سهل بن حنیف اوسی: تفاوت میان نسخهها
←سخنان سهل در صفین
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
==سخنان سهل در [[صفین]]== | ==سخنان سهل در [[صفین]]== | ||
سهل در [[روز]] [[جنگ صفین]] میگفت: ای [[مردم]]، مواظب [[رأی]] خود باشید؛ به [[خدا]] [[سوگند]] در [[روزگار]] [[پیامبر]]{{صل}} در هر جنگ دشوار که [[شمشیر]] بر دوش نهاده، در جنگ شرکت میکردیم [[آگاهی]] ما از [[حقیقت]] جنگ را آسان میکرد، مگر این جنگ<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۳۵۹.</ref>. | سهل در [[روز]] [[جنگ صفین]] میگفت: ای [[مردم]]، مواظب [[رأی]] خود باشید؛ به [[خدا]] [[سوگند]] در [[روزگار]] [[پیامبر]]{{صل}} در هر [[جنگ]] دشوار که [[شمشیر]] بر دوش نهاده، در جنگ شرکت میکردیم [[آگاهی]] ما از [[حقیقت]] جنگ را آسان میکرد، مگر این جنگ<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۳۵۹.</ref>. | ||
همچنین [[یحیی بن آدم]] با اسناد مختلف از [[حبیب بن ابی ثابت]] اینگونه [[نقل]] میکند: در [[مسجد]] به [[ابو وائل]] برخوردم، در حالی که در مسجد [[عزلت]] گزیده بود. به او گفتم: درباره قومی که [[علی]] را به [[شهادت]] رساندند به من خبر بده. آنها چگونه او را کشتند؟ و هنگامی که آنها را [[دعوت]] کرد، چگونه پاسخ او را دادند و چگونه او را رها کردند؟ او گفت: | |||
همچنین [[یحیی بن آدم]] با اسناد مختلف از [[حبیب بن ابی ثابت]] اینگونه [[نقل]] میکند: در [[مسجد]] به [[ابو وائل]] برخوردم، در حالی که در مسجد [[عزلت]] گزیده بود. به او گفتم: درباره قومی که [[علی]] را به [[شهادت]] رساندند به من خبر بده. آنها چگونه او را کشتند؟ و هنگامی که آنها را [[دعوت]] کرد، چگونه پاسخ او را دادند و چگونه او را رها کردند؟ او گفت: "ما در صفین با [[اهل شام]] در حال [[نبرد]] بودیم. [[عمرو بن عاص]] به [[معاویه]] گفت: " قرآنها را به سوی علی بفرستی، او دیگر با تو نمیجنگد". پس معاویه مردی را با [[قرآن]] به سوی [[لشکر]] علی{{ع}} فرستاد و او گفت: شما را به قرآن دعوت میکنم. علی{{ع}} فرمود: "ما به [[کتاب خدا]] از شما سزاوارتریم". [[خوارج]] (که ما آنها را آن روز قراء میخواندیم) در حالی که شمشیرهایشان را بر گردن خود گذاشته بودند، آمدند و گفتند: ای [[امیرالمؤمنین]]، آیا ما با این [[قوم]] بجنگیم؟ [[سهل بن حنیف]] بلند شد و گفت:" ای قوم! خودتان را متهم کنید. ما در روز [[حدیبیه]] با [[رسول خدا]]{{صل}} بودیم". [[عمر]] نزد پیامبر{{صل}} آمد و گفت: آیا ما بر [[حق]] نیستیم و [[دشمن]] بر [[باطل]] نیست؟. پیامبر صلب فرمود: "آری". او پرسید: آیا کشتگان ما در [[بهشت]] و کشتههای آنها در [[جهنم]] نیستند؟ پیامبر{{صل}} فرمود: "بله". او گفت: "پس چرا باید [[ذلت]] را در دینمان بپذیریم؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "ای پسر خطاب، من فرستاده خداوندم و او را [[نافرمانی]] نمیکنم و خدا [[یاور]] من است". عمر در حالی که غضبناک بود. برگشت و به نزد [[ابوبکر]] رفت و همان سخنان را تکرار کرد و او نیز جوابهای [[پیامبر]]{{صل}} را داد؛ [[سوره فتح]] نازل شد. پیامبر{{صل}} در پی [[عمر]] فرستاد و [[سوره]] را از اول تا آخر برای او قرائت کرد. عمر گفت: "آیا این [[فتح]] است". پیامبر فرمود: "بله". سپس سهل به [[خوارج]] گفت: "این همان فتح است". اما خوارج جریان حکمین را پیش آوردند و [[علی]]{{ع}} به [[کوفه]] بازگشت و خوارج از او جدا شدند و در [[حروراء]] فرود آمدند، در حالی که نوزده هزار نفر بودند"<ref>شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۵۲-۵۳ (حدیث ۴۱۵).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[سهل بن حنیف اوسی (مقاله)|مقاله «سهل بن حنیف اوسی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۱۱-۱۲.</ref> | |||
==سهل و [[پیمان]] [[نامه]]== | ==سهل و [[پیمان]] [[نامه]]== |