ابوالعاص بن الربیع: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'شرکت' به 'شرکت'
جز (جایگزینی متن - 'ابیطالب' به 'ابیطالب') |
جز (جایگزینی متن - 'شرکت' به 'شرکت') |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
ابن هشام آورده است که عتبه، دختر [[ابان بن سعید بن عاص]] یا دختر [[سعید بن عاص]] را خواست و با او [[ازدواج]] کرد<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۴۷۷-۴۸۰.</ref> اما در [[نقل]] دیگری آمده است که او با دختر [[سعید بن عاص]] [[ازدواج]] کرد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۵.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۶۰.</ref>. | ابن هشام آورده است که عتبه، دختر [[ابان بن سعید بن عاص]] یا دختر [[سعید بن عاص]] را خواست و با او [[ازدواج]] کرد<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۴۷۷-۴۸۰.</ref> اما در [[نقل]] دیگری آمده است که او با دختر [[سعید بن عاص]] [[ازدواج]] کرد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۵.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۶۰.</ref>. | ||
==اسیری [[ابوالعاص]]== | ==اسیری [[ابوالعاص]]== | ||
[[ابو العاص]] به همراه [[کفار]] [[قریش]] در [[جنگ بدر]] | [[ابو العاص]] به همراه [[کفار]] [[قریش]] در [[جنگ بدر]] شرکت کرد و او یکی از هفتاد نفری بود که [[مسلمانان]] آنها را [[اسیر]] کردند. وی به دست [[عبدالله بن جبیر بن نعمان انصاری]]<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۳۱.</ref> و به [[نقلی]] دیگر خراش بن صمه [[اسیر]] شد<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۴۷۷، الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۰۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۱۱-۱۲.</ref>. | ||
[[ابوالعاص]] میگوید: “من در دست گروهی از [[انصار]] [[اسیر]] بودم؛ [[خدا]] خیرشان دهد! هرگاه [[شام]] یا [[نهار]] میخوردیم نان را که بسیار کم بود به من میدادند و خودشان خرما میخوردند. گاه در دست بعضی فقط یک قطعه کوچک نان بود و همان را هم به من میدادند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)؛ ص۸۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۸-۹.</ref>. | [[ابوالعاص]] میگوید: “من در دست گروهی از [[انصار]] [[اسیر]] بودم؛ [[خدا]] خیرشان دهد! هرگاه [[شام]] یا [[نهار]] میخوردیم نان را که بسیار کم بود به من میدادند و خودشان خرما میخوردند. گاه در دست بعضی فقط یک قطعه کوچک نان بود و همان را هم به من میدادند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)؛ ص۸۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۸-۹.</ref>. | ||
هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} [[نضر بن حارث]] و [[عقبه بن ابی معیط]] را کشت، [[انصار]] به [[وحشت]] افتادند که دیگر [[اسرا]] هم کشته خواهند شد، پس به [[پیامبر]]{{صل}} گفتند: یا [[رسول الله]]! هفتاد نفر را کشتیم و هفتاد نفر را [[اسیر]] کردیم که ایشان از [[قبیله]] تو و [[اسیران]] تو هستند؛ ای [[رسول خدا]]! از ایشان فدیه بگیرد. در این هنگام این [[آیه]] نازل شد: | هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} [[نضر بن حارث]] و [[عقبه بن ابی معیط]] را کشت، [[انصار]] به [[وحشت]] افتادند که دیگر [[اسرا]] هم کشته خواهند شد، پس به [[پیامبر]]{{صل}} گفتند: یا [[رسول الله]]! هفتاد نفر را کشتیم و هفتاد نفر را [[اسیر]] کردیم که ایشان از [[قبیله]] تو و [[اسیران]] تو هستند؛ ای [[رسول خدا]]! از ایشان فدیه بگیرد. در این هنگام این [[آیه]] نازل شد: |