآورد و به مفهوم بریدن استخوان نیز هست. برخی گفتهاند: نام وی در [[کودکی]] کُلَیب بود و سپس [[حجاج]] نامیده شد. پارهای نیز گفتهاند: کلیب لقبی بود که برای تفأل و خوشیمنی، بر حسب [[سنّت]] [[عرب]]، به وی اطلاق شد. | ||
*[[حجاج]] از جانب [[عبدالملک بن مروان]] به [[ولایت]] [[عراق]] و [[خراسان]] [[برگزیده]] شد و چون [[عبدالملک]] مرد، [[یزید]] [[خلافت]] یافت و وی را در شغل خود باقی گذاشت. او شهر واسط را ساخت که در سال ۸۶ پایان یافت و آن را واسط نامند، چون بین [[بصره]] و [[کوفه]] واقع شده است. زمانی که [[عبدالله بن زبیر]] در [[حجاز]] دعوای [[خلافت]] کرد، [[حجاج]] از جانب [[خلیفه]] وقت [[مأمور]] به [[نبرد]] با ابن [[زبیر]] شد. وی با منجنیق [[خانه خدا]] را خراب کرد و [[عبدالله بن زبیر]] را کشت و سرش را به [[شام]] فرستاد و جسد وی را به دار آویخت و سپس در [[حجاز]]، مردمان را به [[بیعت]] [[عبدالملک]] واداشت و نسبت به [[صحابه]] و [[مردم]] حرمین شریفین انواح عقوبتها را روا داشت و عده زیادی را کشت. در همان سال (۷۵ هجری) افزون بر [[حجاز]]، [[حکومت]] [[عراق]] را نیز ضمن نامهای از [[خلیفه]] درخواست کرد. [[خلیفه]] نیز [[حکومت]] [[عراق]] را به وی سپرد. بنابراین دامنه [[سلطه]] و [[اقتدار]] [[حکومت]] او در تمام [[ممالک اسلامی]] تا حدود [[هند]] و مغولستان گسترش یافت و [[حاکم]] [[خراسان]] و سایر ممالک شرق از جانب او [[نصب]] میشدند. در مدت ۲۰ سال [[حکومت]] او در [[کوفه]] و [[بصره]] و دیگر نواحی [[عراق]]، [[مظالم]] بسیاری اتفاق افتاد. مدت بیست سال تمام، [[ممالک اسلامی]] در [[وحشت]] دائم بهسر میبردند. | *[[حجاج]] از جانب [[عبدالملک بن مروان]] به [[ولایت]] [[عراق]] و [[خراسان]] [[برگزیده]] شد و چون [[عبدالملک]] مرد، [[یزید]] [[خلافت]] یافت و وی را در شغل خود باقی گذاشت. او شهر واسط را ساخت که در سال ۸۶ پایان یافت و آن را واسط نامند، چون بین [[بصره]] و [[کوفه]] واقع شده است. زمانی که [[عبدالله بن زبیر]] در [[حجاز]] دعوای [[خلافت]] کرد، [[حجاج]] از جانب [[خلیفه]] وقت [[مأمور]] به [[نبرد]] با ابن [[زبیر]] شد. وی با منجنیق [[خانه خدا]] را خراب کرد و [[عبدالله بن زبیر]] را کشت و سرش را به [[شام]] فرستاد و جسد وی را به دار آویخت و سپس در [[حجاز]]، مردمان را به [[بیعت]] [[عبدالملک]] واداشت و نسبت به [[صحابه]] و [[مردم]] حرمین شریفین انواح عقوبتها را روا داشت و عده زیادی را کشت. در همان سال (۷۵ هجری) افزون بر [[حجاز]]، [[حکومت]] [[عراق]] را نیز ضمن نامهای از [[خلیفه]] درخواست کرد. [[خلیفه]] نیز [[حکومت]] [[عراق]] را به وی سپرد. بنابراین دامنه [[سلطه]] و [[اقتدار]] [[حکومت]] او در تمام [[ممالک اسلامی]] تا حدود [[هند]] و مغولستان گسترش یافت و [[حاکم]] [[خراسان]] و سایر ممالک شرق از جانب او [[نصب]] میشدند. در مدت ۲۰ سال [[حکومت]] او در [[کوفه]] و [[بصره]] و دیگر نواحی [[عراق]]، [[مظالم]] بسیاری اتفاق افتاد. مدت بیست سال تمام، [[ممالک اسلامی]] در [[وحشت]] دائم بهسر میبردند. | ||
پس از آن که [[حجاج]] دو سال (و به قولی سه سال) در عمل [[حاکم]] [[حجاز]] بود، [[عبدالملک بن مروان]] را از این سمت برکنار و در [[رجب]] یا [[رمضان]] ۷۵ با اختیارات کامل و وسیع وی را [[حاکم]] [[عراق]] گرداند. از [[دلایل]] این امر، [[مرگ]] برادر [[خلیفه]] (ِشر بن [[مروان بن حکم]])، آشفتگی اوضاع [[عراق]] و افزایش خطر [[خوارج]] و نیز درخواست عدهای از بزرگان [[حجاز]] از [[عبدالملک]] مبنی بر [[عزل]] [[حجاج]] از [[حجاز]] بود. بدینترتیب، [[خطبه]] مشهور [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} خطاب به [[مردم کوفه]] و [[پیشگویی]] تسلط یافتن غلامی [[ستمگر]] از [[قبیله]] ثقیف بر آنان و خبر از [[حکومت]] فردی [[خونریز]] و [[شکمباره]]، محقق شد. [[آگاه]] باشید! به [[خدا]] [[سوگند]]، پسرکی از [[طایفه]] [[ثقیف ]](حجاج بن یوسف ثقفی) بر شما مسلط میشود که هوسباز و گردنکش و [[ستمگر]] ات، سبزهزارهای شما ([[اموال]] و [[داراییها]]) را میچرد و چربی شما را [[آب]] میکند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۱۶</ref>. | پس از آن که [[حجاج]] دو سال (و به قولی سه سال) در عمل [[حاکم]] [[حجاز]] بود، [[عبدالملک بن مروان]] را از این سمت برکنار و در [[رجب]] یا [[رمضان]] ۷۵ با اختیارات کامل و وسیع وی را [[حاکم]] [[عراق]] گرداند. از [[دلایل]] این امر، [[مرگ]] برادر [[خلیفه]] (ِشر بن [[مروان بن حکم]])، آشفتگی اوضاع [[عراق]] و افزایش خطر [[خوارج]] و نیز درخواست عدهای از بزرگان [[حجاز]] از [[عبدالملک]] مبنی بر [[عزل]] [[حجاج]] از [[حجاز]] بود. بدینترتیب، [[خطبه]] مشهور [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} خطاب به [[مردم کوفه]] و [[پیشگویی]] تسلط یافتن غلامی [[ستمگر]] از [[قبیله]] ثقیف بر آنان و خبر از [[حکومت]] فردی [[خونریز]] و [[شکمباره]]، محقق شد. [[آگاه]] باشید! به [[خدا]] [[سوگند]]، پسرکی از [[طایفه]] [[ثقیف ]] (حجاج بن یوسف ثقفی) بر شما مسلط میشود که هوسباز و گردنکش و [[ستمگر]] ات، سبزهزارهای شما ([[اموال]] و [[داراییها]]) را میچرد و چربی شما را [[آب]] میکند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۱۶</ref>. | ||
*[[حجاج]] به [[دستور]] [[عبدالملک بن مروان]]، پنجمین [[خلیفه]] [[اموی]]، برای ایجاد خفقان و [[سرکوب]] معترضان، فقط با [[دوازده]] سواره وارد [[کوفه]] شد و [[روز جمعه]] با چهرهای پوشیده به [[مسجد]] رفت و در خطبهای مشهور تمام کسانی را که از [[سپاه]] [[مُهلّب بن ابیصفره]]، [[فرمانده]] [[سپاهیان]] [[بشر بن مروان]]، برای [[جنگ]] با [[خوارج]] [[حروریه]] گریخته بودند، تهدید کرد که چنانچه تا سه روز به وی ملحق نشوند آنان را خواهد کشت. وی به آنها گفت: "ای [[مردم]]! نه به کودکانتان رحم میکنم و نه به پیرانتان! بیگناهانتان را بهجای گناهکار مؤاخذه خواهم کرد و کافی است به کسی ظنین شوم، آن وقت تحویل جلادانش خواهم داد، همه اینها از اختیارات من است و هر چه من [[مصلحت]] بدانم عین [[شرع]] است." [[حجاج]] پس از تسلط بر [[کوفه]] به [[بصره]] رفت و [[خطبه]] تهدیدآمیزی مانند [[خطبه]] [[کوفه]]، ایراد کرد. [[وفاداری]] و [[سرسپردگی]] مطلق [[حجاج]] به [[خاندان]] [[اموی]] و نیز خدمات و کوششهای وی برای حفظ [[خلافت]] [[امویان]]، باعث شد [[جایگاه]] والایی نزد آنان بیابد، بهحدی که [[عبدالملک بن مروان]] هنگام [[مرگ]]، سفارش او را به فرزندش [[ولید بن عبدالملک]] کرد و یکی از فرزندانش را [[حجاج]] نامید. [[ولید بن عبدالملک]] نیز در گرامیداشت [[حجاج]] پا فراتر گذاشت و او را پوست همه چهره خویش شمرد و هنگامی که خبر مرگش را شنید بسیار غمگین شد. گفتهاند که [[حجاج]] زشترو و کوچکاندام بود. هوادارانش او را مردی [[وفادار]]، [[مخلص]]، [[امین]]، کمعیب، مطمئن، و بسیار [[بخشنده]] میدانستند تا حدی که در [[ماه رمضان]] و دیگر روزها، به روایتی، هزار خوان غذا برای دوستانش میگسترد. وی [[فصیح]] و [[بلیغ]] و خطیبی توانمند و سیاستمدر و حیلهگر و [[با تدبیر]] بود. [[حجاج]] در [[پاسخ]] به [[نامه]] [[عبدالملک]]، خود را [[آدمی]] لجوج و [[حسود]] و کینهتوز [[وصف]] کرده است. او در کشتن [[مخالفان]] چنان [[زیادهروی]] کرد که حتی [[عبدالملک]] بن [[مروان]] نیز این [[میزان]] خونریزی را نپسندید. او هزاران تن از [[اسیران]] مَسکِن، [[خراسان]]، [[دیرالجماجم]] و زاویه<ref>اینها، نامهای مکانهای گوناگون است.</ref> را کشت. | *[[حجاج]] به [[دستور]] [[عبدالملک بن مروان]]، پنجمین [[خلیفه]] [[اموی]]، برای ایجاد خفقان و [[سرکوب]] معترضان، فقط با [[دوازده]] سواره وارد [[کوفه]] شد و [[روز جمعه]] با چهرهای پوشیده به [[مسجد]] رفت و در خطبهای مشهور تمام کسانی را که از [[سپاه]] [[مُهلّب بن ابیصفره]]، [[فرمانده]] [[سپاهیان]] [[بشر بن مروان]]، برای [[جنگ]] با [[خوارج]] [[حروریه]] گریخته بودند، تهدید کرد که چنانچه تا سه روز به وی ملحق نشوند آنان را خواهد کشت. وی به آنها گفت: "ای [[مردم]]! نه به کودکانتان رحم میکنم و نه به پیرانتان! بیگناهانتان را بهجای گناهکار مؤاخذه خواهم کرد و کافی است به کسی ظنین شوم، آن وقت تحویل جلادانش خواهم داد، همه اینها از اختیارات من است و هر چه من [[مصلحت]] بدانم عین [[شرع]] است." [[حجاج]] پس از تسلط بر [[کوفه]] به [[بصره]] رفت و [[خطبه]] تهدیدآمیزی مانند [[خطبه]] [[کوفه]]، ایراد کرد. [[وفاداری]] و [[سرسپردگی]] مطلق [[حجاج]] به [[خاندان]] [[اموی]] و نیز خدمات و کوششهای وی برای حفظ [[خلافت]] [[امویان]]، باعث شد [[جایگاه]] والایی نزد آنان بیابد، بهحدی که [[عبدالملک بن مروان]] هنگام [[مرگ]]، سفارش او را به فرزندش [[ولید بن عبدالملک]] کرد و یکی از فرزندانش را [[حجاج]] نامید. [[ولید بن عبدالملک]] نیز در گرامیداشت [[حجاج]] پا فراتر گذاشت و او را پوست همه چهره خویش شمرد و هنگامی که خبر مرگش را شنید بسیار غمگین شد. گفتهاند که [[حجاج]] زشترو و کوچکاندام بود. هوادارانش او را مردی [[وفادار]]، [[مخلص]]، [[امین]]، کمعیب، مطمئن، و بسیار [[بخشنده]] میدانستند تا حدی که در [[ماه رمضان]] و دیگر روزها، به روایتی، هزار خوان غذا برای دوستانش میگسترد. وی [[فصیح]] و [[بلیغ]] و خطیبی توانمند و سیاستمدر و حیلهگر و [[با تدبیر]] بود. [[حجاج]] در [[پاسخ]] به [[نامه]] [[عبدالملک]]، خود را [[آدمی]] لجوج و [[حسود]] و کینهتوز [[وصف]] کرده است. او در کشتن [[مخالفان]] چنان [[زیادهروی]] کرد که حتی [[عبدالملک]] بن [[مروان]] نیز این [[میزان]] خونریزی را نپسندید. او هزاران تن از [[اسیران]] مَسکِن، [[خراسان]]، [[دیرالجماجم]] و زاویه<ref>اینها، نامهای مکانهای گوناگون است.</ref> را کشت. | ||
*برخی گفتارها و کردارهای [[حجاج]]، نمود عینی [[کفر]] گویی و [[کافر]] بودن اوست، از جمله قصد وی برای قدم گذاشتن روی [[مقام ابراهیم]]، توهین به [[مرقد]] و [[منبر]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و شهر [[مدینه]]، به تأخیر انداختن [[نماز]]، توصیه کردن برخلاف سفارشهای [[حضرت رسول]]{{صل}}، [[حسود]] دانستن [[حضرت سلیمان]]، [[برتر]] شمردن [[خلیفه]] [[اموی]] از [[فرشتگان]] و [[پیامبران]] و [[رسول خدا]]{{صل}}، [[اطاعت]] از خود را از [[اطاعت خدا]] واجبتر دانستن و [[فضیلت]] شمردن [[دشنام]] به [[آلعلی]]{{ع}}. [[حجاج]] در سالهای ۷۵ و ۷۶ ق سکه درهم و [[دینار]] با نوشته [[عربی]] ضرب کرد. | *برخی گفتارها و کردارهای [[حجاج]]، نمود عینی [[کفر]] گویی و [[کافر]] بودن اوست، از جمله قصد وی برای قدم گذاشتن روی [[مقام ابراهیم]]، توهین به [[مرقد]] و [[منبر]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و شهر [[مدینه]]، به تأخیر انداختن [[نماز]]، توصیه کردن برخلاف سفارشهای [[حضرت رسول]]{{صل}}، [[حسود]] دانستن [[حضرت سلیمان]]، [[برتر]] شمردن [[خلیفه]] [[اموی]] از [[فرشتگان]] و [[پیامبران]] و [[رسول خدا]]{{صل}}، [[اطاعت]] از خود را از [[اطاعت خدا]] واجبتر دانستن و [[فضیلت]] شمردن [[دشنام]] به [[آلعلی]]{{ع}}. [[حجاج]] در سالهای ۷۵ و ۷۶ ق سکه درهم و [[دینار]] با نوشته [[عربی]] ضرب کرد. |