پرش به محتوا

ابوسفیان بن حرب در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۰۵: خط ۳۰۵:


==[[مخالفت]] ابوسفیان با [[خلافت ابوبکر]]==
==[[مخالفت]] ابوسفیان با [[خلافت ابوبکر]]==
چون [[مهاجران]] بر [[بیعت با ابوبکر]] [[اجتماع]] کردند، ابوسفیان گفت: "به خدا [[سوگند]]، [[خروش]] و هیاهویی می‌بینم که چیزی جز [[خون]] آن را خاموش نمی‌کند. ای [[فرزندان]] [[عبد]] مناف! به چه مناسبت، [[ابوبکر]] عهده دار [[فرمانروایی]] بر شما باشد؛ آن دو [[مستضعف]] و آن دو [[درمانده]] کجایند؟ (و مقصودش [[علی]]{{ع}} و [[عباس]] بود) در [[شأن]] [[خلافت]] نیست که در کوچک‌ترین [[خاندان]] [[قریش]] باشد". سپس به [[علی]]{{ع}} گفت: "دست بگشا تا با تو [[بیعت]] کنم و به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر بخواهی، [[مدینه]] را برای [[جنگ]] با ابو [[فضیل]] - [[ابوبکر]] - از سواران و پیادگان انباشته می‌کنم. علی{{ع}} به شدت این تقاضای [[ابوسفیان]] را رد کرد، و چون ابوسفیان از او [[ناامید]] شد، برخاست و رفت<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۴۸.</ref>.
چون [[مهاجران]] بر [[بیعت با ابوبکر]] [[اجتماع]] کردند، ابوسفیان گفت: "به خدا [[سوگند]]، [[خروش]] و هیاهویی می‌بینم که چیزی جز [[خون]] آن را خاموش نمی‌کند. ای [[فرزندان]] [[عبد مناف]]! به چه مناسبت، [[ابوبکر]] عهده‌دار [[فرمانروایی]] بر شما باشد؛ آن دو [[مستضعف]] و آن دو [[درمانده]] کجایند؟ (و مقصودش [[علی]]{{ع}} و [[عباس]] بود) در [[شأن]] [[خلافت]] نیست که در کوچک‌ترین [[خاندان]] [[قریش]] باشد". سپس به [[علی]]{{ع}} گفت: "دست بگشا تا با تو [[بیعت]] کنم و به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر بخواهی، [[مدینه]] را برای [[جنگ]] با [[ابو فضیل]] - [[ابوبکر]] - از سواران و پیادگان انباشته می‌کنم. علی{{ع}} به شدت این تقاضای [[ابوسفیان]] را رد کرد، و چون ابوسفیان از او [[ناامید]] شد، برخاست و رفت<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۴۸.</ref>.
 
ابوبکر سخنی درباره ابوسفیان شنیده بود، او را خواست و بر سر او فریاد کشید، اما ابوسفیان، [[نرمی]] نشان داد. در همین موقع، [[ابو قحافه]]، [[پدر]] ابوبکر، در حالی که [[عصا]] به دست داشت، سر رسید و گفت: "پسرم، بر سر چه کسی فریاد می‌زند؟
ابوبکر سخنی درباره ابوسفیان شنیده بود، او را خواست و بر سر او فریاد کشید، اما ابوسفیان، [[نرمی]] نشان داد. در همین موقع، [[ابو قحافه]]، [[پدر]] ابوبکر، در حالی که [[عصا]] به دست داشت، سر رسید و گفت: "پسرم، بر سر چه کسی فریاد می‌زند؟
گفتند: بر سر ابوسفیان.
گفتند: بر سر ابوسفیان.
ابو قحافه به پسرش، ابوبکر، نزدیک شد و گفت: "صدایت را بر ابوسفیان بلند می‌کنی که تا دیروز در [[دوران جاهلیت]] پیشوای [[قریش]] بوده است؟!"
ابو قحافه به پسرش، ابوبکر، نزدیک شد و گفت: "صدایت را بر ابوسفیان بلند می‌کنی که تا دیروز در [[دوران جاهلیت]] پیشوای [[قریش]] بوده است؟!"
ابوبکر و حاضران از [[مهاجر]] و [[انصار]] خندیدند و ابوبکر گفت: "خدا به وسیله [[اسلام]] به برخی [[برتری]] داده و کسان دیگری را زیر دست کرده است"<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۲۹۹.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صخر بن حرب بن‌امیه (مقاله)|مقاله «صخر بن حرب بن‌امیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۴۲۰.</ref>
ابوبکر و حاضران از [[مهاجر]] و [[انصار]] خندیدند و ابوبکر گفت: "خدا به وسیله [[اسلام]] به برخی [[برتری]] داده و کسان دیگری را زیر دست کرده است"<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۲۹۹.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صخر بن حرب بن‌امیه (مقاله)|مقاله «صخر بن حرب بن‌امیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۴۲۰.</ref>


۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش