هجرت امام علی به یمن: تفاوت میان نسخهها
←قضاوتهای امیرالمؤمنین{{ع}} در یمن
(صفحهای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد) |
|||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
*[[رسول خدا]]{{صل}} در [[سال دهم هجرت]] [[امام علی]]{{ع}} را به [[یمن]] فرستاد. [[پیامبر]]{{صل}} قبل از فرستادن [[امام علی]]{{ع}}، [[خالد بن ولید]] را برای [[دعوت]] [[مردم]] آنجا به [[اسلام]] به آنجا فرستاده بود، اما آنان نپذیرفته بودند. | *[[رسول خدا]]{{صل}} در [[سال دهم هجرت]] [[امام علی]]{{ع}} را به [[یمن]] فرستاد. [[پیامبر]]{{صل}} قبل از فرستادن [[امام علی]]{{ع}}، [[خالد بن ولید]] را برای [[دعوت]] [[مردم]] آنجا به [[اسلام]] به آنجا فرستاده بود، اما آنان نپذیرفته بودند. | ||
*[[امام علی]]{{ع}} با [[نامه]] [[رسول خدا]]{{صل}} به آنجا رفت و [[نامه]] را برای [[مردم]] آن [[سرزمین]] خواند و تمام [[قبیله]] [[همدان]] در یک روز، [[اسلام]] آوردند. [[اسحاق بن براء]] میگوید: [[رسول خدا]]{{صل}} [[خالد بن ولید]] را به [[یمن]] فرستاد تا آنها را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند و من از کسانی بودم که همراه او بودم. ما شش ماه آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] کردیم اما [[ایمان]] نیاوردند. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} [[علی]]{{ع}} را به [[یمن]] فرستاد و [[دستور]] داد که [[خالد بن ولید]] برگردد و افراد او اگر [[دوست]] دارند برگردند و اگر [[دوست]] دارند با [[علی]]{{ع}} بمانند و من از کسانی بودم که نزد [[علی]]{{ع}} ماندم. زمانی که به [[شهر]] نزدیک شدیم، [[مردم]] نزد ما آمدند و روبروی ما نشستند و ما در یک صف با [[علی]]{{ع}} [[نماز]] خواندیم. سپس [[علی]]{{ع}} [[نامه]] [[رسول خدا]]{{صل}} را برای آنان خواند و همه [[قبیله]] [[همدان]] [[مسلمان]] شدند. [[علی]]{{ع}} نامهای به [[رسول خدا]]{{صل}} نوشت و خبر [[اسلام آوردن]] [[قبیله]] [[همدان]] را به آن [[حضرت]] خبر داد و [[رسول خدا]]{{صل}} با شنیدن خبر [[اسلام آوردن]] [[قبیله]] هَمدان به [[سجده]] افتادند و [[شکر]] کردند؛ سپس سر از [[سجده]] برداشتند و فرمودند: "[[سلام]] بر [[قبله]] [[همدان]]؛ [[سلام]] بر [[قبیله]] [[همدان]]"<ref>{{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَى هَمْدَانَ السَّلَامُ عَلَى هَمْدَانَ}}؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۶۲، مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱۳، ص۹۳؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۳۶۹؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۲۰.</ref>.<ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۷۹-۱۸۰.</ref> | *[[امام علی]]{{ع}} با [[نامه]] [[رسول خدا]]{{صل}} به آنجا رفت و [[نامه]] را برای [[مردم]] آن [[سرزمین]] خواند و تمام [[قبیله]] [[همدان]] در یک روز، [[اسلام]] آوردند. [[اسحاق بن براء]] میگوید: [[رسول خدا]]{{صل}} [[خالد بن ولید]] را به [[یمن]] فرستاد تا آنها را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند و من از کسانی بودم که همراه او بودم. ما شش ماه آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] کردیم اما [[ایمان]] نیاوردند. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} [[علی]]{{ع}} را به [[یمن]] فرستاد و [[دستور]] داد که [[خالد بن ولید]] برگردد و افراد او اگر [[دوست]] دارند برگردند و اگر [[دوست]] دارند با [[علی]]{{ع}} بمانند و من از کسانی بودم که نزد [[علی]]{{ع}} ماندم. زمانی که به [[شهر]] نزدیک شدیم، [[مردم]] نزد ما آمدند و روبروی ما نشستند و ما در یک صف با [[علی]]{{ع}} [[نماز]] خواندیم. سپس [[علی]]{{ع}} [[نامه]] [[رسول خدا]]{{صل}} را برای آنان خواند و همه [[قبیله]] [[همدان]] [[مسلمان]] شدند. [[علی]]{{ع}} نامهای به [[رسول خدا]]{{صل}} نوشت و خبر [[اسلام آوردن]] [[قبیله]] [[همدان]] را به آن [[حضرت]] خبر داد و [[رسول خدا]]{{صل}} با شنیدن خبر [[اسلام آوردن]] [[قبیله]] هَمدان به [[سجده]] افتادند و [[شکر]] کردند؛ سپس سر از [[سجده]] برداشتند و فرمودند: "[[سلام]] بر [[قبله]] [[همدان]]؛ [[سلام]] بر [[قبیله]] [[همدان]]"<ref>{{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَى هَمْدَانَ السَّلَامُ عَلَى هَمْدَانَ}}؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۶۲، مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱۳، ص۹۳؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۳۶۹؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۲۰.</ref>.<ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۷۹-۱۸۰.</ref> | ||
==قضاوتهای [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[یمن]]== | |||
*[[نقل]] شده، پس از آنکه [[علی]]{{ع}} در [[یمن]] ماند و به [[دستور پیامبر]]{{صل}} به [[اصلاح]] امور و [[قضاوت]] در میان [[مردم]] پرداخت، روزی دو مرد به ایشان مراجعه کردند. این دو، کنیزی داشتند که باهم خریده بودند و از آنجا که تازه [[مسلمان]] شده بودند و از [[احکام اسلام]] [[آگاهی]] نداشتند، [[گمان]] میکردند که نزدیکی کردن چند مرد با یک [[کنیز]]، جایز است، از اینرو هر دو در یک طهر با این [[کنیز]] همبستر شده بودند و این [[کنیز]] حامله شده، غلامی به [[دنیا]] آورده بود. و آنگاه آن دو بر سر [[مالکیت]] این [[غلام]] با هم درگیر شده بودند. [[علی]]{{ع}} به آنها فرمود: "اگر میدانستم که شما بعد از [[آگاهی]] از ممنوعیت این عمل، آن را انجام دادهاید، به شدت شما را [[کیفر]] میکردم!" سپس بین آن دو درباره [[مالکیت]] این [[غلام]]، قرعهکشی کرد که قرعه به اسم یکی از آن دو درآمد و [[امام]]{{ع}} [[غلام]] را به او داد و او را مجبور کرد که نصف قیمت [[غلام]] را به [[شریک]] خود بپردازد؛ زیرا این [[غلام]] [[مال]] او هم بوده است. وقتی که خبر این [[قضاوت]] به [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، فرمود: "[[سپاس]] خدایی را که در میان ما [[اهل بیت]] کسی را قرار داد که به روش [[داود]] در میان [[مردم]] [[قضاوت]] میکند"؛ یعنی با [[الهام الهی]] [[قضاوت]] میکند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۹۵.</ref>. | *[[نقل]] شده، پس از آنکه [[علی]]{{ع}} در [[یمن]] ماند و به [[دستور پیامبر]]{{صل}} به [[اصلاح]] امور و [[قضاوت]] در میان [[مردم]] پرداخت، روزی دو مرد به ایشان مراجعه کردند. این دو، کنیزی داشتند که باهم خریده بودند و از آنجا که تازه [[مسلمان]] شده بودند و از [[احکام اسلام]] [[آگاهی]] نداشتند، [[گمان]] میکردند که نزدیکی کردن چند مرد با یک [[کنیز]]، جایز است، از اینرو هر دو در یک طهر با این [[کنیز]] همبستر شده بودند و این [[کنیز]] حامله شده، غلامی به [[دنیا]] آورده بود. و آنگاه آن دو بر سر [[مالکیت]] این [[غلام]] با هم درگیر شده بودند. [[علی]]{{ع}} به آنها فرمود: "اگر میدانستم که شما بعد از [[آگاهی]] از ممنوعیت این عمل، آن را انجام دادهاید، به شدت شما را [[کیفر]] میکردم!" سپس بین آن دو درباره [[مالکیت]] این [[غلام]]، قرعهکشی کرد که قرعه به اسم یکی از آن دو درآمد و [[امام]]{{ع}} [[غلام]] را به او داد و او را مجبور کرد که نصف قیمت [[غلام]] را به [[شریک]] خود بپردازد؛ زیرا این [[غلام]] [[مال]] او هم بوده است. وقتی که خبر این [[قضاوت]] به [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، فرمود: "[[سپاس]] خدایی را که در میان ما [[اهل بیت]] کسی را قرار داد که به روش [[داود]] در میان [[مردم]] [[قضاوت]] میکند"؛ یعنی با [[الهام الهی]] [[قضاوت]] میکند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۹۵.</ref>. | ||
*همچنین در روایتی از [[امام باقر]]{{ع}} آمده است: روزی اسب یکی از اهالی [[یمن]] فرار کرد و در حین فرار که از کنار مردی عبور میکرد لگدپرانی کرده و او را کشت. اولیای مقتول، اسب را گرفته و آن را برای [[قضاوت]] درباره او، پیش [[علی]]{{ع}} بردند. صاحب اسب نزد [[امام علی]]{{ع}} [[دلیل]] آورد که اسب او از خانهاش فرار کرده و در مسیر به این [[فرد]] لگدپرانی کرده است. پس آن [[حضرت]]{{ع}} [[خون]] مقتول را هدر شده دانست و فرمود که چیزی بر عهده صاحب اسب نیست. اولیای مقتول از [[یمن]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفتند و گفتند: "ای [[رسول خدا]]، [[علی]]{{ع}} به ما [[ظلم]] کرده و [[خون]] مقتول ما را هدر شده دانسته است". [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "[[علی]] هیچگاه [[ظلم]] نمیکند و برای [[ظلم]] کردن [[آفریده]] نشده است. بعد از من، [[ولایت]] بر عهده [[علی]] است و [[حکم]]، [[حکم]] او و حرف، حرف اوست و اگر کسی [[ولایت]] و [[حکم]] و حرف او را نپذیرد، [[کافر]] است و بدانید که جز [[مؤمن]]، به [[ولایت]] و حرف و [[حکم]] او [[راضی]] نمیشود". یمنیها پس از شنیدن سخن [[رسول خدا]]{{صل}} درباره [[علی]]{{ع}} گفتند: "ای [[رسول خدا]]، ما به [[حکم]] [[علی]]{{ع}} [[راضی]] شدیم". و آن [[حضرت]]{{صل}} فرمود: "این [[توبه]] شماست از آنچه که گفتید"<ref>فروع کافی، کلینی، ج۷، ص۳۵۲.</ref>. | *همچنین در روایتی از [[امام باقر]]{{ع}} آمده است: روزی اسب یکی از اهالی [[یمن]] فرار کرد و در حین فرار که از کنار مردی عبور میکرد لگدپرانی کرده و او را کشت. اولیای مقتول، اسب را گرفته و آن را برای [[قضاوت]] درباره او، پیش [[علی]]{{ع}} بردند. صاحب اسب نزد [[امام علی]]{{ع}} [[دلیل]] آورد که اسب او از خانهاش فرار کرده و در مسیر به این [[فرد]] لگدپرانی کرده است. پس آن [[حضرت]]{{ع}} [[خون]] مقتول را هدر شده دانست و فرمود که چیزی بر عهده صاحب اسب نیست. اولیای مقتول از [[یمن]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفتند و گفتند: "ای [[رسول خدا]]، [[علی]]{{ع}} به ما [[ظلم]] کرده و [[خون]] مقتول ما را هدر شده دانسته است". [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "[[علی]] هیچگاه [[ظلم]] نمیکند و برای [[ظلم]] کردن [[آفریده]] نشده است. بعد از من، [[ولایت]] بر عهده [[علی]] است و [[حکم]]، [[حکم]] او و حرف، حرف اوست و اگر کسی [[ولایت]] و [[حکم]] و حرف او را نپذیرد، [[کافر]] است و بدانید که جز [[مؤمن]]، به [[ولایت]] و حرف و [[حکم]] او [[راضی]] نمیشود". یمنیها پس از شنیدن سخن [[رسول خدا]]{{صل}} درباره [[علی]]{{ع}} گفتند: "ای [[رسول خدا]]، ما به [[حکم]] [[علی]]{{ع}} [[راضی]] شدیم". و آن [[حضرت]]{{صل}} فرمود: "این [[توبه]] شماست از آنچه که گفتید"<ref>فروع کافی، کلینی، ج۷، ص۳۵۲.</ref>. |