پرش به محتوا

بحث:ابوطالب در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'حضرت ابوطالب' به 'حضرت ابوطالب'
جز (جایگزینی متن - 'بزرگی' به 'بزرگی')
جز (جایگزینی متن - 'حضرت ابوطالب' به 'حضرت ابوطالب')
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۱: خط ۴۱:


==ابوطالب در دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲==
==ابوطالب در دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲==
[[حضرت]] [[ابوطالب]]، فرزند [[عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف]]، عموی بزرگوار [[پیامبر اسلام]]‌{{صل}}، یگانه حامی ایشان پس از [[عبدالمطلب]]، [[پدر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، بزرگ [[قریش]] و [[رئیس]] [[مکه]] که دارای [[وقار]] [[حکما]] و [[هیبت]] [[فرمانروایان]] بود؛ درباره نامش میان [[اسامی]] [[عمران]]، عبدمناف و ابوطالب اختلاف ‌نظر است و مشهور و معروف میان مؤرخان این است که نام وی عبدمناف بود و عمران نیز گفته شده است <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۶.</ref>.  
[[حضرت ابوطالب]]، فرزند [[عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف]]، عموی بزرگوار [[پیامبر اسلام]]‌{{صل}}، یگانه حامی ایشان پس از [[عبدالمطلب]]، [[پدر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، بزرگ [[قریش]] و [[رئیس]] [[مکه]] که دارای [[وقار]] [[حکما]] و [[هیبت]] [[فرمانروایان]] بود؛ درباره نامش میان [[اسامی]] [[عمران]]، عبدمناف و ابوطالب اختلاف ‌نظر است و مشهور و معروف میان مؤرخان این است که نام وی عبدمناف بود و عمران نیز گفته شده است <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۶.</ref>.  


ابوطالب سی و پنج سال قبل از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} متولد شد. او با [[عبدالله]]، پدر پیامبر{{صل}} و [[زبیر]] از یک [[مادر]] بودند و مادر ایشان [[فاطمه]]، دختر [[عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم]] بود<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۲۳۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۶.</ref>.
ابوطالب سی و پنج سال قبل از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} متولد شد. او با [[عبدالله]]، پدر پیامبر{{صل}} و [[زبیر]] از یک [[مادر]] بودند و مادر ایشان [[فاطمه]]، دختر [[عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم]] بود<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۲۳۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۶.</ref>.
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
عبدالمطلب گفت: "آری، تو از وی پرستاری کن، تو می‌دانی که من چقدر به [[محمد]]{{صل}} علاقه‌مندم".
عبدالمطلب گفت: "آری، تو از وی پرستاری کن، تو می‌دانی که من چقدر به [[محمد]]{{صل}} علاقه‌مندم".


ابوطالب گفت: "پدر [[جان]] درباره وی احتیاج به سفارش نیست، زیرا او [[فرزند من]] و پسر [[برادر]] من است" ‌<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۳۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۸، ص۱۱۴.</ref>.
ابوطالب گفت: "پدر [[جان]] درباره وی احتیاج به سفارش نیست، زیرا او فرزند من و پسر [[برادر]] من است" ‌<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۳۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۸، ص۱۱۴.</ref>.


ابوطالب هم به خوبی از [[پیامبر بزرگوار اسلام]] [[حمایت]] کرد و در مقابل [[یهود]] که [[دشمن]] سرسخت وی بودند و در مقابل برخی از بستگانش و برخی از [[عرب]] که نسبت به [[مقام]] وی [[حسد]] می‌ورزیدند، [[ایستادگی]] کرد و از او [[پشتیبانی]] نمود.
ابوطالب هم به خوبی از [[پیامبر بزرگوار اسلام]] [[حمایت]] کرد و در مقابل [[یهود]] که [[دشمن]] سرسخت وی بودند و در مقابل برخی از بستگانش و برخی از [[عرب]] که نسبت به [[مقام]] وی [[حسد]] می‌ورزیدند، [[ایستادگی]] کرد و از او [[پشتیبانی]] نمود.
خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:
ابوطالب فرمود: "به [[خدا]] قسم، از روی [[انصاف]] [[سخن]] نگفتید، زیرا می‌خواهید فرزندتان را به من دهید تا از او [[پذیرایی]] کنم ولی در عوض فرزندم را به شما دهم تا او را بکشید! هرگز ممکن نیست، آیا تا به حال دیده‌اید شتری بچه‌اش مفقود گردد و به بچه شتر دیگری علاقه‌مند شود؟!"
ابوطالب فرمود: "به [[خدا]] قسم، از روی [[انصاف]] [[سخن]] نگفتید، زیرا می‌خواهید فرزندتان را به من دهید تا از او [[پذیرایی]] کنم ولی در عوض فرزندم را به شما دهم تا او را بکشید! هرگز ممکن نیست، آیا تا به حال دیده‌اید شتری بچه‌اش مفقود گردد و به بچه شتر دیگری علاقه‌مند شود؟!"


سپس کفار [[تصمیم]] گرفتند که [[پنهانی]] محمد را بکشند. ابوطالب متوجه شد و از این کار جلوگیری کرد و اشعاری در این باره سرود که از جمله آنهاست:
سپس کفار [[تصمیم]] گرفتند که پنهانی محمد را بکشند. ابوطالب متوجه شد و از این کار جلوگیری کرد و اشعاری در این باره سرود که از جمله آنهاست:


با شمشیرهایی که مانند برق می‌درخشند از [[رسول خدا]] [[حمایت]] کردم.
با شمشیرهایی که مانند برق می‌درخشند از [[رسول خدا]] [[حمایت]] کردم.
خط ۱۵۵: خط ۱۵۵:


===نمونه سوم از پشتیبانی ابوطالب===
===نمونه سوم از پشتیبانی ابوطالب===
[[ابن جوزی]] [[نقل]] کرده است که ابوطالب [[صبح و شام]] مراقب رسول خدا{{صل}} بود و هرگاه در یکی از این اوقات او را نمی‌دید ناراحت می‌شد و در پی دیدن او برمی‌آمد. روزی هنگام صبح او را ندید و موقع [[شب]] هم او را نیافت و صبح [[روز]] دوم هم خبری از پیامبر{{صل}} به دست نیاورد؛ پس [[فرزندان]] و [[غلامان]] خود را خواست و گفت: "دیروز و امروز [[محمد]] را نیافته‌ام، می‌ترسم [[قریش]] در [[پنهانی]] او را از بین برده باشند، همه اطراف را جز قسمتی که [[گمان]] نمی‌کنم در آنجا باشد جستجو کردم". و سپس بیست نفر از [[جوانان]] [[بنی‌هاشم]] را [[انتخاب]] نمود و به آنها گفت: "هر یک کاردی را با خود بردارید و در [[مسجدالحرام]] هر یک پهلوی یکی از بزرگان [[قریش]] بنشینید، موقعی که من به [[مسجد]] آمدم اگر [[محمد]] همراه من بود کاری نکنید و اگر تنها آمدم، هر یک از شما کسی را که پهلوی اوست با کارد از پای درآورد".
[[ابن جوزی]] [[نقل]] کرده است که ابوطالب [[صبح و شام]] مراقب رسول خدا{{صل}} بود و هرگاه در یکی از این اوقات او را نمی‌دید ناراحت می‌شد و در پی دیدن او برمی‌آمد. روزی هنگام صبح او را ندید و موقع [[شب]] هم او را نیافت و صبح [[روز]] دوم هم خبری از پیامبر{{صل}} به دست نیاورد؛ پس [[فرزندان]] و [[غلامان]] خود را خواست و گفت: "دیروز و امروز [[محمد]] را نیافته‌ام، می‌ترسم [[قریش]] در پنهانی او را از بین برده باشند، همه اطراف را جز قسمتی که [[گمان]] نمی‌کنم در آنجا باشد جستجو کردم". و سپس بیست نفر از [[جوانان]] [[بنی‌هاشم]] را [[انتخاب]] نمود و به آنها گفت: "هر یک کاردی را با خود بردارید و در [[مسجدالحرام]] هر یک پهلوی یکی از بزرگان [[قریش]] بنشینید، موقعی که من به [[مسجد]] آمدم اگر [[محمد]] همراه من بود کاری نکنید و اگر تنها آمدم، هر یک از شما کسی را که پهلوی اوست با کارد از پای درآورد".


[[ابوطالب]] برای پیدا کردن [[پیامبر]] حرکت کرد و جوانان بنی‌هاشم هم در پی [[مأموریت]] خود رفتند. ابوطالب در حال جستجو دید که پیامبر{{صل}} در پایین [[مکه]] در کنار سنگی [[نماز]] می‌خواند، او را در آغوش کشید و [[غرق]] در بوسه کرد و گفت: "برادرزاده‌ام! نزدیک بود که سبب نابودی اقوامت گردی". سپس ابوطالب به همراه ایشان در حالی که دستش را گرفته بود، وارد مسجد شدند. قریش که حالت ابوطالب را دگرگون دیدند، گفتند: گویا امر تازه‌ای رخ داده است؟
[[ابوطالب]] برای پیدا کردن [[پیامبر]] حرکت کرد و جوانان بنی‌هاشم هم در پی [[مأموریت]] خود رفتند. ابوطالب در حال جستجو دید که پیامبر{{صل}} در پایین [[مکه]] در کنار سنگی [[نماز]] می‌خواند، او را در آغوش کشید و [[غرق]] در بوسه کرد و گفت: "برادرزاده‌ام! نزدیک بود که سبب نابودی اقوامت گردی". سپس ابوطالب به همراه ایشان در حالی که دستش را گرفته بود، وارد مسجد شدند. قریش که حالت ابوطالب را دگرگون دیدند، گفتند: گویا امر تازه‌ای رخ داده است؟
خط ۲۳۶: خط ۲۳۶:


[[ابوطالب]] و محاصره در [[شِعب]] [[ابی‌طالب]]
[[ابوطالب]] و محاصره در [[شِعب]] [[ابی‌طالب]]
زمانی که [[قریش]] دیدند [[روز]] به روز بر تعداد [[مسلمانان]] افزوده می‌شود و از طرفی در [[حبشه]] و پیش [[نجاشی]] هم نتوانستند کاری بکنند، در [[دارالندوه]] جمع شده و عهدنامه‌ای نوشتند که با بنی‌هاشم هم [[غذا]] نشوند، با ایشان[[سخن]] نگویند، با ایشان [[معامله]] و [[خرید و فروش]] نکنند، به ایشان[[زن]] ندهند و از ایشانزن نگیرند، با ایشان در یک مجلس [[اجتماع]] نکنند تا آنها [[محمد]] را به ایشان [[تسلیم]] کنند تا در صورت امکان، آشکارا یا [[پنهانی]] او را بکشند؛ [[چهل]] نفر از بزرگان قریش این [[پیمان]] را مهر کرده و در [[خانه کعبه]] آویختند.
زمانی که [[قریش]] دیدند [[روز]] به روز بر تعداد [[مسلمانان]] افزوده می‌شود و از طرفی در [[حبشه]] و پیش [[نجاشی]] هم نتوانستند کاری بکنند، در [[دارالندوه]] جمع شده و عهدنامه‌ای نوشتند که با بنی‌هاشم هم [[غذا]] نشوند، با ایشان[[سخن]] نگویند، با ایشان [[معامله]] و [[خرید و فروش]] نکنند، به ایشان[[زن]] ندهند و از ایشانزن نگیرند، با ایشان در یک مجلس [[اجتماع]] نکنند تا آنها [[محمد]] را به ایشان [[تسلیم]] کنند تا در صورت امکان، آشکارا یا پنهانی او را بکشند؛ [[چهل]] نفر از بزرگان قریش این [[پیمان]] را مهر کرده و در [[خانه کعبه]] آویختند.


ابوطالب چون از این ماجرا مطلع شد بنی‌هاشم را جمع نمود و به ایشان پیشنهاد کرد که باید همه ما در [[شعب]] (بیشتر خانه‌های بنی‌هاشم در این دره قرار گرفته بود) اجتماع کنیم و از محمد محافظت نماییم. مردان بنی‌هاشم چهل نفر بودند که [[مؤمن]] و کافرشان از ابوطالب [[اطاعت]] می‌کردند، به جز ابولهب و [[ابوسفیان بن حارث]] (برادرزاده ابوطالب) که با قریش همدست بودند. پس همگی برای محافظت از پیامبر در شعب جمع شدند. ابوطالب به آنها گفت: "اگر خاری به پای محمد{{صل}} برود شما را باز خواست خواهم کرد".
ابوطالب چون از این ماجرا مطلع شد بنی‌هاشم را جمع نمود و به ایشان پیشنهاد کرد که باید همه ما در [[شعب]] (بیشتر خانه‌های بنی‌هاشم در این دره قرار گرفته بود) اجتماع کنیم و از محمد محافظت نماییم. مردان بنی‌هاشم چهل نفر بودند که [[مؤمن]] و کافرشان از ابوطالب [[اطاعت]] می‌کردند، به جز ابولهب و [[ابوسفیان بن حارث]] (برادرزاده ابوطالب) که با قریش همدست بودند. پس همگی برای محافظت از پیامبر در شعب جمع شدند. ابوطالب به آنها گفت: "اگر خاری به پای محمد{{صل}} برود شما را باز خواست خواهم کرد".
خط ۴۷۰: خط ۴۷۰:


==ابوطالب در دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳==
==ابوطالب در دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳==
[[حضرت]] [[ابوطالب]]، [[فرزند]] [[عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف]]، عموی بزرگوار [[پیامبر اسلام]]{{صل}}، یگانه حامی ایشان پس از [[عبد المطلب]]، [[پدر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، بزرگ [[قریش]] و [[رئیس]] [[مکه]] است که دارای [[وقار]] [[حکما]] و [[هیبت]] [[فرمانروایان]] بود. درباره نامش میان [[اسامی]] [[عمران]]، [[عبدمناف]] و [[ابوطالب]] [[اختلاف]] نظر است و مشهور و معروف میان مورخان این است که نام وی [[عبدمناف]] بود و [[عمران]] نیز گفته شده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۶. جهت توضیح بیشتر ر.ک: جلد دوم دایرة المعارف صحابه.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۳، ص ۱۴۶.</ref>.
[[حضرت ابوطالب]]، [[فرزند]] [[عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف]]، عموی بزرگوار [[پیامبر اسلام]]{{صل}}، یگانه حامی ایشان پس از [[عبد المطلب]]، [[پدر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، بزرگ [[قریش]] و [[رئیس]] [[مکه]] است که دارای [[وقار]] [[حکما]] و [[هیبت]] [[فرمانروایان]] بود. درباره نامش میان [[اسامی]] [[عمران]]، [[عبدمناف]] و [[ابوطالب]] [[اختلاف]] نظر است و مشهور و معروف میان مورخان این است که نام وی [[عبدمناف]] بود و [[عمران]] نیز گفته شده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۶. جهت توضیح بیشتر ر.ک: جلد دوم دایرة المعارف صحابه.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۳، ص ۱۴۶.</ref>.
==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس2}}
{{پانویس2}}
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش