پرش به محتوا

ابوذر غفاری در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان'
جز (جایگزینی متن - '{{یادآوری پانویس}}' به '')
جز (جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان')
خط ۳۸: خط ۳۸:
*[[ابوذر]]، نخستین کسی بود که [[پیامبر]] را به تحیت [[اسلامی]] [[سلام]] گفت<ref>المغازی، ج ۳، ص ۹۴۴ و ۹۴۵.</ref>. وی پس از پذیرش [[اسلام]]، از طرف [[حضرت]] به اخفای [[دین]] و بازگشت به دیار خویش تا هنگام رسیدنِ فرمانِ [[هجرت]]، [[مأمور]] شد؛ اما [[شوق]] او به [[اسلام]] و [[پیامبر]]، وی را به اظهار [[عقیده]] در میان [[مشرکان]]<ref>الارشاد، ج ۱، ص ۱۴۵.</ref> و [[اعتراض]] آنان<ref>المغازی، ج۳، ص ۹۴۵؛ الاستیعاب، ج ۲، ص۲۷۰.</ref> کشاند؛ از این رو مشکلاتی را متحمل شد<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۴.</ref>. اوسپس به دیار خویش رفت و پس از [[جنگ]] اُحُد (یا [[خندق]]<ref>المحبر، ص ۳۱۵.</ref>) به [[مدینه]] آمد و تا پایان حیات [[پیامبر]] {{صل}} با [[حضرت]] بود<ref>سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۸۶.</ref>. در [[فتح مکه]]، گویا [[پرچم]] بنی [[غفار]] را به دست داشت<ref>انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.</ref> و در [[حنین]]، [[پرچم]] دار آنان بود<ref>العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.</ref>؛ گرچه بعضی او را در این [[جنگ]]، [[جانشین پیامبر]] درمدینه دانسته‌اند<ref>انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.</ref>. وی در «عمرة القضاء»<ref>العقدالفرید، ج ۲، ص ۲۷۱.</ref> و [[غزوه]] "ذات الرقاع" نیز [[امامت]] [[جماعت]] [[مدینه]] به جای [[پیامبر]] و [[جانشینی]] [[حضرت]] را برعهده داشت<ref>الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹.</ref>. در [[جنگ تبوک]]، به سبب [[ضعف]] مرکب، با تأخیر و پیاده به حضور [[حضرت]] رسید<ref>الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۷۱.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} در همین واقعه که [[ابوذر]] به تنهایی از دوردست می‌آمد، فرمود: او تنها [[زندگی]] می‌کند؛ تنها می‌میرد و تنها وارد [[بهشت]] خواهد شد<ref>العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.</ref>. از [[امام علی]] {{ع}} [[نقل]] است که پیامبردرباره [[ابوذر]] فرمود: [[آسمان]] بر کسی راست گوتر از [[ابوذر]] سایه نیفکنده، و [[زمین]]، مثل او را حمل نکرده است<ref>العقدالفرید، ج ۴، ص ۱۴.</ref>. [[صداقت]] [[ابوذر]] در بین [[عرب]] ضرب المثل شد<ref>العقدالفرید، ج ۲، ص ۲۷۲.</ref>. [[پیامبر]] بدو علاقه داشت و وی را یکی از چهارده رفیق خود می‌شمرد<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۳۶؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۲۴۰.</ref> و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار می‌کرد<ref>الاستیعاب، ج ۲، ص ۲۷۰.</ref>؛ اما با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیتی [[سیاسی]] بدو واگذار نشد<ref>قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷ و ۴۸۸.</ref>. خود او نیز از آنان که در برخی از ادوار بعدی [[مقام]] [[سیاسی]] را می‌پذیرفتند، دوری می‌گزید؛ ازاین رو به [[ابوموسی اشعری]] که وی را [[برادر]] خطاب کرده بود، گفت: من پیش از آن که به [[خدمت]] در [[خلافت عثمان]] درآیی، برادرت بوده‌ام<ref>انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۹؛ قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۸.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 665.</ref>.
*[[ابوذر]]، نخستین کسی بود که [[پیامبر]] را به تحیت [[اسلامی]] [[سلام]] گفت<ref>المغازی، ج ۳، ص ۹۴۴ و ۹۴۵.</ref>. وی پس از پذیرش [[اسلام]]، از طرف [[حضرت]] به اخفای [[دین]] و بازگشت به دیار خویش تا هنگام رسیدنِ فرمانِ [[هجرت]]، [[مأمور]] شد؛ اما [[شوق]] او به [[اسلام]] و [[پیامبر]]، وی را به اظهار [[عقیده]] در میان [[مشرکان]]<ref>الارشاد، ج ۱، ص ۱۴۵.</ref> و [[اعتراض]] آنان<ref>المغازی، ج۳، ص ۹۴۵؛ الاستیعاب، ج ۲، ص۲۷۰.</ref> کشاند؛ از این رو مشکلاتی را متحمل شد<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۴.</ref>. اوسپس به دیار خویش رفت و پس از [[جنگ]] اُحُد (یا [[خندق]]<ref>المحبر، ص ۳۱۵.</ref>) به [[مدینه]] آمد و تا پایان حیات [[پیامبر]] {{صل}} با [[حضرت]] بود<ref>سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۸۶.</ref>. در [[فتح مکه]]، گویا [[پرچم]] بنی [[غفار]] را به دست داشت<ref>انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.</ref> و در [[حنین]]، [[پرچم]] دار آنان بود<ref>العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.</ref>؛ گرچه بعضی او را در این [[جنگ]]، [[جانشین پیامبر]] درمدینه دانسته‌اند<ref>انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.</ref>. وی در «عمرة القضاء»<ref>العقدالفرید، ج ۲، ص ۲۷۱.</ref> و [[غزوه]] "ذات الرقاع" نیز [[امامت]] [[جماعت]] [[مدینه]] به جای [[پیامبر]] و [[جانشینی]] [[حضرت]] را برعهده داشت<ref>الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹.</ref>. در [[جنگ تبوک]]، به سبب [[ضعف]] مرکب، با تأخیر و پیاده به حضور [[حضرت]] رسید<ref>الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۷۱.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} در همین واقعه که [[ابوذر]] به تنهایی از دوردست می‌آمد، فرمود: او تنها [[زندگی]] می‌کند؛ تنها می‌میرد و تنها وارد [[بهشت]] خواهد شد<ref>العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.</ref>. از [[امام علی]] {{ع}} [[نقل]] است که پیامبردرباره [[ابوذر]] فرمود: [[آسمان]] بر کسی راست گوتر از [[ابوذر]] سایه نیفکنده، و [[زمین]]، مثل او را حمل نکرده است<ref>العقدالفرید، ج ۴، ص ۱۴.</ref>. [[صداقت]] [[ابوذر]] در بین [[عرب]] ضرب المثل شد<ref>العقدالفرید، ج ۲، ص ۲۷۲.</ref>. [[پیامبر]] بدو علاقه داشت و وی را یکی از چهارده رفیق خود می‌شمرد<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۳۶؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۲۴۰.</ref> و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار می‌کرد<ref>الاستیعاب، ج ۲، ص ۲۷۰.</ref>؛ اما با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیتی [[سیاسی]] بدو واگذار نشد<ref>قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷ و ۴۸۸.</ref>. خود او نیز از آنان که در برخی از ادوار بعدی [[مقام]] [[سیاسی]] را می‌پذیرفتند، دوری می‌گزید؛ ازاین رو به [[ابوموسی اشعری]] که وی را [[برادر]] خطاب کرده بود، گفت: من پیش از آن که به [[خدمت]] در [[خلافت عثمان]] درآیی، برادرت بوده‌ام<ref>انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۹؛ قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۸.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 665.</ref>.
*در این که [[ابوذر]] در ماجرای [[پیمان]] [[مؤاخات]]، با چه کسی [[برادر]] شده، [[اختلاف]] است. [[ابن سعد]] در طبقات، اصل آن را درباره [[ابوذر]] [[انکار]] می‌کند؛ چراکه آن [[پیمان]]، پیش از [[بدر]] با [[نزول]] [[آیه]] [[ارث]] قطع شده و [[ابوذر]] تا این هنگام، هنوز به [[مدینه]] [[هجرت]] نکرده بود<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۱۹؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۵.</ref>؛ بر همین اساس، [[برادری]] او با "منذربن [[عمر]]" را که در جریان بئر معونه در سال سوم [[هجرت]] به [[شهادت]] رسید نیز رد می‌کند<ref>الخصال، ج ۱، ص ۱۹۱.</ref>. بعضی، [[برادری]] او را با [[ابن مسعود]]<ref>انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.</ref>، برخی با بلال<ref>الدرالمنثور، ج ۸، ص ۵۳۶.</ref>، عده‌ای با [[سلمان]] و هم چنین با [[ابودردا]] ذکرکرده‌اند. یکی از معاصران، با استناد به [[حدیثی]] از [[امام سجاد]] {{ع}} و ذکر دو [[دلیل]] دیگر، [[برادری]] او را با [[سلمان]] درست می‌داند و بر آن است که [[ابوذر]] از همان ابتدای [[هجرت]] در [[مدینه]] بود<ref>مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۷۲۳.</ref> با [[رحلت پیامبر]] {{صل}} [[ابوذر]] بر [[امامت علی]] {{ع}} پای فشرد و به تعبیر [[امام صادق]] {{ع}} یکی از سه تنی بود که بر [[فرمان]] [[رسول خدا]] [[استوار]] ماند<ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۳۴.</ref> و تا پایان [[عمر]]، دیگران را بدان سفارش می‌کرد<ref>مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۴۲۳.</ref>؛ به همین جهت، [[خلافت ابوبکر]] را [[انکار]] کرد<ref>سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۱۷ و ۴۱۸.</ref> و با برخی دیگر از بزرگان [[صحابه]]، از [[علی]] {{ع}} می‌خواست تا برای گرفتن [[حق]] خود به پاخیزد و در برخوردی که با [[عمر]] داشت، در [[حقانیت]] [[علی]] خطبه‌ای خواند<ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۰۴ - ۲۰۷؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۷۸.</ref>. خود با افتخار به این [[استواری]]، در جمعی می‌گوید: من در [[روز قیامت]] از همه شما به [[پیامبر]] {{صل}} نزدیک‌تر خواهم بود؛ زیرا از [[حضرت]] شنیده‌ام که می‌فرمود: نزدیک‌ترین شما در [[قیامت]] به من، کسی است که از این [[دنیا]] به همان صورتی که من او را ترک گفته‌ام، خارج شود. به [[خدا]] [[سوگند]]! جز من، هیچ یک از شما نیست که به چیزی از [[دنیا]] دست نینداخته باشد<ref>کشف الاسرار، ج ۳، ص ۳۲۶.</ref>. همین رابطه با [[خاندان پیامبر]] و [[علی]]، او را در جمع محدود و خلوت تشییع کنندگان [[حضرت فاطمه ]]{{س}} که حتی بسیاری از [[زنان پیامبر]] حضور نداشتند، قرار داد<ref>قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۶۷؛ غررالتبیان، ص ۴۲۵.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 665-666.</ref>.
*در این که [[ابوذر]] در ماجرای [[پیمان]] [[مؤاخات]]، با چه کسی [[برادر]] شده، [[اختلاف]] است. [[ابن سعد]] در طبقات، اصل آن را درباره [[ابوذر]] [[انکار]] می‌کند؛ چراکه آن [[پیمان]]، پیش از [[بدر]] با [[نزول]] [[آیه]] [[ارث]] قطع شده و [[ابوذر]] تا این هنگام، هنوز به [[مدینه]] [[هجرت]] نکرده بود<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۱۹؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۵.</ref>؛ بر همین اساس، [[برادری]] او با "منذربن [[عمر]]" را که در جریان بئر معونه در سال سوم [[هجرت]] به [[شهادت]] رسید نیز رد می‌کند<ref>الخصال، ج ۱، ص ۱۹۱.</ref>. بعضی، [[برادری]] او را با [[ابن مسعود]]<ref>انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.</ref>، برخی با بلال<ref>الدرالمنثور، ج ۸، ص ۵۳۶.</ref>، عده‌ای با [[سلمان]] و هم چنین با [[ابودردا]] ذکرکرده‌اند. یکی از معاصران، با استناد به [[حدیثی]] از [[امام سجاد]] {{ع}} و ذکر دو [[دلیل]] دیگر، [[برادری]] او را با [[سلمان]] درست می‌داند و بر آن است که [[ابوذر]] از همان ابتدای [[هجرت]] در [[مدینه]] بود<ref>مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۷۲۳.</ref> با [[رحلت پیامبر]] {{صل}} [[ابوذر]] بر [[امامت علی]] {{ع}} پای فشرد و به تعبیر [[امام صادق]] {{ع}} یکی از سه تنی بود که بر [[فرمان]] [[رسول خدا]] [[استوار]] ماند<ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۳۴.</ref> و تا پایان [[عمر]]، دیگران را بدان سفارش می‌کرد<ref>مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۴۲۳.</ref>؛ به همین جهت، [[خلافت ابوبکر]] را [[انکار]] کرد<ref>سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۱۷ و ۴۱۸.</ref> و با برخی دیگر از بزرگان [[صحابه]]، از [[علی]] {{ع}} می‌خواست تا برای گرفتن [[حق]] خود به پاخیزد و در برخوردی که با [[عمر]] داشت، در [[حقانیت]] [[علی]] خطبه‌ای خواند<ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۰۴ - ۲۰۷؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۷۸.</ref>. خود با افتخار به این [[استواری]]، در جمعی می‌گوید: من در [[روز قیامت]] از همه شما به [[پیامبر]] {{صل}} نزدیک‌تر خواهم بود؛ زیرا از [[حضرت]] شنیده‌ام که می‌فرمود: نزدیک‌ترین شما در [[قیامت]] به من، کسی است که از این [[دنیا]] به همان صورتی که من او را ترک گفته‌ام، خارج شود. به [[خدا]] [[سوگند]]! جز من، هیچ یک از شما نیست که به چیزی از [[دنیا]] دست نینداخته باشد<ref>کشف الاسرار، ج ۳، ص ۳۲۶.</ref>. همین رابطه با [[خاندان پیامبر]] و [[علی]]، او را در جمع محدود و خلوت تشییع کنندگان [[حضرت فاطمه ]]{{س}} که حتی بسیاری از [[زنان پیامبر]] حضور نداشتند، قرار داد<ref>قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۶۷؛ غررالتبیان، ص ۴۲۵.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 665-666.</ref>.
*از [[زندگی]] [[ابوذر]] در زمان [[خلافت ابوبکر]]، اطلاعی در دست نیست. در دوره [[عمر]]، یکی از چهار نفری است که در تقسیم [[دیوان]]، به سبب ارجمندی اش، جزو [[بدریون]] قرار گرفت<ref>کشف الاسرار، ج ۶، ص ۲۴۷ و ۲۴۸.</ref>؛ با آن که در آن [[جنگ]] شرکت نداشت. او پس از [[وفات]] [[ابوبکر]] به [[شام]] رفت و در آن جا سکنا گزید<ref>روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰۱.</ref> و در سال ۱۹ هجری در [[فتح]] [[مصر]] به وسیله [[عمروعاص]] شرکت کرد و گویا بر اقامت در آن جا [[عزم]] داشت<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۰۲؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۸.</ref>؛ اما به [[شام]] بازگشت و در یکی از جنگ‌های تابستانی [[معاویه]]، در [[نبرد]] عموریه (۲۳ هجری) حضور یافت<ref>عیاشی، ج ۲، ص ۶۵؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۹.</ref>. وی در زمان [[خلافت عثمان]]، هم چنان در [[شام]] ماند و در [[فتح]] قبرس به دست [[معاویه]]، (۲۷ یا ۲۸ هجری) یکی از [[اصحاب]] حاضر درآن بود<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۲۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۱.</ref>. [[ابوذر]] در چگونگی [[مصرف]] [[بیت المال]]، بسیار سخت گیر بود و از [[مسلمانان]] و [[حاکمان]] می‌خواست که [[روش پیامبر]] را دنبال کنند. [[اختلاف]] او با [[معاویه]] و [[خلیفه سوم]] به چگونگی استفاده آنان از [[بیت المال]] ارتباط داشت. [[ابوذر]] [[معتقد]] بود که [[آیه]] ۳۴ سوره [[توبه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«ای مؤمنان! بسیاری از دانشوران دینی (اهل کتاب) و راهبان، دارایی‌های مردم را به نادرستی می‌خورند و (مردم را) از راه خداوند باز می‌دارند؛ (ایشان) و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref> به [[اهل کتاب]] اختصاص ندارد؛ بلکه تمام کسانی که طلا و نقره [[ذخیره]] و [[پنهان]] می‌کنند و در [[راه خدا]] [[انفاق]] نمی‌کنند، به [[عذاب الهی]] تهدید شده‌اند. او با استناد به سخنان [[رسول خدا]] می‌گفت: مقصود از [[انفاق در راه خدا]]، فقط [[زکات]] نیست؛ بلکه معنای اعمی دارد که هم شامل [[زکات]] و هم هزینه‌های ضرور [[جامعه]] از قبیل [[جهاد]]، [[دفاع]] و حفظ [[جان‌ها]] از نابودی و مانند آن است. با توجه به شرایط آن زمان که عده‌ای از [[مسلمانان]] سخت در مضیقه بودند و [[ثروت]] مندان از [[انفاق در راه خدا]] سرباز می‌زدند، می‌گفت: [[حاکمان]] [[حکومت اسلامی]] باید جمیع [[شؤون]] [[زندگی]] [[مردم]] را [[اصلاح]] کنند و تمام [[طبقات جامعه]] باید از [[بیت المال]] [[بهره]] ببرند؛ لذا به کاخ سازی [[معاویه]] در [[شام]] [[اعتراض]] کرد و [[آیه]] کنز را برای او خواند؛ ولی این [[اعتراض]] موجب هتک [[حرمت]] او از طرف [[معاویه]] و بازداری [[مردم]] از هم نشینی با وی و در نهایت به بهانه افساد در [[جامعه]]، به اخراج [[خشونت]] بار او به [[مدینه]] منجر شد<ref>مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۱۸.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 666-667.</ref>.
*از [[زندگی]] [[ابوذر]] در زمان [[خلافت ابوبکر]]، اطلاعی در دست نیست. در دوره [[عمر]]، یکی از چهار نفری است که در تقسیم [[دیوان]]، به سبب ارجمندی اش، جزو [[بدریون]] قرار گرفت<ref>کشف الاسرار، ج ۶، ص ۲۴۷ و ۲۴۸.</ref>؛ با آن که در آن [[جنگ]] شرکت نداشت. او پس از [[وفات]] [[ابوبکر]] به [[شام]] رفت و در آن جا سکنا گزید<ref>روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰۱.</ref> و در سال ۱۹ هجری در [[فتح]] [[مصر]] به وسیله [[عمروعاص]] شرکت کرد و گویا بر اقامت در آن جا [[عزم]] داشت<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۰۲؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۸.</ref>؛ اما به [[شام]] بازگشت و در یکی از جنگ‌های تابستانی [[معاویه]]، در [[نبرد]] عموریه (۲۳ هجری) حضور یافت<ref>عیاشی، ج ۲، ص ۶۵؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۹.</ref>. وی در زمان [[خلافت عثمان]]، هم چنان در [[شام]] ماند و در [[فتح]] قبرس به دست [[معاویه]]، (۲۷ یا ۲۸ هجری) یکی از [[اصحاب]] حاضر درآن بود<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۲۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۱.</ref>. [[ابوذر]] در چگونگی [[مصرف]] [[بیت المال]]، بسیار سخت گیر بود و از [[مسلمانان]] و [[حاکمان]] می‌خواست که [[روش پیامبر]] را دنبال کنند. [[اختلاف]] او با [[معاویه]] و [[خلیفه سوم]] به چگونگی استفاده آنان از [[بیت المال]] ارتباط داشت. [[ابوذر]] [[معتقد]] بود که [[آیه]] ۳۴ سوره [[توبه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«ای مؤمنان! بسیاری از دانشوران دینی (اهل کتاب) و راهبان، دارایی‌های مردم را به نادرستی می‌خورند و (مردم را) از راه خداوند باز می‌دارند؛ (ایشان) و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref> به [[اهل کتاب]] اختصاص ندارد؛ بلکه تمام کسانی که طلا و نقره [[ذخیره]] و پنهان می‌کنند و در [[راه خدا]] [[انفاق]] نمی‌کنند، به [[عذاب الهی]] تهدید شده‌اند. او با استناد به سخنان [[رسول خدا]] می‌گفت: مقصود از [[انفاق در راه خدا]]، فقط [[زکات]] نیست؛ بلکه معنای اعمی دارد که هم شامل [[زکات]] و هم هزینه‌های ضرور [[جامعه]] از قبیل [[جهاد]]، [[دفاع]] و حفظ [[جان‌ها]] از نابودی و مانند آن است. با توجه به شرایط آن زمان که عده‌ای از [[مسلمانان]] سخت در مضیقه بودند و [[ثروت]] مندان از [[انفاق در راه خدا]] سرباز می‌زدند، می‌گفت: [[حاکمان]] [[حکومت اسلامی]] باید جمیع [[شؤون]] [[زندگی]] [[مردم]] را [[اصلاح]] کنند و تمام [[طبقات جامعه]] باید از [[بیت المال]] [[بهره]] ببرند؛ لذا به کاخ سازی [[معاویه]] در [[شام]] [[اعتراض]] کرد و [[آیه]] کنز را برای او خواند؛ ولی این [[اعتراض]] موجب هتک [[حرمت]] او از طرف [[معاویه]] و بازداری [[مردم]] از هم نشینی با وی و در نهایت به بهانه افساد در [[جامعه]]، به اخراج [[خشونت]] بار او به [[مدینه]] منجر شد<ref>مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۱۸.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 666-667.</ref>.
*[[ابوذر]]، در [[مدینه]] هم ساکت ننشست و خطاب به [[عثمان بن عفان]] گفت: از [[مردم]] فقط به این مقدار [[راضی]] نباشید که یک دیگر را [[آزار]] ندهند؛ بلکه باید آنان را وادارید تا بذل معروف کنند و پرداخت کننده [[زکات]] فقط نباید به دادن آن بسنده کند؛ بلکه باید به [[همسایه]] و [[برادران]] [[احسان]] کند و با [[خویشان]] پیوند داشته باشد. کعب الاحبار که در آن مجلس حضور داشت، در پاسخ [[ابوذر]] گفت: کسی که [[زکات]] [[واجب]] را داده، آن چه بر او [[واجب]] بوده ادا کرده است و دیگر چیزی برعهده او نیست. [[ابوذر]] با عصای خود بر سر او کوفت و گفت: ای [[یهودی]] زاده! تو را چه و اظهار این گونه مطالب...<ref>التفسیر الکبیر، ج ۸، ص ۲۳۱؛ جامع البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۱۱۸.</ref>! سخنان او صریح یا نزدیک به صریح است که همه انفاق‌ها را [[واجب]] نمی‌دانسته. این که برخی گفته‌اند: [[ابوذر]] به [[اجتهاد]] خود عمل می‌کرد و می‌گفت دارایی‌های زاید بر مقدار [[ضرورت]] باید در [[راه خدا]] [[انفاق]] شود، درست نیست. [[ابوذر]] می‌گفت: آن چه را می‌گویم، از [[رسول خدا]] و یا [[خلیل]] خودم شنیده‌ام<ref>الصحیح من سیرة النبی، ج ۶، ص ۱۶۷ و ۱۶۸.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 667.</ref>.
*[[ابوذر]]، در [[مدینه]] هم ساکت ننشست و خطاب به [[عثمان بن عفان]] گفت: از [[مردم]] فقط به این مقدار [[راضی]] نباشید که یک دیگر را [[آزار]] ندهند؛ بلکه باید آنان را وادارید تا بذل معروف کنند و پرداخت کننده [[زکات]] فقط نباید به دادن آن بسنده کند؛ بلکه باید به [[همسایه]] و [[برادران]] [[احسان]] کند و با [[خویشان]] پیوند داشته باشد. کعب الاحبار که در آن مجلس حضور داشت، در پاسخ [[ابوذر]] گفت: کسی که [[زکات]] [[واجب]] را داده، آن چه بر او [[واجب]] بوده ادا کرده است و دیگر چیزی برعهده او نیست. [[ابوذر]] با عصای خود بر سر او کوفت و گفت: ای [[یهودی]] زاده! تو را چه و اظهار این گونه مطالب...<ref>التفسیر الکبیر، ج ۸، ص ۲۳۱؛ جامع البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۱۱۸.</ref>! سخنان او صریح یا نزدیک به صریح است که همه انفاق‌ها را [[واجب]] نمی‌دانسته. این که برخی گفته‌اند: [[ابوذر]] به [[اجتهاد]] خود عمل می‌کرد و می‌گفت دارایی‌های زاید بر مقدار [[ضرورت]] باید در [[راه خدا]] [[انفاق]] شود، درست نیست. [[ابوذر]] می‌گفت: آن چه را می‌گویم، از [[رسول خدا]] و یا [[خلیل]] خودم شنیده‌ام<ref>الصحیح من سیرة النبی، ج ۶، ص ۱۶۷ و ۱۶۸.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 667.</ref>.
*[[اعتراض]] او به [[عثمان]] و پافشاری بر حقیقتِ [[دین]] داری و [[پارسایی]]، موجب تبعیدش به [[ربذه]] شد؛ محلی که آن را هیچ خوش نداشت<ref>التبیان، ج ۳، ص ۱۴.</ref>. این قضیه، بحث‌های فراوانی را در [[تاریخ]] و [[کلام اسلامی]] برانگیخت. برخی درصدد برآمدند تا رفتن به [[ربذه]] را به میل [[ابوذر]] نشان دهند<ref>مجمع البیان، ج ۲، ص ۴۱۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۹، ص ۳۲.</ref>؛ با این توجیه که او تنهایی را [[دوست]] می‌داشت و فقط برای [[گریز]] از [[اعرابی]] شدن که [[پیامبر]] {{صل}} آن را بد شمرده بود، به [[مدینه]] رفت و آمد داشت<ref>مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۸۶؛ ماوردی، ج ۱، ص ۴۳۸.</ref>. آلوسی با ذکر این نکته که [[ابوذر]] در مواجهه با [[معاویه]]، به ظاهر [[آیه]] [[تمسک]] و تصور کرده که باید تمام [[مال]] زاید بر نیاز را [[انفاق]] کرد، می‌نویسد: این سخن، مورد [[اعتراض]] فراوان واقع و برضد [[ابوذر]] به [[آیه]] [[ارث]] [[استدلال]] شد و به ناچار [[عزلت]] گزید و در مشاوره با [[عثمان]]، به [[ربذه]] [[راهنمایی]] شد و تا آخر [[عمر]] در آن جا ماند<ref>کشف الاسرار، ج ۹، ص ۹۶؛ مناقب، ج ۱، ص ۲۷۵.</ref>. ناسازگاری این دیدگاه که در پی اختیاری نشان دادن رفتن به [[ربذه]] است، با آن چه در [[تاریخ]] آمده که هرگونه [[آزادی]] و [[اختیار]] را نفی می‌کند، عده ای را به نقد عمل [[ابوذر]] و توجیه عمل [[عثمان]] کشانده است. [[قاضی عبدالجبار]]، در ابتدا، رفتن [[ابوذر]] به [[ربذه]] را به درخواست خودش دانسته؛ سپس به توجیه عمل [[عثمان]] می‌پردازد که سخن تند و [[کلام]] [[خشن]] [[ابوذر]] موجب شد تا همه [[اصحاب رسول خدا]] به اخراج وی نظر دهند که هم به [[صلاح]] خود او و هم به [[مصلحت]] [[اصحاب]] و [[دین]] بود<ref>جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۵۸ و ۵۹؛ اسباب النزول، ص ۲۶۱ و ۲۶۲.</ref>؛ ولی عده‌ای دیگر، به استناد داده‌های [[تاریخی]]<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۲۵.</ref>، رفتن [[ابوذر]] به آن جا را جبری و طبق تصمیم [[عثمان]] دانسته‌اند و معتقدند: برخلاف خواست او که مایل بود به [[مکه]]، [[بصره]]، یا [[شام]] برود، به [[ربذه]] فرستاده شد و بدین طریق، عمل [[خشم]] آلود [[عثمان]] با [[صحابی]] بزرگ [[پیامبر]] {{صل}} را به نقد می‌کشند<ref>جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۱، ص ۱۵۴؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص۵۷۳.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 667-668.</ref>.
*[[اعتراض]] او به [[عثمان]] و پافشاری بر حقیقتِ [[دین]] داری و [[پارسایی]]، موجب تبعیدش به [[ربذه]] شد؛ محلی که آن را هیچ خوش نداشت<ref>التبیان، ج ۳، ص ۱۴.</ref>. این قضیه، بحث‌های فراوانی را در [[تاریخ]] و [[کلام اسلامی]] برانگیخت. برخی درصدد برآمدند تا رفتن به [[ربذه]] را به میل [[ابوذر]] نشان دهند<ref>مجمع البیان، ج ۲، ص ۴۱۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۹، ص ۳۲.</ref>؛ با این توجیه که او تنهایی را [[دوست]] می‌داشت و فقط برای [[گریز]] از [[اعرابی]] شدن که [[پیامبر]] {{صل}} آن را بد شمرده بود، به [[مدینه]] رفت و آمد داشت<ref>مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۸۶؛ ماوردی، ج ۱، ص ۴۳۸.</ref>. آلوسی با ذکر این نکته که [[ابوذر]] در مواجهه با [[معاویه]]، به ظاهر [[آیه]] [[تمسک]] و تصور کرده که باید تمام [[مال]] زاید بر نیاز را [[انفاق]] کرد، می‌نویسد: این سخن، مورد [[اعتراض]] فراوان واقع و برضد [[ابوذر]] به [[آیه]] [[ارث]] [[استدلال]] شد و به ناچار [[عزلت]] گزید و در مشاوره با [[عثمان]]، به [[ربذه]] [[راهنمایی]] شد و تا آخر [[عمر]] در آن جا ماند<ref>کشف الاسرار، ج ۹، ص ۹۶؛ مناقب، ج ۱، ص ۲۷۵.</ref>. ناسازگاری این دیدگاه که در پی اختیاری نشان دادن رفتن به [[ربذه]] است، با آن چه در [[تاریخ]] آمده که هرگونه [[آزادی]] و [[اختیار]] را نفی می‌کند، عده ای را به نقد عمل [[ابوذر]] و توجیه عمل [[عثمان]] کشانده است. [[قاضی عبدالجبار]]، در ابتدا، رفتن [[ابوذر]] به [[ربذه]] را به درخواست خودش دانسته؛ سپس به توجیه عمل [[عثمان]] می‌پردازد که سخن تند و [[کلام]] [[خشن]] [[ابوذر]] موجب شد تا همه [[اصحاب رسول خدا]] به اخراج وی نظر دهند که هم به [[صلاح]] خود او و هم به [[مصلحت]] [[اصحاب]] و [[دین]] بود<ref>جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۵۸ و ۵۹؛ اسباب النزول، ص ۲۶۱ و ۲۶۲.</ref>؛ ولی عده‌ای دیگر، به استناد داده‌های [[تاریخی]]<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۲۵.</ref>، رفتن [[ابوذر]] به آن جا را جبری و طبق تصمیم [[عثمان]] دانسته‌اند و معتقدند: برخلاف خواست او که مایل بود به [[مکه]]، [[بصره]]، یا [[شام]] برود، به [[ربذه]] فرستاده شد و بدین طریق، عمل [[خشم]] آلود [[عثمان]] با [[صحابی]] بزرگ [[پیامبر]] {{صل}} را به نقد می‌کشند<ref>جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۱، ص ۱۵۴؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص۵۷۳.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 667-668.</ref>.
۲۱۸٬۹۲۳

ویرایش