وفات پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'کف' به 'کف'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'کف' به 'کف') |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
[[پدر]] و مادرم فدایت باد! [[پاک]] زیستی و [[پاکیزه]] رفتی...<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref>. و بر آن [[پیکر مطهر]]، [[نماز]] گزارد و سپس [[اصحاب]]، دسته دسته، بر آن پیکر [[پاک]]، [[نماز]] گزاردند. [[امام علی]]{{ع}} با [[همکاری]] [[اوس]] بن خولی و [[فضل بن عباس]]، [[پیکر مطهر]] [[پیامبر خدا]] را در همان جا که [[روح]] شریفش پر کشیده بود، به [[خاک]] سپرد. | [[پدر]] و مادرم فدایت باد! [[پاک]] زیستی و [[پاکیزه]] رفتی...<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref>. و بر آن [[پیکر مطهر]]، [[نماز]] گزارد و سپس [[اصحاب]]، دسته دسته، بر آن پیکر [[پاک]]، [[نماز]] گزاردند. [[امام علی]]{{ع}} با [[همکاری]] [[اوس]] بن خولی و [[فضل بن عباس]]، [[پیکر مطهر]] [[پیامبر خدا]] را در همان جا که [[روح]] شریفش پر کشیده بود، به [[خاک]] سپرد. | ||
* [[الإرشاد]]: [[امیر مؤمنان]]، در [[بیماری پیامبر]]{{صل}} هیچ گاه از او جدا نمیشد، جز به [[ضرورت]]. [یک بار] چون برای کاری بیرون رفت، [[پیامبر]]{{صل}} اندکی بهبود یافت و [[علی]]{{ع}} را ندید. پس در حالی که همسرانش پیرامونش بودند، فرمود: "[[برادر]] و همراهم را به نزدم فرا بخوانید" و دوباره بیحال گشته، ساکت شد. [[عایشه]] گفت: [[ابو بکر]] را نزدش بیاورید. او فرا خوانده شد و به نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و بالای سر ایشان نشست. چون [[پیامبر]]{{صل}} چشمانش را گشود و او را دید، از او رو گردانید. [[ابو بکر]] برخاست و گفت: اگر با من کاری داشت، مرا از آن [[آگاه]] میکرد. هنگام بیرون رفتن [[ابو بکر]]، [[پیامبر]]{{صل}} سخنش را تکرار کرد و فرمود: "[[برادر]] و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[حفصه]] گفت: [[عمر]] را برایش فرا بخوانید. او را فرا خواندند. چون حاضر شد و [[پیامبر]]{{صل}} او را دید، از وی نیز رو گردانید و او هم بازگشت. سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[برادر]] و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[ام سلمه]] گفت: [[علی]] را برایش بیاورید که جز او را نمیخواهد. [[امیر مؤمنان]]، فرا خوانده شد و چون به او نزدیک شد، [[پیامبر]]{{صل}}، اشارهای به او کرد. [[علی]]{{ع}} [[خم]] شد و [[پیامبر]]{{صل}} مدت زیادی با او [[نجوا]] کرد. سپس برخاست و در کناری نشست تا [[پیامبر]]{{صل}} به [[خواب]] رفت. [[مردم]] به او گفتند: ای [[ابو الحسن]]! چه چیزی با تو در میان نهاد؟ گفت: "[[هزار باب علم]] به من آموخت که هر کدامش [[هزار باب]] را بر من گشود و مرا به چیزی [[وصیت]] کرد که اگر [[خدا]] بخواهد، بدان [[اقدام]] میکنم". سپس [[پیامبر]]{{صل}} سنگین شد و به حال [[احتضار]] افتاد و [[امیر مؤمنان]]، نزدش بود. چون زمان آن رسید که [[جان]] از کالبدش به در رود، به [[علی]]{{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! سرم را بر دامنت بگذار که [[امر الهی]] رسید و پس از بیرون رفتن جانم، آن را به دست گیر و به صورتت بکش. سپس مرا رو به [[قبله]] کن<ref>محتضر باید پیش از مرگ، رو به قبله باشد. از این رو محتمل است در عبارت، تصحیفی رخ داده باشدو یا عبارت، تأکید باشد. (م)</ref> و کار [[[غسل]] و کفن] مرا خود به عهده بگیر و پیش از همه [[مردم]] بر من [[نماز]] بگزار و از من جدا مشو تا مرا در [[گور]] [[نهی]] و از خدای [[متعال]] [[یاری]] بخواه". [[علی]]{{ع}}، سرِ [[پیامبر]]{{صل}} را به دامن گرفت و ایشان از حال رفت. پس [[فاطمه]]{{س}} خود را بر او افکند و به صورتش مینگریست و ناله میزد و میگریست و میگفت: سپیدرویی که از ابرها با روی او [[باران]] میطلبند، [[فریادرس]] [[یتیمان]]، [[پناه]] بیوهزنان. پس [[پیامبر]]{{صل}} چشمانش را گشود و با آوای ضعیفی گفت: "دخترم! این گفته عمویت [[ابوطالب]] است. آن را مگو، بلکه بگو: "و [[محمد]]، جز [[پیامبری]] نیست که پیش از او هم پیامبرانی بودهاند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از [[عقیده]] خود باز میگردید؟""<ref>آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>. [[فاطمه]]{{س}} زمانی دراز گریست و [[پیامبر]]{{صل}} به او اشاره کرد که نزدیک آید. [[فاطمه]]{{س}} نزدیک شد و [[پیامبر]]{{صل}} [[رازی]] را به او گفت که چهرهاش شکفت. سپس در حالیکه دست راست [[امیر مؤمنان]] در زیر چانه [[پیامبر خدا]] بود، روحش پَر کشید. پس آن (دست) را بالا آورد و بر صورت خود کشید. سپس، او را رو به [[قبله]] نمود و چشمانش را بست و جامهاش را به رویش کشید و به [[تدبیر امور]] [[پیامبر]]{{صل}} پرداخت<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۵.</ref>. | * [[الإرشاد]]: [[امیر مؤمنان]]، در [[بیماری پیامبر]]{{صل}} هیچ گاه از او جدا نمیشد، جز به [[ضرورت]]. [یک بار] چون برای کاری بیرون رفت، [[پیامبر]]{{صل}} اندکی بهبود یافت و [[علی]]{{ع}} را ندید. پس در حالی که همسرانش پیرامونش بودند، فرمود: "[[برادر]] و همراهم را به نزدم فرا بخوانید" و دوباره بیحال گشته، ساکت شد. [[عایشه]] گفت: [[ابو بکر]] را نزدش بیاورید. او فرا خوانده شد و به نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و بالای سر ایشان نشست. چون [[پیامبر]]{{صل}} چشمانش را گشود و او را دید، از او رو گردانید. [[ابو بکر]] برخاست و گفت: اگر با من کاری داشت، مرا از آن [[آگاه]] میکرد. هنگام بیرون رفتن [[ابو بکر]]، [[پیامبر]]{{صل}} سخنش را تکرار کرد و فرمود: "[[برادر]] و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[حفصه]] گفت: [[عمر]] را برایش فرا بخوانید. او را فرا خواندند. چون حاضر شد و [[پیامبر]]{{صل}} او را دید، از وی نیز رو گردانید و او هم بازگشت. سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[برادر]] و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[ام سلمه]] گفت: [[علی]] را برایش بیاورید که جز او را نمیخواهد. [[امیر مؤمنان]]، فرا خوانده شد و چون به او نزدیک شد، [[پیامبر]]{{صل}}، اشارهای به او کرد. [[علی]]{{ع}} [[خم]] شد و [[پیامبر]]{{صل}} مدت زیادی با او [[نجوا]] کرد. سپس برخاست و در کناری نشست تا [[پیامبر]]{{صل}} به [[خواب]] رفت. [[مردم]] به او گفتند: ای [[ابو الحسن]]! چه چیزی با تو در میان نهاد؟ گفت: "[[هزار باب علم]] به من آموخت که هر کدامش [[هزار باب]] را بر من گشود و مرا به چیزی [[وصیت]] کرد که اگر [[خدا]] بخواهد، بدان [[اقدام]] میکنم". سپس [[پیامبر]]{{صل}} سنگین شد و به حال [[احتضار]] افتاد و [[امیر مؤمنان]]، نزدش بود. چون زمان آن رسید که [[جان]] از کالبدش به در رود، به [[علی]]{{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! سرم را بر دامنت بگذار که [[امر الهی]] رسید و پس از بیرون رفتن جانم، آن را به دست گیر و به صورتت بکش. سپس مرا رو به [[قبله]] کن<ref>محتضر باید پیش از مرگ، رو به قبله باشد. از این رو محتمل است در عبارت، تصحیفی رخ داده باشدو یا عبارت، تأکید باشد. (م)</ref> و کار [[[غسل]] و کفن] مرا خود به عهده بگیر و پیش از همه [[مردم]] بر من [[نماز]] بگزار و از من جدا مشو تا مرا در [[گور]] [[نهی]] و از خدای [[متعال]] [[یاری]] بخواه". [[علی]]{{ع}}، سرِ [[پیامبر]]{{صل}} را به دامن گرفت و ایشان از حال رفت. پس [[فاطمه]]{{س}} خود را بر او افکند و به صورتش مینگریست و ناله میزد و میگریست و میگفت: سپیدرویی که از ابرها با روی او [[باران]] میطلبند، [[فریادرس]] [[یتیمان]]، [[پناه]] بیوهزنان. پس [[پیامبر]]{{صل}} چشمانش را گشود و با آوای ضعیفی گفت: "دخترم! این گفته عمویت [[ابوطالب]] است. آن را مگو، بلکه بگو: "و [[محمد]]، جز [[پیامبری]] نیست که پیش از او هم پیامبرانی بودهاند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از [[عقیده]] خود باز میگردید؟""<ref>آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>. [[فاطمه]]{{س}} زمانی دراز گریست و [[پیامبر]]{{صل}} به او اشاره کرد که نزدیک آید. [[فاطمه]]{{س}} نزدیک شد و [[پیامبر]]{{صل}} [[رازی]] را به او گفت که چهرهاش شکفت. سپس در حالیکه دست راست [[امیر مؤمنان]] در زیر چانه [[پیامبر خدا]] بود، روحش پَر کشید. پس آن (دست) را بالا آورد و بر صورت خود کشید. سپس، او را رو به [[قبله]] نمود و چشمانش را بست و جامهاش را به رویش کشید و به [[تدبیر امور]] [[پیامبر]]{{صل}} پرداخت<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۵.</ref>. | ||
* [[کنز العمال (کتاب)|کنز العمال]]- به [[نقل]] از [[حذیفة بن یمان]]-: در [[بیماری]] منجر به فوت [[پیامبر خدا]] به نزدش رفتم. او را دیدم که به [[علی]]{{ع}} تکیه زده بود. خواستم [[علی]]{{ع}} را دور کنم و خود بهجایش بنشینم. پس گفتم: ای [[ابوالحسن]]! میبینم که امشب خسته شدهای. کاش کنار میرفتی تا یاریات میکردم! [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "او را واگذار. او از تو به جایش سزاوارتر است"<ref>کنز العمال، ج ۱۶، ص ۲۲۸، ح ۴۴۲۶۶.</ref>. [[امام علی]]{{ع}}: [[پیامبر خدا]]، [[قبض روح]] شد، در حالی که سرش بر سینه من بود و جانش در | * [[کنز العمال (کتاب)|کنز العمال]]- به [[نقل]] از [[حذیفة بن یمان]]-: در [[بیماری]] منجر به فوت [[پیامبر خدا]] به نزدش رفتم. او را دیدم که به [[علی]]{{ع}} تکیه زده بود. خواستم [[علی]]{{ع}} را دور کنم و خود بهجایش بنشینم. پس گفتم: ای [[ابوالحسن]]! میبینم که امشب خسته شدهای. کاش کنار میرفتی تا یاریات میکردم! [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "او را واگذار. او از تو به جایش سزاوارتر است"<ref>کنز العمال، ج ۱۶، ص ۲۲۸، ح ۴۴۲۶۶.</ref>. [[امام علی]]{{ع}}: [[پیامبر خدا]]، [[قبض روح]] شد، در حالی که سرش بر سینه من بود و جانش در کف دستم روان شد و آن را بر صورتم کشیدم و [[غسل]] او را عهدهدار شدم و [[فرشتگان]]، یاورم بودند. در و دیوار [[خانه]] [[ضجه]] میزدند، فرشتگانی فرود میآمدند و گروهی دیگر به [[آسمان]] میرفتند. صدای همهمه آنان [لحظهای] از گوشم [[قطع]] نشد که بر او [[درود]] میفرستادند تا آنکه او را در آرامگاهش به [[خاک]] سپردیم<ref>الإمام علی{{ع}}: {{متن حدیث|لَقَد قُبِضَ رَسولُ اللهِ{{صل}} وإن رَأسَهُ لَعَلی صَدری، ولَقَد سالَت نَفسُهُ فی کفی فَأَمرَرتُها عَلی وَجهی. ولَقَد وُلیتُ غُسلَهُ{{صل}} وَالمَلائِکةُ أعوانی، فَضَجتِ الدارُ وَالأَفنِیةُ؛ مَلَأٌ یهبِطُ، ومَلَأٌ یعرُجُ، وما فارَقَت سَمعی هَینَمَةٌ مِنهُم، یصَلونَ عَلَیهِ حَتی وارَیناهُ فی ضَریحِهِ}} (نهج البلاغة، خطبه ۱۹۷).</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۹۱-۹۴.</ref>. | ||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == | ||
* [[چه کسانی در روزهای پایانی عمر پیامبر خاتم حضور داشتند؟ (پرسش)]] | * [[چه کسانی در روزهای پایانی عمر پیامبر خاتم حضور داشتند؟ (پرسش)]] |