ام‌کلثوم دختر پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
==[[نسب]]==
*[[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} از [[همسر]] خویش "[[خدیجه بنت خویلد]]" چهار دختر داشت. دختر بزرگ ایشان با "[[ابوالعاص بن ربیع]]" و دختر دیگرشان "[[حضرت فاطمه زهرا]]{{س}}" با [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}"[[ازدواج]] کردند و دو دختر دیگر آن [[حضرت]]، "[[رقیه]]" و "[[ام‌کلثوم]]" هستند که با [[عثمان]] [[ازدواج]] کردند<ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده،حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۶.</ref>.
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} بعد از [[ازدواج]] با [[حضرت خدیجه]] دارای شش فرزند، دو پسر و چهار دختر شدند: [[قاسم]] و [[عبدالله]] معروف به [[طیب]] و [[طاهر]]، [[زینب]]، [[ام‌کلثوم]]، [[رقیه]] و [[فاطمه]]{{س}}<ref>قرب الاسناد، حمیری، ص۹؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۶ ـ ۴۰۵. </ref>.


==[[عاقبت]] کار عتیبه==
[[ام کلثوم]] با پسر [[ابولهب]]، [[عتیبه]] ازدواج کرده بود. زمانی که [[رسول اکرم]]{{صل}} به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شدند و [[خداوند]] [[سوره مسد]] را در [[شأن]] ابولهب و ام جمیله [[پدر]] و [[مادر]] عتیبه نازل کرد، ابولهب به پسرانش گفت: اگر [[دختران]] [[محمد]] را [[طلاق]] ندهید همواره با شما [[قهر]] خواهم بود و [[عتبه]] و عتیبه بدون اینکه با [[دختران پیامبر]] نزدیکی کرده باشند آنها را طلاق دادند<ref> الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۹-۳۰؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۳۹-۱۸۴۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۳۸۴.</ref>.<ref>ر.ک: [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴۵. </ref>
*سومین [[آیه]] [[مبارکه]] "مسد" در [[مذمت]] [[ابولهب]] و همسرش نازل شد، بزرگان [[قریش]] و [[پدر]] و [[مادر]] عتیبه از او خواستند که دختر [[پیغمبر]]{{صل}} را رها کند<ref>احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.</ref>.
*او پس از [[طلاق]] دادن [[ام‌کلثوم]]، پیش [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آمد و در کمال بی‌ادبی گفت: "من به [[دین]] تو کافرم، دخترت را هم [[طلاق]] دادم. نه مرا [[دوست]] داشته باش و نه شما را دوست دارم". سپس به [[رسول اکرم]]{{صل}} حمله و پیراهن آن [[حضرت]] را پاره کرد.
*[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "از [[خدا]] می‌خواهم تا سگی از سگ‌های خود را بر او چیره کند". عتبه همراه گروهی به قصد [[تجارت]] به [[شام]] رفت.[[شب]] هنگام برای استراحت در منزلی ماندند. شیری به سوی آنها حمله کرد و از میان آن گروه، سر عتبه را در دهان گرفت و از تن جدا کرد<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۳۹.</ref><ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده،حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۸.</ref>.


==[[ازدواج]] [[عثمان]] با [[ام‌کلثوم]]==
عتیبه پس از طلاق دادن ام‌کلثوم، پیش پیامبر اکرم{{صل}} آمد و در کمال بی‌ادبی گفت: "من به [[دین]] تو کافرم، دخترت را هم طلاق دادم. نه مرا [[دوست]] داشته باش و نه شما را دوست دارم". سپس به رسول اکرم{{صل}} حمله و پیراهن آن [[حضرت]] را پاره کرد<ref>ر.ک: [[حبیب محمدزاده|محمدزاده،حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۸. </ref>.  
[[ام‌کلثوم]] همراه [[پدر]] بزرگوار خویش به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد. زمانی که [[رقیه]]، دختر بزرگ‌تر آن [[حضرت]] از [[دنیا]] رفت، [[ام‌کلثوم]] با [[عثمان]] [[ازدواج]] کرد. [[ازدواج]] آنها در [[ربیع الاول]] [[سال سوم هجرت]] صورت گرفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۹۵۲.</ref>. [[ام‌کلثوم]] در [[شعبان]] [[سال نهم هجری]] از [[دنیا]] رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بر جنازه او [[نماز]] خواند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۹۵۲.</ref>. "[[اسماء بنت عمیس]]" و "[[صفیه]]" دختر [[عبدالمطلب]] او را [[غسل]] دادند و به [[خاک]] سپردند<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۹۵۲-۱۹۵۳.</ref><ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده،حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۸-۳۸۹.</ref>.


===آیا [[رقیه]] و [[ام‌کلثوم]] دختران [[حضرت رسول]]{{صل}} بودند؟===
==ازدواج با [[عثمان بن عفان]]==
در مقابل قول مشهوری که [[رقیه]] و [[ام‌کلثوم]]، [[همسران]] [[عثمان بن عفان]]، را دختران [[رسول خدا]]{{صل}} معرفی کرده‌اند، برخی از مؤرخان و نسب‌شناسان نیز بر این عقیده‌اند که [[رقیه]] و [[ام‌کلثوم]]، [[دختران پیامبر]]{{صل}} نیستند؛ بلکه ربیبه‌های ایشان‌اند. گفته‌اند: [[رقیه]] دختر [[هاله خواهر خدیجه]]{{س}} بود که بعد از [[مرگ]] [[پدر]] و مادرش، [[خدیجه]]{{س}} او را نزد خود آورد و [[سرپرستی]] آنها را به عهده [[خدا]] گرفت. [[رقیه]] و [[ام‌کلثوم]]ی که مؤرخان و نسب‌شناسان از آنان به عنوان [[رسول خدا]]{{صل}} یاد کرده‌اند غیر از واقعه و کلثومی بوده‌اند که به [[ازدواج]] [[عثمان]] در آمدند<ref>جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم{{صل}}، ج۲، ص۱۲۶-۱۲۹.</ref><ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده،حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۹.</ref>.
ام کلثوم همواره در [[مکه]] و همراه پدر بزرگوارش بود و پس از [[مسلمان]] شدن مادرش [[خدیجه]] او هم مسلمان شد و [[رسول خدا]]{{صل}} هنگامی که از زن‌ها [[بیعت]] می‌گرفت از او و خواهرانش نیز بیعت گرفت. هنگامی که [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] فرمود، ام کلثوم هم همراه دیگر کسانی که تحت تکفل پیامبر{{صل}} بودند به مدینه هجرت کرد و چون [[رقیه دختر رسول خدا]]{{صل}} درگذشت، سه ماه بعد از [[وفات]] رقیه<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰-۳۱. </ref>، [[عثمان]] با [[ام کلثوم]] که دوشیزه بود [[ازدواج]] نمود. [[مراسم]] [[عقد]] در ماه [[ربیع الاول]] [[سال سوم هجری]] بود و در ماه [[جمادی الثانی]] همان سال به [[خانه]] [[عثمان]] برده شد و از او بچه‌ای به [[دنیا]] نیاورد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۹۱. </ref>.<ref>ر.ک: [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴۵. </ref>


==ام‌کلثوم در دایرة المعارف صحابه پیامبر ج۲==
==آیا [[ام‌کلثوم]] دختر [[حضرت رسول]]{{صل}} بود؟==
==[[ازدواج]] [[ام‌کلثوم]]==
در مقابل قول مشهوری که ام‌کلثوم، [[همسر]] [[عثمان بن عفان]] را [[دختر رسول خدا]]{{صل}} معرفی کرده است، برخی از [[مؤرخان]] و نسب‌شناسان بر این عقیده‌اند که ام‌کلثوم، [[دختر پیامبر]]{{صل}} نیست؛ بلکه [[ربیبه]] ایشان است. گفته‌اند: [[ام کلثوم]] دختر [[هاله]] [[خواهر]] [[خدیجه]]{{س}} بود که بعد از [[مرگ]] [[پدر]] و مادرش، خدیجه{{س}} او را نزد خود آورد و سرپرستی‌اش را به عهده گرفت. ام‌کلثومی که مؤرخان و نسب‌شناسان از او به عنوان دختر رسول خدا{{صل}} یاد کرده‌اند غیر از ام‌کلثومی است که به ازدواج عثمان در آمد<ref>جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم{{صل}}، ج۲، ص۱۲۶-۱۲۹. </ref>.<ref>ر.ک: [[حبیب محمدزاده|محمدزاده،حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج١، ص٣٨٩ </ref>
[[ام کلثوم]] را [[عتیبه]] پسر دیگر [[ابولهب]] تزویج کرد، چون [[پیامبر]]{{صل}} [[مبعوث]] شد و [[خداوند]] [[سوره مسد]] {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ  تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ}} <ref>به نام خداوند بخشنده بخشاینده توش و توان ابو لهب  تباه و او نابود باد. دارایی و دستاوردش به او سودی نبخشید.زودا که در آتشی زبانه‌دار درآید.و (نیز) همسرش در حالی که هیزم‌کش (دوزخ) است،ریسمانی از پوست تافته درخت خرما بر گردن اوست؛ سوره مسد، آیه: ۱-۵.</ref>. ابولهب به پسرانش گفت: اگر [[دختران]] [[محمد]] را [[طلاق]] ندهید همواره با شما [[قهر]] خواهم بود و [[عتبه]] و عتیبه بدون اینکه با [[دختران پیامبر]] نزدیکی کرده باشند آنها را طلاق دادند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۹-۳۰؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۳۹-۱۸۴۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۳۸۴.</ref>.


ام کلثوم همواره در [[مکه]] و همراه [[پدر]] بزرگوارش بود و پس از [[مسلمان]] شدن مادرش [[خدیجه]] او هم مسلمان شد و [[رسول خدا]]{{صل}} هنگامی که از زن‌ها [[بیعت]] می‌گرفت از او و خواهرانش نیز بیعت گرفت. هنگامی که پیامبر{{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] فرمود، ام کلثوم هم همراه دیگر کسانی که تحت تکفل پیامبر{{صل}} بودند به مدینه هجرت کرد و چون [[رقیه دختر رسول خدا]]{{صل}} درگذشت، سه ماه بعد از [[وفات]] [[رقیه]]<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰-۳۱.</ref> [[عثمان]] با ام کلثوم که دوشیزه بود ازدواج نمود. [[مراسم]] [[عقد]] در ماه [[ربیع الاول]] [[سال سوم هجری]] بود و در ماه [[جمادی الثانی]] همان سال به [[خانه]] عثمان برده شد و از او بچه‌ای به [[دنیا]] نیاورد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۹۱.</ref>. <ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴۵.</ref>
==[[وفات]] ام کلثوم==
 
در مورد چگونگی وفات ام کلثوم [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: «زمانی که عثمان بن عفان عموی خود [[مغیرة]] بن [[ابی العاص]] که [[پیامبر]]{{صل}} [[خون]] وی را هدر اعلام فرموده بود را [[پناه]] داد به ام کلثوم دختر رسول خدا{{صل}} گفت: پدرت را از این ماجرا با خبر نکن. سپس عمویش را در جا لباسی مخفی نمود. پیامبر{{صل}} از [[طریق وحی]] از مکان [[مغیره]] [[آگاه]] شد و به [[علی]]{{ع}} فرمود: شمشیرت را بردار و به خانه دختر پسر عمویت برو اگر به مغیره [[دست]] یافتی او را به [[قتل]] برسان. علی{{ع}} مغیره را پیدا نکرد و به سوی پیامبر{{صل}} بازگشت و عرض کرد یا [[رسول‌الله]] وی را نیافتم. پیامبر{{صل}} فرمود: به من [[وحی]] رسید که او در جا لباسی است. عثمان نزد پیامبر{{صل}} آمد و از پیامبر [[امان]] خواست و [[پیامبر]]{{صل}} [[امان]] نداد تا اینکه [[عثمان]] سه بار آمد و خیلی [[اصرار]] نمود. در مرتبه چهارم پیامبر{{صل}} سر خود را بلند کرد و فرمود: اگر بعد از سه [[روز]] وی را بیابم به [[قتل]] می‌رسانم. عثمان سه روز از [[مغیره]] [[پذیرایی]] کرد و در روز چهارم او را [[تجهیز]] نمود و بیرون فرستاد. مغیره در اطراف [[مدینه]] زیر سایه درختی برای استراحت نشسته بود که به پیامبر{{صل}} [[وحی]] رسید و از مکان مغیره خبر داد. پیامبر{{صل}} به [[علی]]{{ع}} [[دستور]] داد تا با [[عمار]] و یک نفر دیگر به سراغ [[مغیرة]] بن [[ابی العاص]] برود و او را زیر فلان درخت به قتل برساند. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمدند و مغیره را کشتند. عثمان [[ام کلثوم]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}} را کتک زد و گفت: تو پدرت را [[آگاه]] ساختی. ام کلثوم کسی را پیش پیامبر{{صل}} فرستاد و از شوهرش [[شکایت]] کرد. پیامبر{{صل}} نیز به دخترش [[پیام]] فرستاد که حیای خود را [[حفظ]] کن. ام کلثوم چند بار شکایت خود را تکرار کرد تا اینکه در مرتبه چهارم پیامبر{{صل}} به علی{{ع}} دستور داد و فرمود: [[شمشیر]] بردار و به [[خانه]] ام کلثوم برو و او را با خود بیاور و اگر کسی مانع کارت شد با شمشیر قطعه قطعه‌اش کن. سپس خود پیامبر{{صل}} به در خانه عثمان آمد و علی{{ع}} ام کلثوم را بیرون آورد. وقتی پدرش را دید صدای گریه‌اش بلند شد و [[رسول خدا]]{{صل}} محزون شد و [[گریه]] نمود و دخترش را در روز یکشنبه به خانه‌اش برد و آثار کتک را در [[بدن]] ام کلثوم [[مشاهده]] نمود. عثمان شب‌ها را با کنیزش به سر برد و دختر رسول خدا{{صل}} روز چهارشنبه از [[دنیا]] رفت. [[فاطمه]]{{س}} و [[زنان]] [[مؤمنین]] به دستور رسول خدا{{صل}} در [[تشییع جنازه]] وی شرکت کردند و عثمان نیز به تشییع جنازه آمد. پیامبر{{صل}} تا عثمان را دید، فرمود: هر کس [[شب]] گذشته با همسرش یا با کنیزش نزدیکی کرده دنبال جنازه نیاید. [[پیامبر]]{{صل}} سه بار این حرف را تکرار کرد ولی [[عثمان]] برنگشت. پیامبر{{صل}} در مرتبه چهارم فرمود: اگر برنگردد نامش را می‌گویم. عثمان [[دست]] روی شکم خود گذاشت و به [[عبد]] خود [[تکیه]] نمود و گفت: یا [[رسول‌الله]] من شکم درد دارم اگر [[اذن]] [[بدهی]] من برگردم. فرمود برگرد. پیامبر{{صل}} به همراه [[فاطمه]]{{س}} و [[زنان]] [[مؤمنین]] و [[مهاجرین]] بر جنازه دخترش [[نماز]] خواند»<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۵۱-۲۵۳. </ref>. [[ام کلثوم]] در [[شعبان]] [[سال نهم هجرت]] از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ص۴۵. </ref>، "[[اسماء بنت عمیس]]" و "[[صفیه]]" دختر [[عبدالمطلب]] و زنان [[انصار]] از جمله ام عطیه و لیلی بنت قانف الثقفیه او را [[غسل]] دادند. [[علی]]{{ع}} با [[فضل بن عباس]] و [[اسامة بن زید]] وارد [[قبر]] شده و او را به [[خاک]] سپردند<ref>الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ص۸۸. </ref>.<ref>ر.ک: [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۴۵-۲۴۷؛ [[حبیب محمدزاده|محمدزاده،حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۸-۳۸۹.</ref>
==وفات ام کلثوم==
[[امام صادق]] فرمود: وقتی [[عثمان بن عفان]] عموی خود [[مغیرة بن ابی العاص]] که پیامبر{{صل}} [[خون]] وی را هدر اعلام فرموده بود، را [[پناه]] داد به ام کلثوم [[دختر رسول خدا]]{{صل}} گفت: پدرت را از این ماجرا با خبر نکن. سپس عمویش را در جا لباسی مخفی نمود. [[پیامبر]]{{صل}} از [[طریق وحی]] از مکان [[مغیره]] [[آگاه]] شد و به [[علی]]{{ع}} فرمود: شمشیرت را بردار و به [[خانه]] دختر پسر عمویت برو اگر به مغیره [[دست]] یافتی او را به [[قتل]] برسان. علی{{ع}} مغیره را پیدا نکرد و به سوی پیامبر{{صل}} بازگشت و عرض کرد یا [[رسول‌الله]] وی را نیافتم. پیامبر{{صل}} فرمود: به من [[وحی]] رسید که او در جا لباسی است. [[عثمان]] نزد پیامبر{{صل}} آمد و از پیامبر [[امان]] خواست و پیامبر{{صل}} امان نداد تا اینکه عثمان سه بار آمد و خیلی [[اصرار]] نمود. در مرتبه چهارم پیامبر{{صل}} سر خود را بلند کرد و فرمود: اگر بعد از سه [[روز]] وی را بیابم به قتل می‌رسانم. عثمان سه روز از مغیره [[پذیرایی]] کرد و در روز چهارم او را [[تجهیز]] نمود و بیرون فرستاد. مغیره در اطراف [[مدینه]] زیر سایه درختی برای استراحت نشسته بود که به پیامبر{{صل}} وحی رسید و از مکان مغیره خبر داد. پیامبر{{صل}} به علی{{ع}} [[دستور]] داد تا با [[عمار]] و یک نفر دیگر به سراغ [[مغیرة]] بن [[ابی العاص]] برود و او را زیر فلان درخت به قتل برساند. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمدند و مغیره را کشتند. عثمان [[ام کلثوم]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}} را کتک زد و گفت: تو پدرت را آگاه ساختی. ام کلثوم کسی را پیش پیامبر{{صل}} فرستاد و از شوهرش [[شکایت]] کرد. پیامبر{{صل}} نیز به دخترش [[پیام]] فرستاد که حیای خود را [[حفظ]] کن. ام کلثوم چند بار شکایت خود را تکرار کرد تا اینکه در مرتبه چهارم پیامبر{{صل}} به علی{{ع}} دستور داد و فرمود: [[شمشیر]] بردار و به خانه ام کلثوم برو و او را با خود بیاور و اگر کسی مانع کارت شد با شمشیر قطعه قطعه‌اش کن. سپس خود پیامبر{{صل}} به در خانه عثمان آمد و علی{{ع}} ام کلثوم را بیرون آورد. وقتی پدرش را دید صدای گریه‌اش بلند شد و [[رسول خدا]]{{صل}} محزون شد و [[گریه]] نمود و دخترش را در [[روز]] یکشنبه به خانه‌اش برد و آثار کتک را در [[بدن]] [[ام کلثوم]] [[مشاهده]] نمود. [[عثمان]] شب‌ها را با کنیزش به سر برد و [[دختر رسول خدا]]{{صل}} روز چهارشنبه از [[دنیا]] رفت. [[فاطمه]]{{س}} و [[زنان]] [[مؤمنین]] به [[دستور]] رسول خدا{{صل}} در [[تشییع جنازه]] وی شرکت کردند و عثمان نیز به تشییع جنازه آمد. [[پیامبر]]{{صل}} تا عثمان را دید، فرمود: هر کس [[شب]] گذشته با همسرش یا با کنیزش نزدیکی کرده دنبال جنازه نیاید. پیامبر{{صل}} سه بار این حرف را تکرار کرد ولی عثمان برنگشت. پیامبر{{صل}} در مرتبه چهارم فرمود: اگر برنگردد نامش را می‌گویم. عثمان [[دست]] روی شکم خود گذاشت و به [[عبد]] خود [[تکیه]] نمود و گفت: یا [[رسول‌الله]] من شکم درد دارم اگر [[اذن]] [[بدهی]] من برگردم. فرمود برگرد. پیامبر{{صل}} به همراه فاطمه{{س}} و زنان مؤمنین و [[مهاجرین]] بر جنازه دخترش [[نماز]] خواند<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۵۱-۲۵۳.</ref>. ام کلثوم در [[سال نهم هجرت]] از دنیا رفت<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ص۴۵.</ref>. و زنان [[انصار]] از جمله ام عطیه و لیلی بنت قانف الثقفیه او را [[غسل]] دادند. [[علی]]{{ع}} با [[فضل بن عباس]] و [[اسامة بن زید]] وارد [[قبر]] شده و او را به [[خاک]] سپردند<ref>الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ص۸۸.</ref>.<ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴۵-۲۴۷.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۸٬۳۵۶

ویرایش