پرش به محتوا

حکیم بن جبله عبدی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶: خط ۱۶:
==برخورد حکیم با [[سپاه]] [[جمل]] و [[شهادت]] او==
==برخورد حکیم با [[سپاه]] [[جمل]] و [[شهادت]] او==
*هنگامی که [[طلحه]] و [[زبیر]] به همراه [[عایشه]] [[همسر رسول خدا]]{{صل}} وارد [[بصره]] شده بودند تا آماده [[جنگ]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} شوند، اگر چه آنها نخست با [[عثمان بن حنیف]] فرماندار [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[بصره]] بر سر [[متارکه جنگ]] تا رسیدن [[حضرت امیر]]{{ع}} به توافق رسیدند. اما [[پیمان]]‌شکنان با نادیده گرفتن [[معاهده]] [[صلح]] که تنها ساعاتی از امضای آن گذشته بود، از [[غفلت]] [[عثمان بن حنیف]] [[سوء]] استفاده کرده و [[دستور]] دادند عده‌ای شبان‌گاه به قصر فرمان‌داری حمله‌ور شده و پس از به [[شهادت]] رساندن حدود [[چهل]] نفر از نگهبانان، وارد قصر شدند و [[عثمان بن حنیف]] ([[حاکم بصره]]) را به [[اسارت]] گرفته و نزد [[عایشه]] بردند.
*هنگامی که [[طلحه]] و [[زبیر]] به همراه [[عایشه]] [[همسر رسول خدا]]{{صل}} وارد [[بصره]] شده بودند تا آماده [[جنگ]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} شوند، اگر چه آنها نخست با [[عثمان بن حنیف]] فرماندار [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[بصره]] بر سر [[متارکه جنگ]] تا رسیدن [[حضرت امیر]]{{ع}} به توافق رسیدند. اما [[پیمان]]‌شکنان با نادیده گرفتن [[معاهده]] [[صلح]] که تنها ساعاتی از امضای آن گذشته بود، از [[غفلت]] [[عثمان بن حنیف]] [[سوء]] استفاده کرده و [[دستور]] دادند عده‌ای شبان‌گاه به قصر فرمان‌داری حمله‌ور شده و پس از به [[شهادت]] رساندن حدود [[چهل]] نفر از نگهبانان، وارد قصر شدند و [[عثمان بن حنیف]] ([[حاکم بصره]]) را به [[اسارت]] گرفته و نزد [[عایشه]] بردند.
*[[عایشه]]، بدون هیچ [[دلیل]] و برهانی [[حکم]] [[قتل]] او را صادر کرد! اما گروهی از [[اصحاب جمل]]، [[عایشه]] را به خاطر [[ترس]] از [[قدرت]] برادرش [[سهل بن حنیف]] از کشتن [[عثمان بن حنیف]] باز داشتند. [[عایشه]] پیشنهاد آنان را پذیرفت و [[دستور]] [[حبس]] او را صادر کرد و [[دستور]] داد [[چهل]] ضربه شلاق به او زدند و موهای صورت و ابرو و نیز مژه‌هایش را دانه دانه کندند و به چشمانش آسیب رساندند و سپس او را زندانی نمودند!<ref>عایشه به کدام دلیل حکم قتل عثمان حنیف را صادر کرد، و چرا با مخالفت جمعی از قتل او گذشت و به چه گناهی او را شلاق زد؟ و با چه دلیل و برهانی دستور داد موهای سر و صورت و ابروهای او را کندند؟ و از همه مهم‌تر عایشه به حکم کدام حاکم و امامی حق قضاوت داشت؟ اینها سؤالاتی است که باید طرفداران عایشه می‌دادند، اما امیرالمؤمنين{{ع}} پس از پایان جنگ جمل و پیروزی بر ناکثین برای جلوگیری از فتنه بیشتر عایشه را با احترام و اکرام به مدینه اعزام گردد و از کیفر او به خاطر مصالح اسلام و مسلمین درگذشت. و تفصیل بیشتر این واقعه را در شرح حال احنف بن قيس و عثمان بن حنیف در همین اثر ملاحظه نمایید.</ref>
*[[عایشه]]، بدون هیچ [[دلیل]] و برهانی [[حکم]] [[قتل]] او را صادر کرد! اما گروهی از [[اصحاب جمل]]، [[عایشه]] را به خاطر [[ترس]] از [[قدرت]] برادرش [[سهل بن حنیف]] از کشتن [[عثمان بن حنیف]] باز داشتند. [[عایشه]] پیشنهاد آنان را پذیرفت و [[دستور]] [[حبس]] او را صادر کرد و [[دستور]] داد [[چهل]] ضربه شلاق به او زدند و موهای صورت و ابرو و نیز مژه‌هایش را دانه دانه کندند و به چشمانش آسیب رساندند و سپس او را زندانی نمودند!<ref>عایشه به کدام دلیل حکم قتل عثمان حنیف را صادر کرد، و چرا با مخالفت جمعی از قتل او گذشت و به چه گناهی او را شلاق زد؟ و با چه دلیل و برهانی دستور داد موهای سر و صورت و ابروهای او را کندند؟ و از همه مهم‌تر عایشه به حکم کدام حاکم و امامی حق قضاوت داشت؟ اینها سؤالاتی است که باید طرفداران عایشه می‌دادند، اما امیرالمؤمنين{{ع}} پس از پایان جنگ جمل و پیروزی بر ناکثین برای جلوگیری از فتنه بیشتر عایشه را با احترام و اکرام به مدینه اعزام گردد و از کیفر او به خاطر مصالح اسلام و مسلمین درگذشت.</ref>
*وقتی خبر این ماجرای دلخراش به "[[حکیم بن جبله]]" رسید، این مرد [[شجاع]] و غیرت‌مند و [[مخلص]] به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} خود با جمع زیادی<ref>در تاریخ طبری، هفت صد نفر ذکر شده است.</ref> از دو [[طایفه]] [[عبد قيس]] و [[بكر بن وائل]] برای مقابله با [[طلحه]] و [[زبیر]] از [[شهر]] خارج شد.
*وقتی خبر این ماجرای دلخراش به "[[حکیم بن جبله]]" رسید، این مرد [[شجاع]] و غیرت‌مند و [[مخلص]] به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} خود با جمع زیادی<ref>در تاریخ طبری، هفت صد نفر ذکر شده است.</ref> از دو [[طایفه]] [[عبد قيس]] و [[بكر بن وائل]] برای مقابله با [[طلحه]] و [[زبیر]] از [[شهر]] خارج شد.
*و در مقابل قوای [[طلحه]] و [[زبیر]] در محلی به نام زابوقه قرار گرفت و [[جنگ]] شدیدی به [[راه]] انداخت. ولی قبل از شروع [[جنگ]] با [[عبدالله بن زبیر]] در بازار [[ارزاق]] [[شهر]] [[ملاقات]] کرد، [[ابن زبیر]] از او سؤال کرد: چه می‌خواهی بکنی؟ حکیم گفت: ما دو چیز می‌خواهیم: اول این که از این [[ارزاق]] ما نيز استفاده کنیم و دوم این که [[عثمان بن حنیف]] را [[آزاد]] سازید تا مجدداً در [[دارالاماره]] مستقر شود و همان‌طوری که بین شما و او قرار داد صلحی منعقد گردیده است، عمل نمایید تا [[حضرت علی]] خود بیاید، البته اگر بیش از این، نیروهایی که هم اکنون به همراه دارم، اعوان و [[انصار]] دیگری سراغ داشتم، به [[خدا]] قسم به این پیشنهادی که به تو کرده‌ام، [[راضی]] نمی‌شدم و به تلافی [[اعمال]] ناجوانمردانه شما در [[حق]] [[عثمان بن حنيف]] و [[قتل عام]] نگهبانان [[دارالاماره]] با شما وارد [[جنگ]] می‌شدم و شما را در برابر کشتن [[برادران دینی]] می‌کشتم. آیا شما از [[خشم]] و [[قهر خدا]] نمی‌ترسید؟ به چه حقی [[خون]] این [[برادران]] بی‌[[گناه]] ما را [[حلال]] دانسته‌اید؟ [[ابن زبیر]] گفت: به خاطر [[خون عثمان]]! [[حکیم]] گفت: مگر این افراد مظلومی که به [[دست]] شما کشته شدند، [[قاتل]] [[عثمان بن عفان]] بودند؟ آیا مگر اینها در زمان [[کشته شدن عثمان]] در [[مدینه]] حضور داشتند؟ [[ابن زبیر]] در جواب گفت: اولاً: چیزی از این [[ارزاق]] و آذوقه به شما نمی‌دهیم، و ثانياً: [[عثمان بن حنیف]] را هم [[آزاد]] نخواهیم کرد مگر این‌کار او به طور رسمی [[علی]] را از [[خلافت]] [[عزل]] نموده و [[دارالاماره]] را رسماً به ما واگذار نماید.
*و در مقابل قوای [[طلحه]] و [[زبیر]] در محلی به نام زابوقه قرار گرفت و [[جنگ]] شدیدی به [[راه]] انداخت. ولی قبل از شروع [[جنگ]] با [[عبدالله بن زبیر]] در بازار [[ارزاق]] [[شهر]] [[ملاقات]] کرد، [[ابن زبیر]] از او سؤال کرد: چه می‌خواهی بکنی؟ حکیم گفت: ما دو چیز می‌خواهیم: اول این که از این [[ارزاق]] ما نيز استفاده کنیم و دوم این که [[عثمان بن حنیف]] را [[آزاد]] سازید تا مجدداً در [[دارالاماره]] مستقر شود و همان‌طوری که بین شما و او قرار داد صلحی منعقد گردیده است، عمل نمایید تا [[حضرت علی]] خود بیاید، البته اگر بیش از این، نیروهایی که هم اکنون به همراه دارم، اعوان و [[انصار]] دیگری سراغ داشتم، به [[خدا]] قسم به این پیشنهادی که به تو کرده‌ام، [[راضی]] نمی‌شدم و به تلافی [[اعمال]] ناجوانمردانه شما در [[حق]] [[عثمان بن حنيف]] و [[قتل عام]] نگهبانان [[دارالاماره]] با شما وارد [[جنگ]] می‌شدم و شما را در برابر کشتن [[برادران دینی]] می‌کشتم. آیا شما از [[خشم]] و [[قهر خدا]] نمی‌ترسید؟ به چه حقی [[خون]] این [[برادران]] بی‌[[گناه]] ما را [[حلال]] دانسته‌اید؟ [[ابن زبیر]] گفت: به خاطر [[خون عثمان]]! [[حکیم]] گفت: مگر این افراد مظلومی که به [[دست]] شما کشته شدند، [[قاتل]] [[عثمان بن عفان]] بودند؟ آیا مگر اینها در زمان [[کشته شدن عثمان]] در [[مدینه]] حضور داشتند؟ [[ابن زبیر]] در جواب گفت: اولاً: چیزی از این [[ارزاق]] و آذوقه به شما نمی‌دهیم، و ثانياً: [[عثمان بن حنیف]] را هم [[آزاد]] نخواهیم کرد مگر این‌کار او به طور رسمی [[علی]] را از [[خلافت]] [[عزل]] نموده و [[دارالاماره]] را رسماً به ما واگذار نماید.
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش