پرش به محتوا

ام عماره: تفاوت میان نسخه‌ها

۸ بایت حذف‌شده ،  ‏۳۰ نوامبر ۲۰۲۰
جز
جایگزینی متن - 'شرکت' به 'شرکت'
جز (جایگزینی متن - '{{یادآوری پانویس}}' به '')
جز (جایگزینی متن - 'شرکت' به 'شرکت')
خط ۱۰: خط ۱۰:


==مقدمه==
==مقدمه==
یکی از [[بانوان]] با [[شهامت]] و [[فداکار]] [[اسلام]] ام عُماره است. نامش نُسیبَه<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۲۲۵.</ref> است که در بعضی از منابع [[انسیه]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۳.</ref>، لیسبه<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۲۵۵.</ref>، لبیسه<ref>.الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۳.</ref>، بُثینه نیز [[نقل]] شده است<ref>الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۸. اما نام او نسیبه خزرجیّه است.</ref>. او دختر [[کعب بن عمرو]] بن عوف انصاریة<ref>الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۳.</ref> نجاریه<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۷۱.</ref> و [[خواهر]] [[عبدالله بن کعب]] و [[ابولیلی]] عبدالرحمان بن کعب است که [[عبدالله]] در [[جنگ بدر]] [[شرکت]] کرد و عبدالرحمان نیز یکی از بسیار گریه‌کنندگان بود. مادرش، [[رباب]]، نیز دختر [[عبدالله بن حبیب بن جشم بن خزرجی]] است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۱.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۸.</ref>.
یکی از [[بانوان]] با [[شهامت]] و [[فداکار]] [[اسلام]] ام عُماره است. نامش نُسیبَه<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۲۲۵.</ref> است که در بعضی از منابع [[انسیه]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۳.</ref>، لیسبه<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۲۵۵.</ref>، لبیسه<ref>.الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۳.</ref>، بُثینه نیز [[نقل]] شده است<ref>الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۸. اما نام او نسیبه خزرجیّه است.</ref>. او دختر [[کعب بن عمرو]] بن عوف انصاریة<ref>الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۳.</ref> نجاریه<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۷۱.</ref> و [[خواهر]] [[عبدالله بن کعب]] و [[ابولیلی]] عبدالرحمان بن کعب است که [[عبدالله]] در [[جنگ بدر]] شرکت کرد و عبدالرحمان نیز یکی از بسیار گریه‌کنندگان بود. مادرش، [[رباب]]، نیز دختر [[عبدالله بن حبیب بن جشم بن خزرجی]] است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۱.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۸.</ref>.


==ام عماره و [[ازدواج]]==
==ام عماره و [[ازدواج]]==
خط ۳۴: خط ۳۴:
از [[عبدالله بن زید]]، پسر ام عماره [[نقل]] شده است: در [[جنگ احد]] از [[ناحیه]] بازوی چپ زخمی شدم، مردی به تناوری درخت خرما مرا زخمی کرد و بدون توجه به من رفت. [[خونریزی]] من بند نمی‌آمد، [[پیامبر]]{{صل}} به من فرمود: “زخمت را ببند”. مادرم پیش آمد او پارچه‌های آماده در همیان خود داشت. مادرم در حالی که [[پیامبر]]{{صل}} [[ایستاده]] بودند و مرا می‌نگریستند زخم مرا بست و گفت: “پسرکم! برخیز و [[جنگ]] کن”. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “ای ام عماره! چه کسی تاب و توان تو را دارد”.
از [[عبدالله بن زید]]، پسر ام عماره [[نقل]] شده است: در [[جنگ احد]] از [[ناحیه]] بازوی چپ زخمی شدم، مردی به تناوری درخت خرما مرا زخمی کرد و بدون توجه به من رفت. [[خونریزی]] من بند نمی‌آمد، [[پیامبر]]{{صل}} به من فرمود: “زخمت را ببند”. مادرم پیش آمد او پارچه‌های آماده در همیان خود داشت. مادرم در حالی که [[پیامبر]]{{صل}} [[ایستاده]] بودند و مرا می‌نگریستند زخم مرا بست و گفت: “پسرکم! برخیز و [[جنگ]] کن”. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “ای ام عماره! چه کسی تاب و توان تو را دارد”.
ام عماره می‌گوید: “در این هنگام مردی که پسرم را زخمی کرده بود، جلو آمد، [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: "او ضارب پسر تو است". من آهنگ او کردم و چنان بر ساق پایش [[شمشیر]] زدم که به زانو درآمد”. گوید [[پیامبر]]{{صل}} چنان لبخند زد که دندان‌هایش آشکار شد و فرمود: "ای ام عماره! [[انتقام]] خود را گرفتی". سپس با چند نفر بر آن مرد حمله بردیم و او را کشتیم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[سپاس]] [[خداوند]] را که تو را [[پیروزی]] داد و چشمت را به [[مرگ]] دشمنت روشن فرمود و چنان تقدیر کرد که [[انتقام]] خونت را به چشم خود ببینی"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۴.</ref>.
ام عماره می‌گوید: “در این هنگام مردی که پسرم را زخمی کرده بود، جلو آمد، [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: "او ضارب پسر تو است". من آهنگ او کردم و چنان بر ساق پایش [[شمشیر]] زدم که به زانو درآمد”. گوید [[پیامبر]]{{صل}} چنان لبخند زد که دندان‌هایش آشکار شد و فرمود: "ای ام عماره! [[انتقام]] خود را گرفتی". سپس با چند نفر بر آن مرد حمله بردیم و او را کشتیم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[سپاس]] [[خداوند]] را که تو را [[پیروزی]] داد و چشمت را به [[مرگ]] دشمنت روشن فرمود و چنان تقدیر کرد که [[انتقام]] خونت را به چشم خود ببینی"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۴.</ref>.
از [[عبدالله بن زید]] [[نقل]] شده است که می‌گفت: همراه [[رسول خدا]]{{صل}} در [[جنگ احد]] [[شرکت]] کردم، در آن هنگام که [[مردم]] از اطراف [[رسول خدا]]{{صل}} پراکنده شدند خود را همراه مادرم نزدیک آن [[حضرت]] رساندیم و به [[دفاع]] از آن [[حضرت]] پرداختیم. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: “پسر ام عماره هستی؟” گفتم: بله. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “سنگ بینداز”. من در برابر ایشان سنگی به سوی یکی از [[مشرکان]] انداختم که سوار بر اسب بود، سنگ به چشم اسب خورد، اسب رم کرد و سرانجام اسب و سوارش بر [[زمین]] افتادند. من چندان سنگ بر او زدم که تلی از سنگ بر [[جسد]] او جمع شد. [[پیامبر]]{{صل}} می‌نگریست و لبخند می‌زد. ناگهان متوجه زخمی سخت بر شانه مادرم شد و فرمود: “مادرت! مادرت را دریاب! زخمش را ببند، [[خداوند]] به [[خانواده]] شما خیر و [[برکت]] دهد [[پایداری]] مادرت بهتر از فلانی و فلانی است و مرتبه و [[مقام]] ناپدری تو بهتر از فلانی و فلانی است [[خداوند]] شما را [[رحمت]] کند”.
از [[عبدالله بن زید]] [[نقل]] شده است که می‌گفت: همراه [[رسول خدا]]{{صل}} در [[جنگ احد]] شرکت کردم، در آن هنگام که [[مردم]] از اطراف [[رسول خدا]]{{صل}} پراکنده شدند خود را همراه مادرم نزدیک آن [[حضرت]] رساندیم و به [[دفاع]] از آن [[حضرت]] پرداختیم. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: “پسر ام عماره هستی؟” گفتم: بله. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “سنگ بینداز”. من در برابر ایشان سنگی به سوی یکی از [[مشرکان]] انداختم که سوار بر اسب بود، سنگ به چشم اسب خورد، اسب رم کرد و سرانجام اسب و سوارش بر [[زمین]] افتادند. من چندان سنگ بر او زدم که تلی از سنگ بر [[جسد]] او جمع شد. [[پیامبر]]{{صل}} می‌نگریست و لبخند می‌زد. ناگهان متوجه زخمی سخت بر شانه مادرم شد و فرمود: “مادرت! مادرت را دریاب! زخمش را ببند، [[خداوند]] به [[خانواده]] شما خیر و [[برکت]] دهد [[پایداری]] مادرت بهتر از فلانی و فلانی است و مرتبه و [[مقام]] ناپدری تو بهتر از فلانی و فلانی است [[خداوند]] شما را [[رحمت]] کند”.
[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: کاش [[راوی]] نام این دو نفر را صریحاً ذکر می‌کرد تا شناخته می‌شدند. مادرم گفت: “ای [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعا]] کنید که ما در [[بهشت]] از [[دوستان]] شما باشیم”. [[حضرت]] فرمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمُ اجْعَلْهُمْ رُفَقَائِي فِي الْجَنَّةِ}}؛ پروردگارا ایشان را در [[بهشت]] از [[دوستان]] من قرار بده<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۴.</ref>.
[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: کاش [[راوی]] نام این دو نفر را صریحاً ذکر می‌کرد تا شناخته می‌شدند. مادرم گفت: “ای [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعا]] کنید که ما در [[بهشت]] از [[دوستان]] شما باشیم”. [[حضرت]] فرمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمُ اجْعَلْهُمْ رُفَقَائِي فِي الْجَنَّةِ}}؛ پروردگارا ایشان را در [[بهشت]] از [[دوستان]] من قرار بده<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۴.</ref>.
[[عمر بن خطاب]] از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[نقل]] می‌کند: “در [[جنگ احد]] به هر سو می‌نگریستم ام عماره را می‌دیدم که از من [[دفاع]] می‌کند”<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۵ و الأعلام، زرکلی، ج۸، ص۱۹.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۱.</ref>.
[[عمر بن خطاب]] از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[نقل]] می‌کند: “در [[جنگ احد]] به هر سو می‌نگریستم ام عماره را می‌دیدم که از من [[دفاع]] می‌کند”<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۵ و الأعلام، زرکلی، ج۸، ص۱۹.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۱.</ref>.
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش