پرش به محتوا

زیاد بن ابیه: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۱٬۵۳۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۴ دسامبر ۲۰۲۰
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
چندین اسم برای زیاد نام برده شده است: [[زیاد بن عبید]]، [[زیاد بن سمیه]]، [[زیاد بن ابیه]] و [[زیاد بن امه]]؛ مادرش، [[سمیه]] است [[تولد]] او در [[سال اول هجرت]] [[نقل]] شده است. کنیۀ او ابو مغیره بوده و هیچ روایتی از او نقل نشده است<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۲۳.</ref>.


درباره اینکه [[پدر]] او چه کسی است اختلاف وجود دارد برخی پسر او را [[عبید]] دانسته‌اند اما بعدها [[ابوسفیان]] زیاد را فرزند خود دانست<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۴۸۷ (پاورقی).</ref>. [[سمیه]] [[مادر]] زیاد هم از [[زنان]] بدکاره و [[فاسد]] [[دوران جاهلیت]] بود<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۴۵-۱۴۶؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 451- 453؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۱-۵۶۲.</ref>.
[[زیاد]] [[فرزندان]] زیادی داشته است<ref>ابن قتیبه می‌نویسد: فرزندان زیاد عبارت‌اند از: عبدالرحمن، مغیرة، محمد، ابوسفیان، عبیدالله، عبدالله، سلماء عثمان، عباد، ربیع، ابوعبیده، یزید، عنبسه، أم معاویة، عمر، غصن، عتبه، آبان، جعفر، ابراهیم و سعیدا و ۲۳ دختر دیگر. (المعارف، ابن قتیبه، ص۳۴۷).</ref>. او درباره [[امور دنیوی]] بسیار باهوش بود<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۲.</ref>. در [[زمان]] [[خلیفه دوم]] [[مأمور]] گردآوری [[صدقات]] [[بصره]] شد و زمانی نیز کاتب [[ابوموسی اشعری]] بود<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۴۵-۱۴۶.</ref>
==زیاد در [[خلافت حضرت علی]]{{ع}}==
زیاد در عصر [[خلافت ابوبکر]] به سن [[بلوغ]] رسید و [[اسلام]] آورد<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۸.</ref> و سپس به واسطه [[زیرکی]] و [[کاردانی]] که در امور دیوانی داشت، مورد توجه [[عمر بن خطاب]] قرار گرفت و لذا [[عمر بن خطاب]] او را برای [[اصلاح]] امور به [[یمن]] فرستاد. او به مرور زمان از خود نبوع و [[کاردانی]] بسیاری نشان داد و توانست در مراکز [[حکومتی]] [[راه]] یابد، لذا مدت‌ها کاتب [[مغیرة بن شعبه]] و [[ابوموسی اشعری]] شد و بعد از [[قتل عثمان]] در زمره [[اصحاب حضرت علی]]{{ع}} قرار گرفت<ref>رجال شیخ طوسی، ص۴۲، ش۱۶.</ref> و سپس در استانداری [[عبدالله بن عباس]] که از جانب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[بصره]] بود کاتب و نویسنده او گردید<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۱۸۰.</ref>. زمانی که [[ابن عباس]] از جانب [[امام]]{{ع}} علاوه بر استانداری [[بصره]] به استانداری شهرهای [[اهواز]] و [[فارس]] و کرمان [[منصوب]] شد، زیاد را به [[جانشینی]] خود در [[بصره]] گمارد، اما زیاد در این زمان که [[جانشین]] [[ابن عباس]] در [[بصره]] بود، چون درست به [[وظیفه]] خود عمل نمی‌کرد، [[مردم]] از لغزش‌های او به [[امام]]{{ع}} گزارش نمودند، لذا [[حضرت]] در نامه‌ای او را [[سرزنش]] کرد و [[تهدید]] به [[عزل]] او نمود<ref>نهج البلاغه، نامه ۲۰.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۲-۵۶۳.</ref>
==زیاد و [[حکومت]] [[فارس]]==
در [[سال ۳۹ هجری]] [[ابن خضرمی]] ‌که [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} او را به حکومت کرمان گماشته بود، کشته شد. [[مردم]] [[فارس]] و کرمان برای کم کردن [[مالیات]] شورش کردند و [[اهل]] فارس، [[سهل بن حنیف]] را از آنجا بیرون کرده و [[مخالفت]] خود را آشکار کردند. [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با [[یاران]] [[مشورت]] کرد چه کسی را به آنجا بفرستد. [[جاریة بن قدامه]] یا [[ابن عباس]] گفت: "اگر می‌خواهی کسی را بفرستی که [[ثابت قدم]]، [[سیاست]] مدار و [[با کفایت]] باشد، زیاد را روانه کن". [[امیر مؤمنان]]{{ع}} زیاد را به حکومت فارس و کرمان گماشت، او هم [[با تدبیر]] کامل و بدون آنکه [[جنگی]] کند و کسی کشته شود و با [[تهدید]] و [[وعده]] این [[سرزمین]] را آرام کرد و مالیات را چون گذشته از آنها گرفت. او در نزدیکی [[شهر]] [[اصطخر]] قلعه‌ای ساخت که بعد به قلعه [[منصور]] یشکری معروف شد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۱۳۷-۱۳۹.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۴۷؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۳-۵۶۴؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 451- 453؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۸.</ref>
==[[معاویه]] و جذب زیاد==
از آنجا که زیاد در سامان بخشیدن به [[فارس]] و کرمان و گرفتن [[مالیات]] و [[زکات]] موفق بود و خبر این موفقیت به [[معاویه]] رسید، او [[تصمیم]] گرفت به هر قیمتی شده زیاد را به خود نزدیک کند و بین او و [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} فاصله اندازد، از این رو گاهی او را با [[تهدید]] و زمانی با [[وعده]] و [[وعید]] به خود فرا می‌خواند و در این راستا حاضر شد برای نزدیک کردن زیاد، وی را [[برادر]] خود بخواند تا ننگ بی‌پدری او را ـ که [[زیاد بن ابیه]] یا [[زیاد بن سمیه]] به او می‌گفتند ـ برطرف نماید و سرانجام به این کار موفق شد <ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۸۱ و ۱۸۷.</ref> و پس از چندین [[نامه]] و [[اعزام نماینده]] زیاد را به خود جذب کرد و چون شمشیری برنده و خطرناک در [[اختیار]] خود درآورد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۵.</ref>.
==زیاد و پیوند او به [[ابوسفیان]]==
[[نقل]] شده معاویه برای اینکه پیوند زیاد به ابوسفیان را آشکار سازد، [[مردم]] را گرد آورد و زیاد را نیز به [[مسجد]] برد. پس [[ابو مریم سلولی]] به پاخاست و گفت: "[[گواهی]] می‌دهم [[ابوسفیان]] در [[زمان جاهلیت]] به [[طائف]] آمد و من شراب فروش بودم. او به من گفت: " فاحشه‌ای برای من بیاور. "پیش او رفتم و گفتم: جز [[سمیه]]، [[کنیز]] [[حارث بن کلده]] پیدا نکردم. او گفت: "با آنکه بد بو و کثیف است، او را بیاور ". در این هنگام زیاد گفت: "[[ابو مریم]]! آهسته، تو را برای گواهی دادن آورده‌اند نه برای [[ناسزا]] گفتن". ابو مریم گفت: "اگر مرا معاف داشته بودید، بهتر بود، من آنچه دیده‌ام می‌گویم. به [[خدا]] [[سوگند]]، ابوسفیان آستین [[لباس]] او را گرفت به درون [[خانه]] رفت و من در را به روی آنها بستم و [[حیرت]] زده نشستم و طولی نکشید ابوسفیان از خانه بیرون آمد، در حالی که عرق پیشانی خود را [[پاک]] می‌کرد. به او گفتم: ابوسفیان، چطور بود؟ او گفت: "‌ای [[ابومریم]]، زنی مثل او ندیده‌ام؛ [[حیف]] که دهانش بو می‌دهد".
در این هنگام زیاد برخاست و گفت: ای [[مردم]]، آنچه را این [[شاهد]] گفت، شنیدید و من درست و [[نادرست]] آنرا نمی‌دانم؛ [[عبید]] برای من [[سرپرست]] شایسته‌ای بود و [[گواهان]] آنچه را می‌گویند بهتر می‌دانند". آنگاه [[یونس بن عبید]] که [[برادر]] [[صفیه]]، دختر [[عبید بن اسد بن علاج ثقفی]] بود و صفیه [[خواهر]] او از بستگان سمیه بود، به پاخاست و گفت: "ای [[معاویه]]، [[پیامبر خدا]] [[حکم]] کرده فرزند از آن بستر است و نصیب [[زنا]] کار، سنگ است و تو برخلاف [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر خدا]] به [[شهادت]] ابومریم درباره زنای ابوسفیان، می‌گویی که فرزند از آن زنا کار است و نصیب بستر، سنگ است؟" معاویه به او گفت: "ای یونس، به خدا اگر ادامه دهی، بلایی به سرت می‌آورم که در داستان‌ها بنویسند". یونس گفت: "مگر نه اینکه آن وقت پیش خدا می‌روم". معاویه گفت: "چرا" یونس گفت: "از خدا [[آمرزش]] می‌خواهم"<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۳، ص۷-۶؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۸۷.</ref>.
همچنین زیاد چهار [[شاهد]] آورد و یکی از ایشان [[گواهی]] داد که [[علی بن ابی طالب]] به او گفته است آنان نزد [[عمر بن خطاب]] نشسته بودند که زیاد [[پیام]] [[ابوموسی اشعری]] را برای او آورد. سپس زیاد سخن گفت و [[خلیفه]] خوشش آمد و به او گفت: "آیا روی [[منبر]] هم با [[مردم]] چنین سخن می‌گفته‌ای؟" و او گفت: "ای [[امیر مؤمنان]]، من در برابر آنان راحت‌ترم". [[ابوسفیان]] گفت: "او از [[قریش]] است و من او را در [[رحم]] مادرش گذاشته‌ام". و [[علی]]{{ع}} به او گفت: "چرا او را فرزند خود نمی‌نامی؟" و ابوسفیان پاسخ داد: "از این [[مرد]] ([[عمر]]) می‌ترسم؛ مبادا رگ گردنم را [[قطع]] کند"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۱۸؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۸۷.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۵۶-۱۵۷؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۵-۵۶۸؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۹۲.</ref>
پس از اینکه معاویه زیاد را [[برادر]] خود و پسر ابوسفیان خواند، عده زیادی اعتراض کردند<ref>این موضوع که به «استلحاق زیاد» معروف است، از بدعت‌های معاویه است که خیلی‌ها به او ایراد گرفتند</ref>. شعرای [[عرب]] نیز به نفع و یا به ضرر زیاد و [[معاویه]] اشعاری سروده‌اند، از جمله [[یزید بن مفرغ]]، شعری در هجو [[معاویه]] سرود که مضمون آن چنین است: به [[معاویه]] بگویید: آیا اگر گویند پدرت [[پارسا]] بوده، [[خشمگین]] می‌شوی و اگر بگویند پدرت زناکار بود، خوشحال می‌گردی و یک [[بیت]] از دیگر اشعارش این است: [[شهادت]] می‌دهم خویشی تو با زیاد، مانند خویشی فیل با کره ماچه خر است.<ref>{{عربی|فأَشْهَدُ أَنّ رَحْمَكَ مِنْ زِيادٍ... كرَحْمِ الفِيلِ من ولد الأتان}}.</ref>
اما [[حاکمان]] [[مستبد]] و دنیاپرست چشم و گوششان از این اعتراض‌ها پر است و هرگز این هجویات و انتقادات اعتنایی ندارند. زیاد وقتی [[حاکم بصره]] شد از [[معاویه]] خواست [[یزید بن مفرغ]] که او و [[معاویه]] را هجو کرده به [[قتل]] رساند؛ اما [[معاویه]] فقط اجازه داد زیاد او را [[تأدیب]] نماید. لذا زیاد [[دستور]] داد [[یزید بن مفرغ]] را که از [[ترس]] جانش در [[خانه]] [[منذر بن جارود]] [[پناهنده]] شده بود، بیرون آوردند و دارویی به او خوراند و او را بر الاغی سوار کرد و در حالی که مدفوع و ادرار روی او می‌ریخت، در [[بصره]] گردانیدند! [[یزید بن مفرغ]] در برابر این برخورد ناصواب به زیاد گفت: آنچه تو روی من می‌ریزی با آب شسته می‌شود و اما [[شعر]] من درباره تو به قدری نافذ و مؤثر است که در استخوان‌ها هم [[رسوخ]] کرده است<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۹۰ و سفینة البحار، ج۱، ص۵۸۲.</ref>.<ref> [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۵-۵۶۸؛ [[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۵۸-۱۶۱.</ref>
==زیاد؛ [[کارگزار]] معاویه==
معاویه، زیاد را [[حاکم بصره]] و [[خراسان]] و سیستان کرد و پس از آن، [[هند]] و [[بحرین]] و عمان را نیز در اختیار او قرار داد. زیاد در آخر ماه [[ربیع]] الاخر یا اول [[جمادی الاول]] [[سال]] ۴۵ ه به [[بصره]] آمد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۱۸-۲۲۰ (با تلخیص) و نیز ر.ک: البیان و التبیان، جاحظ بصری، ج۲، ص۶۶-۶۱؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۵۴۱.</ref>.
در ایام [[حکومت]] زیاد، [[مردم]] از او سخت می‌ترسیدند، به حدی که اگر چیزی از مرد یا زنی به [[زمین]] می‌افتاد کسی به آن دست نمی‌زد تا صاحبش بیاید و آنرا بردارد و اگر زنی شب تنها در [[خانه]] می‌خوابید، در را نمی‌بست <ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۲۲-۲۲۳ (با تلخیص).</ref>. زیاد از برخی [[یاران پیامبر]]{{صل}} نیز کمک گرفت. او [[قضاوت]] [[بصره]] را به [[عمران بن حصین خزاعی]] داد و [[حکم بن عمرو غفاری]] را [[حاکم]] [[خراسان]] کرد و از [[سمرة بن جندب]] و [[انس بن مالک]] و [[عبدالرحمان بن سمره]] نیز استفاده کرد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۲۴.</ref>. او تا سال پنجاه [[هجری]] [[حاکم بصره]] و اطراف آن بود و پس از آنکه [[مغیرة بن شعبه]] که امیر [[کوفه]] بود، مرد، [[معاویه]] [[فرمان]] حکومت کوفه و بصره را نیز برای زیاد نوشت و او نخستین کسی بود که حکومت کوفه و بصره را با هم داشت. او سمرة بن جندب را در کوفه [[جانشین]] خود کرد و خود شش ماه در کوفه و شش ماه در بصره بود<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۶۲-۱۶۴؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۸-۵۶۹.</ref>.
==زیاد و [[امام حسن]]{{ع}}==
زیاد بر [[سعید بن سرح]] که یکی از [[دوستان]] و [[شیعیان]] امام حسن{{ع}} بود، به [[جرم]] [[دوستی]] با آن [[حضرت]] [[خشم]] گرفت و در صدد [[دستگیری]] وی برآمد. [[سعید]] از [[کوفه]] به [[مدینه]] گریخت و به [[امام]] [[پناهنده]] شد؛ زیاد که از دستگیری او [[مأیوس]] شد [[زن]] و [[فرزندان]] و [[برادران]] او را زندانی و اموالش را [[مصادره]] و خانه‌اش را خراب کرد. امام حسن{{ع}} در نامه‌ای به زیاد نوشت: شنیده‌ام مزاحم مردی از [[مسلمانان]] شده‌ای که در تمام [[حقوق]] با دیگران، [[شریک]] است. [[خانه]] او را خراب، اموالش را [[مصادره]] و بستگانش را زندانی کرده‌ای؛ با رسیدن نامه‌ام، خاندانش را [[آزاد]] و خانه‌اش را آباد ساز و [[شفاعت]] مرا درباره‌اش بپذیر که او در [[پناه]] من است؛ والسلام.
زیاد از [[نامه]] [[امام]] خوشش نیامد و در جواب نوشت: از پسر [[ابوسفیان]] به [[حسن]]، پسر [[فاطمه]]. نامه‌ات به من رسید؛ با آنکه من [[حاکم]] و تو رعیتی، نام خود را جلوتر از نام من نوشته‌ای و مانند شخص [[برتر]] که به زیر دست خود، [[فرمان]] می‌دهد به من نامه می‌نویسی! به اضافه اینکه حاجت‌مندی. مخصوصاً درباره شخص [[گناه]] کاری که به او پناه داده و به جنایتش کمک کرده‌ای! به [[خدا]] قسم، اگر میان گوشت و پوست خود جایش دهی بدون هیچ رعایت او را از جایش بیرون کشیده و [[کیفر]] می‌کنم. لذیذترین گوشت‌ها نزد من همان گوشتی است که تو از آن پرورش یافته‌ای. او را به سبب جرمی که دارد، [[تسلیم]] کسی کن که از تو سزاوارتر و مقدم‌تر است. سپس اگر از او گذشتم و او را بخشیدم، نه به سبب شفاعت توست و اگر او را بکشم برای آن است که [[دوستدار]] پدرت است. والسلام.
امام که نامه زیاد را خواند، تبسمی فرمود و نامه‌ای به [[معاویه]] نوشت و نامه زیاد را همراه آن قرار داد. این ماجرا زمانی بود که معاویه هنوز دست به [[خون]] [[شیعیان]] [[آلوده]] نکرده بود، چون تا زمانی که [[امام حسن]]{{ع}} زنده بود معاویه خیلی مسائل را رعایت می‌کرد و بیشتر [[کارها]] را از سال پنجاهم [[هجری]] به بعد صورت داد.
امام{{ع}} به نامه زیاد با این دو جمله جواب داد: از حسن [[فرزند فاطمه]]{{ع}} به زیاد پسر [[سمیه]]، "{{متن حدیث|قال رسول الله قال: اَلْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ اَلْحَجَرُ}}"؛ والسلام. فرزند از آن صاحب بستر است و سهم [[زنا]] کار، سنگ است<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۹۴-۱۹۵.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۷۰-۱۷۱؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۹.</ref>
===[[نامه]] [[معاویه]] به زیاد===
هنگامی که نامه [[امام]]{{ع}} به معاویه رسید، او به اندازه‌ای از عمل زیاد ناراحت شد که [[شام]] بر او تنگ شد. پس در نامه [[تندی]] به زیاد نوشت: [[حسن بن علی]] نامه‌ای را که تو در جواب نامه‌اش نوشته‌ای، برایم فرستاد؛ از کار تو بسیار [[تعجب]] کردم و دانستم که این نتیجه شیری است که خورده‌ای. در نامه‌ات به پدرش [[ناسزا]] می‌گویی و او را [[گناهکار]] می‌خوانی! به جانم قسم، تو به [[گناه]]، سزاوارتری. اما اینکه [[حسن]] نام خود را مقدم بر نام تو نوشته، اگر بفهمی، نقصی برای تو نیست، اما [[برتری]] حسن بر تو، برای او سزاوار است که [[برتر]] باشد. بدان که با نپذیرفتن شفاعتش افتخاری را از دست دادی. همین که نامه‌ام به تو رسید آنچه را از [[اموال]] [[سعید]] گرفته‌ای، به او برگردان و خانه‌اش را بساز و به او کاری نداشته باش. به حسن نوشتم که سعید، [[اختیار]] دارد نزد شما بماند و یا به [[کوفه]] برگردد و تو بر او سلطه‌ای نداری. بردن نام [[مادر]] حسن، افتخاری است برای او، زیرا مادرش دختر [[رسول]] خداست و در ذیل نامه اشعاری را در [[مدح]] امام{{ع}}نوشت<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۹۴-۱۹۵.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۷۱.</ref>
==زیاد و [[شیعیان]] [[علی]]{{ع}}==
[[نقل]] شده به دستور معاویه، منادی معاویه ندا داد که [[نقل روایات]] درباره مناقب [[علی بن ابی طالب]] و أهل بیتش از امروز [[ممنوع]] است و گوینده‌اش کشته خواهد شد. [[مردم کوفه]] به سبب این ممنوعیت، بیش از دیگران در [[سختی]] بودند، چرا که آنجا بیش از دیگر مکان‌ها [[شیعه]] داشت، به همین جهت معاویه، زیاد را [[والی]] عراقین، [[کوفه]] و [[بصره]] کرد. او نیز به تعقیب [[شیعیان]] پرداخت و چون خوب ایشان را می‌شناخت، آنها را در هر جا پیدا می‌کرد، می‌کشت. او شیعیان را ترسانده و دست و پاهای‌شان را می‌برید و بر درخت خرما دارشان می‌زد و چشمانشان را از حدقه در آورده، یا آنها را [[تبعید]] کرده و فراری می‌داد، به حدی که دیگر در [[عراق]] شیعه مشهوری نماند و افراد باقیمانده، یا کشته شدند یا به دار آویخته، یا زندانی یا [[تبعید]] و یا فراری شدند و [[معاویه]] به تمام [[کارگزاران]] خود در تمام سرزمین‌ها نوشت که [[گواهی]] هیچ یک از [[شیعیان علی]] و [[أهل]] بیتش را نپذیرید و به دنبال [[شیعیان]] [[عثمان]] و [[دوستداران]] او و [[أهل بیت]] او باشند. [[زیاد بن أبیه]] نامه‌ای درباره حضرمیین به معاویه نوشت که اینان به [[دین علی]] و نظر او [[معتقد]] هستند. معاویه به او نوشت: تمام طرفداران و [[معتقدان]] به [[علی بن ابی طالب]] را بکش. او نیز ایشان را از لب تیغ گذراند و مثله کرد<ref>الاحتجاج، [[طبرسی]] ج۲، ص۲۹۴-۲۹۵ (با تلخیص). همچنین [[امام حسین]] در جواب [[نامه]] معاویه به [[کشتار]] [[شیعیان]] [[امیرالمؤمنین]] به دست زیاد اشاره می‌فرماید:... و تو آن کسی هستی که به [[گمان]] ادعا کردی [[زیاد بن سمیه]] که بر فراش [[غلامان]] [[عبد]] ثقیف به [[دنیا]] آمده بود، پسر [[پدر]] تو و [[برادر]] تو از قبل پدر توست و حال آنکه [[پیامبر]] فرمود: {{متن حدیث|اَلْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ اَلْحَجَرُ}}. پس تو [[سنت]] و [[شرع]] پیامبر{{صل}} را ترک کرده، پیرو هوی و [[اسیر]] خود شدی و به [[هدایت]] و [[ارشاد]]، [[پروردگار]] و [[تبلیغ]] [[نبی]] [[امی]] هدایت نشدی. بعد از آن زیاد بد بنیاد، برادر گمانی خود را با [[پیروی]] از نفس [[شیطانی]] [[حکومت]] داده، او را به سبب [[نفاق]]، [[حاکم]] [[اهل عراق]] قرار دادی و چون آن بی [[دین]] را بر [[مسلمانان]] مسلط کردی، او دست و پای مسلمانان را [[برید]] و چشم بعضی را با میل آهنی که به [[آتش]] گرم کرده بود، [[کور]] کرد و جمعی را به شاخه خرما آویزان کرد. ای معاویه! گویا تو از این [[امت]] نیستی، با این امت از جنس تو نیستند. ای معاویه آیا تو به سبب [[ظلم]]، کشنده [[مردم]] حضرموت نیستی که پسر [[سمیه]] درباره ایشان به تو نوشت که این مردم بدین [[علی]] و [[رأی]] او هستند و تو به او نوشتی هر که به [[دین علی]] و به [[رأی]] او باشد باید که او را بکشی و به او مهلت و [[امان]] ندهی، پس آن [[انسان]] [[پست]] آن [[بندگان]] [[خداوند]] را و به [[حکم]] تو آن [[طایفه]] را گوش و بینی [[بریده]]، مثله کرد. دین علی و [[فرزند علی]] به [[خدا]] قسم همان است که با پدرت جنگید تا آنکه او را به [[اسلام]] در آورد و [[دین اسلام]] را [[قوی]] گردانید که امروز تو و جمعی که پیش از تو بودند با ادعای اسلام، به سایر مکان‌ها [[حکومت]] کردند و تو را در این مجلس که اکنون نشسته‌ای، صاحب حکومت ساختند. ([[الاحتجاج]]، [[طبرسی]]، ج۲، ص۲۹۷).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۷۲-۱۷۳.</ref>
==[[مرگ]] [[زیاد بن سمیه]]==
زیاد از هر جنایت و سستمی فروگزاری نمی‌کرد و بسیاری از [[شیعیان امیر المؤمنین]]{{ع}} را به [[قتل]] رساند، از این رو [[حضرت]] [[مجتبی]]{{ع}} او را [[نفرین]] کرد و زیاد به [[نفرین]] آن [[حضرت]]، [[مبتلا]] به [[طاعون]] یا فلج شد و با همین [[بلا]] و [[بیماری]] در سال 53 [[هجری]] به [[هلاکت]] رسید<ref>ر.ک: سفینة البحار، ج۱، ص۵۸۰ و سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۷۰؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 451- 453؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۸؛ [[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۷۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش