|
|
خط ۱۰: |
خط ۱۰: |
|
| |
|
| ==مقدمه== | | ==مقدمه== |
| * اشعث بن قیس کندی، از مردان مشهور و پرنفوذ [[قرن اول]] [[هجری]]<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 106.</ref>. | | *[[اشعث بن قیس بن معدیکرب کندی]] که کنیهاش [[ابومحمد]] و نامش مَعْدیکرِب بود، از بزرگان [[یمن]] و از [[یاران پیامبر]] خداست. یک چشم او در [[جنگ یرموک]]، کور شد. او در [[تاریخ اسلام]]، چهرهای مرموز، متلون، تاریک نهاد و [[زشت]] [[کردار]] دارد. او پس از [[پیامبر خدا]] [[مرتد]] شد؛ اما [[ابوبکر]]، او را بخشید و او [[خواهر]] [[ابوبکر]] را به همسری برگزید. [[ابوبکر]]، بعدها، از این [[اقدام]] و [[بخشش]] خود، اظهار [[ندامت]] میکرد و بر آن، [[تأسف]] میخورد. در روزگار [[عثمان]]، دختر خود را به پسر [[عثمان]] داد و [[عثمان]]، وی را به [[حکومت]] [[آذربایجان]] [[منصوب]] کرد. [[عثمان]]، هر سال، یکصد هزار درهم از [[خراج]] [[آذربایجان]] را به او میبخشید. [[علی]]{{ع}} [[اشعث]] را از [[حکومت]] [[آذربایجان]] [[عزل]] کرد و وی را به [[مدینه]] فراخواند. او در آغاز، پس از [[عزل]]، قصد فرار داشت؛ اما با توصیه اطرافیانش به [[مدینه]] آمد و به [[خدمت]] مولا{{ع}} رسید. او در [[جنگ صفین]]، عهده [[دار]] [[ریاست]] [[قبیله]] "کنده" بود و [[فرماندهی]] جناح راست [[سپاه علی]]{{ع}} را بر عهده داشت. [[اشعث]]، سردمدار جریانی بود که حَکمیت و [[ابو موسی اشعری]] را بر [[امام]]{{ع}} [[تحمیل]] کردند. [[اشعث]]، آشکارا با [[انتخاب]] [[ابن عباس]] و [[مالک اشتر]] به عنوان [[حَکم]]، [[مخالفت]] کرد و [[یمنی]] بودن یکی از حَکمین را پیشنهاد داد. او در تشکیل گروه [[خوارج]]، بیاثر نبود و در [[جنگ نهروان]]، گرچه به ظاهر در [[سپاه امام]]{{ع}} بود، اما در شعلهور ساختن [[جنگ]]، نقش بسزایی داشت. |
| * [[اشعث]] از مردان بانفوذ، ثروتمند و تأثیرگذار [[کوفه]] است. از جمله خصوصیاتی که برای او [[نقل]] کردهاند میتوان به [[ریاستطلبی]]، [[نفاق]]، [[فضولی]]، [[تکبر]] و [[خیانتپیشگی]] اشاره کرد. وی در زمان [[عثمان]]، [[والی]] [[آذربایجان]] شد. [[عثمان]] هر سال [[صد]] هزار درهم از [[خراج]] [[آذربایجان]] را به او میبخشید. از اینرو در [[مصرف]] [[اموال مسلمین]] محدودیتی قائل نبود و در اثر [[سهلانگاریهای خلیفه سوم در امر بیت المال]]، [[ثروت]] هنگفتی بهچنگ آورده بود<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 106.</ref>.
| | *[[اشعث]] از کسانی بود که از داخل [[سپاه امام]]{{ع}} یکسر به کارهای [[امام]]، [[اعتراض]] میکردند، به گونهای که ریشه تمام اختلافهای [[سپاه]] را در مواضع او دانستهاند. او به قدری [[بیشرم]] و زشتْخوی بود که [[امام]]{{ع}} را [[تهدید]] به [[قتل]] کرد. [[امام]]{{ع}} او را [[منافق]] خواند و بر او [[نفرین]] فرستاد. [[ابن مُلجَم]] به [[خانه]] [[اشعث]]، رفت و آمد داشت و گفتهاند که در صبح روز ضربت خوردن [[امام]]{{ع}} به [[ابن ملجم]]، اشاره کرد که در انجام کار، سرعت گیرد. ما [[دلیل قطعی]] و سندی [[تاریخی]] در دست نداریم که [[ارتباط]] [[پنهانی]] [[اشعث]] را با [[معاویه]] [[اثبات]] کند؛ اما باید به این نکته توجه داشت که دستهای [[پنهان]] جاسوسان، با مخفیکاری تمام و پوششهای کامل عمل میکنند و از این رو، به ندرت [[کشف]] میشوند؛ اما مجموعه جنایتهای این [[خاندان]] شوم را میتوان دلیلی معتبر و قابل [[اعتماد]] بر [[ارتباط]] او و خاندانش با [[دشمنان اهل بیت]]{{عم}} به شمار آورد و تعبیر [[امام]] از او به "[[منافق]]" این [[دلیل]] را تقویت میکند. دختر او (جَعده)، [[امام حسن]]{{ع}} را [[مسموم]] کرد و پسرش ([[محمد]])، [[مسئولیت]] [[دستگیری]] [[مسلم بن عقیل]] را در [[کوفه]] به عهده داشت که با [[تزویر]]، به آن بزرگوار [[امان]] داد؛ ولی عمل نکرد و "از کوزه همان برون تراود که در اوست". دو [[فرزند]] دیگر او ([[قیس]] و [[عبد الله]]) نیز از [[فرماندهان لشکر]] [[عمر بن سعد]] در [[کربلا]] بودند و در [[پلیدی]] و [[پستی]]، چیزی از پدرشان کم نداشتند. [[قیس]]، قطیفه (بالا پوشِ) [[امام حسین]]{{ع}} را به [[غارت]] برد و به "[[قیس]] قطیفه" مشهور گشت. [[اشعث]] در سال ۴۰ [[هجری]] درگذشت و پرونده ننگین زندگیاش بسته شد<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۹.</ref>. |
| | |
| ==[[اشعث]] در [[مقام]] [[والی آذربایجان]] در [[حکومت امام علی]]{{ع}}==
| |
| * [[امام علی]]{{ع}} پس از تکیه زدن بر [[کرسی]] [[خلافت]] نسبت به همه [[کارگزاران حکومتی عصر عثمان]] [[تجدید]] نظر کرد، برخی را برکنار ساخت و برخی را بنا به [[مصالح جامعه]] [[مسلمین]] بر [[منصب]] خویش باقی گذاشت. [[تصمیم]] [[امام]] بر این [[استوار]] شد که [[اشعث]] را بر کارگزاری [[آذربایجان]] باقی بگذارد. از اینرو در نامهای، که بخشی از آن در [[نهج البلاغه]] آمده است، گذشته وی را به یادش میآورد و وی را در جبران گذشته [[تشویق]] میکند: "... اگر سستیهایی در تو رخ نمیداد، پیش از دیگران در این امر [[اقدام]] میکرد؛ شاید آخر کارت باعث [[ستایش]] و جبران اول آن شود..."<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 106.</ref>.
| |
| * [[اشعث]] در [[جنگ جمل]] حضور نداشت. پس از [[جنگ جمل]]، [[امام علی]]{{ع}} در نامهای که بخشی از آن از نظر [[گذشت]]، به او [[فرمان]] داد تا [[اموال]] [[آذربایجان]] را تحویل دهد: حوزه فرمانرواییات طعمه تو نیست، بلکه امانتی است بر گردن تو، و از تو خواستهاند که [[فرمانبردار]] کسی باشی که فراتر از توست. تو را نرسد که خود هرچه خواهی، [[رعیت]] را [[فرماندهی]] یا خود را درگیر کاری بزرگ کنی، مگر آنکه دستوری به تو رسیده باشد. در دستان تو [[مالی]] است از [[اموال]] [[خداوند]] عزّوجلّ و تو خزانهداری تا آن را به من [[تسلیم]] کنی. [[امید]] است که من برای تو بدترین [[والیان]] نباشم؛ و [[السلام]]<ref>نهج البلاغه، نامه ۵: {{متن حدیث|وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَکَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِیقَةٍ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ [تَعَالَی] عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّی تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ وَ لَعَلِّی أَلَّا أَکُونَ شَرَّ وُلَاتِکَ لَکَ وَ السَّلَام}}</ref>. وقتی [[نامه]] [[امام]]{{ع}} به او رسید، با برخی از دوستانش به [[مشورت]] نشست و [[وحشت]] خود از [[امام]] را (بهجهت سوءاستفاده از [[بیت المال]]) با آنها در میان گذاشت و ابراز داشت که نزد [[معاویه]] میرود و به او میپیوندد. [[مشاوران]] این عمل را نکوهیدند و گفتند: "در این صورت [[مرگ]] برای تو از این کار بهتر است، زیرا [[شهر]] و دیار و [[خویشان]] خود را رها کرده و [[دنبالهروی]] [[اهل شام]] گشتهای." خبر این ماجرا به [[کوفه]] و [[امام]]{{ع}} رسید. [[امام]]{{ع}} نامهای به او نوشت و او را مورد [[توبیخ]] و [[سرزنش]] قرار داد و وی را بهسوی خویش فراخواند. [[نامه]] [[امام]] را حجر بن عدیّ پیش او برد و او را با خود به نُخَیله، منطقهای نزدیک [[کوفه]]، آورد. [[اشعث]] [[اموال]] خود را [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} عرضه کرد. [[روایت]] است که [[ارزش]] [[اموال]] او (که به ناحق از [[بیت المال]] [[مسلمین]] کسب کرده بود) به [[صد]] هزار یا چهارصدهزار درهم میرسید. [[امام]]{{ع}} نخست همه [[اموال]] وی را ضبط کرد، اما سیهزار درهم را به او بازگرداند. [[اشعث]] گفت این مبلغ برای من کم است. [[امام]]{{ع}} فرمود حتی یک درهم زیادتر از این به تو نمیدهم: به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر تمامش را واگذاری از همه چیز برایت بهتر است. هیچ [[گمان]] ندارم که بر تو [[حلال]] باشد و اگر به این مطلب [[یقین]] میداشتم همین را هم به تو نمیدادم<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 106-107.</ref>.
| |
| | |
| ==[[نیرنگبازی]] [[اشعث]] برای [[جاه و مقام]]==
| |
| *از اقوال [[تاریخی]] چنین [[استنباط]] میشود که [[اشعث]] بارها در [[طمع]] [[جاه و مقام]] نزد [[امام]] رفته و از ترفندهایی استفاده کرده است. [[امام]]{{ع}} در [[خطبه]] ۲۱۵ [[نهج البلاغه]] در این مورد میفرماید: و شگفتتر از این، آن مردی (اشعث بن قیس کندی) است که [[شب]] هنگام با ظرفی سربسته نزد من آمد و در آن معجونی بود که همواره از آن بیزار بودهام، گویی به زهر مارش عجین کرده بودند. گفتم: این هدیه است یا [[زکات]] یا [[صدقه]]. اگر [[زکات]] یا [[صدقه]] است بر ما [[خاندان پیامبر]] [[حرام]] است. گفت: نه این است و نه آن، هدیهای است. گفتم: مادرت به عزایت بگرید، آیا از راه [[دین خدا]] به [[فریب]] من آمدهای، آیا در خردت نقصانی پدید آمده یا دیوانه شدهای یا سفیه گشتهای یا [[هذیان]] میگویی. به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر همه هفت اقلیم عالم و هر چه را که زیر [[آسمان]] است به من دهند تا [[نافرمانی]] [[خدا]] کنم، آن [[قدر]] که پوست جوی را از مورچهای بربایم، نپذیرم. این [[دنیا]] شما برای من از برگی، که ملخی میخاید، حقیرتر است. [[علی]] را با نعمتی که روبه زوال دارد و لذتی که پایدار نمیماند، چه کار! از اینکه خردم به [[خواب]] بیخبری رود یا به [[زشتی]] لغزشی [[مبتلا]] شوم، به [[خدا]] [[پناه]] میبرم و از او [[یاری]] میجویم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۱۵: {{متن حدیث|وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِکَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِی وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا کَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ أَوْ قَیْئِهَا فَقُلْتُ أَ صِلَةٌ أَمْ زَکَاةٌ أَمْ صَدَقَةٌ فَذَلِکَ مُحَرَّمٌ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَقَالَ لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ وَ لَکِنَّهَا هَدِیَّةٌ فَقُلْتُ هَبِلَتْکَ الْهَبُولُ أَ عَنْ دِینِ اللَّهِ أَتَیْتَنِی لِتَخْدَعَنِی أَ مُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّةٍ أَمْ تَهْجُرُ وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَی أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِیٍّ وَ لِنَعِیمٍ یَفْنَی وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَی نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِین}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 107.</ref>.
| |
| *از [[کلام]] [[امام]] اینگونه برمیآید که [[اشعث]] با هدیه [[سعی]] در [[فریب]] [[امام]] داشته است و [[امام]] با سخنان [[قاطع]] خود، [[خروج]] از دایره [[حق]] و [[عدالت]] را حتی در برابر کماهمیتترین مخلوقات نیز جایز نمیداند. [[اشعث]] بههیچروی مورد [[اعتماد]] [[امام]] نبود، تا آنجا که در [[نهج البلاغه]] آنگاه که بر [[کلام]] [[امام]]{{ع}} [[اعتراض]] کرد و گفت: "ای [[امیرمؤمنان]]، این سخن بر ضدّ تو است نه به نفعت"، [[امام]] نگاهی تند به او کرد و فرمود: تو چه میفهمی که چه چیز به ضرر یا سود من است. [[نفرین]] [[خدا]] و نفرینکنندگان بر تو باد، [[دروغباف]] پسر [[دروغباف]]، [[منافق]] [[کافر]] زاده، در بیعقلی تو همین بس که دو بار [[اسیر]] شدی: یک بار در حال [[کفر]] و دیگر بار در [[اسلام]]. [[مال]] و تبارت هم موجب [[نجات]] تو نشد. آری، آنکس که برای [[دشمن]] [[جاسوسی]] کند و [[خاندان]] خویش را به کشتن دهد، سزاوار [[خشم]] و [[دشمنی]] [[نزدیکان]] و [[بیاعتمادی]] غریبگان خواهد بود<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹: {{متن حدیث|مَا یُدْرِیکَ مَا عَلَیَّ مِمَّا لِی عَلَیْکَ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِینَ حَائِکٌ ابْنُ حَائِکٍ مُنَافِقٌ ابْنُ کَافِرٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَکَ الْکُفْرُ مَرَّةً وَ الْإِسْلَامُ أُخْرَی فَمَا فَدَاکَ مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مَالُکَ وَ لَا حَسَبُکَ وَ إِنَّ امْرَأً دَلَّ عَلَی قَوْمِهِ السَّیْفَ وَ سَاقَ إِلَیْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِیٌّ أَنْ یَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ وَ لَا یَأْمَنَهُ الْأَبْعَد}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 107-108.</ref>.
| |
| | |
| ==[[اشعث]] در [[نبرد صفین]]==
| |
| * [[اشعث]] به [[دستور امام]]{{ع}} در [[جنگ صفین]] [[شرکت]] کرد. [[امام]] او را به [[فرماندهی]] بخشی از [[سپاه]] [[منصوب]] کرد. وی در گرماگرم [[جنگ]] گاه از خود رشادتهایی نشان میداد، از جمله در نخستین برخورد، که [[سپاه معاویه]] [[آب]] را بر [[سپاه امام]] بستند، با اجازه [[امام]]{{ع}} آنجا را از [[تسلط]] [[شامیان]] درآورد. [[معاویه]] که [[شکست]] را در [[جنگ صفین]] نزدیک میدید، [[برادر]] خود را برای پیشنهاد ترک [[جنگ]] نزد [[اشعث]] فرستاد، اما در آن هنگام [[اشعث]] لب به [[ستایش]] [[امام]] گشود و پاسخی به او نداد. با این همه، در [[شب]] [[لیلة الهریر]]<ref>لیلة الهریر: روز پنجشنبه هفدهم ماه صفر سال ۳۷ هجری، [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} پس از اقامه نماز جماعت صبح، یارانش را برای جنگی مهم نوید داد و دستور فرمود که عمامه و زره و شمشیر [[رسول خدا]] را برایش بیاورند. آن روز از صبح تا شب، جنگ و ستیز قهرمانان ادامه داشت تا جایی که سپاهیان [[امام علی]]{{ع}} نماز ظهر و عصر خود را در حال جنگ و تنها با اشاره دست و سر بهجا آوردند. آن روز که به یوم الهریر مشهور است. با دهها هزار کشته از دو سپاه به پایان رسید. با فرارسیدن شب، برخلاف انتظار همگان، [[امام علی]]{{ع}} پس از اقامه نماز مغرب و عشاء و ایراد خطبه، دستور ادامه حمله را صادر فرمود. در آن شب جنگ تا سحرگاهان ادامه داشت و لشکر معاویه در آستانه سقوط قرار گرفته بود.</ref>، که [[پیروزی]] [[یاران امام]] نزدیک بود، [[اشعث]] در سخنانی که بوی [[نفاق]] و [[تفرقه]] میداد، در میان اهالی [[قبیله]] خود، خواستار ترک [[مخاصمه]] و [[خونریزی]] شد. او با این جملات در واقع عامل اصلی [[نفاق]] و [[فتنه]] در [[جنگ صفین]] است. وقتی خبر این ماجرا به [[معاویه]] رسید، او نیز از این [[فرصت]] بهره جست و با [[حیله]] [[عمروعاص]] [[دستور]] داد تا قرآنها را بر فراز نیزه گردانند. [[روایت]] دیگر به صراحت از [[ارتباط]] و مکاتبه [[اشعث]] با [[معاویه]] یاد میکند. پس از این ماجرا [[اشعث]] و افراد قبیلهاش از جمله کسانی بودند که با تأکید از [[امام]]{{ع}} خواستند نسبت به ترک [[مخاصمه]] [[اقدام]] کند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 108.</ref>.
| |
| | |
| ==نقش [[اشعث]] در ماجرای [[حکمیّت]]==
| |
| *نقش [[اشعث]] در ماجرای [[حکمیت]] نیز، نقشی بارز و تأثیرگذار است. چنانکه [[نقل]] میکنند، [[اشعث]] نظر [[معاویه]] را در مورد یک [[حَکَم]] از [[شام]] و یک [[حَکَم]] از [[عراق]] پسندید و همراه قبیلهاش، با اینکه [[امام]] [[ابوموسی]] را [[شایسته]] [[حکمیت]] نمیدانست و [[ابن عباس]] و [[مالک اشتر]] را برای این امر مناسب میدید، اما آنها بر [[انتخاب]] [[ابوموسی]] پای فشردند. [[امام]] وقتی تنها [[رضایت]] و [[خرسندی]] آنها را در [[حکمیّت]] [[ابوموسی]] دید، فرمود: پس هرچه میخواهید بکنید و بدینترتیب [[ابوموسی]] که فردی ضعیف النفس و مخالف با [[امام]] بود به [[حکمیّت]] [[انتخاب]] شد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 108.</ref>.
| |
| | |
| ==[[ارتباط]] [[اشعث]] با [[ابن ملجم]]==
| |
| *نکته دیگر در مورد [[اشعث]]، [[ارتباط]] او با [[ابن ملجم]] است. بنا بر برخی اقوال، [[ابن ملجم]] از طریق [[مادری]] با [[قبیله کنده]] [[ارتباط]] داشته است. در بیشتر [[روایات]] آمده است که [[اشعث]] پیش از ورود [[امام]] به [[مسجد کوفه]]، به این مضمون به او میگوید "پیش از دمیدن صبح به مقصود خود شتاب کن." بههر حال از [[روایات]] اینگونه برمیآید که [[اشعث]] از [[توطئه]] خبر داشته و مراقب اجرای آن نیز بوده است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 108.</ref>.
| |
| * [[اشعث]] چندی پس از [[شهادت امام علی]]{{ع}} در سن ۶۲ سالگی درگذشت<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 108.</ref>.
| |
| ==اشعث بن قیس کندی در گزیده [[دانشنامه امیرالمؤمنین]]==
| |
| [[اشعث بن قیس بن معدیکرب کندی]] که کنیهاش [[ابومحمد]] و نامش مَعْدیکرِب بود، از بزرگان [[یمن]] و از [[یاران پیامبر]] خداست. یک چشم او در [[جنگ یرموک]]، کور شد. او در [[تاریخ اسلام]]، چهرهای مرموز، متلون، تاریک نهاد و [[زشت]] [[کردار]] دارد. او پس از [[پیامبر خدا]] [[مرتد]] شد؛ اما [[ابوبکر]]، او را بخشید و او [[خواهر]] [[ابوبکر]] را به همسری برگزید. [[ابوبکر]]، بعدها، از این [[اقدام]] و [[بخشش]] خود، اظهار [[ندامت]] میکرد و بر آن، [[تأسف]] میخورد. در روزگار [[عثمان]]، دختر خود را به پسر [[عثمان]] داد و [[عثمان]]، وی را به [[حکومت]] [[آذربایجان]] [[منصوب]] کرد. [[عثمان]]، هر سال، یکصد هزار درهم از [[خراج]] [[آذربایجان]] را به او میبخشید. [[علی]]{{ع}} [[اشعث]] را از [[حکومت]] [[آذربایجان]] [[عزل]] کرد و وی را به [[مدینه]] فراخواند. او در آغاز، پس از [[عزل]]، قصد فرار داشت؛ اما با توصیه اطرافیانش به [[مدینه]] آمد و به [[خدمت]] مولا{{ع}} رسید. او در [[جنگ صفین]]، عهده [[دار]] [[ریاست]] [[قبیله]] "کنده" بود و [[فرماندهی]] جناح راست [[سپاه علی]]{{ع}} را بر عهده داشت. [[اشعث]]، سردمدار جریانی بود که حَکمیت و [[ابو موسی اشعری]] را بر [[امام]]{{ع}} [[تحمیل]] کردند. [[اشعث]]، آشکارا با [[انتخاب]] [[ابن عباس]] و [[مالک اشتر]] به عنوان [[حَکم]]، [[مخالفت]] کرد و [[یمنی]] بودن یکی از حَکمین را پیشنهاد داد. او در تشکیل گروه [[خوارج]]، بیاثر نبود و در [[جنگ نهروان]]، گرچه به ظاهر در [[سپاه امام]]{{ع}} بود، اما در شعلهور ساختن [[جنگ]]، نقش بسزایی داشت. | |
| [[اشعث]] از کسانی بود که از داخل [[سپاه امام]]{{ع}} یکسر به کارهای [[امام]]، [[اعتراض]] میکردند، به گونهای که ریشه تمام اختلافهای [[سپاه]] را در مواضع او دانستهاند. او به قدری [[بیشرم]] و زشتْخوی بود که [[امام]]{{ع}} را [[تهدید]] به [[قتل]] کرد. [[امام]]{{ع}} او را [[منافق]] خواند و بر او [[نفرین]] فرستاد. [[ابن مُلجَم]] به [[خانه]] [[اشعث]]، رفت و آمد داشت و گفتهاند که در صبح روز ضربت خوردن [[امام]]{{ع}} به [[ابن ملجم]]، اشاره کرد که در انجام کار، سرعت گیرد. ما [[دلیل قطعی]] و سندی [[تاریخی]] در دست نداریم که [[ارتباط]] [[پنهانی]] [[اشعث]] را با [[معاویه]] [[اثبات]] کند؛ اما باید به این نکته توجه داشت که دستهای [[پنهان]] جاسوسان، با مخفیکاری تمام و پوششهای کامل عمل میکنند و از این رو، به ندرت [[کشف]] میشوند؛ اما مجموعه جنایتهای این [[خاندان]] شوم را میتوان دلیلی معتبر و قابل [[اعتماد]] بر [[ارتباط]] او و خاندانش با [[دشمنان اهل بیت]]{{عم}} به شمار آورد و تعبیر [[امام]] از او به "[[منافق]]" این [[دلیل]] را تقویت میکند. دختر او (جَعده)، [[امام حسن]]{{ع}} را [[مسموم]] کرد و پسرش ([[محمد]])، [[مسئولیت]] [[دستگیری]] [[مسلم بن عقیل]] را در [[کوفه]] به عهده داشت که با [[تزویر]]، به آن بزرگوار [[امان]] داد؛ ولی عمل نکرد و "از کوزه همان برون تراود که در اوست". دو [[فرزند]] دیگر او ([[قیس]] و [[عبد الله]]) نیز از [[فرماندهان لشکر]] [[عمر بن سعد]] در [[کربلا]] بودند و در [[پلیدی]] و [[پستی]]، چیزی از پدرشان کم نداشتند. [[قیس]]، قطیفه (بالا پوشِ) [[امام حسین]]{{ع}} را به [[غارت]] برد و به "[[قیس]] قطیفه" مشهور گشت. [[اشعث]] در سال ۴۰ [[هجری]] درگذشت و پرونده ننگین زندگیاش بسته شد<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۹.</ref>. | |
|
| |
|
| == پرسشهای وابسته == | | == پرسشهای وابسته == |