|
|
خط ۳۰: |
خط ۳۰: |
| پس از این ماجرا [[امام حسن]]{{ع}} به همراه [[امام حسین]]{{ع}} [[کوفه]] را ترک کرده و ساکن [[مدینه]] شدند و تا پایان [[عمر]] در [[مدینه]] ساکن بودند<ref>ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۲۸۷- ۲۸۸.</ref>. | | پس از این ماجرا [[امام حسن]]{{ع}} به همراه [[امام حسین]]{{ع}} [[کوفه]] را ترک کرده و ساکن [[مدینه]] شدند و تا پایان [[عمر]] در [[مدینه]] ساکن بودند<ref>ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۲۸۷- ۲۸۸.</ref>. |
|
| |
|
| ==صلح امام حسن مجتبی در نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه==
| |
| در [[تبیین]] [[ادله]] [[بیعت]] ظاهری [[امام]] یا حداقل [[صلح]] ایشان با [[معاویه]]، به [[اجمال]] مطالبی ذکر میشود:
| |
| #'''وجود جاسوسان و [[منافقان]]''': برخی کسانی که با [[امام]] [[بیعت]] نمودند، جاسوسانی بودند که با [[معاویه]] [[ارتباط]] و نامهنگاری مخفیانه داشتند. ایشان در شایعهافکنیها و [[ترویج]] [[روحیه]] تردید و [[نفاق]] میان [[مردم]] نقش مهمی را ایفا کردند. گروهی از سران [[قبایل]] [[کوفه]]، [[پنهانی]] به [[معاویه]] اظهار [[اطاعت]] و [[فرمانبرداری]] کردند و او را برای حرکت به [[کوفه]] [[تشویق]] نمودند و قول دادند وقتی [[معاویه]] نزدیک شد، [[امام حسن]]{{ع}} را [[تسلیم]] [[معاویه]] کنند یا به طور ناگهانی آن جناب را بکشند”<ref>محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج۲، ص۱۲.</ref>. بر اساس [[نقل]] فوق، برخی کسانی که با [[معاویه]] [[ارتباط]] [[پنهانی]] داشتند، بزرگان [[قبیله]] بودند. روشن است که بسیاری از [[مردم]]، تابع نظرات بزرگان [[قبیله]] خود هستند و [[تصمیم]] آنها را عمل میکنند. وقتی بزرگ [[قبیله]] به سبب طمعورزی به وعدههای [[معاویه]]، مخفیانه از وی [[حمایت]] کند، [[امام]] چگونه میتواند از چنین افرادی [[انتظار]] [[یاری]] برای [[جهاد]] در برابر [[معاویه]] داشته باشد؛
| |
| #'''عدم [[حمایت]] [[مردم]]''': با توجه به حوادث پس از [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[اختلافات]] و جنگهای واقع شده، عدهای در [[شناخت]] [[حق و باطل]] متحیر بودند. از یک سو تحت تأثیر [[تبلیغات]] منفی، میشنیدند که [[معاویه]]، [[امام علی]] و فرزندانش را [[شریک]] [[قتل عثمان]] و خود را [[خونخواه]] او معرفی میکند و مدتها [[شاهد]] [[اختلافات]] موجود میان [[امیر مؤمنان]] و فرزندانش با خلفای گذشته بودند و البته از سویی دیگر، [[فضایل]] [[امیر مؤمنان]] و فرزندانش را مسئلهای غیر قابل [[انکار]] میدانستند. تحیّر و [[شک]] درباره جناح [[حق و باطل]]، [[انگیزه]] آنها را برای [[جنگ]] [[تضعیف]] مینمود و نیز همانند بسیاری از [[مردم]]، از جنگهای طولانی گذشته در مقابل [[دشمنان خارجی]] یا داخلی به تنگ آمده بودند و به ادامه آن [[رضایت]] نداشتند. به گونهای که وقتی [[امام]]، پیشنهاد [[صلح]] [[معاویه]] را با آنها در میان گذاشت، از هر سو فریاد [[رضایت]] از [[صلح]] برآوردند: “بدانید [[معاویه]] به ما پیشنهادی داده که [[عزت]] و [[عدالت]] در آن نیست. اگر برای [[مرگ]] آمادهاید، [[دعوت]] او را رد میکنیم و با شمشیرها پاسخ او را میدهیم و نزد [[خداوند]] او را [[محاکمه]] میکنیم، اما اگر [[زندگی دنیا]] را میخواهید، پیشنهادش را بپذیریم و [[رضایت]] شما را به دست آوریم. سپس [[مردم]] از هر سو فریاد زدند: ما طالب [[زندگی]] هستیم”<ref>علی بن محمد ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۹۱؛ همچنین ر.ک: حسن دیلمی، اعلام الدین، ۲۹۳</ref>. بسیاری از [[مسلمان]] اصیل و [[شیعیان راستین]] در رکاب [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیده بودند<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: شیخ راضی آل یاسین، صلح امام حسن{{ع}}، ترجمه سیدعلی خامنهای، ص۷۱.</ref> و بیشتر افرادی که ادعای [[حمایت از امام]] [[مجتبی]] را سر دادند، در این [[حمایت]] چندان محکم نبودند و بر خلاف اظهار [[محبت]] فراوان در ابتدای [[بیعت]]، با [[تبلیغات]] و فریبهای [[معاویه]] از [[یاری امام]] [[دست]] کشیدند. [[عبیدالله بن عباس]]، [[فرمانده لشکر]] و بسیاری از [[خواص امام]] در مقابل وعدههای [[معاویه]] لغزیدند و به [[دشمن]] ملحق شدند. از سویی دیگر، پیشاپیش، [[شایعه]] [[صلح]] [[امام]] با [[معاویه]] در میان [[لشکر]] پخش شد که سبب [[تضعیف]] و [[آشفتگی]] [[روحی]] [[یاران امام]] گشت. [[امام حسن]]{{ع}} با توجه به نکات ذکر شده و با دیدن [[سستی]] [[یاران]] خود، به ناچار [[صلح]] را پذیرفت. هر چند برخی قبل از [[امام]]، با نامهنگاری به استقبال [[صلح]] رفته، حتی برای [[تسلیم]] ایشان به [[معاویه]] اعلام [[آمادگی]] کرده بودند. بدین جهت، وقتی از [[امام]] درباره علت [[صلح]] پرسیدند، فرمود: “این [[مردم]] [[تصور]] میکنند [[شیعه]] و پیر و من هستند، در حالی که نقشه [[قتل]] مرا میکشند و اموالم را [[غارت]] میکنند. به [[خدا]] اگر از [[معاویه]] پیمانی برای [[حفظ]] جانم بگیرم بهتر از این است که در میان [[یاران]] خود در [[امان]] نباشم.... به [[خدا]] اگر با [[معاویه]] میجنگیدم، مرا دستبسته به او تحویل میدادند”<ref>احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۲۹۰.</ref>. بنابراین یکی از عوامل مهم [[صلح]] [[امام]] و [[کنارهگیری]] ایشان از [[حکومت]] را میتوان [[سستی]] و دنیازدگی بیشتر [[مردم]] و [[کمبود باران]] و مدافعان واقعی دانست که با توجه به [[روحیه]] پایین [[لشکر]] [[امام]]، [[جنگ]] با [[معاویه]] نه تنها اثر مثبتی نداشت، بلکه باعث [[شهادت]] همین تعداد اندک [[پیروان]] [[حقیقی]] [[امام]] میشد. [[امام]] در پاسخ به برخی [[اصحاب]]، [[دلیل]] [[صلح]] خود را [[حفظ]] و [[سلامت]] آنها میداند: {{متن حدیث|إِنِّي لَمْ أَفْعَلْ مَا فَعَلْتُ إِلَّا إِبْقَاءً عَلَيْكُمْ}} ([[محمد بن علی ابن شهر آشوب]]، [[مناقب]] [[آل]] [[ابیطالب]]، ج۴، ص۳۵)؛
| |
| #'''[[ناآگاهی]] [[مردم]] [[شام]]''': [[شام]] در سال چهارده [[هجری قمری]] [[فتح]] شد و از همان ابتدا به دست [[حاکمان اموی]] اداره میشد. [[مردم]] این دیار، نه [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را دیدند و نه با [[اصحاب]] بافضیلت ایشان آشنا بودند. [[تصور]] آنها از [[اسلام]]، همان مطالبی بود که توسط [[بنیامیه]] ارائه میشد. این [[قوم]]، افرادی مانند [[معاویه]]، [[مروان بن حکم]] و [[عمروعاص]] را به عنوان [[صحابیان]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} میشناختند. [[امویان]] در طول سالیان متمادی با [[سیاستها]] و [[تبلیغات]] خود، مانند رسیدگی به امور [[مردم]]، انجام ظاهری [[مراسم]] [[عبادی]] و معرفی [[معاویه]] به عنوان “کاتب وحی” و چهرهای مذهبی، پایگاه محکمی در این [[سرزمین]] برای خود ساخته بودند. به گفته [[مسعودی]]: [[پیامبر اسلام]] ۲۲ سال [۲۳ سال] [[دعوت]] کرد، [[وحی]] نازل شد و بسیاری از [[اصحاب]]، کاتب [[وحی]] بودند و آن را لفظ به لفظ مینوشتند؛ در حالی که [[معاویه]] آنجا بود که [[خدا]] میداند [یعنی در میان [[مشرکان]]]؛ سپس چند ماه قبل از [[وفات]] [[رسول اکرم]]{{صل}}، از نویسندگان [[وحی]] شد. آن وقت به او [[لقب]] “کاتب وحی” دادند و جایگاهی ویژه برایش قائل شدند. این [[مقام]] از دیگران [[نفی]] شد و تنها به او اختصاص یافت”! ([[ابوالحسن]] [[مسعودی]]، مروج الذهب، ج۳، ص۳۵). [[مردم]] تحت تأثیر [[تبلیغات]] و فریبهای این [[خاندان]]، [[مطیع]] و [[مرید]] [[معاویه]] بودند و [[حمایت]] از او را [[دفاع از اسلام]] و سبب بهشتی شدن خویش میدانستند؛ لذا در [[جنگها]] با [[جان]] و [[دل]] در کنار او شرکت داشتند؛ [[معاویه]] به مرد [[کوفی]] گفت: “به [[علی]] بگو من با صد هزار نفر که فرق شتر نر و ماده را نمیدانند، به [[جنگ]] با او میآیم”. کار [[اطاعت]] و [[تسلیم]] [[شامیان]] نسبت به [[معاویه]] به حدی بود که روز چهارشنبه با آنها [[نماز جمعه]] خواند...! [[سخن]] [[عمرو بن عاص]] را که گفت: “چون [[علی]]، [[عمار]] را به [[جنگ]] آورده، پس [[علی]] [[قاتل]] اوست”، پذیرفتند. پس از آن، [[لعن علی]] را رسم کردند؛ به گونهای که بچهها با این [[خصلت]] بزرگ میشدند و بزرگان میمردند”<ref>احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۳۲؛ برای مطالعه بیشتر، ر.ک: علی قائمی، در مکتب کریم اهل بیت، ص۲۳۱-۲۵۱؛ علی نظری منفرد، قصه صلح خونین، ص۱۷۴-۱۸۶.</ref><ref>[[سید احمد حسینی|حسینی، سید احمد]]، [[نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه (کتاب)|نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه]]، ص ۱۸۳.</ref>.
| |
| == پرسشهای وابسته == | | == پرسشهای وابسته == |
| * [[دلیل صلح امام حسن با معاویه چه بود؟ (پرسش)]] | | * [[دلیل صلح امام حسن با معاویه چه بود؟ (پرسش)]] |